قدرت امام حسين عليه السلام

 

قدرت حضرت اباعبدالله الحسين از جهت ولايت مطلقه ، همان قدرت عظيم الهى است كه خداوند متعال به ائمه عليهم السلام عطا نموده است ، همان قدرتى كه انبياء عظام با آن معجزات را انجام مى داند، موسى ، عصا را اژدها مى كرد و دريا را مى شكافت ، عيسى مرده را زنده مى كرد و مجسمه را جان مى داد، همان قدرتى است كه خداوند به اميرالمؤ منين داده بود و عجائب بى شمار از او سر مى برد.


راوى گويد: خدمت امام رضا عليه السلام بودم ، روى كاغذى اين جمله را نوشتم : دنيا در نزد امام همانند نيمه گردوئى جلوه گرست ، (كه امام به تمامى آن كاملا مسلط است ) اين نوشته را به حضرت دادم و عرض كردم : فدايت شوم ، اصحاب ما روايتى را نقل كرده اند، من آن را انكار نكردم ولى مى خواهم از شما بشنوم ، حضرت به آن كاغذ نگاه نمود، سپس آنرا پيچيد بگونه اى كه گمان كرده (گفتن آن ) بر حضرت سخت آمد، سپس فرمود: آرى اين حق است ، آن را به روى پوست منتقل كن . بصائرالدرجات ص 408.


آرى چگونه چنين نباشد در حالى كه در نزد آل محمد است هفتاد و دو حرف از اسم اعظم الهى ، حروفى كه يك حرف آن ، آصف را قدرت داد تا تخت بلقيس را حاضر كند، و عيسى با آن همه معجزات فقط دو حرف نزد او بود.
امام صادق عليه السلام فرمود: خداوند به عيسى دو حرف (از اسم اعظم داد) و با آن اقدام مى كرد، به موسى چهارحرف و به ابراهيم هشت حرف و به نوح پانزده حرف و به آدم بيست و پنج حرف داد، و براى محمد و آل محمد همه را جمع كرد، اسم اعظم هفتاد و سه حرف است كه خداوند به محمد هفتاد و دو حرف را عطا فرمود و يكى را در حجاب قرار داد.  بصائرالدرجات ص 208.


ابوحمزه ثمالى از امام چهارم على بن الحسين عليهماالسلام پرسيد آيا ائمه عليهم السلام مى توانند مرده را زنده كنند و كور مادرزاد و ابرص را شفا دهند و بر روى آب راه روند؟ حضرت فرمود: خداوند هيچ چيزى به هيچ پيغمبرى نداده است مگر آنكه آن را به محمد صلى الله عليه و آله عطا نموده است ، با اضافه اى كه به انبياء نداده است .
پس هر چه نزد پيامبر اكرم بود، به حضرت امير عليه السلام داد، سپس به (امام ) حسن و حسين و پس از امام حسين از هر امامى به امام بعدى تا روز قيامت ، همراه با اضافاتى كه در هر سال و در هر ماه و در هر ساعت حادث مى شود.مدينة المعاجز ص 247.


ز امام چهارم عليه السلام روايت است كه فرمود: پس از امام حسن عليه السلام عده اى از مردم نزد امام حسين آمدند و گفتند: اى پسر پيامبر، از آن عجائبى كه پدر شما به ما نشان مى داد نزد شما چيست ؟
امام حسين عليه السلام فرمود: آيا پدرم را مى شناسيد؟ گفتيم آرى همه ما او را مى شناسيم ،
حضرت پرده اى را كه بر اتاقى بود بلند نمود و فرمود: به داخل اتاق نگاه كنيد، چون نگاه كرديم ديديم كه اميرالمؤ منين عليه السلام آنجاست ، گفتيم ما شهادت مى دهيم كه على خليفه خدا و شما فرزند او هستى . مدينه المعاجز ص 246.


امام چهارم عليه السلام حكايت كند كه زنى بنام نظره ازديه نزد امام حسين آمد، حضرت فرمود: اى نظرة مدتى است كه نزد من نيامده اى ؟ عرض كرد: اى پسر پيامبر بخاطر چيزى است كه در فرق سرم پيدا شده و بسيار مرا غصه دار كرده است (گويا مرضى گرفته بود كه قسمتى از موهايش سفيد شده بود) حضرت فرمود: نزديك بيا، وقتى نزديك رفت ، حضرت انگشت خود را بر بيخ آن سفيدى نهاد، بلافاصله موى او سياه شد، سپس فرمود: آينه اى به او بدهيد! وقتى نگاه كرد و ديد سفيدى از ميان رفته خوشحال شد، امام حسين نيز از خوشحالى او شادمان گرديدند. مدينه المعاجز ص 246.


اصبغ بن نباية از ياوران حضرت امير عليه السلام است او گويد: به امام حسين عرض كردم : از شما راجع به چيزى مى خواهم درخواست كنم كه به آن يقين دارم ، و از سر خداست و آن سر در نزد شماست ، حضرت فرمود: اى اصبغ مى خواهى گفتگوى پيامبر را با - ابى دون - (ابى بكر) در مسجد قبا ببينى ؟ گفتم آرى (حضرت امير عليه السلام قبلا بعد از رحلت پيامبر اكرم ، در مسجد قبا، پيامبر را به ابوبكر نشان داده بود، و در آنجا پيامبر ابوبكر را توبيخ فرموده بود).
حضرت فرمود: برخيز، ناگاه خودم را (از مدينه ) در كوفه ديدم ، نگاه كردم ، در كمتر از يك چشم بهم زدن مسجد (كوفه ) را ديدم ، حضرت در صورتم تبسم نمود سپس فرمود: اى اصبغ سليمان ابن داود، باد تحت اختيارش بود غدوها شهر و رواحها شهر، ولى به من بيش از سليمان داده شده است .
عرض كردم : بخدا كه راست فرمودى اى پسر پيامبر، حضرت فرمود: مائيم كسانى كه علم كتاب و بيان آن ، نزد ماست نزد هيچكس از مخلوقات خدا، آنچه نزد ماست ، نيست ، چون ما اهل سر خدائيم ، سپس در صورتم تبسم نموده فرمود: داخل شو، وقتى وارد (مسجد كوفه ) شدم ، ناگاه پيامبر را ديدم كه در محراب مسجد رداء را بخود پيچيده است .  بحار ج 44 ص 184.


هنگاميكه سيدالشهداء عازم عراق شده بود، جابر بن عبدالله آمد و به حضرت عرض كرد: شما فرزند پيامبر هستيد، صلاح شما مى دانم كه مانند برادر خود، صلح كنيد، چرا كه برادر شما آگاه و موفق بود. حضرت فرمود: اى جابر آنچه برادرم كرد به دستور خدا و پيامبر بود، من هم به دستور خدا و پيامبر اقدام مى كنم ، آيا مى خواهى پيامبر و على و برادرم حسن عليهم السلام را گواه بياورم ؟!
سپس حضرت به آسمان نگاه كرد، ناگاه درب آسمان باز شد، پيامبر و على و حسن و حمزه و جعفر عليهم السلام فرود آمدند، جابر گويد: از ترس از جا پريدم .
پيامبر فرمود: اى جابر آيا راجع به حسن قبلا به تو نگفتم كه مؤ من نخواهى بود مگر اينكه تسليم امامان خود باشى و اعتراض نكنى ؟ آنگاه پيامبر جايگاه معاويه و يزيد را در عذاب به جابر نشان دادند، سپس ‍ پيامبر با همراهان به آسمان صعود نمود، از آن بالا سيدالشهداء را صدا زده فرمود: پسرم به من ملحق شو، امام حسين به حضرت ملحق شد و به آسمان رفتند به گونه اى كه ديدم وارد بهشت شدند، پيامبر به من نگاه نمود و در حاليكه دست حسين را گرفته بود فرمود: اى جابر اين پسرم با من است ، تسليم او باش و شك مكن تا مؤ من باشى ، جابر گويد: چشمهايم كور باد اگر آنچه گفتم نديده باشم . (نفس المهموم )


امام صادق عليه السلام فرمود: وقتى سيدالشهداء از مدينه خارج شد، گروههائى از ملائكه ، سلاح در دست ، سوار بر مركب بهشتى ، نزد حضرت آمدند، سلام كردند و گفتند: اى حجت خدا بر خلق بعد از جد و پدر و برادرش ، خداوند جد شما را به ما در جاهاى مختلف كمك داده و ما را نيز به كمك شما فرستاده است ، حضرت فرمود: وعده گاه ما كربلا باشد، همانجا كه شهيد مى شوم ، گفتند: اى حجت خدا اگر از دشمن هراس دارى بفرما تا با شما باشيم ، حضرت فرمود: اينها به من راهى ندارند و كارى نمى توانند بكنند تا به جايگاهم برسم ، در خبر است كه گروههائى از جن نيز به كمك حضرت آمدند و گفتند: ما شيعه و ياوران شما هستيم ، اگر فرمان دهى ، همه دشمنان شما را نابود كنيم بدون اينكه شما از جاى خود حركت كنيد. حضرت براى آنها دعاى خير نمود و فرمود: مگر در كتاب خدا نخوانده ايد هر كجا باشيد، هر چند در برجهاى بلند، مرگ به سراغ شما خواهد آمد، و فرموده است كسانى كه بر آنها قتل نوشته شده به آرامگاه خود خواهند رفت ، اگر من در جاى خودم بمانم ، اين خلق ننگين به چه امتحان و مبتلا مى شوند؟ چه كسى در آرامگاه من خواهد بود، در حالى كه خداوند آن را هنگام گستردن زمين اختيار كرده و آن را امان دين و دنياى آنها قرار داده است . آنگاه جن بعد از سخنان سيدالشهداء گفتند: بخداى سوگند اگر نه اين است كه اطاعت شما لازم و ترور جايز نيست ، تمام دشمنان شما را قبل از اينكه به شما برسند هلاك مى كرديم ! حضرت فرمود: بخدا سوگند ما از شما بيشتر قدرت داريم بر دشمنان ، ولى (ما اقدام نمى كنيم تا) ليهلك من هلك عن بينة و يحيى من حى عن بينه يعنى تا هر كه هلاك مى شود بعد از روشن شدن راه و هر كه هدايت مى يابد نيز از روى آگاهى باشد. (نفس المهموم )

 


افزودن دیدگاه جدید