نقد بر تورات: 4. نسبت شراب خواری و انجام اعمال فسق و فجور به داوود پیامبر:

 

کتاب دوم سموئیل باب 11 آیه ی 2:

«یک روز هنگام عصر، داوود از خواب برخاست و برای هواخوری به پشت بام کاخ سلطنتی رفت. وقتی در آنجا قدم می زد، چشمش به زنی زیبا افتاد که مشغول حمام کردن بود. داوود یک نفر را فرستاد تا بپرسد آن زن کیست. معلوم شد که اسمش بتشبع دختر الیعام و زن اوریای حیتی است. (اوریاء سرباز مجاهدی بود که به نفع داوود و با کافران می جنگید.) پس داوود چند نفر را فرستاد تا او را بیاورند. وقتی بتشبع نزد او آمد، داوود با او همبستر شد. سپس بتشبع خود را با آب طاهر ساخت و به خانه برگشت. وقتی بتشبع فهمید که حامله است، پیغام فرستاد و این موضوع را به داوود خبر داد.

پس داوود برای یوآب که فرمانده ی شوهر این زن در جبهه های جنگ بود این پیغام را فرستاد: اوریای حیتی را نزد من بفرست.» وقتی اوریا آمد، داوود از او سلامتی یوآب و سربازان و اوضاع جنگ را پرسید. سپس به او گفت: «حال به خانه برو و استراحت کن.» بعد از رفتن اوریا، داوود هدایایی نیز به خانه ی او فرستاد. اما اوریا به خانه ی خود نرفت و شب را کنار دروازه ی کاخ پیش محافظین پادشاه بسر برد.

وقتی داوود این را شنید، اوریا را احضار کرد و پرسید: چه شده است؟ چرا پس از این همه دوری از خانه، دیشب به خانه نرفتی؟ اوریا گفت: صندوق عهد خداوند و سپاه اسرائیل و یهودا و فرمانده ی من یوآب و افسرانش در صحرا اردو زده اند، آیا رواست که من به خانه بروم و با زنم به عیش و نوش بپردازم و با او بخوابم؟ به جان شما قسم که این کار را نخواهم کرد.

داوود گفت: پس امشب هم اینجا بمان و فردا به میدان جنگ برگرد. پس آن روز و روز بعد هم در اورشلیم ماند. داوود او را برای صرف شام نگه داشت و او را مست کرد. با این حال اوریا آن شب نیز به خانه اش نرفت، بلکه دوباره کنار دروازه ی کاخ خوابید. بالاخره صبح روز بعد داوود نامه ای برای یوآب نوشت و آن را بوسیله ی اوریا برایش فرستاد. در نامه به یوآب دستور داده بود که وقتی جنگ شدت می گیرد، اوریا را در خط مقدم جبهه قرار بدهد و او را تنها بگذارد تا کشته شود. پس وقتی یوآب در حال محاصره ی شهر دشمن بود، اوریا را به جایی فرستاد که می دانست سربازان قوی دشمن در آنجا می جنگند.

مردان شهر با یوآب جنگیدند و در نتیجه اوریا و چند سرباز دیگر اسرائیلی کشته شدند. وقتی اوریا گزارش جنگ و شکست خوردن لشکر خود را برای داوود می فرستاد، به قاصد گفت: وقتی این گزارش را به عرض داوود پادشاه برسانی، ممکن است او عصبانی شود و بپرسد: چرا سربازان تا این اندازه به شهر محاصره شده نزدیک شدند. مگر نمی دانستند که از بالای حصار به طرفشان تیراندازی خواهد شد، مگر فراموش کرده اند که ابیملک در تاباص به دست زنی کشته شد که از بالای حصار به طرفشان یک سنگ آسیاب دستی روی سرش انداخت؟ آن وقت بگو اوریا هم کشته شد.

پس آن قاصد به اورشلیم رفت و به داوود گزارش داده و گفت افراد دشمن از ما قوی تر بودند و از شهر خارج شده و به ما حمله کردند، ولی ما آنها را تا دروازه ی شهر عقب راندیم. تیراندازان از بالای حصار ما را هدف قرار دادند. چند نفر از سربازان ما کشته شدند که اوریای حیتی هم در میان ایشان بود.

داوود گفت: بسیار خوب به یوآب بگو که ناراحت نباشد، چون شمشیر فرقی بین این و آن قائل نمی شود. این دفعه سخت تر بجنگید و شهر را تسخیر کنید. در ضمن به او بگو از کارش راضی ام. وقتی بتشبع شنید شوهرش مرده است، عزادار شد. بعد از تمام شدن ایام سوگواری داوود بتشبع را به کاخ سلطنتی آورد و او نیز یکی از زنان داوود شده، از او پسری به دنیا آورد. اما کاری که داوود کرده بود، در نظر خداوند ناپسند آمد.»

افزودن دیدگاه جدید