اعتقادنامه احمد بن حنبل
يكى از نخستين جريانهاى اعتقادى در اسلام مكتب اهل حديث است. جريان اهل حديث در اصل يك جريان فقهى و اجتهادى بود. آنها تمام تلاششان بر تحصیل حدیث و نقل اخبار بود و احکام شرعی را تنها از نصوص استخراج میکردند و با هر گونه قیاسی مخالفت مینمودند.در رأس آنها مالك بن انس، محمد بن ادريس شافعى، سفیان ثوری و احمد بن حنبل قرار داشتند.[1]
اهل حديث ، شيوه فقهى خود را در عقايد نيز به كار مىگرفتند و آنها را تنها از ظواهر قرآن و احاديث اخذ مىكردند. آنان نه تنها عقل را به عنوان يك منبع مستقل براى استنباط عقايد قبول نداشتند، بلكه مخالف هرگونه بحث عقلى پيرامون احاديث اعتقادى بودند. به عبارت دیگر ، اين گروه هم منكر كلام عقلى بودند كه در آن عقل منبع مستقل عقايد است و هم مخالف كلام نقلى بودند كه در آن عقل لوازم عقلى نقل را استنباط مىكند. آنها حتى نقش دفاع از عقايد دينى را نيز براى عقل نمىپذيرفتند و با هرگونه انديشه ورزى در حوزه دين مخالفت مىورزيدند.[2] معروفترين چهره اين گروه ، احمد بن حنبل است. وی در ماه ربیع الاول سال 164 هجرى در بغداد به دنیا آمد. نسب او از طرف پدر و مادرش عرب و از قبیله شیبان است. حنبل اسم پدربزرگ احمد است و پدرش مـحمد بن حنبل بن هلال می باشد. جد احمد والی سرخس از شهرهای خراسان بود، به همین سبب خانواده احمد ابتدا در خراسان بودند ولی مدتی بعد و در نزدیکی تولد احمد، آنها به بغداد رفتند؛ در نتیجه احمد در بغداد به دنیا آمد. در آن روز در بغداد خلافت عباسیها حاکم بود. احمد پس از مدت کمی از ورود خانواده اش به بغداد، پدرش را از دست داد و تحت سرپرستی مادرش قرار گرفت.[3] احمد ابتدا به حفظ قـرآن و ادبـيـات عـرب پرداخت و در سال 179 هجرى یعنی وقتی که پانزده سال داشت به تحصيل علم حديث مشغول شد. هفت سال علم حدیث را در بغداد آموخت و سپس برای کسب بیشتر حدیث به بصره و كوفه و حجاز و يمن مسافرت کرد. اولین ملاقات احمد با شافعی و در مسجدالحرام مکه بود.[4] او در محضر اساتيد مختلفى تحصيل کرد که مهمترين آنها شافعى بود.
عقائد اساسی اهل حدیث از منظر احمدبن حنبل
احمدبنحنبل اعتقاد نامهاى دارد كه در آن عقايد اساسى اهل حدیث را بيان كرده است :
1: ايمان ، قول و عمل و نيت است . ايمان درجات دارد و قابل ازدياد و نقصان است . در ايمان استثنا وجود دارد، يعنى اگر از شخصى درباره ايمانش سؤال شد، بايد در پاسخ بگويد: مؤمن هستم انشاءالله (اگر خدا بخواهد)[5].
خلال از سلیمان بن أشعث روایت کرده که احمد بن حنبل میگوید: نماز، زکات، حج، و نیکی از جمله ایمان است و گناهان از ایمان میکاهند، اگر مردی بگوید من نماز نمیخوانم، او کافر است.[6]
2. قدر، خیر و شرش، کم و زیادش، ظاهر و باطنش، شیرینی و تلخیش، پسند و ناپسندش،زشت و زیبایش، اول و آخرش،همگی از طرف خداوند است، سرانجامی است که خداوند برای بندگانش به آن حکم داده و سرنوشتی است که خداوند آن را مقدر کرده، هیچ کس نمیتواند از مشیت خداوند عزوجل بیرون رود، و از سرانجامش تجاوز کند. هر چه در جهان رخ مىدهد، قضا و قدر الهى است و انسانها از قضا و قدر گريزى ندارند. همه افعال انسانها از جمله زنا، شرب خمر، سرقت و غيره به تقدير خداست و در اين باره كسى نمىتواند به خدا اعتراض كند. اگر كسى گمان كند خدا براى گناهكاران طاعت خواسته است ، اما آنها معصيت را اراده مى كنند، اين فرد مشيت بندگان عاصى را بر مشيت خداوند، غالب و چيره دانسته است و افترايى بالاتر از اين ، نسبت به خدا وجود ندارد. هر كس علم خدا به جهان هستى را باور داشته باشد بايد قضا و قدر الهى را نيز بپذيرد.[7]
ابوبکر مروزی می گوید: از احمد بن حنبل سؤال شد که آیا خداوند خیر و شر را خلق کرده است؟ گفت: بله، خداوند آنها را تقدیر کرده است.[8] خداوند هر خیر و شری را تقدیر کرده است و هر فرزند آدمی از قبل از آنکه به دنیا بیاید شقاوت و یا سعادتمند شدنش، در لوح محفوظ نوشته شده است.[9]
[طبق این عقیده انسان در تمام اعمال و افعالش مجبور است و این با حكمت ارسال انبياء و امر و نهى الهى منافات دارد؛ يعنى اگر انسان در كارهايش مجبوراست واختيارى ندارد پس انبياء براى چه آمدهاند؟ دیگر اينکه نتيجه این عقيده نسبت دادن ظلم به خداست كه افرادى را بى اختيار مجبور به اعمال ناشايست كند و آنگاه آنها را در جهنم عذاب نمايد؛ و ظلم هم از خدا دور است. علاوه بر این آيات الهى دلالت بر وجود اختيار در انسان دارند مثلا:« و قل الحق من ربكم فمن شاء فليؤمن و من شاء فليكفر»[10]؛ بگو: اين حقّ است از سوى پروردگارتان! هر كس مىخواهد ايمان بياورد (و اين حقيقت را پذيرا شود)، و هر كس ميخواهد كافر گردد! و یا وقتی فردى از حضرت على علیه السلام پرسيد: آيا رفتن ما به (شام) قضا و قدر الهى بود؟ حضرت فرمود: واى بر تو، گويا قضائى لازم و قدرى حتمى را گمان برده اى. اگر چنين بود ثواب و عقاب از بين مىرفت و وعد و وعيد ساقط مىگشت؛ همانا خداوند سبحان با دادن اختيار، مردم را فرمان داد، و با توانایی بر پرهيز، آنها را نهى فرمود، تكاليف او آسان بوده، هرگز تكليف سنگين قرار نداده است، و طاعت كم را پاداش زياد عطا مىفرمايد.
نافرمانى خلق نشانه مغلوب شدن او نيست، و اطاعت آنان نيز علامت اجبار و اكراه الهى نمى باشد، پـيامبران را بازيچه نفرستاد و كتاب را بيهوده بر مردم نازل نكرد و آسمانها و زمين و موجودات ميان آن دو را باطل نيافريد:« ذالك ظن الذين كفروا فويل للذين كفروا من النار[11]»؛ اين گمان كافران است ؛واى بر كافران از آتش (دوزخ).[12]
در واقع مروج چنين فكرى (امويان ) بودند تا خلافت خويش را قضاى الهى جلوه دهند و جلو هرگونه مبارزه با آن را بگيرند به عنوان نمونه، وقتى از عثمان خواستند از خلافت كناره بگيرد پاسخ داد: پيراهنى را كه خدا بر من پوشاند، بيرون نمىآورم.[13] و نیز معاويه مىگـفت: خداوند اين حكومت را به من داده است هر چند شما را خوش نيايد.[14]
روشن است كه اگر عقيده مردم اينچنين باشد هرگز قيام و اعتراضى در برابر حكومتهاى خودكامه و حتى استعمارگران نخواهند داشت. با اين وصف اهل سنت مىگـويند كه خداوند مردم را مخير كرد كه خودشان خليفهاى برگزينند!][15]
3. خلافت و امامت تا روز قيامت از آن قريش است.[16]
4. جهاد بايد به همراه امام باشد؛ خواه امام عادل باشد يا ظالم.[17]
5. نماز جمعه ، حج و نماز عيدين (عيد قربان و عيد فطر) جز با سلطان پذيرفته نيست؛ اگر چه عادل و باتقوا هم نباشد.[18]
6. صدقات ، خراج و فىء در اختيار سلاطين است ؛ حتى اگر ظالم باشند.[19]
7. اگر سلطان به معصيت امر كرد، نبايد از او اطاعت كرد، اما خروج بر سلطان ستمگر هم جايز نيست و باید منتظر بود تاخدا فرجی حاصل کند.[20]
[ این اقوال بر خلاف دستورات قرآن است؛ چرا که خـداوند مىفرمايد:« ولا تركنوا الى الذين ظلموا فتمسكم النار»[21]؛ و بر ظالمان تكيه ننماييد، كه موجب مىشود آتش شما را فرا گيرد، و در آيه ديگرى مىفرمايد:« ولا تطع من اغفلنا قلبه عن ذكرنا واتبع هواه وكان امره فرطا»[22] ؛ و از كسانى كه قلبشان را از ياد خود غافل ساختيم اطاعت مكن! همانها كه از هواى نفس پيروى كردند، و كارهايشان افراطى است. در جـاى ديـگر خدا مى فرمايد:« فلا تطع المكذبين »[23]؛ از تكذيبكنندگان اطاعت مكن، وهمچنين «ولا تطيعوا امر المسرفين»[24]: «و فرمان مسرفان را اطاعت نكنيد! »
امام صادق علیه السلام مىفرمايد: هر كه راضى به بقاء ظالم باشد، راضى به معصيت خدا است. اين حدیث، در واقـع يـك دليل عقلى نیز است؛ زيرا اعتقاد به تـسـلـيـم، اطاعت و عدم قيام عليه ظالم است، در واقع راضى به معصيت امر خدا شدن است؛ خـداونـد نیز مـىفـرمـايد:« ومن لم يحكم بما انزل اللّه فاولئك هم الكافرون ....الظالمون ....الفاسقون »[25]؛ و آنها كه به احكامى كه خدا نازل كرده حكم نمىكنند، كافرند ...ستمگرند ...فاسقند.
علاوه بر این آيات و رواياتى وجود دارد كه دلالت بر امر به معروف و نهى از منكر میکند؛ لذا زمانی كه امام حسين علیه السلام مىخواست عليه طاغوت زمان خود يزيد قيام كند فرمود: اى مـردم، پیامبر اسلام (ص) مىفرمايد: هر كه سلطان ظالمى را ببيند كه حرام خدا را حلال كرده، عـهـد خـدا را شـكـسـتـه، بـا سـنـت رسـول اللّه مخالفت کرده و رفتار او نسبت به بندگان خدا نـادرست و دشمنانه است، ولى عليه آن ظالم با دست يا زبان بر خورد نكند، برخدا است كه او را در جـايـگاهى از عذاب قرار دهد كه آن ظالم راخواهد برد.[26]].
8. تكفير مسلمانان به خاطر گناهانشان جايز نيست و او به خاطر عملش از اسلام خارج نمیشود، مگر در مواردى كه حديثى وارد شده باشد؛ مثل ترك نماز، شرب خمر و بدعت .[27]
9. عذاب قبر حق است و از بنده، از دین و پروردگارش و از بهشت وجهنم سؤال میشود و نیز نکیر و منکر و صراط و حوض و ميزان و نفخ صور و لوح محفوظ و شفاعت روز قیامت ، همه حقند.[28]
10. بهشت و جهنم و آنچه در آنهاست خلق شده اند و ابدی و همیشگیاند و نیز هفت آسمان و هفت زمین مخلوق خداست.
11. برای خداوند عزوجل عرش است و او بر عرشش است و بر آنچه از آسمان و زمین هفتگانه است ،آگاه است.[29]
12. قرآن كلام خداست و مخلوق نيست ، حتى الفاظ و صوت قارى قرآن نيز مخلوق نيست و كسانى كه قرآن را به هر شكل مخلوق و حادث بدانند، كافرند.[30]
13. رؤیا از طرف خداوند است و از طرف پیامبر صلی الله علیه و آله روایت شده که رؤیای مؤمن کلامی است که پروردگار با بندهاش صحبت میکند.[31]
14. از جمله سنتها، ذکر محاسن همه اصحاب رسول خدا (ص) و خودداری از ذکر بدیها و اختلافاتی است که بین آنها روی داده است پس هر کس اصحاب رسول خدا و یا یکی از آنها را دشنام دهد، مبتدع، رافضی، خبیث و مخالف است که خداوند از او هیچ بهانه ای و هیچ فدیه ای را نمیپذیرد، بلکه دوست داشتن صحابه سنت است و دعا برای آنها باعث نزدیکی به خداست و پیروی از آنها وسیله رسیدن به خدا و دست گرفتن به آثارشان فضیلت است.[32]
[اما شيعيان ضمن ارزش دانستن همراهى با پيامبر صلی الله علیه و آله مى گويند: اگر صحابى رسول اللّه توانست اين فضيلت را حفظ كند پاداشى مضاعف دارد وگر نه به عذابى دو چندان گرفتار مى آيد، بنابراين اصحاب دو دسته اند:
دسته اول مؤمن وتسليم خدا و رسول، و دسته دوم به ظاهر مؤمن ولى در درون داراى مرض و شك و ترديد.
براساس گـواهى تاريخ برخى از اصحاب زنا كرده، ميگسارى نموده، شهادت دروغ داده، از دين بازگشته، جنايتهاى بزرگ كرده، و به امت خيانت ورزيدهاند.
بايد دانست كه خداوند سبحان در آيات متعددى اصحابى را كه به رسول خدا صلی الله علیه و آله ارادت داشتند و بدون هيچ طمع، يا فشار، يا خود بزرگ بينى تنها به خاطر رضاى خدا و رسولش از آن حضرت پـيروى كرده اند، ستوده است؛ اما عده ای از آنها هم در لسان قرآن و حديث نكوهيده شده و مورد تهديد قرار گرفته اند.[33]
آيات فراوانى در قرآن كريم خصوصا در سوره هاى توبه[34]، احزاب[35] و منافقون[36] به توبيخ و سرزنش برخى از اطرافيان پيامبرصلی الله علیه و آله كه از فرمان خدا و رسولش تخلف ورزيده اند با عنوان منافق پرداخته شده است.
در روایات اهل سنت نیز آمده ست که ابو هريرة مىگويد: پيامبر(ص ) فرمود: گـروهى را ديدم آنها را شناختم، ناگهان مردى به آنها گفت: زودتر بيایيد، گفتم: به كجا؟ گـفت: به خدا قسم به سوى جهنم، گفتم: اينها چه كار كردهاند؟ گفت: پس از تو به جاهليت بازگشتند و مرتد شدند، از آنها نمى بينم كسى رها شود جز به اندازه چند شترى كه از گله شتران جدا شده اند.[37]
پيامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: من قبل از شما مى روم و شاهد و گواه بر كارهاى شما هستم به خدا سوگند بر شما نمى ترسم كه پس از من مشرك شويد ، ولى مى ترسم كه بر سر دنيا رقابت كنيد[38]].
15. مکاسب و تجارت حلال است و هر کس آنها را حرام کند به خطا رفته است.[39]
16. دین همانا قرآن، آثار و سنن و روایات صحیحی است که از ثقات نقل شده و به رسول خدا و صحابه و تابعین و تابعین تابعین و ائمه بعد آنها، از ائمه معروف متمسک به سنت ختم شود و نه افرادی که معروف به بدعت و کذب هستند و نه اصحاب رأی وقیاس، زیرا قیاس در دین باطل و اصحاب رأی و قیاس بدعت گذار در دین میباشند.[40]
18. ایمان به اینکه كه خداوند را مىتوان در قیامت با چشم ديد،و ایمان به اینکه خداوند در قیامت با بندگانش صحبت میکند.[41][ شيعيان رؤیت خداوند را مطلقا ممنوع میدانند و برای این قول علاوه بر دلایل عقلی محال بودن رؤیت خدا، به آيات و روايات نیز استناد میکنند، از جمله:«لا تدركه الا بصار»[42]؛ چشمها او را نمىبينند، « ليس كمثله شى»[43]؛ هيچ چيز همانند او نيست، و نیز امام على (ع ) مى فرمايد: «لا يدركه بعد الهمم و لا يناله غوص الفطن»[44] ؛ بلند همتان او را ادرك نتوانند كرد و زيركان به حقيقتش پى نمى برند.]
19. ایمان به خروج مسیح دجال که بین دو چشمش نوشته شده: کافر، و ایمان به احادیث وارد شده در این مورد و اینکه عیسی بن مریم علیه السلام نازل می شود و او را می کشد.[45]
20. کسی درباره احدی از اهل قبله شهادت ندهد که به سبب عملی که انجام داده جهنمی است و یا بهشتی.[46]
21. هرکس از اهل قبله بمیرد بر او نماز خوانده می شود و برایش طلب استغفار می شود و هیچ گناهی- چه صغیر و چه کبیر که از او سر زده باشد- سبب ترک نماز و استغفار برای او نمی شود.[47]
نتیجهگیری
آنچه اشاره شد اعتقادنامه احمدبنحنبل بود که به عنوان اعتقادنامه اهلحدیث قرار گرفته است و همانطور که بیان شد بسیاری از آنها نه تنها با ادله عقلی مخالف بود بلکه بعضی از آنها مانند عدالت همه صحابه و رؤیت خداوند در قیامت مخالف نص آیات قرآن نیز بود.
[1] شهرستانی، الملل و النحل، بیروت، دار المعرفة، 1404ق، ج1، ص205.
[2] الملل و النحل، ج1، ص95، به نقل از رضا برنجکار، آشنایی با فرق و مذاهب اسلامی، ص45.
[3] ابوزهره، تاریخ المذاهب الاسلامیه، قاهره، دارالفکر العربی، 1996، ص468.
[4] همان، ص471.
[5] طبقات الحنابله، ابن ابی یعلی، بیروت-لبنان، دارالکتب الغلمیه،1417ق، چاپ اول، ج1،ص30.
[6] أحمد بن محمد بن هارون بن يزيد الخلال أبو بكر، السنة، الریاض، دار الرایة، 1410ق، چاپ اول، ج3، ص581.
[7] پیشین.
[8] خلال، السنة،ج3، ص543
[9] الخلال ، السنة ،ج3، ص537.
[10] کهف: 29.
[11] ص:27.
[12] محمد عبده، نهج البلاغه، کلمه قصار78، ص17.
[13] ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت، دار النادر، ج3، ص169
[14] ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج8، ص131؛ به نقل از محمد تیجانی،چکیده اندیشه ها، قم، بنیاد معارف اسلامی، 1385ش، چاپ پنجم، ص37.
[15] تیجانی، چکیده اندیشه ها، قم، بنیاد معارف اسلامی، 1385ش، چاپ پنجم، ص37-40
[16] طبقات الحنابله، ص30.
[17] همان.
[18] همان.
[19] همان.
[20] همان.
[21] هود: 113
[22] کهف: 28.
[23] قلم: 8.
[24] شعراء: 151.
[25] مائده:44، 45، 47.
[26]ر.ک: شیخ معتصم سید احمد، ترجمه محمد رضا مهری، حقیقت گمشده.
[27] طبقات الحنابله، ص30.
[28] همان
[29] همان.
[30] همان.
[31] همان
[32] همان
[33] تیجانی، چکیده اندیشه ها، ص70.
[34] توبه:74.
[35] احزاب:12
[36] منافقون:1و2و3
[37] بخاری، صحیح، دار طوق النجاة، 1422ق، چاپ اول، باب فی الحوض، ص423.
[38] همان، باب الصلوة علی الشهید، ص320.
[39] طبقات الحنابله، ص30.
[40] همان.
[41] احمد بن حنبل، اصول السنة، السعودیه، دار المنار،1411ق، چاپ اول، ص45.
[42] انعام:103
[43] شوری: 11
[44] محمد عبده، نهج البلاغه، بیروت-لبنان، دارالمعرفه، خطبه اول، ص14
[45] احمد بن حنبل، اصول السنة، ص33.
[46] همان، ص50.
[47] همان، ص60.
افزودن دیدگاه جدید