آیا امکان جمع بین دین داری و عقلانیت وجود دارد؟
در پاسخ به این مساله قبل از هر چیز باید مانع یک خلط بزرگ شد. دین تعریف بسیار عام و مصادیق بسیار متعددی پیدا کرده است و این مصادیق در بعضی مسائل، مواضع متناقضی با یکدیگر دارند. بنابراین در پاسخ به این گونه سوالات قبل از هر چیز باید روشن کنیم که راجع به کدام دین سخن می گوییم.
عده ای ارزش دین داری را در پذیرش مسائلی که نمی فهمند(و حتی عقل بر خلاف آن حکم می کند) می دانند. در مقابل چنین دینی، جواب سوال بالا روشن است. دینی که می گوید تثلیث در عین توحید و در مقابل عدم قابل هضم بودن چنین مساله ای می گوید: ایمان بیاور تا بفهمی! که فهم پاداش ایمان است!! جایگاهش در مقابل عقل روشن است.
اما دینی نظیر اسلام که بسیار بر نقش عقل تاکید می کند و فراوان از تدبر، تفکر و تعقل سخن می گوید، متفاوت خواهد بود. در چنین دینی، تمام اصول و امهات از مسلمات عقلی هستند و عقل مجوز شروع دین داری را می دهد؛ هر چند متوجه باشد که توانایی درک همه مسائل را ندارد.
در واقع باید قطعیت حکم عقلانی را در جهت کیفی و کمی متفاوت بدانیم. زمانی که عقل یک مساله را به صورت واضح و روشن در می یابد، جای هیچ گونه تردیدی باقی نمی ماند. و هیچ منبعی نمی تواند به ما بگوید که از آن فهم عقلانی دست بکشیم. مثلا وقتی می فهمیم که ۲+۲=۴ این را یقینی می دانیم و هیچ کس و هیچ چیز نمی تواند در یقین ما خدشه وارد کند و به ما بگوید دست از این فهم برداریم و خلاف آن را معتقد شویم. (کیفیت صد در صدی فهم عقل در یک مساله) اما قطعا نمی توان گفت: عقل همه مسائل را درک می کند! آیا عقل می تواند درک کند که در کرات دیگر، موجودات زنده وجود دارند؟ آیا عقل می تواند بیابد که مثلا امیر کبیر در چه سالی متولد شده است؟ و ... پس عقل تمام مسائل را درک نمی کند (کمیت صد در صدی در فهم عقلی نداریم)
از همین روست که می گوییم عقل ناقص است و ناقص با غلط فرق می کند. عقل هر چه را بفهمد، درست فهمیده اما همه چیز را نمی فهمد. تفکیک بین همین مسائل در فلاسفه ما نیز متجلی شده است. مثلا موضع ابن سینا در برابر مساله معاد جسمانی، قابل توجه است. ابن سینا با براهین مستحکم و قطعی به این نتیجه رسیده است که دین هر چه گفته، راست گفته و صدقش قابل انکار نیست. از سوی دیگر عقل را در کشف مساله معاد جسمانی ناتوان می بیند، به همین دلیل چنین می گوید:
« آنچه از معاد مورد قبول است همان چیزى است، كه از شریعت به ما رسیده، و راهى براى اثبات معاد جسمانى جز از طریق شرع و تصدیق خبر نبوى نیست. معاد جسمانى و انگیزش در قیامت و كیفر نیك و بدى كه نصیب بدن انسان مىشود بدیهى است. شریعت حقّى كه بوسیله مولا و سیّدمان محمّد(ص) به ما رسیده است سعادت و شقاوت اخروى را به لحاظ جسم براى ما توضیح داده است. اما آنچه از این امور كه بوسیله عقل و قیاس برهانى درك مىشود، و پیامبر نیز آن را تصدیق كرده است، سعادت و شقاوتى است كه مربوط به نفس و روان باشد. هر چند تصوّر ما در حال حاضر به لحاظ عللى كه براى آنها ذكر شده است از درك سعادت و شقاوت نفسانى اخروى ناتوان است.»[۱]
البته باید به این نکته بسیار مهم نیز توجه کرد که در خیلی مواقع، ما اسم بعضی مطالب را گفته عقل می گذاریم در حالی که واقعا عقلانی نیستند. به عنوان نمونه ما در بسیاری مواقع مانوسات و عادات خود را با حکم عقلانی خلط می کنیم و مطلب خلاف عادتمان را خلاف عقل می نامیم. در حالی که یک عاقل واقعی فرق این ها را درک می کند؛ فیلسوف واقعی این قدر می فهمد که اگر برهان بر استحاله چیزی نداشته باشد، آن را انکار نکند، و مانوسات را با مسلمات عقلی خلط نمی کند؛ تا آن جا که می گوید هر چه برهان استحاله آن را اثبات نکند، باید آن را انکار نکنی و الا مرتکب حماقت شده ای:
الفصل الحادى و الثّلاثون نصیحة بأنّ كلّ ما قرع سمعك ما لم تتبرهن استحالته لك فلا تنكره؛ لأن الحمق فی إنكار ما لم یعرف امتناعه بالبرهان لیس دون الحمق فی الاعتراف بما لم یعرف ثبوته بالبرهان.[۲]
[۱]. الشفاء(الالهیات)،النص، ص ۴۲۳ ، الفصل السابع، فصل فی المعاد.
[۲]. شرح الاشارات و التنبیهات(الفخر الرازى) النص(ج۲) ص ۶۶۴.
افزودن دیدگاه جدید