برخی عقیده دارند که براي حفظ اسلام و نظام اسلامی، دروغ، حقه‌بازي، سياست‌بازي، قتل و فريب و... جائز است؟! و در صورت تزاحم موارد ذكر شده با اصول و ارزش‌هاي انساني و اسلامي، حفظ اسلام و نظام مقدم است؟

برخی عقیده دارند که براي حفظ اسلام و نظام اسلامی، دروغ، حقه‌بازي، سياست‌بازي، قتل و فريب و... جائز است؟! و در صورت تزاحم موارد ذكر شده با اصول و ارزش‌هاي انساني و اسلامي، حفظ اسلام و نظام مقدم است؟

پاسخ :

نقد و بررسی:
دین تنها یک نهاد اجتماعی نیست که کارکردها و نیز تعامل‌هایی با دیگر نهادها داشته باشد. دین یک سبک زندگی است با تمامی مبانی، نگرش‌ها، شیوه‌ها و دستورالعمل‌هایش! در طول تاریخ بشر رقیبان سر سختی پا به میدان هماوردی با دین گذاشته‌اند که دین بر همه آن‌ها پیروز گشته و خیلی زود چراغ عمر کوتاهشان به خاموشی و خمودی گراییده است. این رقیبان در دوران جدال و ستیز با ادیان الاهی، به شیوه‌های گوناگونی به جنگ با دین و آموزه‌های پیامبران خدا برخاسته‌اند؛ از قتل، غارت، دروغ، بهتان، تا تحریف آیات الاهی و مسخ ارزش‌های دینی؛ بنابر این همواره شاهد مخالفت‌هاي جدي با مقولة دين و در این زمان با اسلام به عنوان آخرین و کامل‌ترین دین توحیدی که از تحریف‌های گوناگون مصون مانده است، هستيم. اين مخالفت‌ها، عمدتاً ناشي از اين امر است كه، مخالفان دين و دين‌مداري، دين را سدّي بر سر راه رسيدن به اميال و خواهش‌هاي نفساني خويش مي‌دانند و در نتيجه درصدد رفع اين مانع بر مي‌آيند.
اين مخالفت‌ها به دو شكل بروز مي‌كند: الف. بي‌اعتنايي به آموزه‌هاي ديني و تمسخر دين‌داران؛ ب. مقابلة علمي با مقولة دين.
در شكل نخست، وظيفة متدينين، به سختي وظيفه آن‌ها در صورت دوم مخالفت نيست. در شكل اول، خود دين، امر به صبر وكناره‌گيري از مخالفان كرده است. آيات قرآن، خود گوياي اين امر هستند.2 اين كناره‌گيري به دليل آن است كه نادانان به خاطر سفاهت و كم‌ظرفيتي، هنگامي كه با بزرگان و دعوت كنندگان به حق، روبرو مي‌شوند، سخن زشت مي‌گويند، تهمت ميزنند، دهن‌كجي مي‌كنند، حق را به مسخره مي‌گيرند؛ در مقابل آن‌‌ها نبايد به سبك و روش آن‌ها، به مقابله با آنها پرداخت بلكه بايد با بردباري و حوصله سخن و كارشان را ناديده گرفت و با متانت و وقار از آنان كناره‌گيري كرد؛ اين گونه رفتار و منش، هم در حفظ شخصيت آدمي مؤثر است و هم زمينه‌هايی براي فرونشاندن آتش خشم و تعصب نادانان و بيدار ساختن آنان است.3
امّا گاه ممكن است مخالفت‌ها به صورت ديگري و به شكل جدّي‌تري بروز كند و در نتيجه به اصل دين ضربه وارد شود؛ هر گاه مخالفت با دين، چنين شكلي به خود گرفت، وظيفة دين‌داران نيز شكل ديگري پيدا مي‌كند. موضوع اصلي اين نوشتار نيز ناظر به اين بُعد از مخالفت‌ها است.
اگر در زماني شاهد آن باشيم كه افرادي، دانسته و آگاهانه سعي در تخريب دين و وارونه جلوه‌دادن آن و يا استفاده ابزاري از دين به جهت رسيدن به مقاصد پليد خود، دارند، برهمه مسلمانان فرض و لازم است كه از كيان دين و محدودة آن دفاع كنند و نگذارند كه خدشه‌اي به دين وارد آيد. امّا نحوة حفظ دين در مقابل تهاجمات گوناگون مخالفان، متفاوت است. به عبارت دیگر، هر عملي، عكس العملي را به دنبال دارد. حال اگر فردي دين، را از راه سخن مورد حمله و هجمه قرار داد، در گام نخست مقابله، بايد با شيوة سخن با او مقابله كرد. اگر با استفاده از قلم، اسلام را هدف هجوم خود قرار داد، بايد با قلم به مقابله برخاست. خلاصه آن كه بايد توجه داشت كه در هر موقعيت خاصی، وظيفة خاصی منظور است؛ پس بايد تلاش خود را جهت تشخيص وظيفه مصروف داشت. در جواز استفاده از هر ابزار مباحی، در مواجهه با هجمه دشمن، تردیدی نیست اما اگر در شرایطی قرار گرفتیم که تنها وسيلة برای حفظ اسلام و نظام اسلامی از حمله‌هاي مخالفان، مواردي چون دروغ گفتن، فريب دادن، ضرب و جرح، يا نهايتاً كشتن و قتل باشد، وظيفه چيست؟ آيا اگر كار به اين نقطه رسيد، بايد توقف كرد و ديگر مسئوليتي در قبال حفظ اسلام بر عهدة ما نيست؟ يا اينكه در اين گونه موارد نيز ما مسئول هستيم و بايد به وظيفه خود (كه همانا حفظ اسلام است) عمل كنيم؟ اساساً مسئوليتي كه اسلام نسبت به حفظ خود بر دوش مسلمانان نهاده است هيچ گاه برداشته نخواهد شد و اگر كسي عمداً از زيربار اين مسئوليت شانه خالي كند، مورد ملامت و مؤاخذه قرار خواهد گرفت.
ابزاري كه برای پیش برد مقاصد مشروع می‌توان از آن استفاده کرد و به ظاهر نامشروع‌اند (مانند دروغ، فريب... يا قتل) از جمله امور لااقتضاء هستند؛ يعني داراي حكم ذاتي نمي‌باشند. به این معنا که این امور همیشه و در همه حال، زشت و قبیح نیستند بلکه تنها در صورتی نامشروع و غیر اخلاقی‌اند که از مصادیق ظلم به شمار آیند. این امور همواره از مقولة ظلم محسوب نمي‌شوند تا ذاتاً داراي حكم قبح باشند، بلكه در برخي از مواقع، از مصاديق ظلم به شمار مي‌آيند، لذا محكوم به قبح و ممنوعیت مي‌شوند و در برخي اوقات نيز از مصاديق عدل محسوب مي‌شوند و محكوم به حُسن و جواز مي‌گردند.4
بر این اساس گاهی اموری مانند دروغ، فریب، قتل،...در شرایطی مورد استفاده قرار می گیرند که اساسا موجب می‌شود از مصادیق ظلم نباشند تا زشت و قبیح بوده و در نتیجه ممنوع باشند. وگاهی در موارد تزاحم قرار می گیرند که هر چند ممکن است ظلم باشند اما به خاطر مسأله مهم‌تر باید به چنین ظلمی تن داد.
موقعیت تزاحم از موقعیت‌هایی است که برای بسیاری از انسان ها به شکل‌های گوناگون اتفاق می‌افتد. در وقت تزاحم، فرد میان دو عمل گرفتار می‌شود که رعایت هر دو مهم و لازم است اما نمی‌توان هر دو را با هم رعایت کرد و فرد ناگزیر است که برای رعایت یکی از آن دو عمل از دیگری چشم‌پوشی کند. در چنین مواقعی عقل سلیم حکم می‌کند که باید عمل مهم، فدای عمل مهم‌تر گردد. چراکه ماندن در حالت تحیر، موجب تباه شدن هر دو عمل می شود.
مسأله مهم و قابل توجه در این جا ملاک‌های تشخیص و کیفیت و کمیت اجرای این امور است که به عهده عامه مردم نهاده نشده است بلکه در زمان حضور معصوم علیه السلام به عهده او و در زمان غیبت او به عهده فقیه جامع الشرایط قرار گرفته است. در مسائل فردی، تشخیص موارد مباح بودن ( یعنی از مصادیق ظلم نبودن) به عهده خود فرد و در مسائل اجتماعی (فرهنگی، سیاسی، اقتصادی) به عهده حاکم اسلامی است. بنابراین اگرچه در بادی امر چنین به نظر می‌رسد که به طور مطلق باید از دروغ، فریب،...در هر شرایطی پرهیز کرد اما با توجه به همه جوانب مسأله، حقایق دیگری ظهور می‌کند که مسأله را از سادگی ابتدایی آن دور کرده و پیچیده می‌کند.

چكيده مطالب:
الف. امكان تزاحم حفظ اسلام با انجام پاره‌اي از امور به ظاهر مذموم و نامشروع (مانند دروغ گفتن و قتل) وجود دارد. در چنین مواقعی یا این امور اصلا از مصادیق ظلم نیستند و یا در حالت تزاحم، به خاطر مهم‌تر بودن حفظ اسلام و نظام اسلامی، انجام‌شان جایز و گاه واجب است.
ب. در زمان تزاحم، حكم عقل سليم و آگاهی از ملاک‌ها و ضوابط دینی و اخلاقی، برای تشخیص اهم از مهم، مدخليت دارد.
ج. در زمان تزاحم، حفظ اسلام يا نظام اسلامي بر ظلم فردی مقدم است اما بر ظلم فراگیر اجتماعی نه.
د. رعايت سلسله مراتب در ارتكاب اين امور لازم و ضروري است. (الاسهل، فالاسهل)5
هـ . در مواردي كه دفاع از اسلام يا نظام اسلامي منجر به ضرر و زيان به مهاجم مي‌شود، اجازة امام معصوم ـ عليه السّلام ـ يا نائب او يا حاكم شرع الزامي است.

منابعي جهت مطالعه بيش‌تر:
1. حماسه و عرفان، آيت الله جوادي آملي.
2. فلسفه دين، علامه جعفري.
3. اسلام و مقتضيات زمان، شهيد مطهري.
4. جهاد، آيت الله نوري همداني.

پي نوشت ها:
1 . " الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً "؛ امروز دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام كردم و اسلام را به عنوان آئين شما پذيرفتم؛ مائده، 3.
2 . قصص، 55؛ انعام، 68؛ نجم، 29؛ اعراف، 199.
3 . زيبايي‌هاي اخلاق، حسين انصاريان، دار العرفان، ص 215.
4 . "اصل قتل حكم ذاتي ندارد و از قبيل ظلم و عدل نيست"؛ حماسه وعرفان، آيت الله جوادي آملي، اسراء، دوم، ص 28.
5 . يعني پيمودن كوتاه‌ترين و ساده‌ترين راه ممكن براي رسيدن به نتيجه و هدف در صورت عدم دست‌رسي به چنين راهي، در مرحلة بعد بايد به سراغ راهي رفت كه از راه اول طولاني‌تر و دشوارتر، امّا از ساير راه‌ها كوتاه‌تر و كم‌هزينه‌تر است. 

 

برخی عقیده دارند که براي حفظ اسلام و نظام اسلامی، دروغ، حقه‌بازي، سياست‌بازي، قتل و فريب و... جائز است؟! و در صورت تزاحم موارد ذكر شده با اصول و ارزش‌هاي انساني و اسلامي، حفظ اسلام و نظام مقدم است؟

افزودن دیدگاه جدید