بودا در آیینه ی نقد: 1. عدم برخورداري از بنيان محكم اعتقادي و فلسفي

 

5. نقد و بررسي

از مجموع اين مقاله به دست آمد كه محور اصلي آيين بودا، اخلاق و معنويت است. تمام دغدغه ی بودا، ارائه ی راهكارهاي عملي براي رهايي از رنج و رسيدن به مقام نيروانه است. تبيين و عرضه ی دستورات كلي اخلاقي (مانند مبارزه با هواهاي نفساني، فرونشاندن اميال و عطش نفس، پرهيز از ارتكاب كارهاي زشت، اهتمام به داشتن دلي پاك از اوصاف رذيله ی آز، كينه و نفرت، احترام به انسان ها به ويژه والدين و اساتيد، محبت به ديگران، و دستورات فراوان اخلاقي ديگر) از محسنات و نقاط قوّت آيين بودايي است كه هر عقل سليم و فطرت پاكي به آنها سفارش مي كند. همان گونه كه در اديان توحيدي ـ به ويژه دين مبين اسلام ـ تعاليم و دستورات فراوان اخلاقي يافت مي شود كه بسيار كامل تر و گسترده تر از آيين بودا به آنها سفارش شده است؛ اما نظام اخلاقي بودا در مقايسه با نظام اخلاقي اسلام از جهات متعدد داراي ضعف است. مباني اخلاق بودا و چهار حقيقت شريفي كه مطرح مي كند، قانون كرمه، اصل سمساره و تناسخ، مفهوم نيروانه و عدم وضوح آن، و... از مواردي است كه نمي توان به لحاظ منطقي بدان ها ملتزم بود. پرداختن به همه ی اين موارد در مجال اين مقاله نيست؛ از اين رو، تنها به برخي موارد اشاره مي شود:

 

5ـ1. عدم برخورداري از بنيان محكم اعتقادي و فلسفي

همان گونه كه در ضمن مقاله هم اشاره شد، بودا بيش از بحث هاي نظري به بحث هاي عملي پرداخته است. او خود، تصريح مي كند كه در باب قدمت و ازليّت جهان، محدوديت وجود، وحدت روح و جسم و امثال اينها سخني نگفته است و تنها درباره ی رنج انسان، منشأ و راه نجات از آن سخن گفته تا بتواند از اين راه از درد و اندوه انسان ها بكاهد و آنها را به آرامش كامل برساند. اين در حالي است كه يك آيين و نظام فكري بايد پاسخي براي پرسش هاي بنيادين داشته باشد. آيا جهان حادث است يا از ازل موجود بود؟ اگر جهان آفريده شده است، آفريننده ی آن كيست و چه هدفي را دنبال مي كند؟ چرا انسان آفريده شده است؟ حقيقت انسان چيست؟ انسان پس از مرگ به كجا مي رود؟ چرا در اين عالم خير و شر وجود دارد؟ چرا برخي، خيلي خوشبخت و برخي، خيلي بدبخت اند؟ چرا برخي اين همه ظلم مي كنند و ديگران را به قتل مي رسانند و مجازات نمي شوند؟ آيا اين با عدالت سازگار است؟ آيا نبايد جايي باشد كه با هر كس بر اساس حق و عدالت برخورد شود؟ و ده ها پرسش ديگر كه بايد بدان ها پرداخت و پاسخ داد. آيين بودا به اين نوع پرسش هاي بنيادين نپرداخته و بدان ها پاسخ نگفته است. آيين بودا، اعتقادي به خدا ندارد و آفريننده اي حكيم براي انسان نمي شناسد؛ از اين رو، نمي تواند به شناختي كامل و دقيق از جهان و انسان دست يابد. بودا پاسخي براي فلسفه ی وجودي انسان و جهان و نيز رمز و راز خيرات و شروري اين جهان ندارد. شناخت بودا از انسان كاملاً ناقص و تنها براساس يافته ها و تجربه های شخصي اوست كه مي تواند كاملاً در تعارض با شناخت و تجربه هاي اشخاص ديگر قرار گيرد. وقتي شناخت از انسان ناقص باشد، شناخت درد و رنج انسان و نيز راه هاي درمان آن، همچنين شناخت غايت اخلاقي زيستن انسان، همه وهمه ناقص و به دور از حقيقت خواهد بود.

 

نداشتن بنيان محكم فلسفي سبب شده است كه اخلاق در آيين بودا، كاملاً نسبي گرايانه باشد. بوداييان بسته به نوع جامعه اي كه در آن زندگي مي كنند، اصول اخلاقي متفاوتي بر مي گزينند. بوداييان به اصل و قانون ثابت اخلاقي كه بخواهد همواره مورد توجه باشد، اعتقادي ندارند:

 

بوداييان اذعان دارند كه مردم تحت تأثير قراردادهاي اجتماعي و روح حاكم بر زمان و كشور مبدأشان قرار دارند. بوداييان اذعان دارند كه ديدگاه هاي مربوط به درست و نادرست يا مجاز و ممنوع، در ارتباط با همجنس گرايي مردان يا زنان، قابل تغيير است. بوداييان اعتقاد دارند كه لازم است عمل درست در هر زمان و هر مكان و هر وضعيتي كه مردم خود را در آن مي يابند، تعريف شود و اينكه هيچ مطلق اخلاقي وجود ندارد كه عمل يا رابطه ی خاصي را همواره درست يا همواره نادرست تلقّي نمايد.(1)

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پی نوشت:

1. اخلاق در شش دين جهان، همان، ص 150.

افزودن دیدگاه جدید