شافعیه گروهی از اهل سنت

شافعیه گروهی از اهل سنت می­باشند که در احکام و مسائل شرعی، از نظام فقهی خاصی تبعیت می­کنند. اصول و مبانی این نظام را محمد بن ادریس شافعی پایه گذاری نموده است. این عده در کنار گروههای دیگر اهل سنت یعنی؛ حنفیه، مالکیه و حنابله که در مسائل فقهی بترتیب از ابوحنیفه، مالک بن انس و احمد بن حنبل پیروی می­کنند، در مجموع با نام مذاهب اربعه شناخته می­شوند.این مقاله نیز سعی دارد تا بنحوی گویا و مختصر درباره مذهب شافعیه سخن بگوید.

بنیانگذار
محمد بن ادریس شافعی، در 150ق، در غزه فلسطین زاده شد. علت شهرت او به شافعی، انتسابش به شافع بن سائب، از نیاکان پدریش است. وی از خاندان بنی ا­لمطلب بود که تیره­ای از قریش، و در جاهلیت و اسلام ، هم پیمان بنی هاشم بودند. پدر شافعی اندکی پس از تولد وی درگذشت و او بهمراه مادرش، درکودکی به مکه هجرت نموده در این شهر ساکن شدند.[1] تربیت دینی و علمی­اش را در مکه آغاز کرد و در نزد مسلم بن خالد زنجی، مفتی مکه و امام مسجدالحرام، در فقه و علوم شرعی تبحر بالایی یافت تا آنجا که حلقه درسی در مسجدالحرام دائر نمود. وی علاوه بر فقه، در این زمان در علوم ادبی نیز جایگاه ویژه­ای یافته بود. در همین دوران بود که عازم مدینه شد و مالک بن انس، رئیس مذهب مالکی، با وساطت مسلم بن خالد و امیر وقت مکه، شافعی را در زمره شاگردان خاصش پذیرا شد. این شاگردی تا 179ق، که مالک درگذشت، ادامه یافت. پس از آن، شافعی مدتی، در نجران به منصب قضاوت گماشته شد اما در 184ق، همراه عده­ای دیگر، به اتهام تشیع دستگیر و به نزد هارون الرشید در بغداد فرستاده شد، از این تعداد، تنها شافعی با وساطت محمد بن حسن، از فقهای بزرگ بغداد، و فضل بن ربیع، از درباریان ذی نفوذ هارون، از مرگ رهایی یافت. ورود شافعی به بغداد فرصتی شد تا وی در این زمان در خلال ارتباط با فقهای بزرگ حنفی، علاوه بر مدرسه فقهی مالک که بیشتر حدیثگرا بود، با فقه عقلگرایان و یا باصطلاح اهل رأی هم آشنا شود. زندگی علمی شافعی از این پس در ارتباط میان بغداد و مکه سپری شد تا آنکه سرانجام وی در 199ق برای همیشه در مصر سکونت گزید و در 204 ق به دیار باقی شتافت. وی از هنگام اولین سفرش به بغداد تا زمان وفاتش، دو مکتب فقهی (فقه قدیم و فقه جدید) بنا نهاد که در ادامه بدانها اشاره خواهد شد.[2]

آراء و اندیشه ها
شافعی در فهم اصول و عقاید، پا را فراتر از ظواهر قرآن و احادیث بر نمی­داشت و خود را در این مسائل ملزم به تبعیت از صحابه و تابعین می­دانست. با کلام و فلسفه میانه خوبی نداشت و از متکلمان دوری می­جست. همچون استادش مالک و شاگردش ابن حنبل، معتقد بود اولیاءالله در آخرت خداوند را رؤیت می­کنند. اگرچه برخی از صحابه پیامبر (ص) را بر بعضی دیگر برتری می­داد اما همه صحابه را عادل و فاضل می­شمرد. خلافت و امامت امت اسلامی را تنها مختص قریش می­دانست و عمر بن عبدالعزیز را در کنار چهار خلیفه نخست، بعنوان خلفای راشدین می­شناخت.[3] گرایش شدیدی به تشیع[4] و حب آل البیت (ع) داشت تا آنجا که متهم به رافضی بودن شد و بیت معروفی نیز از وی در این باره نقل شده است:
ان کان رفضا حب آل محمد فلیشهد الثقلان أنی رافضی
اگر محبت محمد(ص) و خاندانش رفض (رد باور اکثریت سنی) است، پس جن و انس گواهی دهند که من رافضی هستم.[5]
شافعی، اولین کسی بود که در اصول فقه، بگونه ای تدوین شده و در قالب یک علم مجزا کتاب تالیف نمود.[6] ابن ندیم نیز صورتی ار تألیفات مختلف وی ارائه نموده است.[7]

مکتب فقهی
شخصيت فقهي شافعي را بر خلاف غالب فقيهان قرن دوم، نبايد شخصيتي بومي تلقي كرد؛ چه او مراحل تحصيل خود را در بومهاي گوناگون مكه، مدينه، يمن و عراق گذرانيده است و بازتاب برخورد تعاليم و بومها در آثار او ديده مي‌شود.[8] برای مثال وی از اساتید مکه و مدینه و یمن و عراق به طور گسترده بهره جسته است تا جایی که برخی تا هشتاد استاد برای وی برشمرده­اند. شافعی در مسافرت به عراق، از امتزاج آموزه های فقهی اهل حدیث و اهل رأی، فقهی میانه، پدید آورد.[9] وی در خلال سالهای 194 تا 198ق در بغداد آموزه­هایی را تدوین و تدریس نمود که به فقه قدیم وی شهرت یافت. ابوعلی الزعفرانی، احمد بن حنبل، ابوالثور کلبی و اسحاق بن راهویه تعدادی از شاگردان بغدادی وی و راویان مذهب قدیمش بودند. شافعی پس از هجرت به مصر، در برخورد با فضای فقهی و حدیثی حاکم بر این منطقه، که فضایی متفاوت از عراق و حجاز بود و مواجه با عرف مصریان، در آموزه های قبلی­اش تجدید نظر نموده و فقه نوینی را پایه ریزی کرد که به فقه جدید وی شهرت یافت. او تا آخر عمر این فقه نوین را تدریس و ترویج نمود. ابویعقوب البویطی، ابوابراهیم المزنی و ربیع بن سلیمان برخی ازشاگردان مصریش هستند که این فقه را روایت کرده­اند.[10]
در مقایسه میان شافعی با مالک و ابوحنیفه باید گفت: روش اجتهادی او روشن و واضح است و برخلاف آن دو،نیاز به استخراج و استنباط از لا به لای فتاوا ندارد.[11] روح کلی حاکم بر مبانی فقهی شافعی، برتری داشتن ادله نقلی در استنباط احکام، بر ادله عقلی و قیاس است تا بدانجا که شافعی را در در زمره فقهای اهل حدیث برشمرده­اند.[12] اصول و ادله استنباط در فقه شافعی را می­توان بترتیب اولویت اینگونه برشمرد:[13]
1- نص یا همان قرآن و سنت؛هر دو در یک رتبه قرار دارند، چراکه سنت قرآن را تفسیر می­کند و با قرآن نیز تعارضی ندارد. البته خبر واحد، نمی-تواند همسنگ قرآن و در رتبه آن باشد.
2- اجماع؛ بمعنی اجتماع جمیع فقها یک عصر بر حکم واحدی.
3- قول صحابی؛ در آنجا که مخالفی نداشته باشد.
4- قول صحابی اقرب به کتاب و سنت و قیاس؛در آنجا که اقوال مختلفی از صحابه نقل شده باشد.
5- قیاس؛ بمعنی اثبات حکم امری که در کتاب، سنت و یا اجماع حکمی برایش ذکر شده،به امری که حکمش مسکوت مانده، بدلیل اشتراکی که این دو امر در علت حکم دارند.

پیروان شافعی
امروزه بیشتر پیروان فقهی شافعی،در اصول اعتقادی خود، از کلام اشعری پیروی می­کنند.[14] ابوالحسن اشعری (260 تا 324ق)؛ از مقلدان فقهی شافعی بود که علی رغم نهی اصحاب سنت و حدیث(یعنی امثال خود شافعی) از علم کلام، در اثبات اعتقادات این گروه به ادله کلامی روی آورد و توانست مذهب اشعری را بنیان نهد.[15]در طول تاریخ عالمانی چون فخررازی، غزالی، امام الحرمین جوینی، سیوطی[16] و سیاستمداران و حکامی چون خواجه نظام الملک طوسی[17] و صلاح الدین ایوبی[18] در میان شافعیان ظهور کرده اند. در حال حاضر، شافعیه، در اکثر سرزمینهای اسلامی وجود دارند و در مناطقی چون اندونزی، مصر، یمن و مناطق کردنشین حضور آنان چشمگیرتر است.[19]شافعیان در کنار مالکیان، قدرت غالب در میان شیوخ و بزرگان الازهر می­باشند که معتبرترین دانشگاه اسلامی در میان اهل سنت می­باشد.[20]

[1] - ابوزهره. محمد، تاریخ المذاهب الاسلامیة ، ص 407تا 409.
[2] - مرکز الغدیر للدراسات الاسلامية، المذاهب الاسلامية الخمسة، وهبة الزحیلی؛ المذهب الشافعي بیروت، الغدیر،اول، 1419ق، ص 494تا 498.
[3] - الزحیلی، ص 502 و 503 و 506
[4] - ابن ندیم، محمد بن اسحاق، الفهرست، ترجمه محمد رضا تجدد، تهران، اساطیر، اول، 1381ش، ص 387.
[5] - ابوزهره،ص 413.
[6] - همان، ص 443 و 444.
[7] - ر.ک: ابن ندیم، ص 388 و 389.
[8] - پاكتچي،احمد، مدخل اسلام، دايره المعارف بزرگ اسلامي: زيرنظر كاظم موسوي بجنوردي، تهران، مركز دايره المعارف بزرگ اسلامي،1367ش ، ج 8 ،ص 446.
[9] - الزحیلی، ص 507 و 508
[10] - مادلونگ. ویلفرد، فرقه اسلامی، ترجمه ابوالقاسم سری، تهران، اساطیر، 1377ش،ص 54و 55 و الزحیلی، پیشین، ص 509.
[11] - اسلامی. رضا، مدخل علم فقه، قم، مرکز مدیریت حوزه علمیه قم، اول، 1384ش، ص 474.
[12] - ر.ک: شهرستانی. محمد بن عبدالکریم/ الملل و النحل/ تحقیق: عبدالامیر مهنا و علی فاعور/ بیروت/ دارالمعرفة، سوم، 1414ق، ج1، ص 243و 244.
[13] - الزحیلی، ص 510 تا 522.
[14] - تیمور پاشا. احمد، المذاهب الفقهیة الاربعة، قاهره، دار الآفاق العربية، اول، 1421ق، ص 87.
[15] - مشکور. محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، آستان قدس، سوم، 1375ش، ص 55.
[16] - الزحیلی، ص 525 و 526 و 523.
[17] - ر.ک: مادلونگ، ص 63 و 64.
[18] - الزحیلی،ص 543.
[19] - الزحیلی، ص 542 تا 545 و اسلامی،ص 475.
[20] - اسلامی، ص 527.

افزودن دیدگاه جدید