نقد بر تورات: 1. داستان خلقت آدم و حوا و میوه ممنوعه

اشکال بر کتاب مقدس تورات، اشکال بر کتاب مقدس مسیحیان نیز می باشد، زیرا مسیحیان قسمت اعظمی از تورات را به عنوان بخشی از کتاب مقدس خودشان قرار داده اند و به آن عهد جدید می گویند

 

(يا أهل الكتاب لم تلبسون الحقّ بالباطل و تكتمون الحقّ و أنتم تعلمون)؛ اي اهل كتاب چرا حق را به باطل درمي آميزيد و حقيقت را كتمان مي كنيد با اينكه خود مي دانيد.

 

یهودیان مدعی هستند که تورات از جانب خداوند است که بر حضرت موسی نازل شده است، از اینرو ایراد اشکال بر تورات می تواند یکی از مهم ترین و قوی ترین اشکالات باشد. جالب اینجاست که ایراد اشکال بر کتاب مقدس تورات، اشکال بر کتاب مقدس مسیحیان نیز می باشد، زیرا مسیحیان قسمت اعظمی از تورات را به عنوان بخشی از کتاب مقدس خودشان قرار داده اند و به آن عهد جدید می گویند، از اینرو تعداد معدودی از تناقضات و تحریفات کتاب مقدس یهودیان را می آوریم و اینرا مشتی در برابر خروار بگیرید.

1. داستان خلقت آدم و حوا و میوه ممنوعه

در داستان اولی که تورات نقل می کند در سفر پیدایش باب 2 آیه ی سوم آمده است که: «خداوند آدم را خلق کرد و از پهلوی چپ آدم، حوا را درآورد». و بعد به آنها گفت در بهشت باشید، (البته بهشتی که تورات می گوید، باغی از باغ های دنیاست.) آدم و حوا آنجا بودند و خدا برای آنها حُکمی گذاشت و گفت به این درخت نزدیک نشوید (همان چیزی که ما در اسلام به اسم شجره ی ممنوعه داریم) که اگر به این درخت نزدیک شوید، می میرید. (قرآن می گوید: «فتشقی». ما در اینجا نمی خواهیم بحث قرآن را وارد کنیم. اما قرآن می گوید اگر این کار را بکنید، به مشقت می افتید ولی تورات می گوید که خدا به آدم و حوا فرمود اگر به این درخت نزدیک شوید، می میرید.)

آدم و حوا هم مشغول لذت بردن از بهشتی شدند که باغی از باغ های دنیایی بود و تورات، حدود جغرافیایی آن را هم مشخص می کند. خدا به آدم و حوا گفت از اینجا لذت ببرید اما به این درخت نزدیک نشوید و از آن نخورید که می میرید.

آنها هم عمل می کردند تا اینکه حیوانی به نام مار پیدا شد و گفت: می دانید خدا چرا گفته است که از این درخت نخورید؟

آنها گفتند چون می میریم.

مار گفت: نه، خدا می خواهد شما به این درخت نزدیک نشوید و از آن نخورید تا مثل خودش نشوید و چشمتان باز نشود.

آدم حاضر نشد از میوه بخورد ولی وقتی حوا از میوه ی درخت کند و خورد، به آدم هم از آن داد و او از آن خورد. همین که خوردند چشمشان باز شد. (تا اینجا از نقل تورات معلوم می شود که خداوند دروغ گفت چون وعده ی مرگ بعد از خوردن میوه را داده بود. ولی وعده ی مار درست از کار درآمد که گفته بود اگر بخورید، چشمتان باز می شود و باز شدن چشم آنها به این معنی است که دیدند برهنه هستند. یعنی چیز جدیدتری را دریافتند. تا اینجا معلوم شد که بنابر نقل تورات، خدا هم دروغ گفت و هم اغواگری کرد و کمالی را از آدم و حوا دریغ می کرد.)

 

بعد وقتی خدا در بعد از ظهر آمد که در باغ بخرامد، آدم و حوا را نیافت. گفت نکند از این میوه خورده اند و چشمشان باز شده است. (یعنی خدا نمی دانست و بعد دانست).(توصیفی کاملاً بشری) و آدم و حوا هم فوری پنهان شدند.

خدا خطاب کرد که آدم کجایی؟

آدم گفت: من اینجا پنهان شده ام.

خدا گفت: برای چه؟

گفت: بنده ای که به نام حوا خلق کرده بودی، مرا اغوا کرد. بعد خدا از حوا پرسید، حوا هم تقصیر را به گردن مار انداخت. خدا هم مار را نفرین کرد که تا ابد روی شکمت راه خواهی رفت و خاک خواهی خورد و حوا را نفرین کرد که درد زایمان تو را زیاد می کنم و تو را مقهور مرد می گردانم. (دیگر نپرسید که گناه حوا چه ربطی به زنان دیگر دارد که درد زایمانشان زیاد شود، چون یهودیت قائل است که ما همگی گنهکار هستیم به گناه ازلی چون پدر و مادر ما گناه کردند و هر کس که به دنیا می آید، گنهکار است و بر مبنای همین آموزه در مسیحیت افراد را غسل تعمید می دهند تا او را از گناه آباء و اجداد هزاران سال پیش او پاک کنند.) و البته خدا بین مار و زن هم دشمنی انداخت به این صورت که از آن به بعد، مار پاشنه ی پای زن(ها) را نیش بزند و زن(ها) هم با پاشنه بر سر مار بکوبند!! حال این قصه را کلمه به کلمه از تورات می خوانیم:

 

«سفر پیدایش باب 2 آیه ی 3: خدا روز هفتم را برکت داده و آن را مقدس اعلام فرمود زیرا روزی بود که خدا پس از پایان کار آفرینش، آرام گرفت به این ترتیب آسمان ها و زمین آفریده شد. هنگامی که خداوند آسمان ها و زمین را ساخت، هیچ بوته و گیاهی بر زمین نروییده بود، زیرا خداوند هنوز باران نبارانیده بود و همچنین آدمی نبود که روی زمین کشت و زرع نماید، اما آب از زمین بیرون می آمد و تمام خشکی ها را سیراب می کرد. آنگاه خداوند از خاک زمین، آدم را سرشت سپس در بنی آدم روح حیات دمیده به او جان بخشید و آدم موجود زنده ای شد. پس از آن خداوند در سرزمین عدن، واقع در شرق، باغی بوجود آورد و آدمی را که آفریده بود، در آن باغ گذاشت. خداوند انواع درختان زیبا در آن باغ رویانید تا میوه های خوش طعم دهند.

او در وسط باغ، درخت حیات و همچنین درخت شناخت نیک و بد را قرار داد. از سرزمین عدن رودخانه ای به سوی باغ جاری شد تا آن را آبیاری کند، سپس این رودخانه به چهار رود کوچک تر تقسیم گردید. رود اول «فیشون» است که از سرزمین خویله می گذرد. در آنجا طلای خالص، مروارید و سنگ جزع یافت می شود، رود دوم «جیحون» است که از سرزمین کوش عبور می کند. سومین رود «دجله» است که به سوی شرق آشور جاری است و رود چهارم «فرات» است.

 

خداوند آدم را در باغ عدن گذاشت تا در آن کارکند و از آن نگهداری نماید و به او گفت: از همه ی میوه های درختان باغ بخور بجز میوه ی درخت شناخت نیک و بد؛ زیرا اگر از میوه ی آن بخوری مطمئن باش که خواهی مرد. خداوند فرمود شایسته نیست که آدم تنها بماند؛ باید برای او یار مناسبی بوجود آورم. آنگاه خداوند تمام حیوانات و پرندگانی را که از خاک سرشته بود، نزد آدم آورد تا ببیند آدم چه نام هایی به آنها خواهد گذاشت. بدین ترتیب تمام حیوانات و پرندگان نام گذاری شدند. پس آدم تمام حیوانات و پرندگان را نام گذاری کرد اما برای او یار مناسبی یافت نشد. آنگاه خداوند آدم را به خواب عمیقی فرو برد و یکی از دنده هایش را برداشت و جای آن را با گوشت پر کرد و از آن دنده، زنی سرشت و او را پیش آدم آورد.

آدم گفت: این است استخوانی از استخوانهایم و گوشتی از گوشتم، نام او نساء باشد. چون از انسان گرفته شد. به این سبب است که مرد از پدر و مادر خود گرفته می شود و به همسر خود می پیوندد و از آن پس آن دو یکی می شوند. آدم و همسرش هر چند برهنه بودند، ولی احساس خجالت نمی کردند. مار از همه ی حیواناتی که خداوند بوجود آورده، زیرک تر بود.

روزی مار نزد زن آمد و به او گفت: آیا حقیقت دارد که خدا شما را از خوردن میوه ی تمام درختان باغ منع کرده است؟

زن در جواب گفت: ما اجازه داریم از میوه ی همه درختان بخوریم به جز میوه ی درختی که در وسط باغ است. خدا امر کرده است که از میوه ی آن درخت نخوریم و حتی آن را لمس نکنیم وگرنه می میریم.»

مار گفت: مطمئن باش نخواهید مرد، بلکه خدا خوب می داند زمانی که از میوه ی آن درخت بخورید، چشمان شما باز می شود و می توانید خوب را از بد تشخیص دهید.

آن درخت در نظر زن زیبا آمد و با خود اندیشید: «میوه ی آن درخت دلپذیر می تواند خوش طعم باشد و به من دانایی ببخشد.» پس از میوه ی درخت چید و خورد و به شوهرش هم داد و او نیز خورد. آنگاه چشمان هر دو باز شد و از برهنگی خود آگاه شدند، پس با برگ های درخت انجیر پوششی برای خود درست کردند. عصر همان روز آدم و زنش صدای خداوند را که در باغ راه می رفت، شنیدند و خود را بالای درختان پنهان کردند. خداوند آدم را ندا داد: «ای آدم چرا خود را پنهان می کنی؟» آدم جواب داد:« صدای تو را در باغ شنیدم و ترسیدم، زیرا برهنه بودم پس خود را پنهان کردم.» خداوند فرمود: «چه کسی به تو گفت که برهنه ای؟ آیا از میوه درختی خوردی که به تو گفتم نخوری؟» آدم جواب داد: «این زن که یار من ساختی، از آن میوه به من داد و من هم خوردم.»

آنگاه خداوند از زن پرسید: «این چه کاری بود که کردی؟» زن گفت: «مار مرا فریب داد.» پس خداوند به مار فرمود: «به سبب انجام این کار از تمام حیوانات وحشی و اهلی زمین ملعون تر خواهی بود. تا زنده ای روی شکمت خواهی خزید و خاک خواهی خورد. بین تو و زن و نیز بین تو و نسل زن خصومت می گذارم. نسل زن سر تو را خواهد کوبید و تو پاشنه ی وی را خواهی زد.»

آنگاه خداوند به زن فرمود: «درد زایمان تو را زیاد می کنم و تو با درد، فرزند خواهی زایید. مشتاق شوهرت خواهی بود و او بر تو تسلط خواهد داشت.» سپس خداوند به آدم فرمود: «چون گفته ی زنت را پذیرفتی و از میوه ی آن درخت خوردی که به تو گفته بودم از آن نخوری، زمین زیر لعنت قرار خواهد گرفت و تو تمام ایام عمرت با رنج و زحمت از آن کسب معاش خواهی کرد. از زمین، خار و خاشاک برایت خواهد رویید و گیاهان صحرا را خواهی خورد. تا آخر عمر به عرق پیشانی ات نان خواهی خورد.»

اشکالات متن بالا:

1- خداوند به آدم و حوا گفته بود که اگر از میوه ی آن درخت بخورید، خواهید مُرد. اما آنها خوردند و نمردند. پس خداوند به دروغ گفته بود که می میرید.

2- مار که یک حیوان بود، از خدا راستگوتر بود و انسان را هدایت کرد، هر چند بعداً مشکلاتی برای انسان پیش آمد، اما در حرف مار اشکالی وجود نداشت، چون گفت چشمتان باز می شود و این طور هم شد.

3- خدا هم مار را نفرین کرد و هم زن را: به گونه ای می توان گفت جنس درجه ی دوم بودن زن از این متن برداشت می شود. اینکه «دین، زن را جنس دوم می داند.» مغالطه و اشتباهی است که افراد زیادی را به ضدیت با دین کشاند و باعث انحرافات زیادی علیه ادیان شد، هر چند که این اشکال فقط به یهود و مسیحیت برمی گردد و اسلام از آن مبراست. (مثلاً سیمون دوبوار که بنیانگذار فمینیسم است، کتابی را به نام «جنس دوم» نوشت و همانطور که گفته شد، عبارت جنس دوم که بعضاً در نشریات ما عنوان می شود، اصطلاحی نیست که در بستر فرهنگ اسلامی ساخته شده باشد بلکه در فرهنگ و دین غربی شکل گرفته است.)

4- ذریه ای که بخاطر خطای مادر قرار است، مجازات شوند.

5- خرامیدن خداوند در باغ به هنگام وزش نسیم.

6- طرح مسائل عوامانه ای مثل اینکه مار پاشنه ی زن را نیش بزند و او با پاشنه بر سرش بکوبد.

7- طرح مسائل غلط، مثل آنکه مار محکوم است که خاک بخورد.

افزودن دیدگاه جدید