دیدم به روی نیزه ها بال و پرت را

دیدم به روی نیزه ها بال و پرت را

دیدم به صحرا اربا اربا پیکرت را

دیدم به سرعت آمدند و دوره کردند

دیدم گرفتند اشقیا دور و برت را

دیدم نشسته شمر روی سینه ی تو

دیدم تمام لحظه های آخرت را

بالا سرت بودم - گریبان می دریدم

وقتی که با پا بر زمین میزد سرت را

آقای من هرکار می کردم نمی شد

بیرون کشم از بین مقتل مادرت را

سر را برید و برد و ... من ماندم همان جا

زانو زدم بوسه بگیرم حنجرت را 

افزودن دیدگاه جدید