یاس نبی: 16- تربیت فاطمی: 5. آموزشهاى سياسى و عبادى
انسان بايد از سويى رسم بندگى بياموزد، تا حقِّ حق تعالى گذارد و از طرفى براى خدا به خدمت به خلق بپردازد تا وظيفهی سترگ اجتماعى خويش را به انجام برساند و از اصلىترين وظايف پدر و مادر، آموزش كودكان و آماده ساختن آنان براى انجام دادن اين دو وظيفه بزرگ است:
الف) آموزش بندگى
اگرچه عبادت وظيفهی بالغان و مكلفان است، ولى كودكان نيز نبايد از اين فيض محروم بمانند، بلكه بايد در سنين خردسالی با عبادت و راز و نياز و شبزندهدارى آشنا شده براى اين امور آماده شوند.
پدران و مادرانى كه تنها به خورد و خواب و كفش و لباس كودكانشان مىانديشند و به تغذيهی روحى و اشباع بُعد معنوى آنان توجه نمىكنند، هرگز فرزندانى كامل و صالح تحويل جامعه نخواهند داد و روح سوخته و تشنهكام فرزندانشان از اين نگرش يكسويهی آنان به خداى شكايت خواهد برد.
پدر و مادر در ضمن اينكه خود اهل عبادت و نيايش و شبزندهدارى هستند، بايد كودكان خويش را با بهترين شيوهها و مناسبترين روشها به اين سوى هدايت كنند. از اين رو در روايات اسلامى دستور داده شد كه به هنگام راز و نياز شبانه و عبادت، كودكان را بيدار كنيد تا آنان از نگاه به عبادت و تضرع و زارى پدر و مادر درسهاى فردا را فرا گيرند.
ما در نمونههايى از روايات مشاهده مىكنيم كه كودكان فاطمه(سلام الله علیها) شاهد عبادتها و شبزندهداريهاى مادر بودهاند:
امام حسن مجتبى(علیه السلام) مىگويد:
شب جمعهاى مادرم را ديدم كه در محراب عبادت ايستاده بود و هماره در ركوع و سجود بود تا سپيده دميد، در تمام اين مدت مىشنيدم كه براى مؤمنين و مؤمنات دعا مىكرد و آنان را نام مىبرد و هيچگاه براى خودش دعا نكرد.
به او گفتم: مادر جان چرا براى خودت دعا نكردى و همهاش براى ديگران دعا نمودى؟!
فرمود: فرزندم! اول همسايه، سپس خانواده.
در نمونهاى ديگر مىبينيم كه زهرا(سلام الله علیها) چگونه كودكان خويش را به عبادت و شبزندهدارى وا مىدارد، اميرمؤمنان على(علیه السلام) فرمود: شب قدر را دههی آخر ماه مبارك رمضان بجوييد... چون دههی آخر ماه رمضان فرا مىرسيد، پيامبر بستر را نمىگسترد و كمر همت (براى عبادت) را محكم مىنمود و چون شب بيست و سوم فرا مىرسيد، خانوادهاش را بيدار مىكرد و (هر گاه خوابشان مىگرفت) به صورتشان آب مىپاشيد، و زهرا(سلام الله علیها) در اين شب نمىگذاشت هيچيك از افراد خانوادهاش به خواب روند و آنان را با خوراندن غذاى كمتر، براى اين شبزندهدارى آماده مىساخت و خود از روز بيست و دوم براى شبزندهدارى شب بيست و سوم مهيا مىشد و مىفرمود: محروم (واقعى) كسى است كه از خير امشب محروم شود.
ب) آمادهسازى براى جهاد
اسلام اگرچه به لطافتهاى معنوى و روحى و عرفانى توجه بسيار كرده است و از عشق و محبت و صلح و صفا بسيار سخن گفته و به آن دعوت نموده است، اما مسلمان يك بُعدى و فاقد غيرت دينى را نمىپسندد، اسلام در كنار نماز، جهاد را مطرح مىكند و مىگويد: آنكه جهاد نكرده و يا خويش را براى آن آماده نساخته است، چون بميرد به گونهاى از نفاق بميرد.
انسان مسلمان همانگونه كه خويش اهل جهاد و دفاع از ارزشهاى دينى است، بايد فرزندان خود را هم مبارز و غيور و داراى شهامت دفاع از آرمان و عقيده بپروراند.
در صحنهی مسؤوليتهاى اجتماعى و جهاد و تلاش براى حفظ اسلام فاطمه(سلام الله علیها) را مىبينيم كه در دوران مصيبتبار و اندوهخيز پس از پيامبر، يك تنه در مقابل انحراف حكومت ايستاده است و در اين راه فرزندان خردسال خويش را هم در كوران اين مبارزه و كانون داغ اين كورهی ملتهب قرار داده و آنان را به خط مقدم جبههی مبارزه عليه جهالت مسلط و فرمانروايى نابحق مىبرد.
سلمان مىگويد: (پس از رحلت رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم و بيعتسقيفه) چون شب مىشد، على(علیه السلام) فاطمه را سوار بر مركبى مىكرد و در حالى كه دستحسن و حسين را گرفته بود، به در خانهی تمامى مبارزان بدر - از مهاجرين و انصار - مىرفت و على(علیه السلام) حقانيت خويش را برايشان بيان مىكرد و آنان را به يارى خود مىخواند، ولى جز چهل و چهار نفر به او پاسخ مثبتى نمىدادند، على(علیه السلام) به همين عده (چهل و چهار نفر) فرمان مىداد كه صبحگاهان با سلاح در حالى كه سرهاى خود را تراشيده باشند، براى بيعت كردن براى شهادت حاضر شوند ولى در پگاه جز چهار نفر حاضر نمىشدند و اين جريان سه شب تكرار شد و چون على(علیه السلام) اين بىوفايى را ديد، در خانه نشست... و آنگاه كه همهی راههاى مبارزه را بر روى فاطمه(سلام الله علیها) بستند، او دست به مبارزهاى منفى با سلاح اشك و گريه زد، او با گريهی خويش و اظهار ناراحتى از وضعيت موجود، به بهترين وجه پردهی تزوير را از چهرهی حكومت غاصبانه دريد و نارضايتى خاندان پيامبر را بارها اعلام نمود. در اين مبارزه نيز كودكان فاطمه در كنار اويند، با اينكه معمولاً مادران گريه خود را از كودكانشان پنهان مىكنند، ولى او حسن و حسين(عليهما السلام) را هماره شاهد و ناظر گريهی خويش مىگيرد و آنان را همه جا مىبرد تا درس شهامت، شجاعت، مبارزه بياموزند و مظلوميت و غربت دين خدا و ولىّ خدا على(علیه السلام) را با تمامى وجود خويش ادراك كنند و خود را آماده كنند تا در موقع لازم و بصورت مناسب و به شيوهی صحيح به يارى او بشتابند.
ابتدا فاطمه، شهر مدينه و كنار گورستان بقيع را ميدان مبارزهی خويش با بدعتها و تحريفها و غصب خلافت قرار داد و حسنين در اينجا در كنار مادر بودند.
علامه مجلسى مىنگارد: پس از شكايت بزرگان مدينه از گريههاى زهرا(سلام الله علیها)، اميرالمؤمنين(علیه السلام) در بيرون مدينه در كنار بقيع خانهاى براى زهرا بنا كرد كه آنرا «خانهی اندوه» (بيت الاحزان) مىناميدند چون صبحگاهان فرا مىرسيد، زهرا در حالى كه گريان بود، حسن و حسين(عليهما السلام) را پيشاپيش فرستاده، خود از پشتسر آنان حركت مىكرد و به بقيع مىرفت و هماره گريه مىكرد، تا آنكه شب فرا مىرسيد. در آن هنگام على(علیه السلام) به بقيع مىرفت و آنها را به خانه باز مىآورد.
و زمانى نيز فاطمه زهرا(سلام الله علیها) به ديدار شهداى احد و عمويش حمزه مىرفت و آنجا به گريهی سياسى خويش مىپرداخت و پردههاى دروغ و خيانت و تزوير حاكم را مىدريد، شايد در اين سفرها هم كودكان را به همراه داشت.
و چون فاطمه زهرا براى اعتراض به غصب فدك و آشكار ساختن چهرهی سلطهی غاصبانهی حكومت به مسجد رفت و با خطبهاى شگفت به دفاع از حق خويشتن و حق ولايت پرداخت، آنگونه كه همهی حاضران را به گريه واداشت، باز دختر خردسالش زينب همراه او بود و اين خطبه را به تمام و كمال براى آيندگان ضبط كرده و نقل فرمود.
و هنگامى كه حاكمان غاصب از فاطمه(سلام الله علیها) گواه خواستند تا بر ادعاى او نسبت به فدك شهادت دهد، او دو كودك خود را به عنوان گواه به بيدادگاه آنان آورد و آن دو شهادت دادند، اگر چه شهادت دو سرور جوانان بهشت، و اميرمؤمنان و ام ايمن (زنى كه به شهادت همهی مسلمانان، پيامبر به بهشتى بودن او شهادت داده بود) هرگز حقى را ثابت نكرد و به نفع زهرا(سلام الله علیها) حكمى صادر نشد.
و باز در همين جريان اعتراض به غصب فدك فاطمه و على(علیهما السلام) براى اتمام حجت در خانهی تمام مهاجران و انصار مىروند و آنان را به يارى مىخوانند، ولى كسى آنان را يارى نمىكند و در اين استمداد شبانه، حسن و حسين هماره همراه فاطمه و على (عليهما السلام)اند،
امام صادق(علیه السلام) مىفرمايد: فاطمه(سلام الله علیها) پس از پيامبر هفتاد و پنج روز بزيست و هرگز خوشحال و خندان ديده نشد، او هر هفته دوشنبه و پنجشنبه، سراغ قبور شهداى (احد) مىآمد، و در اين سفرها شرح مبارزات نبرد احد را بيان مىكرد و مىگفت: در اينجا رسول خدا ايستاده بود و در اين مكان مشركان ايستاده بودند، و تا هنگام شهادت در آنجا نماز مىگذارد و دعا مىكرد.
و ثقة المحدّثين قمى از شيخ مفيد نقل مىكند كه: فاطمه زهرا(سلام الله علیها) پس از رحلت پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هر صبح و شام به زيارت قبر حمزه مىآمد.
فردى به نام محمود بنلبيد مىگويد: پس از رحلت رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فاطمه(سلام الله علیها) به سراغ قبر شهدا و قبر حمزه مىآمد و آنجا مىگريست. در يكى از روزها او را در كنار قبر شهدا ديدم، به محضرش آمده او را سلام گفتم و عرض كردم: اى سرور زنان بخدا سوگند رگ قلبم را با اين گريههايت بريدى.
فاطمه(سلام الله علیها) فرمود: مرا شايسته است كه اينگونه بگريم كه پدرى مثل رسول خدا را از دست دادهام... سپس مفصل به مسائل سياسى روز پرداخته و جريان غصب خلافت را توضيح داد و با عبارتهايى بسيار زيبا و آهنگين و همراه با استدلال به آيات قرآن و سنت رسول الله حقانيت اميرالمؤمنين را بر وى اثبات نمود.
البته اثر اين تربيت سياسى را به خوبى در زندگى كودكانش مىبينيم كه چگونه بزودى همين راه مادر را ادامه داده به غاصبان خلافت اعتراض مىكنند.
امير مؤمنان(علیه السلام) مىفرمايد: روز جمعهاى ابوبكر بر منبر بالا رفت تا خطبه بخواند. امام حسين(علیه السلام) برخاست و فرمود: اين جايگاه پدر من است نه جايگاه پدر تو.
ابوبكر گريست و گفت: آرى منبر از آن پدر توست و پدر مرا منبرى نيست.
در خلافت عمر نيز امام حسين(علیه السلام) در وسط سخنان عمر بپا خاست و فرياد زد: اى دروغگو از منبر پدرم رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرود آى اين منبر پدر تو نيست.
عمر گفت: آرى به جان خودم سوگند اين منبر آن پدر توست و پدر مرا منبرى نيست، آيا اين سخنان را پدرت على به تو آموخته است؟
امام حسين(علیه السلام) فرمود: اگر آنچه را پدرم بفرمايد، فرمان برم او هدايتگر و من هدايتشده خواهم بود، بيعت با پدرم كه جبرئيل آن را از جانب خداى فرود آورد، بر گردن اين مردمان است و آن را انكار نمىكنند مگر آنكه منكر كتاب خدا باشند، اين مردم با قلبهاشان بدان يقين دارند و با زبانشان انكار مىورزند. واى بر آنان كه حق ما اهل بيت را انكار مىكنند، چگونه با رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) روبرو خواهند شد با خشمى مداوم و عذابىشديد.
... عمر به شدت خشمگين شد، با گروهى به خانهی اميرالمؤمنين(علیه السلام) آمد و به حضرت اعتراض كرده، گفت: حسين، اراذل و اوباش مدينه را بر عليه من مىشوراند. امام حسن(علیه السلام) كه حاضر بود، فرمود: آنكه حق حكومت ندارد، بر حسين فرزند رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) خشم مىگيرد و همكيشان خود را (مسلمانان را) اراذل و اوباش مىنامد. به خدا سوگند تو جز با همدستى اوباش و اراذل به اين مقامات نرسيدى، پس خداى لعنت كند آنكس را كه اوباش و اراذل را شوراند...
افزودن دیدگاه جدید