بخشش حسینی: 8 - انفاق بعد از نماز

 

مردى اعرابى وارد مدينه شد و از كريم ترين مردم سؤال كرد، امام حسين را به معرفى كردند، وارد مسجد شد و آن بزرگوار را در حال نماز يافت، پشت سر آن بزرگوار ايستاد و اين شعر را خواند:

لم يخب الآن من رجاك و من

حرك من دون بابك الحلقة

 

أنت جواد و أنت معتمد

أبوك قد كان قاتل الفسقة

 

لو لا الذى كان من أوائلكم

كانت علينا الجحيم منطبقة

 

آنكه به تو اميدوار شده نااميد نگشته، و كسى كه بر در خانه آمده و دق الباب كرده به اميد بخشش آمده.

تو بخشنده و مورد اعتمادى، پدرت كشنده فاسقين بود.

اگر هدايت جد و پدرت نبود، آتش جهنم ما را فرا مى گرفت.

 

امام حسين نمازش را سلام داده و به قنبر فرمودند: آيا از مال حجاز چيزى باقى مانده است؟

گفت: بله، چهار هزار دينار باقى مانده است.

فرمودند: آن را بياور كه نيازمند حقيقى آن آمده است.

قنبر دينارها را آورد، امام دو برد خود را از تن در آورده و دينارها را در آن پيچيد و دست مباركشان را از شكاف در خارج كردند؛ زيرا به خاطر كم بودن دينارها از اعرابى خجالت كشيدند و اين شعر را سرودند:

 

بگير اين مقدار دينار را، من به خاطر كمى آن از تو عذر مى خواهم و بدانكه من نسبت به تو مهربانم.

اگر در آينده وسيله فراهم شد ثروت سرشارى بر تو ريزش خواهد كرد.

ليكن مردم زمان بيگانه پرستند و اينك دست ما خالى است (ريب الزمان، يعنى حيله مردم زمان، منظور اين است كه مردم به جاى اينكه خلافت را به خاندان رسالت بسپاريد و خمس و زكاتش را به ايشان برسانند تا به دست مستحق حقيقى برسانند به غير مراجعه مى كنند.)

 

اعرابى دينارها را گرفته و هاى هاى گريه كرد!

امام فرمود: شايد آنچه عطا كردم به تو كم است كه گريه مى كنى؟!

اعرابى گفت: نه، وليكن گريه من براى اين است كه چرا اين دست هاى باسخاوت زير خاك خواهد رفت.

(مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 65)

افزودن دیدگاه جدید