مقتل حضرت عباس علیه السلام: شجاعت حضرت
ازدواج حضرت علی علیه السلام با ام البنین
تا اينكه گويد: روايت كرده اند: عقيل نسّابه بود و به انساب و اخبار عرب دانا، و امير المؤمنين عليه السّلام گفت: با وى در ميان قبايل عرب زنى جوى براى من زادهء دليران تا تزويجكنم و از او پسرى دلاور به وجود آيد.
عقيل گفت: امّ البنين كلابيه را تزويج كن كه در همهء عرب دلاورتر از پدران وى نيست.
پس امير المؤمنين عليه السّلام او را تزويج كرد.
ماجرای امان نامه
روز طف، شمر بن ذى الجوشن كلابى عبّاس و برادران وى را خواست و گفت: خواهرزادگان من كجايند؟
آنان پاسخ ندادند، حسين عليه السّلام فرمود: او را اجابت كنيد اگر چه فاسق است، امّا از خالوهاى شماست. آمدند و گفتند: چه مى خواهى؟
گفت: شما در امانيد به من پيونديد و خويش را به كشتن مدهيد.
او را دشنام دادند و گفتند: چه زشتى تو و چه زشت است آن امان كه آورده اى آيا سرور و برادر خويش را رها كنيم به زينهار تو درآييم؟ او با هر سه برادرش در آن روز كشته شدند.
و صدوق روايت كرده است در امالى از على بن الحسين عليهما السّلام در ضمن حديثى كه فرمود:
خداى رحمت كند عباس را برادر خويش را برگزيد و كفايت فرانمود و جان خويش را فداى برادر كرد تا هر دو دست او جدا گشت و خداوند به جاى دستها دو بال وى را عطا فرمود كه با فرشتگان در بهشت پرواز كند چنان كه جعفر بن ابى طالب را و عبّاس را منزلتى است نزد خداى تعالى روز قيامت كه شهدا دريغ آن خورند.
ابو الفرج گفت: عباس بن على بن ابى طالب عليه السّلام كنيت او ابو الفضل بود و مادرش امّ البنين و او بزرگتر فرزند ام البنين بود و پس از برادران ابوينى خويش شهيد شد.
و عباس مردى زيبا و نيكو روى بود بر اسب بلند سوار مى شد پاى او بر زمين مى كشيد و او را قمر بنى هاشم مى گفتند و علمدار حسين عليه السّلام بود.
آنگاه ابو الفرج به اسناده از جعفر بن محمد عليه السّلام روايت كرد كه: حسين بن على عليهما السّلام اصحاب خويش را آماده حرب ساخت و رايت را به عباس سپرد.
و از ابى جعفر عليه السّلام روايت كرد كه: زيد بن رقاء جهنى و حكيم بن طفيل طائى عباس را شهيد كردند.
و مسندا از معاوية بن عمّار از امام جعفر صادق عليه السّلام روايت كرده است كه:
ام البنين مادر اين چهار برادر به بقيع مى رفت و بر پسران خويش شيون مى كرد و زبان مى گرفت غم انگيزتر و سوزناكترين شيونى و مردم بر گرد او جمع مى شدند و شيون او مى شنيدند، مروان هم مى آمد با مردم ديگر و زارى او مى شنيد و مى گريست.
افزودن دیدگاه جدید