اجتهاد در مقابل نص: 48 - اخذ فديه از اسيران بدر و مخالفت عمر با آن!
هنگامى كه پيغمبر اكرم - صلّى اللّه عليه وآله - در جنگ بدر فاتح شد و اسرا را به نزدش آوردند، همه متوجه شدند كه حضرت انتظار دارد اسيران را موفق بدارد تا به دين اسلام بگروند. و همانطور هم شد و اين همان خواست خدا و پيغمبرش بود، ولى با اين وصف، پيغمبر در مقابل عفو، فديه اى براى آنها قرار داد تا ايشان را از هر گونه مقاومتى باز دارد و خود قدرتى بر آنها پيدا كند. اين در حقيقت به نفع طرفين بود، و با نرمش و رأفت پيغمبر نيز هماهنگ بود.
اما نظر عمربن خطاب اين بود كه تمام اسيران كشته شوند! چون پيغمبر را تكذيب و ناراحت نموده اند و در صدد كشتن حضرتش بر آمده اند. و اكنون نيز به جنگ او پرداخته اند.
عمر اصرار زيادى داشت كه تمام آنها به دست كسان مسلمانشان كشته شوند؛ به طورى كه حتى يك نفر از آنها باقى نماند، ولى پيغمبر آنچه را مأمور به آن بود به آنان تفهيم كرد: ((اِنْ اَ تَّبِعُ اِلاّ ما يُوحى اِلَىَّ، اِنّى اَخافُ اِنْ عَصَيْتَ رَبّى عَذابِ يَوْمٍ عَظيمٍ))(481)؛
يعنى: ((من پيروى نمى كنم مگر آنچه را به من وحى مى شود. من مى ترسم كه نافرمانى خدايم كنم و به عذاب روز بزرگ، مبتلا گردم)).
به همين علت بعد از گرفتن فديه آنها را بخشيد و آزادشان كرد، ولى كسانى كه جاهل به حكمت كار پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - بودند، چنين پنداشتند كه پيغمبر اكرم - صلّى اللّه عليه وآله - اشتباه كرد و بهتر بود كه آنها به قتل مى رسيدند و خون همه را مى ريختند(482). و در اين باره به احاديث مجعولى متوسل مى شوند كه نه عقل و نه نقل، آن را تأييد نمى كند. از جمله اين است كه مى گويند: روز بعد از گرفتن فديه از اسيران و بخشيدن آنها، عمر با ابوبكر - در حالى كه مى گريستند - نزد پيغمبر آمدند.
پيغمبر اكرم - صلّى اللّه عليه وآله - فرمود: چرا گريه مى كنيد؟ اگر جهتى ديدم من هم گريه مى كنم و گرنه بخاطر گريه شما مى گريم. سپس فرمود: ((چيزى نمانده بود كه در ممانعت پسر خطاب، عذاب دردناكى ما را فرو گيرد. اگر عذابى نازل شود جز عمر، كسى جان بدر نمى برد!!!))(483).
روايان مى گويند: در اين هنگام اين آيه شريفه نازل شد: ((ما كانَ لِنَبِىٍّ اَنْ يَكُونَ لَهُ اَسْرى حَتّى يُثْخِن فِى الاْ رْضِ تُريدُونَ عَرَضَ الدُّنْيا وَاللّهُ يُريدُ الا خِرَة وَاللّهُ عَزيزٌ حَكيمٌ لَوْ لا كِتابٌ مِنَ اللّهِ سَبَقَ لَمَسَّكُمْ فيما اَخَذْتُمْ عَذابٌ عَظيمٌ))(484)؛
يعنى: ((پيغمبر را نمى سزد كه اسيرانى داشته باشد تا در زمين كشتار بسيارى كند، شما عوارض دنيا را مى خواهيد ولى خداوند پاداش آخرت را (براى شما) مى خواهد. خداوند نيرومند و حكيم است. اگر حكم خدا بر اين نرفته بود، در مورد اسيرانى كه گرفتيد، عذابى بزرگ به شما مى رسيد)).
چه كارها كه نمى كنند؛ نسبت اجتهاد به پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - دادند و بعد هم عقيده دارند كه اجتهادش به خطا رفته است و به گمراهى در افتاده اند؛ زيرا به دنبال سخن ديگرى، يعنى عمر افتاده اند و منظور اين آيه بر آنها پوشيده مانده و حقيقت امر بر آنها مكتوم گشته است؛ زيرا آنها گفتند كه اين آيه در توبيخ پيغمبر و اصحاب نازل شده، چون به گفته اين احمقان، پيغمبر و اصحاب - غير از عمر - دنبال عوارض دنيا گشتند و آن را بر پاداش آخرت مقدم داشتند و اسير گرفتند و قبل از اينكه عده اى از آنها را بكشند! از آنها فديه گرفتند، و عقيده دارند كه آن روز كسى جز عمر از اين خطا و اشتباه سالم نماند! و اگر عذابى نازل مى شد جز عمر كسى جان سالم بدر نمى برد!! (485).
مقتولين جنگ بدر
كسانى كه تصور مى كنند مطابق اين آيه، پيغمبر اكرم - صلّى اللّه عليه وآله - اسير گرفت و قبل از اينكه كشتار به راه اندازد، از آنها فديه گرفت، دروغ گفته اند؛ زيرا اسير گرفتن بعد از كشتار مشركان و كشته شدن بزرگان قريش و سركشان ايشان بود؛ مانند: ابو جهل، عتبة بن ربيعه، شيبه برادر او، و وليد فرزند وى، عاص بن سعيد، اسود بن عبدالاسد مخزومى، امية بن خلف، زمعة بن اسد، عقيل بن اسود، نبيه، منبه، ابوالبخترى، حنظلة بن ابى سفيان، طعيمة بن عدى بن نوفل، نوفل بن خويلد، حارث بن زمعه، نظر بن حارث بن عبدالدار، عمير بن عثمان تميمى، عثمان و مالك، برادران طلحه، مسعود بن امية بن مغيره، قيس بن فاكة بن مغيره، حذيفة بن ابى حذيفة بن مغيرة، ابو قيس بن وليد بن مغيره، عمروبن مخزوم، ابوالمنذر بن ابى رفاعه، حاجب بن سائب بن عويمر، اوس بن مغيرة بن لوذان، زيد بن مليص، عاصم بن ابى عوف، سعيد بن وهب همپيمان بنى عامر، معاوية بن عبدالقيس، عبداللّه بن جميل بن زهير بن حارث بن اسد، سائب بن مالك، ابوالحكم بن اخنس، هشام بن ابى امية بن مغيره تا هفتاد نفر از سران و زعماى مشركين كه در تواريخ ثبت است و همه مى دانند.
بنابراين چگونه ممكن است بعد از اين كشتار سخت، گفته شود كه پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - قبل از كشتار، اسير گرفت، اگر عقل داشته باشند؟ و بعد از اين ماجرا چگونه اين سرزنش؛ متوجه پيغمبر مى شود اى مسلمانان؟ با اينكه همه مى دانيم پيغمبر اكرم - صلّى اللّه عليه وآله - از هر گونه سرزنشى، مبرا و پيراسته است.
حق اين است كه آيه در مورد سرزنش آن دسته از اصحاب نازل شد كه مى خواستند از پيغمبر اكرم - صلّى اللّه عليه وآله - عيبجويى كنند، چنانكه خداوند متعال در اين آيه شريفه حكايت مى كند كه: ((و چون خدا يكى از آن دو دسته را به شما وعده داد كه نصيبتان مى شود، و شما دوست داشتيد دسته اى كه قدرت نداشت، نصيبتان شود و خدا مى خواست با كلمات خويش حق را استقرار دهد و باطل زايل شود))(486).
پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - با اصحاب مشورت كرد(487) و فرمود: قريش با تجهيزات كامل براى جنگ با من به حركت در آمده اند، شما چه مى گوييد؟ براى تصاحب كاروان آنها كه از سوريه باز مى گردد برويم يا خود را آماده جنگ با آنان كنيم؟
اصحاب گفتند: تصاحب كاروان براى ما بهتر از برخورد دشمن مجهز است. بعضى هم چون ديدند پيغمبر اكرم - صلّى اللّه عليه وآله - اصرار به جنگ دارد، گفتند: چرا از جنگ صحبت نكردى تا خود را آماده آن كنيم.
ما به منظور دستبرد به كاروان مشركان خارج شديم نه براى جنگ. رنگ رخسار رسول خدا - صلّى اللّه عليه وآله - تغيير نمود. خداوند نيز اين آيه شريفه را نازل فرمود: ((چنانكه خدايت تو را از خانه ات بيرون آورد و گروهى از مؤمنين، كراهت داشتند؛ در كار حق با آنكه روشن شده، با تو مجادله مى كنند، گويى به سوى مرگشان مى كشند و خودشان مى نگرند))(488).
و چون خداوند اراده فرمود كه آنها را با عذر خواستن پيغمبر، قانع سازد، و از تعرض به كاروان قريش باز دارد، و براى جنگ - كه خواست پيغمبر بود - آماده سازد. فرمود: ((ما كانَ لِنَبِ-ىٍّ اَنْ يَكُونَ لَهُ اَسْرى... )) شما مى خواهيد عوارض دنيا را بر پاداش آخرت مقدم بداريد، ولى خدا مى خواهد كه شوكت دشمنانش را با جنگ، درهم شكسته شود.
معناى آيه شريفه همين است و هر كس عكس آن را معنا كند، اجتهاد شخصى و كار بى جايى نموده است. من اطلاع ندارم كسى در اين باره بر من سبقت گرفته باشد، چون من اين آيه را در ((الفصول المهمه))(489) مطرح ساخته و آن را تفسير نموده ام.
افزودن دیدگاه جدید