فلسفه قیام امام علیه السلام: بخش دوم: رد بيعت با يزيد(5)

فلسفه قیام امام علیه السلام: بخش دوم: رد بيعت با يزيد(5)

12 - نرفتن زير بار ولايتعهدى يزيد

سلطنت و ولايتعهدى همان طرز حكومت شوم و باطلى است كه حضرت سيدالشهداء عليه السلام براى جلوگيرى از برقرارى آن قيام فرمود و شهيد شد. براى اين كه زير بار ولايتعهدى يزيد نرود و سلطنت او را به رسميت نشناسد، قيام فرمود و همه مسلمانان را به قيام دعوت كرد. اينها از اسلام نيست. اسلام سلطنت و ولايتعهدى ندارد.

(ولايت فقيه، ص 11)

 

13 - اسلام را آلوده مى كردند

سيد الشهداء عليه السلام چون ديد اينها دارند مكتب اسلام را آلوده مى كنند، با اسلام خلافت اسلام، خلافكارى مى كنند و ظلم مى كنند و اين منعكس مى شود در دنيا كه خليفه رسول الله دارد اين كارها را مى كند، حضرت سيدالشهداء تكليف براى خودشان دانستند كه بروند و كشته هم بشوند و محو كنند آثار معاويه و پسرش را.

(ايثار و شهادت در مكتب امام خمينى، ص 209)

 

14 - مقابله با سلطان جائر

سيد الشهداء عليه السلام وقتى مى بيند كه يك حاكم ظالمى، جائرى در بين مردم دارد حكومت مى كند، تصريح مى كند حضرت كه اگر كسى ببيند كه حاكم جائرى در بين مردم حكومت مى كند، ظلم به مردم مى كند، بايد مقابلش بايستد و جلوگيرى كند هر قدر كه مى تواند با چند نفر، با چندين نفر كه در مقابل آن لشكر هيچ نبود.

(صحيفه نور، ج 2، ص 208)

 

15 - يزيد ملت را استثمار مى كرد

يزيد هم يك قدرتمند بود يك سلطان بود و - عرض مى كنم كه - همه بساط سلطنت را يزيد داشت، بعد از معاويه او بود ديگر، حضرت سيدالشهداء به چه حجت با سلطان عصرش طرف شد؟ با ضل الله طرف شد؟ ((سلطان را نبايد دست زد)) به چه حجت با سلطان عصرش طرف شد؟ سلطان عصرى كه شهادتين را مى داد و مى گفت كه من خليفه پيغمبر هستم. براى اينكه يك آدم قاچاق بود، براى اينكه يك آدم بود كه مى خواست اين ملت را استثمار كند، مى خواست بخورد اين ملت را، ملت را مى خواست خودش بخورد و اتباعش بخورند.

(صحيفه نور، ج 3، ص 8)

 

16 - اگر حسين (علیه السلام) بيعت مى كرد...

رسالت واقعى ويژه آن حضرت، او را دعوت به قيام در برابر ستم و فريب حاكم مى كرد.

گرچه در آن، شهادت خود و ياران و اسارت خاندانش قطعى مى نمود، اما اين كمترين بهايى بود كه براى نجات دين مى بايست پرداخت؛ چرا كه سركشان تجاوزكار اموى به ويژه سركرده آنها معاويه با انواع فريب و تطميع و ديگر شگردهاى ابليسى، به گونه اى شخصيت كاذب خويش را در دل هاى ساده انديش، جا زده بودند كه بسيارى، آنان را بر حق، و اميرالمؤمنان عليه السلام و فرزندان گرانمايه و شيعيانش را بر اثر بمباران تبليغاتى رژيم اموى، به ناحق مى پنداشتند؛ تا آنجايى كه ناسزاگويى و اهانت به آن حضرت را جزء نماز جمعه ساختند.

كار دجال گرى اين بدعتگزاران رسوا، به جايى رسيد كه يكى از قربانيان فريب كه در نماز جمعه ناسزاگويى به پيشواى عدالت و انسانيت را فراموش ساخته و به مشعر رفته بود، هنگامى كه در بيابان خشك و سوزان به ياد آورد، در همان نقطه توقف و بدعت فراموش شده را قضا كرد و براى جبران آن در همانجا مسجدى بنياد كرد و آن را ((مسجد ذكر)) نام نهاد!

با اين طوفان فريب و بيداد، اگر امام حسين عليه السلام نيز با آنان دست بيعت مى فشرد و تسليم مى گشت، ديگر اثرى از دين خدا بر جاى نمى ماند و توده هاى مردم مى پنداشتند كه آنان به راستى جانشين پيامبرند و در ميان امت، كسى مخالف شيوه ابليسى آنان نيست، در حالى كه پس از قيام امام حسين عليه السلام بر ضد سياست تجاوزكارانه و شيطانى آنان و شقاوتى كه نسبت به او و خاندان وحى و رسالت روا داشتند، مردم يكه خوردند و از خواب غفلت بيدار و به پليدى و گمراهى زمامداران اموى پى بردند و به خوبى دريافتند كه آنان سياست بازانى جاه طلب و شاهانى قدرت پرست و تجاوزكاراند، نه چنانكه مدعى بودند حجت هاى خدا و جانشين پيامبر!

و درست اينجا بود كه به بركت قيام و دعوت توحيدى و شهادت حسين عليه السلام دين حق، بار ديگر آشكار و بدعت هاى سياه اموى كه به عنوان دين، به خورد خلق الله مى دادند، بر ملا شد.

آرى! اين رسالت عظيم و مسئوليت بزرگ و وظيفه و برنامه حقيقى امام حسين عليه السلام بود.

(ويژگيهاى امام حسين عليه السلام، ص 161 و 162)

افزودن دیدگاه جدید