فاطمه زهرا سلام الله علیها را بهتر بشناسیم: 9- همگامی با پدر

فاطمه زهرا سلام الله علیها را بهتر بشناسیم: 9- همگامی با پدر

 

حضرت فاطمه (سلام الله علیها) از همان دوران كودكی كه در كشمكش‏های پدر با مشركان با او همراه همگام بود.

- او در جریان نقشه‌ی ترور پیامبر قرار گرفته و پدر را مضطربانه از این واقعه هشدار داد.

- دشمن شكمبه شتر یا گوسفند بر سر پدر می‏ریزد و او با دست‌های كوچك خود آنها را از سر و روی پدر پاك می‏كند.

- پدرش را كتك می‏زنند و او از شدت تأثّر می‏گرید و پدر را نوازش می‏كند.

- بر بدن پدرش جراحات وارد می‏كنند، او هم‌چون پرستاری مهربان بر آن جراحات مرهم می‏گذارد.

- و الحق كه این دختر را چه تحملی در رنجها و نامردی‏ها بود و چه آثاری از خدمات ارزنده.

- السلام علی البتول الطاهرة؛ الصدیقة المعصومة، المغصوبة حقّها و الممنوعة إرثها.

- السلام علی بضعة لحمه و صمیم قلبه و رحمة الله و بركاته.

ـــــــــــــــــــــــــــــ

در آن روزگار كه مسلمانان دوران آمادگی خود را در مكه می‌گذراندند، محیط زندگی آنان سخت طوفانی و شرائط فوق العاده بحرانی بود.

آغاز اسلام بود و مسلمانان در اقلیت شدیدی قرار داشتند و تمام قدرت و نیرو و حاكمیت و ثروت دست دشمنان بی‌رحم و بی‌منطق اسلام بود و هر كاری می‌خواستند، می‌كردند.

آزاری نبود كه بر سر مسلمانان نیاورند و جسارت و توهینی نبود كه نسبت به مقام شامخ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) روا ندارند.

در این دوران دو نفر بیش از همه ایثار و فداكاری كردند: از میان زنان «خدیجه» بود كه بر زخم‌های قلب و جسم پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) مرهم می‌نهاد، و غبار غم و اندوه را با فداكاری‌هایش، با محبت و صفایش با همدردی و دلسوزی‌اش، از قلب مبارك پیامبر می‌زدود.

و دیگر «ابوطالب پدر بزرگوار امیرمؤمنان علی (علیه السلام) بود كه نفوذ و اعتباری بسیار در میان مردم مكه داشت، و از تدبیر و هوش و ذكاوت فوق العاده‌ای برخوردار بود، او خود را سپری نیرومند در برابر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) كرده بود و یار و یاور و حامی مهربان پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلّم) بود.

ولی با نهایت تأسف این هر دو یار وفادار، و دو شخصیت بزرگ و انسانهای ایثارگر، در سال دهم هجرت به فاصله‌ی كمی چشم از جهان پوشیدند، و پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) را در مرگ خود عزادار ساختند، و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم) از این نظر تنها ماند.

شدت اندوه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) در سوگ این دو شخصیت كه به حق هر كدام سهم قابل ملاحظه‌ای در پیشرفت اسلام داشتند، از اینجا روشن می‌شود كه آن سال را «عام الحزن» نام نهادند، یعنی «سال غم و اندوه»!.

اما از آنجا كه خداوند هر نعمتی را از بندگان برگزیده‌اش می‌گیرد، نعمت دیگری را جانشین آن می‌كند، هر كدام از این دو بزرگوار فرزندی از خود به یادگار گذاشتند كه درست نقش آنها را ایفا می‌كردند.

امیرمؤمنان علی (علیه السلام) یادگار «ابوطالب» همانند پدر حامی و مدافع و یار و یاور پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) بود، قبلاً نیز چنین بود، اما بعد از ابوطالب جای خالی او را نیز پر كرد.

و خدیجه دخترش «فاطمه» را به یادگار گذاشت، دختری مهربان، فداكار و شجاع و ایثارگر كه همواره در كنار «پدر» بود و گرد و غبار و رنج و محنت را از قلب پاك پدر می‌زدود.

امیرمؤمنان علی (علیه السلام) در آن هنگام 19 سال داشت، در حالی كه حضرت فاطمه (سلام الله علیها) طبق احادیث معروف بیش از پنج سال از سن مباركش نگذشته بود، قابل توجه اینكه هر دو در خانه‌ی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) زندگی می‌كردند و مونس ساعت‌های تنهائی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) بودند.

هنوز سه سال به هجرت باقی مانده بود، سه سال مملوّ از حوادث سخت و طوفان‌های شدید زندگی، مملوّ از مرارتها و ملالتها، مملوّ از آزارها و اهانتها و تلاش‌های دشمنان برای محو اسلام و مسلمین.

گاه دشمنان سنگدل، خاك، یا خاكستر بر سر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) می‌پاشیدند، هنگامی كه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) خانه می‌آمد، فاطمه (سلام الله علیها) خاك و خاكستر از سر و صورت پدر پاك می‌كرد، در حالی كه اشك در چشمانش حلقه زده بود، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) می‌فرمود:

دخترم غمگین مباش و اشك مریز كه خداوند حافظ و نگهبان پدر تواست.

گاه دشمنان در حجر اسماعیل اجتماع داشتند و به بتها سوگند می‌خوردند كه هر كجا «محمّد» را پیدا كنند، او را به قتل برسانند، فاطمه (سلام الله علیها) این خبر را می‌شنید و به اطلاع پدر می‌رساند تا مراقبت بیشتری از خود كند و این نشان می‌دهد كه نه تنها در درون خانه، كه در بیرون نیز فاطمه (سلام الله علیها) در فكر دفاع و نجات پدر بود.

در یكی از همان سالها، ابوجهل مشتی اراذل مكّه را تحریك كرد كه به هنگامی كه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) در مسجدالحرام به سجده رفته بود، شكمبه‌ی گوسفندی را بیاورند و بر سر حضرت بیفكنند، هنگامی كه این عمل انجام شد، ابوجهل و اطرافیانش صدا به خنده بلند كردند و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) را به باد مسخره گرفتند.

بعضی از یاران، منظره را دیدند اما دشمن بی‌رحم چنان آماده بود كه توانائی بر دفاع نداشتند، ولی هنگامی كه این خبر به گوش دختر كوچكش فاطمه (سلام الله علیها) رسید، به سرعت به مسجدالحرام آمد و آن را برداشت و با شجاعت مخصوص خودش، ابوجهل و یارانش را با شمشیر زبان مجازات كرد، و به آنها نفرین فرمود.

آری در آنجا كه گاهی مردان دلاور جرأت دفاع از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) را نداشتند، این دختر شجاع و خردسال، حضور داشت و به دفاع از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) می‌پرداخت.

این دوران هرچه بود، سپری شد، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) عازم هجرت به مدینه گشت. فاطمه (سلام الله علیها) باید موقتاً از پدر جدا شود و در خانه تنها بماند، تا زمانی كه اجازه‌ی هجرت به او داده شود، در حالی كه 8 سال بیشتر از سن مباركش نمی‌گذشت. ولی همانگونه كه امیرمؤمنان علی (علیه السلام) در لحظات حساس و بحرانی هجرت، با خوابیدن در بستر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) امتحان ایثار و فداكاری خود را داد و بدن خویش را در معرض شمشیرهای دشمن گذارد، فاطمه (صلی الله علیه و آله و سلّم) نیز بدون جزع و بی‌تابی آمادگی خود را برای پذیرش این رسالت جدید اعلام داشت.

ولی دوران جدائی او نمی‌توانست زیاد طولانی باشد، و باید در كنار پدر همچنان بماند. و در محیط مدینه هم‌چون مكه به دفاع خود ادامه دهد، و گرد و غبار اندوه و حوادث سخت را از قلب نورانی پدر بشوید، لذا بعد از چند روز به اتفاق چند نفر از همسران پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) به همراهی امیرمؤمنان علی (علیه السلام) به مدینه آمد.

حضرت فاطمه نه تنها در روزهای عادی (هرچند پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) روز عادی نداشت) بلکه در روزهای جنگ و طوفانی نیز هم‌چون یك مرد شجاع در شعاعی كه مأموریت داشت، از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) دفاع می‌كرد.

هنگامی كه جنگ «احد» پایان گرفت و تازه لشگر دشمن صحنه را ترك گفته بود و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) با دندان شكسته و پیشانی مجروح هنوز در میدان احد بود، فاطمه سلام اللّه علیها با سرعت به «احد» آمد و با اینكه هنوز نوجوان كم سن و سالی بود، فاصله میان «مدینه» و «احد» را با پای پیاده و با شوق زیاد طی كرد، صورت پدر را با آب شستشو داد، خون را از چهره‌اش زدود، اما زخم پیشانی همچنان خونریزی می‌كرد.

قطعه حصیری را سوزاند، و خاكستر آن را برجای زخم ریخت و مانع خونریزی شد، و عجیب‌تر اینكه برای جنگی كه در روز بعد اتفاق می‌افتاد، اسلحه برای پدر فراهم می‌كرد.

در جنگ احزاب كه از پررنج‌ترین غزوات اسلامی بود، و در ماجرای فتح مكه، در آن روز كه سپاه پیروزمند اسلام با احتیاط‌های لازم آخرین سنگر شرك را از دست مشركان گرفت و خانه را از لوث وجود بت‌ها پاك كرد، باز می‌بینیم فاطمه (سلام الله علیها) در كنار پیامبر قرار گرفته، و به كنار خندق می‌آید و برای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) كه چند روز گرسنه مانده، غذای ساده‌ای كه از قرض نانی تجاوز نمی‌كرد، تهیه می‌كند، و به هنگام فتح مكه برای او خیمه می‌زند، آب برای شستشو و غسل آماده می‌كند، تا گرد و غبار را از تنش بشوید و لباس پاكیزه‌ای بپوشد و رهسپار مسجدالحرام شود.[1]  

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پی‌نوشت:

[1] . آيت الله مكارم شيرازي - بانوي نمونه

افزودن دیدگاه جدید