توضیحاتی در مورد واقعه تبوکدر سال نهم هجری قمری

واقعه تبوک در سال نهم هجری یعنی حدود یک سال بعد از جریان فتح مکه روی داد و از آنجا که درگیری و مقابله در این میدان با یکی از ابرقدرت های جهان آن روز بود نه با یک گروه کوچک یا بزرگ عرب، جمعی از مسلمانان از حضور در این میدان وحشت داشتند، از این رو زمینه برای سمپاشی و وسوسه‏ های منافقان کاملا آماده بود. آنها نیز برای تضعیف روحیه مومنان از هیچ چیز فروگذار نمی‏کردند. در تفسیر نمونه چنین آمده است: فصل چیدن میوه‏ها و برداشت محصول فرا رسیده بود و برای مردمی که یک زندگی محدود کشاورزی و دامداری دارند؛ این روزها ایام سرنوشت محسوب می‏شود، زیرا رفاه یک سال آنها به آن بستگی دارد. 

 

دوری مسافت، گرمی هوا نیز به این عوامل بازدارنده کمک می‏کرد. در اینجا بود که آیات 38 به بعد سوره ˈتوبهˈ در مذمت ترک جهان نازل شد و در برابر این عوامل منفی قرار گرفت. قرآن با شدت هر چه تمامتر مردم را به جهاد دعوت کرده؛ گاهی به زبان تشویق و گاهی به زبان ملامت و سرزنش و گاهی به زبان تهدید با آنها سخن می‏گوید و از هر دری برای آماده ساختن آنها وارد می‏شود. آیاتی که در جنگ تبوک نازل شد سید قطب در تفسیر فی ظلال می نویسد: آیات 38 تا 41 سوره ˈتوبهˈ پس از فرمان به لشکرکشی همگانی برای جنگ تبوک نازل شده است. پیامبر مردم را برای جنگ با رومیان فراخواند. آن حضرت کمتر به سوی جنگی بیرون می آمد؛ مگر آنکه به عنوان خدعه جنگی وانمود می فرمود که به جای دیگری حرکت کند. رسول خدا(ص) در این جنگ آشکارا مقصد و جایگاه جنگ را بیان کرد.

 

زیرا فاصله زیادی در پیش بود و زمان دشواری بود و چون این جنگ در شدت گرما رخ می داد؛ یعنی هنگامی که سایه ها خوشایند شده بود و میوه ها رسیده بود و ماندن در خانه و کاشانه برای مردم دوست داشتنی بود. در این زمان بود که منافقان فرصت پیدا کردند دیگران را سست و بی رغبت کنند. به همین منظور گفتند در گرما برای جنگ بیرون نروید. آنان مردم را از فاصله زیاد و دوری مکان ترساندند و ایشان را از قدرت بزرگ رومیان ترساندند. این انگیزه ها و عوامل گوناگون تاثیر خود را در تنبل کردن برخی از مردم گذاشت و آنان را از قرار گرفتن در میان سپاهیان عازم جبهه جنگ بازداشت.

 

خداوند در آیات بعد، خطاب به آنان که در جنگ سستی کردند فرمود: اگر بسیج نشوید، (خدا) شما را به عذابی دردناک عذاب می‏کند و گروهی دیگر به جای شما می‏آورد، و به او زیانی نخواهید رسانید، و خدا بر هر چیزی تواناست. اگر او (پیامبر) را یاری نکنید، قطعا خدا او را یاری کرد. در سوره ˈتوبهˈ آیاتی در توبیخ منافقانی که از فرمان پیامبر خدا از حضور در جنگ تبوک سرپیچی کردند و ترجیح دادند در خانه های خود بمانند؛ نازل شد و آنان را سرزنش کرده و فرجام این بدخواهان را اعلام کرد.

 

جنگ ˈفاضحهˈ و ˈجیش العسرهˈ غزوه تبوک را ˈجنگ فاضحهˈ نیز می گویند. زیرا منافقین مدینه و کسانی که قصد کشتن رسول اکرم(ص) را در گردنه ای داشتند؛ رسوا و مفتضح شدند. به لشکری که در این جنگ شرکت کرد ˈجیش العسرهˈ می گویند. زیرا این گروه از مسلمانان مدینه در سختی و زحمت فراوان و در زمان جمع آوری محصول، به جنگ رفتند. حرکت لشکر در ماه رجب بود که 30 هزار نفر حرکت کردند و فقط هزار نفر سواره بودند. پیامبر خدا(ص) فرمودند: (کفش فراوان با خود بیاورید) و در مسیر، هر دو نفر به یک خرما رفع گرسنگی می کردند و آب هم کمیاب بود. در این جنگ عده ای از زن ها نیز همراه حضرت حرکت کردند. آیت الله مکارم شیرازی در تفسیر نمونه با اشاره به مشکلات جنگ تبوک می نویسد: با تمام این اوصاف، مسلمانان غالبا روحیه قوی و محکم داشتند و به رغم تمام این مشکلات، همراه پیامبر(ص) به سوی دشمن حرکت کردند و با این استقامت و پایمردی عجیب درس بزرگی برای همه مسلمین جهان در تمام قرون و اعصار به یادگار گذاشتند، درسی که برای همه نسل ها کافی بود و وسیله پیروزی و غلبه بر دشمنان بزرگ و مجهز و خطرناک به شمار می رود.

 

جانشینی حضرت علی(ع) در مدینه و حدیث منزلت از سوی دیگر 82 نفر از منافقین مدینه با عذرتراشی به جنگ نرفتند و در مدینه ماندند. پیامبر (ص) امیر المومنین(ع) را به جای خود در مدینه خلیفه قرار دادند و منافقین کلماتی گفتند که خاطر مبارک حضرت علی(ع) را آزردند. در اینجا بود که پیامبر حدیث منزلت را در شان امیرالمومنین(ع) بیان فرمودند که ˈتو نسبت به من همانند هارون به موسی هستی به جز این که بعد از من دیگر پیامبری نیست.ˈ توطئه منافقان در بازگشت از جنگ تبوک 40 نفر از منافقین که همراه حضرت بودند، تصمیم گرفتند وقتی شتر حضرت بالای گردنه می رسد کدوها را پر از ریگ نمایند و به زیر دست و پای شتر حضرت رها کنند تا شتر رم کند و پیامبر(ص) از شتر افتاده و به قتل برسد. هنگام اجرای توطئه، شتر حضرت قدم از قدم برنداشت و مکر منافقین شکست خورد و خداوند وجود مقدس پیامبر (ص) را حفظ کرد. از سوی دیگر منافقینی که در مدینه مانده بودند قصد جان امیر المومنین(ع) را کرده و حفره ای طولانی در مسیر راه مدینه حفر کردند و روی آن را با حصیر پوشاندند تا هنگامی که امیرالمومنین(ع) به استقبال پیامبر(ص) می آید، هنگام مراجعت میان آن حفره بیفتد و آنان بر سرش بریزند و او را به قتل برسانند ولی هنگام مراجعت، اسب آن حضرت از روی حصیر و گودال عبور نکرد و بار دیگر حیله منافقین باطل شد.

 

عاقبت تخلف کنندگان از جنگ داستان سه نفر از مسلمانانی که از همراهی با رسول خدا (ص) در جنگ تبوک سرباز زدند، در آیه 118 سوره توبه بیان شده است که به دستور پیامبر(ص) مردم مدینه با این سه نفر قطع رابطه کردند و زمین با تمام وسعت بر آنان تنگ شد. آیت الله مکارم شیرازی در تفسیر نمونه این آیه را به عنوان یک درس بزرگ برای همیشه عنوان کرده و می نویسد: از مسایل مهمی که از آیات فوق استفاده می‏شود، مساله مجازات مجرمان و فاسدان از طریق محاصره اجتماعی و قطع رابطه‏ ها و پیوندها است.

 

ما به خوبی می‏بینیم که این قطع رابطه در مورد سه نفر از متخلفان تبوک به قدری آنها را تحت فشار قرار داد که از هر زندانی برای آنها سخت‏تر بود، آنچنان که جان آنها از فشار این محاصره اجتماعی به لب رسیده و از همه جا قطع امید کردند. این موضوع آنچنان انعکاس وسیعی در جامعه مسلمانان آن روز از خود به جای گذاشت که بعد از آن کمتر کسی جرات می‏کرد مرتکب این گونه گناهان شود. این نوع مجازات نه دردسر و هزینه زندان ها و نه خاصیت تنبل پروری و بدآموزی های آنها را دارد ولی تاثیر آن از هر زندان بیشتر و دردناکتر است. در واقع این برخورد با متخلفان، یک نوع اعتصاب و مبارزه منفی جامعه در برابر افراد فاسد است و اگر مسلمانان در برابر ˈمتخلفان از وظایف حساس اجتماعیˈ دست به چنین مبارزه‏ای بزنند به طور قطع در هر عصر و زمانی پیروزی با آنها خواهد بود و به راحتی می‏توانند جامعه خود را پاکسازی کنند.

 

** فرجام غزوه تبوک هنگامی که پیامبر(ص) به تبوک رسید؛ اثری از سپاهیان روم ندید، گویا به هنگامی که از حرکت سپاه عظیم اسلام با آن شهامت و شجاعت عجیبی که در جنگ ها نشان داده بودند و کم و بیش به گوش رومیان رسیده بود، صلاح در این دیدند که ارتش خویش را به درون کشور فرا خوانده چنین وانمود کنند که خبر تمرکز ارتش روم در مرزها به قصد حمله به مدینه، شایعه بی‏ اساسی بیش نبوده است، زیرا از دست زدن به چنین جنگ خطرناکی که مستمسک و مجوزی نیز نداشت، وحشت داشتند. به هر حال پیامبر خدا(ص) با سپاهیان خود طبق سنتی که داشت مشورت کرد که آیا به پیشروی ادامه دهیم یا باز گردیم، رای بیشتر آنها بر آن قرار گرفت که بازگشت بهتر است و با روح برنامه ‏های اسلامی سازگارتر، به خصوص که سپاهیان اسلام بر اثر مشقت طاقت ‏فرسای راه، خسته و کوفته شده بودند و مقاومت جسمانی آنها تضعیف شده بود. پیامبر(ص) این نظر را تصویب کرد و سپاه اسلام به مدینه بازگشت.

افزودن دیدگاه جدید