اگر امامت از اصول دین است، چرا ۲۳ سال بعد از بعثت، بیان شده است؟
در پاسخ به این سوال باید دو مساله را مد نظر قرار داد:
۱- آنچه در ایمان اصل و اساس را تشکیل می دهد، عبودیت و تسلیم بودن در مقابل خدای متعال است. به همین دلیل در مواردی بیان شهادتین در لحظه مرگ، از سوی پیامبر (ص) طلب شده است، در حالی که چنین شخصی فرصت کافی برای تعلیم کامل عقائد اسلامی، یا عمل کردن به فروع دینی را ندارد.
«یك جوان یهودى بسیار نزد پیغمبر مىآمد تا بجائى كه او را لایق خدمت شمرد و بسا او را دنبال حاجتى میفرستاد و بسا بود كه براى حضرت نامه مینوشت، چند روزى حضرت او را ندید و احوال او را پرسید یكى گفت من او را در حال مرگ واگذاشتم و آمدم پیغمبر با جمعى اصحابش بالین او آمدند آن حضرت بركتى داشت كه با هر كه سخن میكرد جوابش میداد فرمود اى فلانى آن جوان چشم گشود و گفت لبیك یا ابا القاسم فرمود بگو : اشهد ان لا اله الا اللَّه.
و اقرار كن برسالت من آن جوان بپدرش نگاه كرد و چیزى نگفت بار دوم پیغمبر باو دستور داد و باز بپدرش نگاه كرد و چیزى نگفت پیغمبر بار سوم باو دستور داد و باز آن جوان بپدرش نگاه كرد در این بار پدرش گفت اگر خواهى بگو گفت گواهم كه معبود حقى جز خدا نیست و تو كه محمدى رسول خدائى و در حال مرد، رسول خدا (ص) بپدرش فرمود از نزد ما بیرون رو و باصحابش دستور داد او را غسل دهید و كفن كنید و نزد من آرید تا بر او نمازگذارم و بیرون رفت و میفرمود حمد خدا را كه امروز به وسیله من نفسى را از دوزخ نجات داد.»[۱]
بنابراین معیار تعیین کننده برای ایمان الهی، این است که شخص هر چه را حق یافت، بی درنگ بپذیرد. از همین رو، حتی عده زیادی که زمان رسول اکرم (ص) را درک نکرده اند و شهادت به رسالت ایشان نداده اند، اهل نجات معرفی شده اند، علیرغم اینکه هیچ شک و شبهه ای در لزوم اعتقاد به رسالت ایشان به عنوان یک اصل اساسی وجود ندارد:
«إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ الَّذینَ هادُوا وَ النَّصارى وَ الصَّابِئینَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ[بقره/۶۲] كسانى كه (به پیامبر اسلام) ایمان آورده اند، و كسانى كه به آئین یهود گرویدند و نصارى و صابئان [پیروان یحیى] هر گاه به خدا و روز رستاخیز ایمان آورند، و عمل صالح انجام دهند، پاداششان نزد پروردگارشان مسلم است و هیچ گونه ترس و اندوهى براى آنها نیست. (هر كدام از پیروان ادیان الهى، كه در عصر و زمان خود، بر طبق وظایف و فرمان دین عمل كرده اند، مأجور و رستگارند.)»
۲- مساله امامت، مساله ای نیست که در سال آخر بعثت پیامبر مکرم اسلام (ص) مطرح شده باشد. بلکه این اصل اساسی از روز اول مطرح بوده است.
اگر به مساله امامت به شکل کلی بنگریم، باید بگوییم که هیچ زمانی خالی از امام حق نیست و در زمان حیات رسول اکرم (ص) خود ایشان امام بوده اند و شئون امامت را انجام می داده اند. همانگونه که ابراهیم خلیل (ع) علاوه بر رسالت، جایگاه امامت را نیز داشته است. و مطابق نقل شیعه و سنی، پیامبر (ص) فرموده اند: هر كه بمیرد و امام زمانش را نشناسد ، همانند مردن زمان جاهلیت مرده است. (برای دیدن اسناد و مدارک این حدیث در کتب شیعه و سنی اینجا را کلیک نمائید) بنابراین هر زمانی امام حقی دارد که برای دور ماندن از جاهلیت باید او را شناخت.
و اگر به شکل مصداقی به این امر بنگریم و منظورمان امامت حضرت علی (ع) باشد، آن نیز از آغاز کار بعثت رسول اکرم (ص) مطرح بوده است. از همان روزی که پیامبر (ص) برای شروع دعوت رسمی، خانواده خویش را دعوت می کند تا پیام رسالت خویش را بیان نماید، بحث جانشینی حضرت علی (ع) را نیز بیان کرده است و حدیث یوم الدار، بین شیعه و سنی به شکل متواتر این امر را بیان می کند. و این بیان در زمان حیات رسول اکرم (ص) دفعات متعدد، تکرار شده است. و قرآن نیز در کنار لازم دانستن اطاعت از خدا و رسول، اطاعت اولی الامر را نیز لازم دانسته است:
«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْكُمْ[نساء/۵۹] اى كسانى كه ایمان آورده اید! اطاعت كنید خدا را! و اطاعت كنید پیامبر خدا و اولو الأمر [اوصیاى پیامبر] را»
بنابراین آن امری که ۲۳ سال بعد از آغاز بعثت، به وجود آمده، تنها زمان تحقق وصایت حضرت علی (ع) است.
[۱]. أمالی الصدوق، ص ۳۹۸ ، المجلس الثانی و الستون.
افزودن دیدگاه جدید