هرگز کسی ندیده به عالم زن اینچنین
هرگز کسی ندیده به عالم زن اینچنین
خون خوردن آنچنان و سخن گفتن اینچنین
در قصر ظالمان به تظلّم که دیده است
شیرآفرین زنی که کند شیون اینچنین
هرگونهاش پناه یتیمی دگر شدهست
آری بوَد کرامت آن دامن اینچنین
زندان به عطر نافله خود بهشت کرد
زینب چراغ نامه کند روشن اینچنین
پیش حسین اشک و به قصر یزید لعن
با دوست آنچنان و بَرِ دشمن اینچنین
در دشت بیند آن تن دور از سر آنچنان
بر نیزه خواند آن سر دور از تن اینچنین
آه، ای سر حسین! چو سر در پی توام
خورشید من! به شام مرو بی من اینچنین
از خون حجاب صورت خود کرده یا حسین
جز خواهرت که بوده به عفت زن این چنین؟
افزودن دیدگاه جدید