بـاغبانی گر به باغ لاله‌اش می‌داد آب

بـاغبانی گر به باغ لاله‌اش می‌داد آب
تو بـه یاد کام عطشان پدر رفتی ز تاب
گریه می‌کردی به یاد طفل معصوم رباب
بر لب خشک علی‌اکبر دلت می‌شد کباب
می‌بریـدی گوسفندی را اگر قصاب سر
یاد می‌کردی ز تیغ شمـر و حلقوم پدر
کاش می‌شد قبر پاکت را بگیرم در بغل
همچو نور ماه، خاکت را بگیرم در بغل
سـاق پـای دردناکت را بگیرم در بغل
زخم قلب چاک چاکت را بگیرم در بغل
کاش می‌شد شیعه برگرد مزارت می‌گریست
روز و شب پیوسته «میثم» در کنارت می‌گریست

افزودن دیدگاه جدید