اي دلاور که برسر ني سواره مي آيي

اي دلاور که برسر ني سواره مي آيي

ماه زينب که بين 17 ستاره مي آيي

بار ديگر توان بده قلب زار خواهر را

با لب خشک خود بخوان آيه هاي کوثر را

هلالم کردي اي هلال من

نگاهي کن به روز و حال من

اي که دل ميبري ز هر دلبري به بوي خود

مي کشي با نگاهي و مي کشي به سوي خود

يوسف من که رو به بازار کوفيان کردي

کوفه ديوانه شد چه ها بر سر من آوردي

هلالم کردي اي هلال من

نگاهي کن به روز و حال من

گر چه سر بر بدن نداري عزيز جان من

مي درخشي هميشه چون مه در آسمان من

اي مه من که غرق خوني به ابر شمشيري

از چه رويي نتابي و دست من نمي گيري

هلالم کردي اي هلال من

نگاهي کن به روز و حال من

افزودن دیدگاه جدید