گوهر رخشان ايمان زينب(س) است
گوهر رخشان ايمان زينب(س) است اختر تابان عرفان زينب(س) است
قطرهاي کوثر ز آب رحمتش بردباري شرمگين از همتّش
کيست زينب محرم بزم حضور روي او تفسيري از «الله نور 1»
چون به دنيا آمد آن فرخنده زن شد به گيتي نور حق پرتو فکن
خانه زاد وحي حق تارخ گشود آبروي آفرينش را فزود
زينب آن پرورده دامان عشق نام او سر لوحه ديوان عشق
جان او از عشق حق افروخته وز شرار عشق، جانش سوخته
عقل گشته مات از ايثار او عشق سرگردان شده در کار او
مرد و زن خدمتگزار درگهش توتياي چشم جان، خاک رهش
زينب آن دردانه آل رسول دختر والاي زهراي بتول
بود از آغاز همگام حسين نقش بر لوح دلش نام حسين
بسته پيمان با خدا روز الست تا به راهش بگذرد از هر چه هست
صبر را بخشيده معنايي شگرف وصف صبر او برون از حدّ حرف
از قيام روز عاشورا حسين کرد دين را زنده در دنيا حسين
شد قيام او به عالم بي قرين بود چون زينب در آن نقش آفرين
گر نبودي نقش او در اين قيام بود اين نهضت قيامي ناتمام
کيست زينب آن که در کرب بلا شد خجل از صبر او کرب وبلا 2
رنج پيش او سپر انداخته درد و محنت رنگ پيشش باخته
روز عاشورا به او چشم اميد دوختند از پيرو برنا هر شهيد
جسم فرزندان او بر روي خاک اوفتاده قطعه قطعه، چاک چاک
او حسيني بود و پروايي نداشت جز خدا در خاطرش جايي نداشت
از برادر لحظهاي غافل نبود هيچ مشکل پيش او مشکل نبود
شعلهها از عشق عالم سوز داشت آتشي در جان، جهان افروز داشت
در حريم قدس، محرم زينب است معني عشق مجسّم زينب است
آفرين بر صبر طاقت سوز او و آن تجلّيهاي جان افروز او
داشت بار اين رسالت چون به دوش بيشتر از پيشتر شد سخت کوش
با اسيران صبحدم تا شام رفت گاه در کوفه گهي در شام رفت
داشت در راه سفر آن پاک جان از سر پاک شهيدان سايبان
چون به شهر شام زينب گام زد آتشي از خطبهاش در شام زد
غنچه لب چون که زينب باز کرد در فصاحت چون علي(ع) اعجاز کرد
از بيان گرم آن شيرين سخن شد چو شب در شام، روز اهرمن
جاودان ساز مُحرّم با پيام زينب است آري الي يوم القيام 3
يا رب از عشقش دل ما زنده کن همچو خورشيد فلک تابنده کن
افزودن دیدگاه جدید