امام علي (علیه السلام) و غيرت ديني

امام علی علیه السلام و غیرت دینیاشاره
واژ غيرت محبوب همه انسان ها و نزد همگان ارزشمند است. در لسان العرب و فرهنگ الرائد غيرت به معني حميّت آمده است.

طريحي در مجمع البحرين مي گويد:الغيره نفرة طبيعيّة تکون عن بخل مشارکة الغير في اَمر مَحْبوبٍ له.غيرت، نفرت طبيعي است که ناشي از بخل انسان از شرکت ديگري در امر محبوبش مي باشد.
دهخدا در لغت نامه اش گويد:غيرت در تداول فارسي زبانان به معني حميّت و محافظت عصمت و آبرو و ناموس و نگاهداري عزت و شرف ابا و سرباز زدن از قبول اهانت بر عِرض، ناموس پرستي، تعصّب و رقابت .
صاحب نفائس العيون مي گويد:مراد از آن، (غيرت) حميّت محبّ است بر طلب قطع تعلق نظر محبوب از غير، يا تعلق غير از محبوب ، غيرت از لوازم محبت است. چه هرکه محبّ است بناچار غيور است.
شبيه اين تعابير در کتاب فرهنگ مصطلحات عرفا نوشته آقاي سجادي نيز آمده است. روشن ترين و شايع ترين جلوه غيرت، حفظ ناموس است که نشان انسانيت انسان است، قبل از آن که ارزشي الهي باشد ارزشي انساني است.
انسان غيرتمند محبوب خدا است هر چند کافر باشد.

جلوه بالاتر غيرت، غيرت ديني است. به تصريح قرآن کريم، مؤمنين بيشترين محبّت را به خداوند سبحان دارند و قلبشان مملو از عشق حق است:وَ الَّذينَ ا مَنُوا اَشَدُّ حُبّاً لِلّه
از اين رو هر آنچه منسوب به ربّ العالمين است (اعم از کتاب و سنت و اولياي الهي) متعلق محبت عميق مؤمنين است. دين بالاترين محبوب مؤمن است. غيرت ديني يعني مدافع حريم محبوب قدسي بودن و اجازه تجاوز به حريم دين را به هيچ کس ندادن. غيرت ديني، تلاش بي وقفه و خستگي ناپذير در راه نشر معارف دين و حاکميّت ارزش ها و خشم مقدس در برابر متجاوزان به مرزهاي دين و حفظ روحي دفاع از دين و آمادگي براي فدا کردن هم هستي در راه دين است.

در شرع مقدّس، از اين روحي مقدّس به عنوان «امر به معروف و نهي از منکر» تعبير شده است. هر حرکت اصلاحي و اقدام مثبتي که تحت عنوان «امر به معروف» براي گسترش و تقويت مظاهر ديني صورت گيرد و همچنين هر گونه تلاش که در راه از بين بردن فساد و تباهي و لا اُبالي گري و بي ديني و بي عدالتي و زدودن زنگارها از چهره مبارك دين و مقدسات و تحت عنوان« نهي از منکر» انجام پذيرد، دقيقاً مبيّن «غيرت ديني» و حسّاسيت به والاترين محبوب يعني «دين و شريعت» مي باشد.

اهميت غيرت ديني در کتاب و سنت
آيين مقدّس اسلام، ارزش فوق العاده اي براي «امر به معروف و نهي از منکر» قايل شده و پيروان خود را با اين مقياس مي سنجد. آيات و روايات بي شماري در اين باره وارد شده است، که نمونه هايي را در اينجا مي آوريم:
کُنْتُمْ خَير اُمَّةٍ اُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرونَ بِالْمَعْروف و تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَر وَ تُؤمنُونَ باللهِ
مسلمانان هنگامي«امت ممتاز و برتر» محسوب مي شوند که غيرت ديني در بين آنان زنده باشد. در اين آيه امر به معروف و نهي ازمنکر بر ايمان به خدا مقدم داشته شده که نشان دهند اهميّت و عظمت غيرت ديني است.
وَلْتکُنْ منکُم اُمَّةٌ يدعُون اِلَي الخَيرِ و يَأْمُرونَ بِالْمَعْروفِ وَ يَنْهون عَنِ المنکَرِ و اُولئكََ هُمُ الْمُفلحُونَ
همچنين در آيات 79 و 78 سور مائده به روشني اعلام شده است که لعن بني اسرائيل به زبان حضرت داود و حضرت عيسي مسيح به دليل گناه و تعدّي به مقدسات و خودداري از « نهي از منکر» بوده است.
امام باقر (عليه السلام) مي فرمايند: اِنّ الامرَ بالمعروف و النهي عن المنکر سبيل الانبياء و منهاج الصلحاء، فريضة عظيمة بها تقام الفرائض و تأمَنُ المَذا هِب و تَحلّ المک اسِب و تَردّ المظالم و تعمر الارض و يُنْتَصَفُ من الاعداء.

امر به معروف و نهي از منکر راه انبيا و روش صالحان است. فريض بزرگي که در پرتو آن فرايض بر پا، راه ها امن و کسب ها حلال مي گردد و مظالم مردود گشته و زمين آباد مي شود و از اعدا و دشمنان افراد و جوامع انتقام گرفته مي شود.
امام حسين (عليه السلام) نيز هدف از قيام خونين خود را عمل به تکليف امر به معروف و نهي از منکر معرفي کرده و در جاهاي مختلف بر اين مهم تأکيد مي فرمايد. از جمله در وصيت نام شريف خود مي فرمايند:«اُريد أن آمُرَ بالمعروف و اَنْهي عن المنک». و در بياني ديگر مي فرمايند: «ألا ترونَ ان الحقّ لا يُعمَل به و انّ الباطل لا يتناهي عنه ليرغب المؤمن في لقاء الله محقّاً فاني لا أري الموت إلاسعادة و لا الحياة مع الظالمين الّا برماً »

امام باقر عليه السلام مي فرمايند: «بئْسَ الْقَوْمُ قَومٌ يَعيبُونَ الْأَمْرَ بِالْمَعْروفِ وَ النَّهْي عَنِ الْمُنکَر»؛«آنان که امر به معروف و نهي از منکر را عيب مي شمارند، بد قومي هستند».
الگوي غيرتمندان در اين راه پر فراز و نشيب، انبيا و اولياي الهي و اهل بيت عصمت عليهم السلام مي باشند که در راه عمل به تکليف الهي و نشان دادن غيرت ديني بالاترين و سخت ترين مشکلات را تحمل کرده و در برابر انواع تهمت ها و جسارت ها مردانه ايستادند و به وظيفه خود عمل نمودند.

غيرت ديني در کلام مبارک اميرالمؤمنين عليه السلام
غيرت ديني در کلمات نوراني اميرمؤمنان عليه السلام از جايگاه ويژه اي برخوردار است. غالب بيانات نوراني ايشان به نوعي با اين فريضه بزرگ ارتباط پيدا مي کند.ما در اين بخش به بعضي از آن ها اشاره خواهيم کرد:
«فَمَنْ أمر بالمعروف شَدَّ ظُهُورَ المؤمنين و مَنْ نَه ي عن المنکر ارْغمَ اُنُوفَ الکافرين»؛
«آنکه امر به معروف کند پشت جبه مؤمنان را مستحکم ساخته و هر که از زشتي ها نهي کند، بيني کفّار را به خاک ماليده است».
و همچنين در جاي ديگر مي فرمايد: اي مؤمنان، هر کس تجاوزي را (به حريم دين و مقدسات) بنگرد و شاهد دعوت به منکري باشد و در دل آن را انکار کند، خود را از آلودگي سالم داشته است و هر کس با زبان (نيز) آن را انکار کند به پاداش خواهد رسيد و از اوّلي برتر است و آن کس که با شمشير به انکار برخيزد تا کلام خدا بلند و گفتار ستمگران خوار گردد، او راه رستگاري را يافته و نور يقين در دلش تابيده است.
و يا اينکه مي فرمايد: آن که با منکرات نه با قلب و نه با زبان و نه با دست به مبارزه برنخيزد و مقابله ننمايد، او مرده اي زنده نماست.

حضرت با مقايسه امر به معروف و نهي از منکر با ساير فرايض و نيکي ها، غيرت ديني را والاترين ارزش قلمداد کرده و مي فرمايند:
تمام کارهاي نيکو و جهاد در راه خدا، برابر امر به معروف و نهي از منکر، چون قطره اي نسبت به درياي موّاج و پهناور است .
«فَاذِ ا حَضَرَتْ بَليّهٌ فاجعلوا اموالَکُمْ دونَ اَنفُسِکم و اذا نزلت نازلة فاجعلوا انفسکم دُونَ دينکم. فَاعْلَموا اَنَّ اله الِكَ مَن هَلك دينَه و الحَريب مَنْ حرب دينَه»؛ «آن گاه که حادثه اي پيش آمد، اموالتان را سپر جانتان قرار دهيد و اگر حادثه اي پيش آمد که دين و آيين تان در معرض خطر قرار گرفت، جانتان را فداي دين تان سازيد و بدانيد آن کس که دينش از بين برود، نابود است و غارت زده کسي است که دينش به غارت برود.»
اميرالمؤمنين عليه السلام در سفارش هاي روزهاي آخر عمر مبارک خود به فرزندان بزرگوارشان فرمودند:

«لاَ تَتْرُکوا الاَمر بِالمَعروفِ وَ النَّهيَ عَنِ المنکر فَيوليّ عَلَيکم شِر ارُکُم، ثُمَّ تَدْعُون فَلا يُسْتَجابُ لَکُم»؛ «امر به معروف و نهي از منکر را ترک نکنيد که اشرار بر شما مسلّط مي شوند. سپس هر چه دعا کنيد، مستجاب نمي شود.»
مولي الموحّدين عليه السلام در مقابله با سردمداران بي ديني و فساد و باطل گرايان مي فرمايند:
«مَنْ اَحَدَّ سِن انَ الغَضَبِ لِلَّه قَوِيَ علي قتل اَشدّاء الباطل»؛ «آنکه سر نيزه خشم را به خاطر خدا تيز کند (يا دندان خشم را در راه خدا بر هم فشارد) بر کشتن باطل گرايان توانمند گردد».
در قرآن و روايات به همان اندازه که به مهر و محبت بين مؤمنين و خودي ها دعوت شده، دعوت به خشم مقدس در برابر کفّار و حرمت شکنان و متجاوزان به مرزهاي دين و مقدسات شده است. در حديث شريفي آمده است که حضرت موسي به خداوند عرضه کرد:
«مَنْ اَهلُكَ الَّذين تُظِلُّهُم في ظِلّ عَرْشِکَ يَوْمَ لا ظِلّ اِلّا ظِلک؟»؛«برگزيدگانت، آن ها که در قيامت ـ که سايه اي جز سايه مهر تو نيست ـ در سايه عرشت قرار مي دهي، چه کساني مي باشند؟»
خداوند فرمود: «اَلَّذين يَغْضِبُونَ لِمَحارِمي اِذَا اسْتَحلَّتْ مِثْلَ النَّمِر اِذا جُرِحَ»؛ «آنان که به هنگام تجاوز به حريم محرّمات من، چون پلنگ زخمي، خشمگين و ناراحت مي شوند».
نفرت قلبي و ابراز تبرّي از گنهکاران و منکرات کمترين وظيفه غيرتمندان ديني مي باشد. در غير اين صورت خشم فراگير الهي شامل مجرمان و بي تفاوتان خواهد شد. اميرمؤمنان عليه السلام در اين باره مي فرمايند:
«خداوند به حضرت شعيب وحي نمود که من صدهزار نفر از قوم تو را هلاک خواهم کرد، چهل هزار نفر از اشرار و شصت هزار نفر از خوبان!! شعيب عرض کرد: اشرار بايد نابود شوند، امّا خوبان چرا؟»

پاسخ شنيد:«دَاهَنُوا اَهْلَ المَعاصي فَلَمْ يَغْضِبُوا لِغَضَبي» «زيرا با اهل معصيت سازش کرده و به خاطر خشم و غضب من خشمگين نشده و سکوت کردند».


 

تجليل اميرالمؤمنين عليه السلام از غيرتمندان
سيره مبارک اميرالمؤمنين عليه السلام همواره بر حمايت از انسان هاي غيور و حاميان دين و مکتب و مقدسات، استوار بوده است. ابوذر غفاري يکي از اين مردان است. او که به شهادت پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله راستگوترين افراد در زير آسمان آبي بود و حنجره مقدّسش سدّ راه جائرين و متجاوزين و مانع زياده خواهي فرصت طلبان اموي بود، در سال 30هجري وقتي که عثمان او را به بيان بي آب و علف تبعيد مي کرد، فرماني صادر کرد که کسي حق بدرقه او را ندارد و مروان را مأمور اجراي اين فرمان شوم نمود. ولي امام علي عليه السلام به همراه حسنين عليهم السلام و قنبر بدون اعتناي به دستور عثمان به بدرقه ابوذر پرداختند.
آن حضرت هنگام بدرقه خشم مقدس ابوذر را ستود و غيرت ديني او را تمجيد کرد و فرمود: «يَا اَب اذَر، اِنّكََ غَضِبْتَ لِلّهِ فَارْجُ مَن غَضِبْتَ لَهُ »؛
«اي اباذر، تو براي خدا به خشم آمدي، پس اميد به کسي داشته باش که به خاطر او غضبناک شدي، اين مردم براي دنياي خود از تو ترسيدند و تو بر دين خويش از آنان ترسيدي، پس دنيا را که به خاطر آن از تو ترسيدند به خودشان واگذار و با دين خود که براي آن ترسيدي از اين مردم بگريز ».

در سال 38 هجري مردم مصر دست به قيام زده و حاکم اموي را به ذلّت کشاندند. در پي آن، حضرت امير عليه السلام مالک اشتر را با عهدنامه معروفش به استانداري مصر منصوب فرمودند و در نامه اي که براي مردم مصر نوشتند از مردم غيور مصر تجليل مي نمايند که در برابر منکر ايستادند و خشم مقدس خود را به نمايش گذاشتند.
«از بنده خدا، علي اميرالمؤمنين، به مردمي که براي خدا به خشم آمدند، آن هنگام که خداوند در زمين معصيت شد و حقش از بين رفته بود. (زماني که) ستم و تباهي خيم خود را بر سر نيک وبد، مسافر و حاضر و بر همگان، برافراشت، نه معروفي ماند که در پناه آن آرامش يابند و نه کسي از زشتي ها نهي مي کرد».

سپس در معرفي مالک اشتر به روحي والاي او در نبرد با معاندين و خشم مقدس او اشاره کرده و مي نويسند: «من بنده اي از بندگان خدا را به سوي شما فرستادم که در روزهاي وحشت نمي خوابد و در لحظه هاي ترس، از دشمن روي بر نمي گرداند. بر بدکاران از شعله هاي آتش، تندتر و شديدتر است. او مالک بن حارث از قبيل «مَذْحج» است او شمشيري از شمشيرهاي خدا است که نه تيزي او کُند مي شود و نه ضربت آن بي اثر است ».
همچنين در خطبه اي که نوف بکالي نقل مي کند، آن حضرت ضمن يادآوري ياراني چون عمّار ياسر، مالک بن تيهان، خزيمة بن ثابت انصاري ملقب به ذوالشهادتين و مدتي گريستن از مظلوميّت خود، برادران خود رامعرفي مي کند و مي فرمايد:
«دريغا! از برادرانم که قرآن را خواندند و بر اساس آن قضاوت کردند، در واجبات الهي انديشه کرده و آن ها را بر پا داشتند، سنت هاي الهي را زنده و بدعت ها را نابود کردند، دعوت جهاد را پذيرفته و به رهبر خود اطمينان داشته و از او پيروي کردند».

آن حضرت در اين سخنان سوزناک که با گريه ممتدّ عجين بود، از کساني که با پاي بندي به قرآن و فرايض، داراي غيرت ديني بوده و به احياي سنت ها و مظاهر دين و نابود کردن ريشه هاى بدعت و بي ديني و مظاهر فساد و بي بند و باري همت مي گماردند، تجليل کرده و آنان را برادران خود مي خواند و از جدايي آنان ابراز تأثّر و اندوه مي نمايند.
در انتها، ايشان در جاي ديگري مي فرمايند: «رحمَ الله رجلاً رَأي حقّاً فَاَعانَ عليه او رَاي جَوْراً فَرَدَّهُ و کَان عَوناً بالحقّ علي صاحِبه»؛ «خدا رحمت کند آن کس را که حقّي را بنگرد و ياري کند يا ستمي را مشاهده کرده آن را نابود سازد و حق را ياري دهد تا به صاحبش باز گردد».

 

 

ناله هاي مولا از بي تفاوتي ياران
حضرت امير عليه السلام همان گونه که از غيرتمندان تجليل مي نمايند، از انسان هاي بي شمارى که در مقابل منکرات و تجاوز به مقدسات ديني سکوت کرده و از کنار آن بي تفاوت مي گذرند و آسايش و رفاه طلبي را بر غيرتمندي ترجيح مي دهند و يا بر سر اصول و ارزش ها معامله کرده و سازش مي نمايند، به شدّت ناله و انتقاد کرده و دلي پرخون داشتند.
مشکل اساسي امت اسلام بعد از رحلت نبيّ مکرّم اسلام صلي الله عليه و آله انحراف مسير حکومت، تعدّي به يادگار آن حضرت يعني صدّيقه اطهر حضرت فاطمه زهرا عليها السلام، بدعت هاي بي شمار، احياي ارزش هاي دوران جاهليت، تبعيض نژادي، تحريف و تغيير احکام و اجتهادهاي باطل در مقابل نصّ کتاب و سنت، طرد صحاب بزرگ و نامدار پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله خشم و غضب و تبعيد بعضي از آن بزرگان چون ابوذر و ضرب و شتم بعضي ديگر چون ابن مسعود و عمّار ياسر، غارت بيت المال و بالأخره خانه نشيني اميرالمؤمنين عليه السلام و پس از آن حاکميّت فرد پليدي چون معاويه، همه و همه ناشي از فقدان عنصر مهمّ غيرت ديني در بين مردم مسلمان بود.
اگر مسلمانان از آغاز در برابر اين منکرات بزرگ، به نهي از منکر برمي خاستند و دنيا و رفاه و آسايش آن را با دين معامله نمي کردند و زندگي چند روزه را بر رضاي خداي متعال ترجيح نمي دادند و بالأخره بر سر متجاوزان فرياد مي کشيدند، بي ترديد امروز امّت اسلام از وضعيّت بهتري در هم ابعاد برخوردار بود.

متأسفانه وقتي به تاريخ پر فراز و نشيب حکومت اميرمؤمنان عليه السلام مراجعه مي کنيم، به خوبی در مي يابيم مردم مسلمان با آن بزرگوار همراهي ننمودند و همواره از فرمان هاي آن حضرت تمرّد مي کردند و در اين فراز به چند نمونه از اعتراضات حضرت عليه السلام اشاره مي کنيم: «اِلَي اللهِ اَشْکُو من معشرٍ يَعيشون جُهالاً و يموتون ضُلّالاً»؛ «به خدا شکايت مي کنم از مردمي که در جهالت زندگي مي کنند و با گمراهي مي ميرند.در ميان آن ها، کالايي خوارتر از قرآن نيست اگر آن را آن گونه که بايد، بخوانند. و متاعي سودآورتر و گران بهاتر از قرآن نيست اگر آن را تحريف کنند و در نزد آنان چيزي زشت تر از معروف و نيکوتر از منکر نمي باشد.»
در سال 38 هجري به دنبال تهاجم سربازان معاويه به فرماندهي سفيان بن عوف غامدي به شهر انبار و قتل و غارت در آن شهر، آن حضرت مردم کوفه را خطاب کرده و در بخشي از سخنانش فرمود:

«به من خبر رسيده که مردي از لشکر شام به خانه زني مسلمان و زني غير مسلمان که در پناه حکومت اسلام بوده وارد شده و خلخال و دستبند و گردنبند و گوشواره هاي آن ها را به غارت برده، در حالي که هيچ وسيله اي براي دفاع جز گريه و التماس کردن نداشتند. لشکريان شام با غنيمت فراوان رفتند بدون اينکه حتي يک نفر آنان زخمي بردارد و يا قطره خوني از او ريخته شود، اگر براي اين حادثه تلخ، مسلماني از روي تأسف بميرد، ملامت نخواهد شد و از نظر من سزاوار است. شگفتا! شگفتا! بخدا سوگند، اين واقعيت قلب انسان را مي ميراند و دچار غم و اندوه مي کند که شاميان در باطل خود وحدت دارند و شما در حق خود متفرقيد.

زشت باد روي شما و از اندوه رهايي نيابيد که آماج تير بلا شديد! به شما حمله مي کنند شما حمله نمي کنيد؟! با شما مي جنگند، شما نمي جنگيد؟! اين گونه معصيت خدا مي شود و شما رضايت مي دهيد . اي مردنمايان نامرد! اي کودک صفتان بي خرد که عقل هاي شما بر عروسان پرده نشين شباهت دارد! چقدر دوست داشتم که شما را هرگز نمي ديدم و هرگز نمي شناختم .
خدا شما را بکشد که دل من از دست شما پرخون و سينه ام از خشم شما مالامال است! کاسه هاي غم و اندوه را، جرعه جرعه به من نوشانديد و با نافرماني و ذلت پذيري، راي و تدبير مرا تباه کرديد ».

«مُنيتُ بِمَنْ لاَيُطيعُ اِذ ا اَمَرْتُ وَ لا يُجيبُ اِذ ا دَعَوتُ لا اباً لکم! ما تنتظرون بنصرکم ربّکم؟ اَما دينٌ يَجْمَعُکُم؟ وَ لا حَمِيَّةَ تُحْمِشُکُم؟ »
«گرفتار کساني شده ام که چون امر مي کنم فرمان نمي برند و چون آن ها را فرا مي خوانم اجابت نمي کنند.
اي مردم بي اصل و ريشه، در ياري پروردگارتان براي چه در انتظاريد؟ آيا ديني نداريد که شما را گرد آورد؟ و يا غيرتي که شما را به خشم آورد؟! در ميان شما به پا خاسته فرياد مي کنم و عاجزانه از شما ياري مي خواهم، اما به سخنان من گوش نمي سپاريد و فرمان مرا اطاعت نمي کنيد ».

«ظَهَر الْفَسادُ فَلا مُنکرٌ مُغَيِّرٌ وَلا زاجِر مزدَجر اَفَبِهذا تُريدونَ اَنْ تُجاوِروا اللهَ في دارِ قدسِهِ و تکونوا اَعَزُّ اوليائه عِندَهُ؟ هيهات! »؛
« فساد آشکار شده، نه کسي باقي مانده که کار زشت را دگرگون و آن را انکار کند و نه کسي که از نافرماني و معصيت باز دارد. شما با چنين وضعي مي خواهيد در خانه قدس الهي و جوار رحمت پروردگار قرار گيريد؟! و عزيزترين دوستانش باشيد ؟! هرگز! ».
«وَ قَدْ تَرَوْنَ عُهُودَ اللهِ مَنْقُوضَةً فَلاَ تَغْضِبُونَ»شما را چه شده است، مي بينيد که قوانين و پيمان هاي الهي شکسته شده است ولي به خشم نمي آييد.

آنچه ذکر شد تنها گوشه هايي از ناله هاي اميرالمؤمنين عليه السلام از بي تفاوتي ياران بود که به اختصار از آن گذشتيم و نظير اين فريادها را مي توان در خطبه هاي 25 و 29و 34و 70و 71و 108و 121و 125و 127و 131و 182و 208و حکمت 261 مشاهده کرد.

 


 

تساهل و تسامح يا مداهنه
سازش و معامله بر سر دين و کوتاه آمدن از اصول، ارزش ها و مباني ديني نقطه مقابل غيرت ديني مي باشد که به غلط از آن با عنوان «تساهل و تسامح ديني» ياد مي شود ولي بايد آن را مداهنه ناميد.
البته اگر تساهل و تسامح به معني آساني مکتب و عدم حرج و ضرر در دين و راحتي دستورهاي ديني باشد نه تنها قابل قبول بلکه در متن دين قرار دارد و حتي قواعد مسلّم فقهي بر آن تأکيد دارد.
و نيز اگر تساهل و تسامح به اين معني باشد که اسلام براي نشر مکتب، با برهان و استدلال وارد ميدان شده و اساس آن بر زور و اجبار و اکراه نيست، اين نيز قابل قبول و بر همه انسان هاي منصف روشن است.شيوه اهل بيت عليهم السلام و احتجاجات برهاني فراوان آنان و پاسخ منطقي به ايرادها و شبهات همه و همه گواه اين امر است.
ولي آنچه در مقابل غيرت ديني قرار دارد، معامله بر سر مباني ديني و ارزش هاي مذهبي و در اصطلاح «مداهنه» با مخالفان و عقب نشيني در مقابل منکرات و فساد و نيرنگ و غارت و مي باشد.

اسلام با اين نوع از تساهل و تسامح به شدت مبارزه کرده است. سيره سياسي پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و ساير اهل بيت عليهم السلام بر اين امر گواهي مي دهد که آن بزرگان هرگز در مقابل بيگانگان تن به ذلّت نداده و بر سر اصول سازش ننمودند و نه تنها به پيروان خود اجازه سکوت در مقابل حرمت شکني و پايمال شدن ارزش ها را نمي دادند بلکه خود نيز بر مباني و ارزش هاي ديني همواره پاي فشاري کرده و کوچکترين خدشه اي را در آن تحمّل نمي نمودند که نمونه هايي را در اين جا مي آوريم:
در سال دهم هجرت پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله علي عليه السلام را به فرماندهي لشکري به يمن فرستاد. در هنگام برگشتن، براي ملاقات پيامبر خدا راهي مکّه شد. در نزديکي هاي مکه يکي از لشکريان را به جاي خويش گذاشت و خود پيش تر، به حضور پيامبر خدا صلي الله عليه و آله رسيد.در غياب آن حضرت، عده اي از ياران، حلّه هاي قيمتي را از غنايم جدا کرده و پوشيدند. وقتي حضرت امير عليه السلام به طرف لشکر برگشت و متوجه قضيه گرديد، خشمگين شد و حلّه ها را از آنان باز پس گرفته و در ميان غنايم قرار داد و به آنان متذکّر گرديد که پيش از تقسيم غنايم حق تصرف در آن را نداشتيد.
لشگريان وقتي خدمت رسول اکرم صلي الله عليه و آله رسيدند از کار اميرمؤمنان عليه السلام شکايت نمودند. پيامبر فرمود: «يا اَيُّها النّاسُ لا تَشْکُوا عَليّاً فَوالله انّه لأخْشَن في ذ ات اللهِ مِنْ انْ يُشْکي»؛« اى مردم، از على شكايت نكنيد؛ سوگند به خدا که او در راه دين خدا سختگير تر از آن است که مورد شکايت قرار گيرد».
در روايت ديگر پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله فرمودند:«اِرْفَعُوا اَلْسِنَتَکم عَنْ عَلّي بن ابي طالب فانّه خَشِنٌ في ذات الله عزوجل غير مداهن في دينه»؛«زبان از شکايت از علي بن ابي طالب عليه السلام باز داريد، چرا که او در راه خدا سختگير است و در دين خدا اهل مداهنه و معامله و سازش نيست».

از خود اميرالمؤمنين عليه السلام نيز روايت شد که فرمود:«لا اُداهِنُ في ديني»؛ «هرگز در دين خود سازش و معامله نخواهم کرد».
ترس از سرزنش مداهنه گران
از عوامل مداهنه و معامله بر سر مباني و ارزش ها، سرزنش و ملامت ديگران است. بعضي با آنکه مسير را مي شناسند، در مقابل غوغا سالاري و تهاجم اهل باطل جرأت مقاومت ندارند و در برابر سرزنش ها ميدان را خالي مي کنند.
اميرمؤمنان عليه السلام مي فرمايند:«لا تَخافُوا فيِ اللهِ لَوْمَةَ لائِمٍ»؛ «در راه خدا و عمل به وظيفه از سرزنش سرزنش گران نهراسيد».
آن حضرت در خطبه اي ديگر مي فرمايند:

«ولعمري ما عَلَيَّ مِن قتال مَنْ خَالَفَ الْحَقَّ و خابَطَ الْغَيَّ منْ اِدْهانٍ و لاايهانٍ»؛
«سوگند به جان خودم؛ در مبارزه با مخالفان حق و آنان که در گمراهي و فساد غوطه ورند، يک لحظه سستي و مدارا نمي کنم ».
در جنگ صفين شخصي بنام «حوشب» حضرت امير عليه السلام را خطاب کرد و گفت:
«اي پسر ابي طالب؛ از ما دست بردار، تو را دربار خون ما و خون خودت سوگند مي دهيم. ما حاضريم عراق را به تو بسپاريم و تو هم حاضر باش شام در اختيار ما باشد و خون مسلمين هم محفوظ خواهد ماند».
اين فرد حضرت را به مدارا و معامله با معاويه دعوت مي کرد ولي حضرت در جوابش قاطعانه فرمود:
«هيهات اي پسر ام ظليم؛ به خدا سوگند اگر مي دانستم که مداهنه گشايشي برايم در دين خدا ايجاد مي کرد، اين کار را مي کردم و براي دنياي من آسان تر هم بود، ولي خداوند در حالي که مورد معصيت واقع مي شود، مداهنه و سکوت را براي اهل قرآن نمي پسندد».


غيرت ديني در سيره عملي اميرمؤمنان عليه السلام
سراسر زندگي اميرمؤمنان عليه السلام به خصوص سير حکومتي آن حضرت، جلوه روشن «غيرت ديني» و نمونه ممتاز آن است. قاطعيّت امام در اجراي دين، پايداري در برابر منحرفين، سازش ناپذيري بر سر ارزش ها، مقابله با بي عدالتي ها و متجاوزان به حريم مقدّسات، پافشاري بر اجراي قانون و عدالت و همه و همه نشانه هاي روشن غيرت ديني و امر به معروف و نهي از منکر عملي اميرمؤمنان عليه السلام بوده است.
شهيد مطهري قدس سره مي فرمايند:
«علي عليه السلام مردي دشمن ساز و ناراضي ساز بود. اين يکي ديگر از افتخارات بزرگ او است. هر آدمِ مسلکي و هدفدار و مبارز مخصوصاً انقلابي که در پي عملي ساختن هدفهاي مقدس خويش است و مصداق قول خدا است که: يَجاهِدونَ في سَبيل اللهِ وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائمٍ دشمن ساز ناراضي درست کن است. لهذا دشمنانش مخصوصاً در زمان خودش، اگر از دوستانش بيشتر نبوده اند، کمتر هم نبوده و نيستند. اگر شخصيّت علي عليه السلام امروز تحريف نشود و آنچنانکه بوده ارايه داده شود؛ بسياري از مدّعيان دوستيش در رديف دشمنانش قرار خواهند گرفت».
اينک نمونه هايي از غيرت ديني آن حضرت عليه السلام را به تماشا مي نشينيم:
حفظ اساس اسلام
بي ترديد براي يک مسلمان غيرتمند، حفظ اصل اسلام بالاترين هدف بوده و حاضر است که براي حفظ دين، همه هستي خود را فدا کرده و تمام سختي ها و ناملايمات را به جان و دل خريداري نمايد.
اميرمؤمنان عليه السلام بر سر اين اصل با کسي معامله نکرد و در حقيقت براي حفظ آن تا پاي جان مقاومت کرده و جان خود را نيز تقديم کرد.
آن حضرت گر چه حق قطعي خود را غضب شده ديد و در حقانيت خود در امر حکومت هيچ شبهه اي نداشت، با اين حال وقتي احساس کرد که پي گيري اين امر به مصلحت اسلام نيست و باعث انهدام اساس شريعت گشته و چه بسا نامحرمان از اين آب گل آلود استفاده کنند، سکوت کرد و خانه نشيني و تحمل مظلوميّت را ترجيح داد. سکوتي تلخ و دردناک که نه در گذشته سابقه اي داشت و نه در آينده نظيري خواهد داشت.اين سکوت در زماني بود که بعضي از تهاجمات دامنگير بيروني و احتمال خونريزي داخلي، موقعيت اصل اسلام را تهديد مي کرد.
مثلاً؛ مسيلمه کذّاب چهل هزار نيروي نظامي فراهم کرده و ادّعاي پيامبري داشت و عباراتي شبيه قرآن درست کرده و قصد حمله به مدينه داشت و اگر موفق مي شد همه آثار اسلامي چون روضه نبوي صلي الله عليه و آله را ويران مي نمود.
از طرف ديگر زني بنام سجاح از قبيل بني تميم ادّعاي پيامبري کرد و با اشعار و عبارات زيبايي که مي سرود، عده اي را دور خود جمع کرد و باعث شد عده اي مرتد گردند.
از سوي ديگر برخي از سران قبايل سر به مخالفت برداشته، تاجگذاري کردند و خود را پادشاه آن منطقه ناميدند چون نعمان بن منذر در بحرين و لقيط بن مالک که او را ذوالتاج مي ناميدند و از همه مهمتر اينکه قيصر روم و کسراي ايران هم آماده تهاجم بودند.همه اينها ايجاب مي کرد که آن حضرت براي حفظ موقعيّت حکومت اسلامي نه تنها دست به شمشير نبرد، بلکه با غاصبان حکومت نيز همکاري در حد حفظ اساس اسلام و مصالح عالي مسلمين کند.
از اينرو در اجتماعات و نماز و شرکت کرده و با آنان همکاري کرده و در مواقع ضروري به ارشاد و راهنمايي آنان مي پرداخت که قضاياي متعدّد در اين زمينه در تاريخ ثبت کرده است.
آن حضرت به اين راهبرد مهمّ خود در موارد گوناگون اشاره فرموده است:
«آگاه باشيد؛ بخدا سوگند او جامه خلافت را بر تن کرد در حالي که مي دانست جايگاه من به حکومت اسلامي، چون محور آسياب است به آسياب که دور آن حرکت مي کند. او مي دانست که سيل علوم و فضايل از دامن کوهسار من جاري است و مرغان دور پرواز انديشه ها به بلنداي ارزش من نتوانند پرواز کرد. پس من رداي خلافت را رها کرده و دامن جمع نموده از آن کناره گيري کردم و در اين انديشه بودم که آيا، دست تنها براي گرفتن حق خود بپاخيزم؟ يا در محيط خفقان زا و تاريکي که به وجود آوردند، صبر پيشه سازم؟ که پيران را فرسوده، جوانان را پير و مردان با ايمان را تا قيامت و ملاقات پروردگار اندوهگين نگه مي دارد! پس از ارزيابي درست، صبر و بردباري را خردمندانه تر ديدم، پس صبر کردم در حالي که گويا خار در چشم و استخوان در گلوي من مانده بود و با ديدگان مي نگريستم که ميراث مرا به غارت مي برند ».
و در نامه اي به اهل مصر مي فرمايند:
«سوگند به خدا نه در فکرم مي گذشت و نه در خاطرم مي آمد که عرب خلافت را پس از رسولخدا صلي الله عليه و آله از اهل بيت او بگردانند يا مرا پس از وي از عهده دار شدن حکومت باز دارند، تنها چيزي که نگرانم کرد، شتافتن مردم به سوي فلان شخص بود که با او بيعت کردند. پس من دست کشيدم تا آنجا که ديدم گروهي از اسلام بازگشته، مي خواهند دين محمد صلي الله عليه و آله را نابود سازند، پس ترسيدم که اگر اسلام و طرفدارانش را ياري نکنم، رخنه اي در آن بينم يا شاهد نابودي آن باشم که مصيبت آن بر من سخت تر از رها کردن حکومت بر شما است که کالاي چند روز دنيا است و به زودي ايّام آن مي گذرد چنانکه سراب ناپديد شود يا چونان پاره هاي ابر که زود پراکنده مي گردد.
پس در ميان آن آشوب و غوغا، بپا خاستم، تا آن که باطل از ميان رفت و دين استقرار يافته، آرام شد .»
در حديثي ديگر حضرت فرمودند:
«اَيْمُ اللهِ لَو لَا مخافة الفُرْقَةِ بين المسلمين و اَنْ يَعُودَ الْکُفر و يَبُورَ الدّين لَکُنّا عَلي غَيْرِ ما کنّا لَهُمْ عَلَيْه »؛
«به خدا سوگند؛ اگر از اختلاف مسلمين و بازگشت کفر و فرسوده شدن دين نمي ترسيدم، روش مبارزاتي ما غير از اين بود که هست»
و در جايي ديگر فرمود:
«بَايَعَ الناسُ وَ اَنَا وَ الله اَولي بِالاَمْرِ مِنْهُ و اَحَقُّ به مِنْهُ فَسَمِعْتُ وَ اَطَعْتُ مَخافة اَن يرْجِعَ الناس کُفّاراً يَضْرِبُ بَعْضُهُمْ رِقابَ بَعضٍ بالسَّيْفِ»؛
«مردم در حالي با بيعت کردند که به خدا سوگند من از او سزاوارتر و شايسته تر به حکومت و رهبري بودم، پس گوش کردم و اطاعت کردم به خاطر آنکه مي ترسيدم مردم به کفر برگردند و با شمشير گردن همديگر را بزنند و بين مسلمين خونريزي شود».


قانون گرايي و اجراي حدود الهي
از اصول خدشه ناپذير در سيره امام علي عليه السلام رعايت قانون بود. حضرت رعايت قانون را براي همگان ضروري مي ديد و در اين جهت با کسي مسامحه نکرده و با قانون شکنان سخت بر خورد مي کرد و به هيچ وجه کوتاهي در قانون گرايي را روا نمي داشت.
آن بزرگوار در عهدنامه مالک اشتر مي فرمايند:
«حق را به صاحب حق، هر کس که باشد، نزديک يا دور، بپرداز. در اين کار شکيبا باش و اين شکيبايي را به حساب خدا بگذار گر چه اجراي حق (و قانون الهي) مشکلاتي برخويشاوندانت فراهم آورد تحمل سنگيني آن را با ياد قيامت بر خود هموار ساز.»
نمونه هايي از قاطعيت امام عليه السلام در اجراي قانون و حدود الهي که از آثار غيرت ديني آن حضرت مي باشد مي آوريم:
الف) ابن هرمه، متولي و مراقب بازار اهواز بود. او مرتکب خيانتي شد و رشوه گرفت. پس از تحقيق، براي اميرمؤمنان عليه السلام صحّت اين خيانت روشن شد. نامه اي به رفاعة بن شدّاد حاکم اهواز به شرح زير نوشت:
«وقتي که نامه ام به دستت رسيد، فوراً ابن هرمه را از مسؤوليت بازار عزل کن و به خاطر حقوق مردم او را زنداني کن و همه را از کار با خبر نما تا اگر شکايتي دارند بگويند.
اين حکم را به هم کارمندان زير دستت گزارش کن تا نظر مرا بدانند. در اين کار نسبت به ابن هرمه نبايد غفلت و کوتاهي شود و الّا نزد خدا هلاک خواهي شد و من هم به بدترين وجه تو را از کار برکنار مي کنم و تو را به خدا پناه مي دهم از اينکه در اين کار کوتاهي کني.
اي رفاعه، روزهاي جمعه او را از زندان خارج و 35 تازيانه بر او بزن و او را در بازار بگردان پس اگر کسي از او شکايتي با شاهدي آورد، او و شاهدش را قسم بده، آن وقت حق او را از مال ابن هرمه بپرداز.
سپس دست بسته و با خواري او را به زندان برگردان و بر پايش زنجير بزن. فقط هنگام نماز زنجير را از پايش درآور و اگر براي او خوردني و نوشيدني و يا پوشيدني آوردند ممانعت مکن و به کسي هم اجازه نده که بر او داخل شود و راه مخاصمه و طريق نجات را به او بياموزد و اگر به تو گزارش رسيد که کسي در زندان چيزي به او ياد داده که مسلماني از آن ضرر مي بيند، آن شخص را مي زني و زنداني مي کني تا توبه کند و از عمل خود پشيمان شود. اي رفاعه، هم زندانيان را براي تفريح به حيات زندان بياور غير از «ابن هرمه» مگر آنکه بر جانش بيمناک باشي که در اين صورت او را با زندانيان ديگر به صحن زندان مي آوري. اگر قدرت بدني دارد هر ماه 35 ضربه شلاق بر بدنش بزن و قضيه را براي من بنويس و نام جانشين او را هم گزارش کن و حقوق ابن هرمه را هم قطع کن.
ب) در زمان عمر پسرش عبيدالله بن عمر خمر نوشيد. او را براي اجراي حدّ الهي حاضر کردند. کسي حاضر نشد بر او تازيانه بزند. اميرمؤمنان با شجاعت تمام برخاسته و حکم الهي را اجرا کرد.
ج) وليد بن عُقْبه برادر مادري خليفه سوم و استاندار خليفه در کوفه بود. او همان فاسقي است که آيه ششم سور حجرات «اِنْ جائکُم فاسقٌ بِنَيأٍ فَتَبَيَّنُوا » درباره او نازل شده است. و پدرش نيز همان فرد پليدي است که آب دهان خود را با گستاخي بر صورت پيامبر اکرم انداخت و در جنگ بدر اسير و سپس کشته شد.
وليد در کوفه شراب خورد و با مستي وارد مسجد شده و نماز صبح را چهار رکعت خواند.
آنگاه در حالي که مست و بيهوش در محراب افتاده بود، مالک اشتر و جندب بن زهير و جمعي از بزرگان، انگشتر وليد را از دست او گرفتند و به مدينه رفتند و با شواهد و قراين به خليفه سوم شکايت کردند. خليفه به جاي دادرسي، چند ضرب شلاق بر بدن جندب نواخت.
وقتي اعتراضات بويژه اعتراض اميرالمؤمنين عليه السلام بالا گرفت خليفه ناچار شد سعيد بن عاص را به استانداري کوفه نصب و وليد را عزل کند. وليد به مدينه آمد و شهادت شهود تکميل شد.
در اينجا مي بايست حدّ شرب خمر (80 ضربه شلاق) بر او جاري گردد. اما چون برادر مادري خليفه بود کسي به خود جرأت نمي داد که حدّ شرعي را اجرا کند و خليفه نيز مي گفت: چه کسي بر بدن برادر من تازيانه مي زند؟! در اين هنگام حضرت علي عليه السلام شلاق را گرفت و برخاست و فرمود: «بني اسرائيل چون اجراي حدود الهي را تعطيل کردند، نابود شدند» سپس ضربات پياپي شلاق را بر بدن وليد نواخت. خليف سوم ناراحت شده گفت: اي علي؛ تو حق نداري با وليد اينگونه رفتار کني. امام عليه السلام فرمود: وليد شراب خورده و حکم خدا بايد در حق او اجر شود.
د) قيس بن عمرو معروف به نجاشي شاعر، يکي از دوستان امام عليه السلام بود که در جنگ صفّين حضور فعال داشته و براي تقويت روحي سربازان امام عليه السلام اشعار حماسي مي خواند.
وي در روز اول ماه رمضان از کنار خان ابي سمّال مي گذشت. آن شخص، نجاشي را در روز ماه رمضان دعوت به کباب و شراب نمود. او چون ضعف ايمان داشت پذيرفت و در آن روز ماه مبارک، با هم کباب و شراب خوردند، شراب اثر خود را گذاشت و صدايشان به عربده بلند شد که همسايه ها به حضرت گزارش دادند.
فوراً مأموران امنيتي خان ابي سمّال را محاصره کردند. او چون راه هاي فرار را مي دانست فرار کرد ولي نجاشي دستگير شد.
امام عليه السلام دستور داد که 80 ضربه حدّ شراب بر او زدند و سپس 20 ضرب ديگر نيز اضافه شد. نجاشي گفت:يا اميرالمؤمنين، حدّ شراب را مي دانستم ولي 20 ضربه اضافي براي چيست؟ حضرت عليه السلام فرمود: براي آنکه جرأت کردي تا حرمت ماه رمضان را بشکني.
هـ) اصبغ بن نباته مي گويد: در خدمت حضرت امير عليه السلام بودم، ناگهان جماعتي وارد شدند و غلام سياهي را دست بسته آوردند و گفتند: يا اميرالمؤمنين؛ اين غلام دزدي کرده است.
پس از دو بار اقرار، حضرت دستور داد انگشتان او را قطع نمايند. غلام انگشتان قطع شده خود را به دست چپ گرفت و خون از آن جاري بود. ابن کواء که از مخالفين بود، او را ديد. گفت: چه کسي دست تو را قطع کرد؟ غلام ضمن تمجيد فراوان از اميرمؤمنان عليه السلام، گفت آن حضرت انگشتان مرا قطع کرده است. گفت: بسيار عجيب است، دست تو را قطع و تو او را ستايش مي کني؟ غلام گفت: دست مرا به حق قطع کرده چرا او را ثنا و ستايش نکنم و حال آنکه محبت او در پوست و گوشت و خون من آميخته شده است .
ابن کوّاء بر حضرت وارد شد و ماجرا را شرح داد. حضرت فرمود: ما را دوستاني است که اگر آن ها را با شمشير پاره پاره کنيم محبت ما در دل هاي آن ها زيادتر مي شود و ما را دشمناني است که هر چه به آن ها خدمت کنيم دشمني آن ها زيادتر مي شود.
نظارت فعال حضرت امير عليه السلام بر بازار مسلمين
جلوگيري از قانون شکني نمونه ديگري از قاطعيت امام در اجراي قانون و پايبندي به لوازم آن و مبارزه با تخلّفات است.
در دعايم الإسلام آمده است: امام علي عليه السلام در حالي که تازيانه اي در دست داشت در بازار شهر راه مي رفت و کساني را که کم فروشي و تقلّب مي کردند تنبيه مي فرمود و بخشنامه اي هم براي استانداران خود فرستاد که بازار را کنترل و محتکر را مجازات کنند.


مقابله با خيانت در بيت المال
يکي از مهمترين، بلکه بارزترين جلو غيرت ديني اميرمؤمنان عليه السلام، حساسيّت فوق العاده اي بود که آن حضرت نسبت به چپاول و غارت بيت المال و خيانت در آن داشتند. بزرگترين ضربه اي که به خاطر بيشتر شدن فاصله زماني حکومت پيامبر خدا صلي الله عليه و آله با حکومت خليفه سوم، از سوي حکومت عثمان بر پيکر جامعه اسلامي وارد شد چپاول بيت المال بوده است. در اين دوران حاتم بخشي ها، فراوان شده و با آن برخوردي همانند اموال شخصي شد. در حالي که محروميت در کشور اسلام، موج مي زد، عثمان بيت المال را در اختيار خويشاوندان گذاشته و به غارت آن پرداخت.
حضرت در خطب شقشقيه درباره حکومت عثمان مي فرمايند:
«اِلي اَنْ قامَ ثَالِثُ الْقَوْمِ نافِجاً حِضْنَيْهِ بَيْنَ نَثيلِهِ و مُعْتَلَفِهِ و قامَ مَعَهُ بَنُوا ابيه يَخْضَمُونَ مالَ الله خِضمَة الاِبِلِ نِبْتَةَ الرَّبيعِ »؛
«تا آن که سومي به خلافت رسيد، دو پهلويش از پرخوري باد کرده، همواره بين آشپزخانه و دستشويي سرگردان بود. و خويشاوندان پدرى او از بني اميّه به پا خاستند و همراه او بيت المال را خوردند و بر باد دادند چون شتر گرسنه اي که بجان گياه بهاري بيفتد. عثمان آنقدر اسراف کرد که ريسمان بافته او باز شد و اعمال او مردم را برانگيخت و شکمبارگي او نابودش ساخت ».
عمده ترين مشکل براي آن حضرت در دور حکومت، همين روحيه مال پرستي خواص بود. آنان توقّع داشتند که همانند خليفه پيشين با آنان رفتار شده و همچنان در ناز و نعمت و رفاه نامشروع باشند. ولي حکومت عدالت گستر علي عليه السلام در برابر اين خواست باطل آن ها مقاومت کرده و بعضي از آن ها دست به شورش زده و بعض ديگر به معاويه پناهنده گشتند.
برخي به اصطلاح مصلحت انديشان پيشنهاد معامله گري بر سر اصل عدالت را به مولا دادند.متأسفانه به رغم آن همه تأکيدات و نظارت مستقيمي که حضرت توسط نيروهاي اطلاعاتي خود بر امور کارگزاران داشت، عده اي از آنان خيانت کرده و دست تعدّي به سوي بيت المال دراز نمودند.
علي عليه السلام که در اجراي عدالت و قانون الهي با کسي معامله نمي کرد و در مبارزه با منکرات کوتاه نمي آمد، در اين موارد نيز عکس العمل شديد نشان مي داده است.
نمونه هاي تاريخي که گواه بر اين واقعيت اند، فراوانند که ما در اينجا به ذکر چند نمونه اکتفا مي کنيم:

الف) حضرت امير عليه السلام، منذربن جارود را به ولايت فارس گمارد اما او در اموال خراج خيانت کرد و مالي که چهارصد هزار درهم بود براي خود برداشت و طبق گفته بلاذري در انساب الاشراف وي کارگزار منطقه اي بنام اصطخر بود و سي هزار درهم اختلاس کرده بود.
امام عليه السلام طي نامه اي او را عزل کرده و به کوفه فرا خواند. در بخشي از نامه آمده است:
اگر آنچه به من گزارش رسيده، درست باشد، شتر خانه ات و بند کفش تو، از تو با ارزش تر است و کسي که همانند تو باشد، نه لياقت پاسداري از مرزهاي کشور را دارد و نه مي تواند کاري را به انجام رساند يا ارزش او بالا رود يا شريک در امانت باشد يا از خيانتي دور ماند. پس چون اين نامه بدست تو رسيد نزد من بيا انشاء الله
ب) يزيد بن حجيّه تيمي استاندار حضرت در شهر ري بود که طبق نقل ابن اثير سي هزار درهم خيانت به اموال عمومي نموده و براي خودش ثروت و اموال فراواني ذخيره کرد. وقتي گزارش خيانت او به حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام رسيد، او را عزل کرده و تازيانه زد و زنداني نمود. زنداني شدن يک استاندار تأثير زيادي در مردم داشت.
زندانبان او شخصي بنام سعد بود. البته وي توانست زندانبان را اغفال کرده بطرف شام و نزد معاويه برود و پس از فرار اشعاري در مذمت حضرت علي عليه السلام سرود و مورد احترام معاويه قرار گرفت و معاويه جوايزي به او بخشيد!.
ج) مصقلة بن هبير شيباني از طرف حضرت به عنوان فرماندار اردشير خُرّه که از شهرهاي فارس بود، برگزيده شد. (اين منطقه تقريباً فيروز آباد فارس امروزي است). وي پانصد اسير نصاري را به پانصد هزار درهم از معقل بن قيس که افسر اعزامي حضرت امير عليه السلام بود، خريد و آن ها را آزاد کرد ولي پول آن را به بيت المال پرداخت نکرد. امام علي عليه السلام او را به کوفه فرا خواند. او دويست هزار درهم از بدهي خود را پرداخت کرد.
حضرت به او فرصت داد تا باقيماند بدهکاري اش را بپردازد ولي او شبانه به شام فرار کرد و به معاويه پناهنده شد. امام عليه السلام ضمن نکوهش کار زشت او، دستور داد منزلش را ويران کنند تا درس عبرتي براي ديگر کارگزاران خائن باشد.
نام آن حضرت به مصقله در نامه 43 نهج البلاغه و ناراحتي حضرت از فرار اين مرد خائن در خطبه 44 نهج البلاغه آمده است.
د) روزي به امام عليه السلام گزارش دادند که يکي از فرمانداران با پول بيت المال براي خود زمين و املاک تهيه کرده است. حضرت عليه السلام در نامه تندي به او چنين نوشت:
«پس از ياد خدا؛ به من خبري رسيده که اگر چنان کرده باشي، پروردگار خود را به خشم آورده و امام خود را نافرماني و در امانت خود خيانت کرده اي.به من خبر رسيده که کشت زمين ها را برداشته و آنچه را که مي توانستي گرفته و آنچه در اختيار داشتي به خيانت خورده اي. پس هر چه زودتر حساب اموال را براي من بفرست و بدان که حسابرسي خداوند از حسابرسي مردم سخت تر است.»
همه اين ها و موارد مشابهي که در نهج البلاغه و تاريخ خلافت اميرمؤمنان عليه السلام موجود است و ما به جهت رعايت اختصار از نقل آن خودداري کرديم، نشان از حساسيّت فوق العاد آن غيرتمند بزرگ تاريخ در امر بيت المال و خيانت به آن و ظلم و تعدّي به مسلمين دارند.
خاتمه
درد اساسي امروز جامعه ما، فقدان غيرت ديني در عده اي و ضعف غيرت ديني در عده اي ديگر است.
بي بند و باري، فساد، رونق مظاهر بي ديني، غارت فراوان بيت المال، رشد جرايم اقتصادي، فساد اداري، معضلات اجتماعي و تهاجم گسترده بر ارزش هاي والاي انقلاب اسلامي چون فرهنگ ايثار و جهاد و شهادت؛ همه و همه ناشي از کمرنگ شدن فريض امر به معروف و نهي از منکر در ابعاد مختلف است.
اگر ما به جاي شعارهاي فرسوده و کهن ديگران به احياي روحي ديني و احيا و تقويت غيرت ديني در جامعه بپردازيم، قطعاً قادر به حلّ بسياري از مشکلات خواهيم بود.

عبدالرحمان باقرزاده

نشريه شوراي عالي حوزه علميه قم، پيام حوزه، سال هشتم، شماره اول، بهار 1380، شماره مسلسل 28و 29

افزودن دیدگاه جدید