بر پیکر کوچک شده ات پیرُهنی نیست

یا ساقی عطشان

 

بر پیکر کوچک شده ات پیرُهنی نیست

 

از آب دگر بر لب دختر سخنی نیست

بعدتو به گلزار علی یاسمنی نیست

در آینه ی پاک نگاه تو نوشته است

در رفتن ماهم خبر از آمدنی نیست

انگار شنیدم که صدای تو عوض شد

شاید به نمک زار کلامت دهنی نیست

رحمت به همان گرگ بیابانی کنعان

بر پیکر کوچک شده ات پیرُهنی نیست

گل بوسه لبهای ترک خورده ی من نیز

در مزرعه زخم تنت کاشتنی نیست

تکرار شده واقعه اکبر لیلا

وقتی که از آن قامت رعنا بدنی نیست

آن کهنه عبا شد کفن اکبر و حالا

افسوس که دیگر به کف من کفنی نیست

ماندم چه کنم وای خدایا تو کمک کن

انگار معمای تنش حل شدنی نیست

افزودن دیدگاه جدید