علم امام به شهادتش
1 - علم شهادت در كودكى
ابن طاووس از حذيفه روايت كرده است كه:
امام حسين عليه السلام كودك بودند كه مى فرمودند: به خداوند سوگند، كه گردنكشان اموى براى ريختن خون من جمع مى شوند و سر كرده آنان عمر بن سعد است!
من به او گفتم: آيا اين خبر را پيامبر به تو داده است؟
حضرت فرمودند: نه
حذيفه مى گويد: من نزد پيامبر رفتم و سخن امام حسين (علیه السلام) را خدمت پيامبر گفتم، پيامبر فرمودند: علم حسين، علم من است.
(منتهى الامال، ص 48)
2 - هم مجاهد هم مهاجر
پيغمبر اكرم در عالم رؤيا به او فرموده بود:
حسينم! مرتبه و درجه اى هست كه تو به آن مرحله و درجه نخواهى رسيد مگر از پلكان شهادت بالا بروى، «مهاجرا الى الله و رسوله». در حدود بيست و سه چهار روز عملاً حسين بن على در حال مهاجرت بود. از آن روز كه از مكه حركت كرد، روز هشتم ماه ذى الحجه تا روزى كه به سرزمين كربلا رسيد و آنجا باراندازش بود و خرگاه خودش را در آنجا فرود آورد. آن روزي كه از مكه حركت كرد و آن خطبه معروفى را كه نقل كرده اند خواند، هجرت و جهادش را توأم با يكديگر ذكر كرد:
«خط الموت على ولد آدم مخط القلادة على جيد الفتاة و ما أولهنى إلى أسلافى إشتياق يعقوب إلى يوسف؛
ايها الناس! مرگ براى فرزند آدم زينت قرار داده شده است، آنچنان كه يك گردنبند براى يك زن جوان زينت است. مرگ ترسى ندارد، مرگ بيمى ندارد. شهادت در راه خدا و در راه ايمان، براى انسان تاج افتخار است كه بر سر مى گذارد و براى يك مرد مانند آن گردنبندى است كه يك زن جوان به گردن خود مى آويزد. زينت است، زيور است».
«كأنّى بأوصالى تتقطعها عسلان الفلوات بين النواويس و كربلاء؛
ايها الناس الان از همين جا گويا به چشم خودم مى بينم كه در آن سرزمين چگونه آن گرگ هاى بيابانى ريخته اند و مى خواهند بند از بند من جدا كنند.»
«رضى الله رضانا أهل البيت؛
ما اهل بيت از خودمان رضايى نداريم، رضاى ما رضاى اوست. هرچه او بپسندند ما آن را مى پسنديم».
او براى ما سلامت بپسندد، ما سلامت را مى پسنديم، بيمارى بپسندد، بيمارى مى پسنديم، سكوت بپسندد، سكوت مى پسنديم. تكلم بپسندد، تكلم، سكون بپسندد، سكون، تحرك بپسندد، تحرك، گفت:
قضايم، اسير رضا مى پسندد
رضايم بدانچه قضا مى پسندد
چرا دست يارم چرا پاى كوبم
مرا خواجه بى دست و پا مى پسندد
كأنى بأوصالى تقطعها عسلان الفلوات بين النواويس و كربلا.
در جمله آخر، هجرت خودش را اعلام مى كند:
من كان فينا باذلاً مهجته و موطنا على لقاء الله نفسه فليرحل معنا فإنّى راحل مصبحا انشاء الله؛
هر كسى كه كاملا آماده است كه خون قلبش را هديه كند (ما در اين راه يك هديه بيشتر نمى خواهيم)، هر كسى حاضر است با من هم آواز باشد و مانند من كه هديه ام خون قلبم است در اين راه، چنين هديه اى را براى خداى خودش بفرستيد، چنين هديه اى در راه خداى خودش بدهد، چنين آمادگى دارد، آماده يك مهاجرت باشد، آماده يك كوچ و رحلت باشد كه من صبح زود كوچ خواهم كرد.» فإنى راحل مصبحا انشاء الله.
3 - آگاهى از شهادت به وسيله رسول خدا(ص)
حضرت اباعبدالله عليه السلام به وسيله رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله و سلم، از حوادث و تحولات سياسى در امت اسلام آگاه بود، و علوم و اخبار لازم را از پدر و جد بزرگوارش به دست آورده و نسبت به حوادث آينده و سرانجام قيام كربلا شناخت كامل داشت. آنگاه كه خويشاوندان و برادران امام عليه السلام نسبت به بيعت يزيد با نگرانى صحبت مى كردند و مى گفتند: اگر بيعت نكنى، خاندان ابوسفيان تو را به قتل خواهند رساند، امام در پاسخ آنها فرمود:
پدرم از رسول خدا عليه السلام خبر كشته شدن خويش و همچنين خبر كشته شدن مرا نقل كرد، و پدرم در نقل خويش اين جمله را نيز اضافه فرمود كه: قبر من در نزديكى قبر او قرار خواهد گرفت.
آيا تو گمان مى كنى چيزى را كه تو مى دانى، من از آن بى اطلاع هستم؟ ولى به خدا قسم كه من هيچ گاه زير بار ذلت نخواهم رفت و در روز قيامت مادرم فاطمه زهرا عليها السلام از آزارى كه فرزندانش از امت پدرش ديده اند به پدر خويش شكايت خواهد كرد و كسى كه از راه اذيت به فرزندان فاطمه زهرا عليها السلام موجب رنجش خاطر او شده باشد داخل بهشت نخواهد گرديد.
(فرهنگ سخنان امام حسين عليه السلام، دشتى، ص 63)
4 - خبر از شهادت خود و ياران
زراره بن صالح مى گويد: سه روز قبل از حركت آن حضرت به سوى عراق، خدمتش رسيدم، و از دورويى و نفاق كوفيان صحبت كردم و گفتم كه دل هاى مردم با توست؛ اما شمشيرهاى كوفيان بر ضد شماست.
امام حسين عليه السلام اشاره اى به سوى آسمان كرد، فرشتگان فراوانى را ديدم كه جز خدا كسى تعداد آنها را نمى دانست.
آنگاه خطاب به من فرمود:
«اگر نبود علل و عوامل طبيعى هر چيز، و اجر باطل نمى شد، با اين فرشتگان با دشمنان مبارزه مى كردم؛ لكن به يقين مى دانم كه قتلگاه و خوابگاه من، و خوابگاه اصحاب من، در آن زمين است، و به راه ديگرى نمى توان رفت و از آن حوادث مرگبار جز فرزند من زين العابدين كس رهايى نخواند داشت.»
(فرهنگ سخنان امام حسين عليه السلام، دشتى، ص 59)
افزودن دیدگاه جدید