تا پدر آرزوی روی پیمبر می کرد

تا پدر آرزوی روی پیمبر می کرد

نظر از مهر به روی علی اکبر می کرد

چون علی عازم میدان شد و پوشید کفن

حرم تشنه لبان جلوه ی محشر می کرد

گاه بر پای پدر بوسه زد از روی ادب

گاه دل داری آن دل شده مادر می کرد

گاه با یک یک اعضاء حرم داشت وداع

گه به گهواره نظر بر علی اصغر می کرد

خواهر آورد برش آینه و قرآن را

عمه اسپند دل خویش مجمر می کرد

رفت اکبر به سوی عرصه ی پیکار و حسین

از قفا سیر قد و قامت اکبر می کرد

به سرا پای پسر از سر حسرت نگران

وز فراق مه خود چهره پر اختر می کرد

او خلیل الله و ریحانه ی او ذبح عظیم

شرح و تفسیر فدیناه ز دل بر می کرد

آن زمان چون پسر شاه شدی عازم رزم

بین چه ها میر علمدار دلاور می کرد

به سپاه شه دین بانگ خبردار کشید

عرض خدمت بر فرزند برادر می کرد

افسر ارشد اسلام ابوالفضل رشید

بدرقه چند قدم زان مه انور می کرد

آه چون نعش علی را به حرم می بردند

خاک بر سر ز پی اش زینب مضطر می کرد

از حرم تا به فلک واعلیا بود بلند

وز دگر سو ز شعف هلهله لشگر می کرد

بلبل باغ حرم دختر مظلومه ی شاه

نغمه سر از غم ناکام برادر می کرد

پسر فاطمه با قامت خم گشته ی خویش

پسرم گفتی و این جمله مکرر می کرد

زلف اکبر ز دو سو دست خوش باد صبا

وز پریشانی لیلا سخنی سر می کرد

شد پریشانی آن جمع پریشان افزون

چون گنه باد از آن زلف معنبر می کرد

افزودن دیدگاه جدید