تاريخچهي شکلگيري انجمن حجتيه
الف: زمينههاي شکلگيري
زمينههاي شکلگيري انجمن ضدبهاييت و يا انجمن حجتيه را در چند حوزه ميتوان بررسي کرد. از پيش از يک قرن قبل، فردي به نام "ميرزا علي محمد" ادعاي بابيت امام عصر و نمايندگي ايشان و سپس ادعاي مهدويت را به راه انداخت و سبب به وجود آمدن فرقهاي ...
اين فرقه که از همان ابتدا توسط مسلمانان مطرود و ضاله خوانده شد، بنا به دلايل بيشتر سياسي و با حمايتهاي آشکار و پنهان از جانب حاکميت و قدرتهاي سياسي وقت، اقدام به رسوخ در ميان مردم و به خصوص جوانان کرد. يکي از مراکزي که خيلي مورد توجه بهاييت قرار داشت، حوزههاي علميه بود و بهاييت تلاش فراواني ميکرد تا درون اين حوزهها رسوخ کند و از اين طريق به جذب مبلغ براي خود دست بزند. اين تلاشها از همان ابتدا با مخالفت شديد روحانيون مسلمان مواجه شد، اما با وجود مخالفت مسلمانان، بهاييت به موفقيتهايي در اين زمينه دست يافت. دلايل اين موفقيت را ميتوان در حمايت سياسي قدرتهاي استعماري بيگانه از اين فرقه دانست و ديگر اين که تشکيلات بهاييت با انسجام خاصي فعاليتهاي خود را سازمان داد و مانند يک حزب عمل ميکرد اما در مقابل، تشکل و سازمان خاصي در روحانيت شيعه وجود نداشت که خاص مقابله با فعاليت بهاييان باشد. در دهه 20 و 30 هجري شمسي بهاييت بر قوت فعاليتهاي خود به گونهاي آشکار افزوده بود و به طور علني در همه جا دست به تبليغ ميزد. روحانيت شيعه که از اين انحراف به شدت رنج ميبرد، شاهد گستردگي روزافزون اين فرقه در جامعه بود و نياز به سازمان و تشکيلاتي که با نفوذ بهاييت مبارزه کند، کاملاً حس ميشد. در چنين شرايطي در اوايل دههي 30 بود که انجمن ضد بهايت توسط يک روحاني به نام شيخ محمود ذاکر تولايي، مشهور به شيخ محمود حلبي، تشکيل شد و فعاليتهاي خود را عليه بهاييت بودند. به دليل زمينهها و نياز مذهبي که در اينبار حس ميشد، کار وي با استقبال بسياري از روحانيون مواجه شد و روز به روز گستردگي بيشتر يافت. در واقع پس از سالها، مسلمانان شاهد تشکيل سازماني براي مقابله با بهاييت آغاز کرد و به همين جهت اين انجمن که به حجتيه موسوم شد، به زودي در دل عموم روحانيون و مسلمانان و به خصوص جوانان راه يافت و توفيق بسياري هم در اين زمينه يعني مبارزه با بهاييت کسب کرد.
از ديگر زمينههاي شکلگيري انجمن حجتيه ميتوان به شرايط سياسي و اجتماعي آن دوره اشاره کرد. پس از کودتاي 28 مرداد 1332، که به شکست نهضت ملي انجاميد، بسياري از مبارزان سياسي و مذهبي از ادامهي فعاليت بازماندند. شرايط آن دوران به گونهاي بود که راه بر هر گونه فعاليت عليه حکومت بسته بود و علاوه بر آن، بسياري از افراد دچار يأس و نااميدي شده و خانهنشين بودند. در چنين شرايطي، بخشي از نيروهاي مذهبي به فعاليتهاي غيرسياسي و به خصوص فرهنگي و مذهبي (بدون جنبهي سياسي آن) روي آوردند. انجمن حجتيه از بدو تأسيس ـ پس از کودتاي 28 مرداد 32 ـ به هيچ وجه داعيه مبارزه با حکومت را نداشت، به همين دليل حکومت وقت منعي براي تشکيل چنين انجمني نميديد، بلکه از جهاتي هم به نظر ميرسيد مايل به تشکيل چنين سازمانهايي باشد، زيرا بسياري از نيروها، توان خود را در جايي به غير از مبارزه با حکومت صرف ميکردند و اين امر مطلوب حکومت بود. نگاهي به اساسنامه انجمن ميتواند مؤيد اين موضوع باشد. در اساسنامهي انجمن آمده است:
«انجمن به منظور فعاليتهاي علمي، آموزشي، خدمات مفيد اجتماعي، با الهام از تعاليم عاليه اسلام و مذهب شيعه جعفري، جهت پرورش استعداد و تربيت انسانهايي لايق و کاردان و مفيد باتقوي و ايمان و اصلاح جهات مادي و معنوي جامعه تأسيس شده است و در تبصره يک در ماده دوم، موضوع و هدف انجمن، ثابت و تا زمان ظهور حضرت "بقيها... اعظم امام زمان (ع)" لايتغير خواهد بود. اما برنامههاي آن با توجه به شرايط و نياز جامعه براساس حفظ هدف کلي و ... تغيير يا تعميم مييابد. هدف ثابت انجمن تا ظهور حضرت بقيها... در اين جمله خلاصه گرديده:
تاريخ دين اسلام و مذهب جعفري و دفاع از آن با رعايت مقتضيات زمان.
گروهي نيز دربارهي زمينههاي پيدايش انجمن ضدبهاييت معتقد به حضور دستهاي قدرتهاي استعمارگر هستند. اينان معتقدند که ساختن فرقه و ضدفرقه يکي از روشهاي استعماري براي سرگرم ساختن مبارزان و ملتهاست. بنابراين حضور فرقهي بهاييت را يکي از حربههاي استعمارگران ميدانند. گروهي نيز معتقدند، آماده بودند شرايط اجتماعي، سياسي و مذهب در آن دورههاست که نياز به حضور تشکيلاتي با اين ويژگي را موجه مينمايد.
ب: شکلگيري انجمن حجتيه
نام اصلي و کامل اين انجمن «انجمن خيريه حجتيه مهدويه» است که به نامهاي "انجمن حجتيه" و "انجمن ضد بهاييت" نيز مشهور است.
اين انجمن در سال 1332 و پس از کودتاي 28 مرداد ـ که منجر به سقوط دولت ملي دکتر محمد مصدق شد ـ توسط يک روحاني به نام "شيخ محمود ذاکرزاده تولايي"، مشهور به شيخ محمود حلبي، تأسيس شد. چنانچه پيشتر آورديم، هدف اصلي از تشکيل اين انجمن مبارزه با نفوذ بهاييت و جلوگيري از گسترش آن و ادامهي اين مبارزه تا نابودي کامل اين فرقه بود و در مشهد حرکت نهضت مقاومت ملي را تأييد ميکرد. دربارهي انگيزهاي تشکيل انجمن توسط وي گفته ميشود که: «در سالهاي پيش از 28 مرداد 1332 که تبليغات وسيعي براي انحراف افکار عمومي توسط بهاييت به ويژه عليه روحانيت و حوزهها راه افتاد، آقاي حلبي که در حوزهي مشهد درس ميخوانده و استاد وي ميرزا مهدي اصفهاني بوده است ـ که علاقهي خاصي به امام زمان (عج) داشته ـ به همراهي طلبهي ديگري به نام سيدعباس علوي توسط يک مبلغ بهايي به بهاييت تبليغ ميشوند و اينها با پديدهي ناشناختهاي رو به رو ميشوند، چند ماهي از وقت خود را در مطالعهي بهاييت صرف ميکنند و سرانجام سيدعباس علوي به خاطر زمينههاي دنيوي و شهواني که احتمالاً بهاييت در اختيارش ميگذارد و ميلغزد و بهايي ميشود و به عنوان يکي از مبلغين بزرگ بهاييت، کتابهاي هم در اثبات آن مينويسد و آقاي حلبي با مشاهدهي اين مسأله، بهاييت را خطر بزرگي تشخيص ميدهد و با برقراري تماس با افراد گولخورده از بهاييت و راهيابي به جلسات تبليغي آنها و مناظره و مباحثه با آنان و مطالعاتي که کرده بود، کمکم در بحثها تبحر پيدا ميکند. آقاي محمد تقي شريعت و آقاي اميرپور نيز از همکاران ايشان بودند.
سپس آقاي حلبي به تهران آمده و جذب نيرو ميکند و اطلاعات و تجربيات بحثي خود را منتقل مينمايد و چون بهاييت مثل مساجد ماعلني و با پرچم فعاليت ميکرد و خطر آن نزد علما منعکس شده بود، پس از يک سري موفقيتها، آقاي حلبي و دوستاناش مورد حمايت علما قرار گرفتند و علما اجازه استفاده از سهم امام (ع) را نيز به وي دادند.
نظر دستهاي ديگر که خود از حجتيهييها هستند، اين است که شيخ محمود حلبي رئيس انجمن مدعي شده است که در سالهاي 32 خوابي ديده است که امام زمان به وي فرمودهاند که گروهي را براي مبارزه با بهاييت تشکيل بدهد.
نظر ديگري حاکي از اين است که پس از بروز اختلاف بين آيتا... کاشاني و مصدق و شکست نهضت ملي نفت، همزمان تبليغات بهاييت نضج گرفت و گروهي را که در بينشان طلبه نيز بود از جمله هم حجرهاي شيخ حلبي را جذب کردند، لذا بهاييت در ذهن شيخ محمود حلبي، بزرگ جلوهگر شد و به اين نتيجه رسيد که بايد سياست را رها کرد و دست به انجام اقدامهاي فرهنگي زد و به علت شکست نهضت، يک جو يأس بر جامعه حاکم شد و عدهاي که به دنبال جرياني ميگشتند تا با وصل شدن به آن يأس و بريدگي خود را توجيه ايدئولوژيکي و سياسي کنند، به اين جريان پيوستند.»
با توجه به گستردگي تبليغات بهائيت در آن دوران، بعيد به نظر ميرسد که شيخ محمود حلبي بدون هيچگونه آگاهي و به طور تصادفي با يک مُبلغ بهاييت برخورد کرده باشد. آنچه که منطقيتر به نظر ميآيد اين نکته است که شيخ محمود حلبي از مدتها قبل مترصد برخورد با بهاييان بوده و احتمالاً اطلاعاتي هم در اين زمينه داشته است و در ابتدا شايد به همراه هم حجرهاي وي از اين راه باز ميماند. اين شيوه يعني نفوذ در تشکيلات بهاييت از طريق اظهار اشتياق به اين فرقه، راهي بود که بعدها به اعضاي انجمن نيز آموزش داده ميشد.
ت: ساختار تشکيلاتي انجمن حجتيه
اين انجمن داراي يک هيأت مديره بود که فعاليتهاي انجمن زير نظر اين هيأت مديره قرار داشت. رياست هيأت مديره به عهده شيخ محمود حلبي بود و اعضاء اين هيأت مديره عبارتند از:
حاج سيدرضا رسول، سيدحسن سجايد، محمدحسين غلامحسين، حاج محمدتقي تاجر.
پروانهاي که در واقع مجوز تأسيس اين انجمن به شمار ميآمد، هر چند مدت، بايد تمديد ميشد و اين موضوع سبب ميشد تا حکومت وقت بر تمام فعاليتهاي اين انجمن نظارت داشته باشد، زيرا در غير اينصورت پروانهي فعاليت انجمن لغو ميشد. انجمن با داشتن سه دهه سابقه کار تشکيلاتي، آن هم تشکيلاتي که که در برابر يک تشکيلات قوي و منسجم مانند بهاييت کار ميکرد، وراي تشکيلاتي پيچيده، سراسري و مجرب بود.
اين انجمن دارايي کميتههاي مختلفي بود که زير نظر هيأت مديره انجام وظيفه ميکردند. اين کميتهها عبارت بودند از: کميته تدريس، کميته جاسوسي يا تحقيق، کميتهي نگارش، کميته ارشاد، کميته ارتباط با خارج و کميته کنفرانسها.
کميتهها يا گروه تدريس:
از وظايف اين گروه جذب نيروهاي جوان و تازه نفس و فعال براي تحت تعليم قرار دادن آنها بود. يکي از منابع تغذيه اين کميته، مدارس بود.
عوامل انجمن در مدارس، به ويژه مربيان و معلمان انجمني که از طريق آموزش و پرورش مشغول کار بودند در بين محصلين جستوجو ميکردند و افراد باهوش و با ذکاوت و با استعداد را جذب انجمن ميکردند. مقرر شده بود که افراد کاهل در درس و تنبل را جذب نکنند، زيرا محتاج به نيروهاي جوان، ساده و باهوشي بدند که در ضمن تحصيلات کلاسيک خود، ظرفيت و کوشش داشته باشند که تحت تعليمات بيشترين بازدهي را دارا باشند و از طرفي سبب شده بود تا تعداد تحصيلکرده در انجمن زياد باشد.
گروه تدريس سه مرحله داشت عبارت بود از: پايه، ويژه، عالي. قسمت پايه حدود يکسال و حداکثر يکسال و نيم طول ميکشيد که 7 يا 8 ماه از آن آموزش اصول اعتقادي مانند توحيد، نبوت و… بود و سپس آشنايي مختصري با بابيت و بهاييت. در مرحله ويژه، مسائل بهائيت در سطح بالاتري تدريس ميشد و افراد، کارهاي عملي را آغاز ميکردند. البته پس از انقلاب، مواد درسي ديگري به دروس مراحل مختلف افزوده شد و در مجموع درسها عبارت بود از: عربي، احکام، نقد مارکسيسم، مطالعه کتب معرفي شده و تمرين سخنراني و آيين سخنراني، عدهاي نيز درباره زبان انگليسي مطالعه ميکردند.
مرحله سوم، دوره عالي بود و افراد که در دورههاي قبل مورد آزمايش قرار گرفته بودند به اين مرحله راه پيدا ميکردند. مهرهها و مسؤولان انجمن نيز از اين گروه انتخاب ميشدند. اين گروه را به علت اينکه در آن، کتاب "نقد ايقان" تدريس ميشد، "گروه نقد ايقان" هم مينامند.
ايقان کتابيست در 157 صفحه در اثبات ادعاي ميرزا علي محمد باب شيرازي مرجع بابيها که توسط ميرزا حسنعلي نوري ملقب به بهاء و مرجع بهاييها، در سال 1278 در بغداد نوشته شده است و شيخ حلبي در رد آن کتابي نوشته بود به نام "نقد ايقان" در سه مجلد با قطع بزرگ که هر مجلد آن در حدود 300 صفحه بود.
و اما فلسفه گروهبندي درسي دوره مشخص، عبارت بود از اينکه افراد پس از گذراندن يک دوره اگر مخالف با مشي انجمن بودند، کنار ميکشيدند يا اينکه شناخته ميشدند و حذف ميگرديدند و خلاصه دوراني بود براي پالايش مخالفان و ناسازگاران با مشي انجمن که نميگذاشت آن افراد از مرحله اول يک قدم صعود کنند و بالاتر بروند.
البته به نظر ميرسد اين مشي چندان قطعي و بدون استثناء نبوده است و احتمالاً اگر افرادي داراي استعداد زيادي به نظر ميرسيدند اين سه مرحله را سريعتر طي ميکردند و از نظر جنبههاي گزينشي نيز به نظر ميرسد خيلي موضوع قاطعي نبوده است و شايد هم اگر افرادي با استعداد به نظر ميرسيدند در جلسات دورهي عالي شرکت داده ميشدند. زيرا با توجه به اين نکته که فقط گذراندن دوره پايه حدود 7 تا 8 ماه طول ميکشيد.
کميته تحقيق: کميتهي تحقيق داراي تشکيلاتي بود که اعضاي آن به سه دسته تقسيم ميشدند. محقق يا جاسوس نوع يک، محقق نوع دو و محقق نوع سه. محقق نوع يک، مأمور بود که با استفاده از شيوههاي خاص تعليم داده شده نزد بهاييها رفته و ادعا کند که قصد دارد، بهاييت را اختيار کند و وارد جرگه آنها شود و آنها نيز جلسات مکرري را با او نشسته و صحبت ميکردند. از اين راه محققان نوع يک وارد جمعيت بهاييان ميشدند.
محقق نوع دوم از وظايف و مأموريتهاي پيچيدهتري برخوردار بوده که خود محققان نيز نتوانند همديگر را بشناسند و ارتباطات و ارسال گزارشها نيز از کانال مسؤولان گروهها انجام ميپذيرفت و افراد گاه در جلسات خودشان داراي اسم مستعار بودند و گاهي دو محقق در يک محفل از بهاييها، از روي عدم شناخت همديگر براي هم گزارش ارسال ميکردند و اين راهي بود براي کنترل خود محققان انجمن.
محققن نوع سوم کساني بودند که از حيث اعمال و رفتار، بهايي ميشدند و به شدت از بهاييت دفاع کرده و انجمن را ميکوبيدند.
کميته نگارش: اعضاي اين کميته درباره کميتهي نفي بهاييت و دربارهي امام زمان (عج) مطلب مينوشتند.
کميته ارشاد: اين کميته از دو قسمت تشکيل شده بود. قسمت تعقيب و مراقبت، قسمت بحث و مناظره.
گروه تعقيب و مراقبت مأموريت داشتند که با استمداد از وسايل نقليه، منازل بهاييان و افراد آنان و مبتديهايشان رازير نظر بگيرند و افراد گروه بحث و مناظره کساني بودند که به انها روش بحث و مناظره تعليم و آموزش داده ميشد و جزوههايي در اين باره، در اختيار آنها قرار ميگرفت.
کميته ارتباط با خارج: که در داخل انجمن «وزارت خارجه انجمن» نيز ناميده ميشد و با کشورهاي هند، انگلستان، آمريکا، استراليا و برخي کشورهاي ديگر ارتباط داشته و در آنجا با داير کردن شعبههايي فعاليت ميکرد.
کميتهي کنفرانس نيز ششمين کميتهي اين انجمن بود و کميتهي ديگري بعدها با عنوان کميته نظارت بر مدرسين تشکيل شد.
مواضع سياسي مذهبي انجمن حجتيه
مواضع سياسي انجمن حجتيه از بحثبرانگيزترين موارديست که مخالفان بسياري عليه انجمن برانگيخته است. شيخ محمود حلبي که خود از مبارزان در جريان نهضت ملي بود، پس از شکست نهضت ملي ظاهراً به اين نتيجه ميرسد که بايد از سياست کنارهگيري کرد و يکسره تمام توان خود را صرف مبارزه با بهاييت کند اما در اين راه هم به نظر ميآيد در مواقع بسياري مجبور به سياسي کاري بود. اخذ مجوز براي تأسيس و فعاليت انجمن، خود از مواردي بود که نياز به تأييد حکومت وقت داشت. ايجاد تشکيلات براي مبارزه با بهاييت که در دستگاه حکومت ميسر نبود. در کتاب شناخت حزب قاعدين زمان، متن اسنادي از ساواک آورده شده است که دليلي براي برخي از همکاريهاي انجمن با ساواک است. البته بايد اين نکته را هم در نظر گرفت که انجمن براي ادامه فعاليت خود، مجبور به اين همکاري بود و شايد در اين مورد، انجمن از اصل تقيه ـ که در موارد بسياري به اعضاي انجمن توصيه ميشد، استفاده ميکرد. به هر حال آنچه مسلم است اين موضوع است که هدف انجمن به هيچ وجه مبارزه با حکومت وقت نبود و علاوه بر آن سبب ميشد تا بسياري از نيروهايي هم که ميتوانستند در خط مبارزه با حکومت فعاليت کنند، جذب اين انجمن ميشدند و از فعاليت عليه انجمن باز ميماندند. اين موضوعي بود که مخالفت بسياري از مبارزان را عليه انجمن به همراه داشت.
آيتا... هاشمي رفسنجاني در اين رابطه ميگويد: «قبل از پيروزي انقلاب اسلامي اينها داعيههاي خاص اسلامي نداشتند، اختلافاتي که با ما داشتند اين بود که ... مبارزه را بد ميدانستند، معتقد بودند که حکومت اسلامي خالص در زمان امام زمان ميتواند شکل پيدا کند و چون حالا نميشود، پس نتيجه ميگرفتند که خوب است که مبارزه نکنيم و با رژيم بسازيم، وارد شويم توي جريانات و خدمت بکنيم . . . منجملهکاري که ميخواستند بکنند اين بود که مثلاً جلوي بهاييها را بگيرند. اين همت آنها بود ... و چون آن کار بيخطر بود، خيليها استقبال ميکردند. يعني جوانها بودند که داخل وجودشان تمايل به خدمات ديني بود، اما چون آن ميدان باز بود، ميرفتند آنجا و استقبال خطر نميکردند.»
رهبران انجمن به اين دليل که مبارزه را، امر مثبتي ميدانستند در برابر فعاليتهايي که عليه حکومت وقت انجام ميگرفت، با ترديد برخورد ميکردند، آقاي طيب که خود از مسؤولان سابق انجمن بوده و پس از انقلاب از انجمن خارج شده است در اين باره ميگويد: «از ابتداي اين نهضت و از گذشتههاي دور اين نهضت، آقاي حلبي با ناباوري با آن برخورد کرد و معتقد بود که نميشود با رژيم تا دندان مسلح شاه مبارزه کرد و عقيده داشت کساني که به اين راه کشيده ميشوند، خودشان را هدر ميدهند و کساني که افراد را به اين راه ميکشانند مسؤول اين خونها هستندو معتقد بودند که کار صحيح، فعاليتهاي فرهنگي و ايدئولوژيک است و نه مبارزه عليه رژيم.»
آنچه که مسلم است اين است که هيچکس با مبارزه با بهاييت مخالف نبود. اختلاف مبارزان و انجمن حجتيه در اين بود که مبارزان نظرگاههاي وسيعتري داشتند. آنها معتقد بودند که بهاييت زيرمجموعهاي از حکومت وقت است و اگر حکومت نابود شود، بهاييت هم خود به خود از بين خواهد رفت اما انجمن تنها نظر به مبارزه با بهاييت داشت. علاوه بر آن ديدگاههاي مذهبي انجمن هم منطبق بر اين نظر بود که حکومت اسلامي تنها با ظهور حضرت صاحبالزمان (عج) ميسر است ولي گروهي از مبارزان اسلامگرا با اين نظر مخالف بودند.
پس از پيروزي انقلاب انجمن حجتيه اعلام کرد که همراه با مردم در جهت اهداف انقلاب اسلامي فعاليت خواهد کرد اما عملاً چنين چيزي ميسر نشد. به نظر ميآيد اختلافهاي سياسي و عقيدتي که از سالهاي پيش از پيروزي انقلاب، ميان اهداف انجمن و خط مبارزه وجود داشت مانع از آن همگرايي ميشد. به خصوص که پس از انقلاب، انجمن درصدد اشغال مسؤوليتها و پستهايي در وزارت اطلاعات و وزارت آموزش و پرورش بود که با مخالفت بسياري از مسؤولان روبرو شد. شهيد رجايي در زماني که تصدي وزارت آموزش و پرورش را به عهده داشت اعلام کرد: «من انجمنيها را نميپذيرم و اينها را ما راهشان نميدهيم.»
تعطيلي فعاليتهاي انجمن حجتيه: با بالا گرفتن اختلافها ميان انجمن حجتيه و پارهاي ازسران نظام و ارگانها و نهادها، امام خميني (ره) در روز سهشنبه 21 تيرماه 1362 در سخناني فرمود:
«يک دسته ديگر هم که تزشان اين است که بگذاريدکه معصيت زياد بشود تا حضرت صاحب بيايد. حضرت صاحب مگر براي چه ميآيد؟ حضرت صاحب ميآيد که معصيت را بردارد. ما معصيت ميکنيم که او بيايد؟ اين اعوجاجات را برداريد، اين دستهبنديها را براي خاطر خدا، اگر مسلمانيد، و براي خاطر کشورتان، اگر ملي هستيد، اين دستهبنديها را برداريد. در اين موجي که الان اين ملت را به پيش ميبرد، در اين موج خودتان را وارد کنيد و برخلاف موج حرکت نکنيد که دست و پايتان خواهد شکست.»
در پي اين سخنان، چند روز بعد در اول مرداد 1362، انجمن با صدور اعلاميهاي کليه جلسات و فعاليتها و برنامههاي علني خود را تعطيل اعلام کرد و به فعاليتهاي پنهان و غيررسمي روي آورد.
در قسمتي از اين بيانيه آمد: در پي اين سفارش (سخنان امام خميني (ره) شايع شد که طرف خطاب و امر مبارک، اين انجمن است. اگرچه به هيچ وجه افراد انجمن را مصداق مقدمه بيان فوق نيافته و نمييابيم و در ايام گذشته، به خصوص از زماني که حضرت ايشان با صدور اجازه مصرف انجمن از سهم امام (ع)، اين خدمات ديني و فرهنگي را تأييد فرموده بودند هيچ دليل روشن و شاهد مسلمي که دلالت بر صلاحديد معظمله به تعطيل انجمن نمايد در دست نبود، معذالک در مقام استفسار برآمديم. البته تماس مستقيم ميسر نگشت، لکن با تحقيق از مجاري ممکنه و شخصيتهاي محترمه مؤثقه و بنا به قراين کافيه محرز شد که مخاطب امر معظمله، اين انجمن ميباشد لذا موضوع توسط مسؤولان انجمن به عرض مؤسس معظم و استاد مکرم حضرت حجت الاسلام و المسلمين آقاي حلبي «دامت برکاته» رسيد، فرمودند: "در چنين حالتي، وظيفهي شرعي در ادامه فعاليت نيست، کليه جلسهها و برنامهها بايد تعطيل شود." عليهذا همانگونه که بارها تصريح کرده بوديم، براساس عقيدهي ديني و تکليف شرعي خود تبعيت و ممانعت از سوءاستفادهي دستگاههاي تبليغاتي بيگانه و دفع غرضورزي دشمنان اسلام را براي ادامه فعاليت و خدمت مقدم دانسته، اعلام ميداريم که از اين تاريخ، تمامي جلسهها و خدمات انجمن تعطيل ميباشد و هيچکس مجاز نيست تحت عنوان اين انجمن، کوچکترين فعاليتي کند و اظهار نظر يا عملي مغاير تعطيل نمايد که يقيناً در پيشگاه خداي متعال و امام زمان سلاما... عليه مسؤول خواهد بود...».
پس از تعطيلي انجمن نيز نظرات گوناگوني در اين باره مطرح شد. عدهاي با اغراق سعي در بزرگنمايي قدرت انجمن و فعاليتهاي مخفي اين انجمن دارند. عدهاي برعکس معتقدند که پس از اعلاميه، انجمن حقيقتاً به آخر خط رسيد و عدهاي ديگر نيز معتقدند که انجمن هنوز هم فعاليتهايي دارد، ولي نه به شکل و قدرت سابق؛ اما چنين نيست که کاملاً از بين رفته باشد. به خصوص که در اساسنامهي انجمن به صراحت ذکر شده است: «هدف انجمن، ثابت و تاز مان ظهور حضرت بقيه الاعظم امام زمان ارواحنا فداه لا يتغير خواهد بود اما برنامههاي آن با توجه به شرايط و نياز جامعه و براساس حفظ هدف کلي و تغيير يا تعميم مييابد...».
نکتهي اساسي در مورد انجمن حجتيه اين است که اين انجمن در گذر زمان نتوانست همپا و همراه با تحولات جامعه، خود را متحول سازد. اين عقبماندگي از سير تطورات و تغييرات اجتماعي، سياسي به ويژه خود را در زمان شکلگيري، گسترش و پيروزي انقلاب اسلامي نشان داد. گردانندگان انجمن حجتيه با پافشاري بر مواضع پيشين خود، نه تنها موفق به درک فلسفهي انقلاب اسلامي و ديدگاههاي حضرت امام (ره) نشدند، بلکه در نهايت از امواج جامعه جدا افتادند و دور ماندند. اعضاي انجمن حجتيه بحث ايجاد حکومت اسلامي و تز ولايت فقيه حضرت امام خميني (ره) را قبول نداشتند و با ديدگاههاي فلسفي و عرفاني ايشان نيز همراه نبودند. اين دوري و افتراق از مردم، انقلاب و رهبر آن، در فرجام، حکم به زوال انجمني داد که خود را متناسب با شرايطي ديگر، در سه دههي پيش از پيروي از انقلاب اسلامي شکل داده بود.
منابع:
ـ باقي، عمادالدين ـ شناخت حزب قاعدين/ ـ نوذري، عزتاله ـ تاريخ احزاب ايران/ ـ روحاني، حميد ـ نهضت روحانيون/ ـ هاشمي رفسنجاني ـ سلسله مصاحبهها در مجله عروهالوثقي/ ـ مدني، سيدجلالالدين ـ تاريخ سياسي معاصر ايران جلد 2
افزودن دیدگاه جدید