مظلومه ی شهیده: چرا حضرت علی (علیه السلام) با خلفا همکاری می کرد؟!!

 مظلومه ی شهیده: چرا حضرت علی (علیه السلام) با خلفا همکاری می کرد؟!!

برادر سُنّى! تو به سخن خود ادامه دادى و اشكال دیگرى را مطرح نمودى. تو مى گویى اگر واقعاً عُمَر و ابوبكر به خانه فاطمه هجوم برده باشند، پس چرا على (ع) با عُمَر و ابوبكر دوست بود و آن ها را یارى مى كرد؟

اگر ادّعاى شیعیان صحیح بود، على(ع) هرگز با خلفا همكارى نمى كرد. این سخن توست:

«در صورت صحّت این مطلب، حضرت على با چه مجوّزى دست در دست خلفا گذاشته بود؟ چرا در همه موارد به آن ها كمك مى نمود؟ حضرت عُمَر، هیچ موردى را بدون مشورت با على فیصله نمى داد، حضرت عُمَر مى فرمود: لولا علىٌ لهلك عُمَر، یعنى اگر على نبود عُمَر هلاك مى شد. حضرت على چرا چنین مى كرد؟».

 

برادر سُنّى! تو گفتى كه على(ع) در همه موارد به خلفا كمك مى كرد، از تو مى پرسم: در كجا چنین مطلبى آمده است؟

هیچ كس شجاعت و فداكارى هاى على (ع) را در جنگ هاى زمان پیامبر فراموش نمى كند. حتماً نقش تعیین كننده او را در جنگ هاى بدر، احد، خندق شنیده اى. وقتى ابوبكر و عُمَر به خلافت رسیدند، آن ها شروع به فتح كشور عراق، ایران و ... نمودند، به راستى چرا على (ع) هیچ گاه در آن جنگ ها شركت نكرد؟

تو گفتى على در همه موارد خلفا را یارى كرد، آیا نباید از خود سؤال كنى چرا على (ع) میدان جنگ را رها كرد؟

تو گفتى كه عُمَر هیچ موردى را بدون مشورت على (ع) انجام نمى داد. من به تاریخ مراجعه كردم، عُمَر ده سال حكومت كرد، در این مدّت فقط 85 مورد از على (ع) مشورت گرفته است. تو باید بگویى، عُمَر در 85 مسأله با على (ع) مشورت كرد. ابوبكر هم در 12 مساله و عثمان هم در 8 مسأله با على (ع) مشورت كردند.

ابوبكر، عُمَر و عثمان حدود 25 سال حكومت كردند، آن طور كه من حساب كردم آنها با گذشت 90 روز، فقط یك بار به على (ع) مراجعه مى كردند. تو خودت بگو این كه على (ع) هر 3 ماه، جوابِ یك مسأله حكومت را بدهد، معنایش همكارى و دوستى او با این حكومت خلفا است؟

* * *

 

نگاه كن! همه مردم در آنجا جمع شده اند، چه خبر است! گویا مى خواهند زنى را سنگسار كنند!

این زن كار زشتى را انجام داده است، عفّت عمومى را لكّه دار كرده است، عُمَر دستور داده او را سنگسار كنند.

خبر به على(ع) مى رسد، او نزد عُمَر مى آید و به او مى گوید:

ـ اى عُمَر! تو دستور داده اى كه این زن را سنگسار كنند؟

ـ آرى! من این دستور را دادم تا دیگر كسى جرأت نكند كار خلاف انجام بدهد.

ـ اى عُمَر! این زن، یك دیوانه است، عقل ندارد، مگر نمى دانى كه خداوند از دیوانه تكلیف را برداشته است. او چون عقل ندارد به زشتى زنا آگاه نبوده است. تو نباید او را سنگسار كنى.

ـ لَولاَ عَلِیٌّ لَهَلَكَ عُمَر! اى على اگر تو نبودى، من هلاك مى شدم. الان دستور مى دهم تا او را آزاد كنند.

(صحیح بخاری، ج 8، ص 21؛ و سنن أبی داود، ج 2، ص 338؛ و عمدة القاری، ج 23، ص 292؛ و الاستیعاب، ج 3، ص 1102)

* * *

یكى از سربازان عُمَر به جبهه جنگ مى رود، مدّت زیادى در جبهه مى ماند و بعد از آن به مدینه باز مى گردد. شش ماه كه از آمدن او مى گذرد، همسرش براى او، پسرى به دنیا مى آورد.

آن مرد تعجّب مى كند، با خود مى گوید: آیا بچه از من است؟ من كه شش ماه است به مدینه آمده ام، نكند همسر من خطاكار باشد؟ نكند این بچه حرام زاده باشد؟

او نزد عُمَر مى آید و مى گوید:

«جناب خلیفه! من شش ماه است به مدینه آمده ام، امروز همسرم، فرزندى به دنیا آورده است. نظر شما چیست؟ آیا همسر من خطاكار است؟».

عُمَر قدرى فكر مى كند و مى گوید:

«آرى! همسر تو زناكار است، باید او را سنگسار كرد».

مأموران جلو مى آیند، آن زن را براى سنگسار كردن مى برند، آرى! باید عفّت عمومى حفظ شود، باید زناكار را به سزاى عملش رساند. آن زن هر چه گریه مى كند و سوگند یاد مى كند كه من پاكدامن هستم! عُمَر سخنش را قبول نمى كند.

نگاه كن! آن زن را در داخل گودال قرار داده اند، مردم سنگ هاى زیادى را در دست گرفته اند، آماده اند تا عُمَر دستور بدهد و آن زن را سنگسار كنند.

آنجا را نگاه كن! این على(ع) است كه به این سو مى دود، همه تعجّب مى كنند، چه شده است؟

على(ع) با عجله مى آید و به كنار آن زن مى رود، آن زن دارد گریه مى كند، على(ع) به او كمك مى كند تا از آن گودال بیرون بیاید، همه با خود مى گویند چرا على(ع) این كار را كرد؟

آن زن در پناه على(ع) آرام مى گیرد، اكنون على(ع) نزد عُمَر مى آید و مى گوید:

ـ اى عُمَر! به چه دلیل، دستور دادى این زن را سنگسار كنند؟ آیا چهار نفر شهادت داده بودند كه او زنا كرده است؟

ـ خیر. كسى شهادت نداده بود.

ـ پس چرا این كار را كردى؟

ـ آخر شش ماه است كه شوهر او از سفر آمده است، او بعد شش ماه، بچه اى به دنیا آورده است.

ـ مگر تو قرآن نخوانده اى. قرآن مى گوید «وقتى زن بچه اى را به دنیا مى آورد، مدّت حامله بودن و شیر دادن به فرزندش، 30 ماه طول مى كشد»، سپس قرآن در آیه دیگر مى گوید: «مدّت شیر دادن بچه، 24 ماه است». خوب، اگر تو 24 ماه را از 30 ماه كم كنى، به شش ماه مى رسى، یعنى كمترین مدّت حامله بودن یك زن، شش ماه است. اى عُمَر! مگر خبر ندارى كه حسین من هم، شش ماهه به دنیا آمد!

ـ لَولاَ عَلِیٌّ لَهَلَكَ عُمَر! اى على اگر تو نبودى، من هلاك مى شدم. (بحار الانوار، ج 30، ص 110)

* * *

 

برادر سُنّى! حالا برویم سر حرف حساب! بگو بدانم، این كه على (ع) بیاید و بى گناهى را از كشته شدن نجات بدهد، معناى آن تأیید حكومت عُمَر است؟

چه كسى این حرف تو را باور مى كند؟ آخر نجات یك زن بى گناه از مرگ حتمى، چه ربطى به تأیید حكومت دارد؟

كاش فرصت مى بود تا من موارد دیگرى را هم براى تو مى گفتم، ولى بهتر است سكوت كنم، زیرا هر چه من بیشتر در این مورد بنویسم، بى سوادى خلیفه دوم بیشتر آشكار مى شود.

آرى! على (ع)، امام است، امام هم دلسوز جامعه است، درست است كه حق او را غصب كرده اند، امّا او با جامعه قهر نمى كند، تا آنجا كه بتواند از ظلم ها و كج روى ها جلوگیرى مى كند.

على (ع) وظیفه دارد تا از تصمیم هاى اشتباه خلفا جلوگیرى كند، اگر او این كار را نكند، اساس اسلام در خطر مى افتد، نباید اسلام فداى جهالت دیگران شود!

افزودن دیدگاه جدید