فضايل امام حسين (علیه السلام) از زبان دشمنان: 12 - اعتراف معاويه به فضيلت امام حسين (علیه السلام)
روزى عبدالله بن زبير و گروهى از قريشيان نزد معاويه نشسته بودند كه حضرت حسين عليه السلام وارد مسجد شدند. معاويه بسيار از حضرتش تجليل نمود و پيش رفت و خوش آمد گفت و آن حضرت را در جايگاه مخصوص خود جاى داده و گفت:
يا ابا عبدالله! پسر زبير را كه اين چنين نشسته نمى بينى، كه چقدر بر بنى عبد مناف رشك آور است!
عبدالله بن زبير گفت: معاويه! مرا فضيلت حسين عليه السلام و قرابت او با رسول خدا نيك معلوم است و گمان ندارم كسى را در آن ترديد و شبهه باشد و اگر علاقمند بر مفاخرت دارى، گوش دار تا فضل زبير را بر تو و پدرت بگويم.
ذكوان آزاد شده حسين عليه السلام كه در مجلس حاضر بود گفت: پسر زبير! به درستى كه آقاى من حسين عليه السلام مانع از سخن گفتن من مى شود مگر آنكه گوينده آزادى بيان و دل محكم داشته باشد. اگر او سخن گويد از روى علم و حكمت گويد و اگر سكوت كند از روى حلم ساكت است. او از گفتار استنكاف نموده و به مقام عالى رسيده و همه مردان محترم به فضيلت او اعتراف دارند. اينك من آقايم را با اين بيتها مى ستايم:
درباره كسى حرف نزنيد كه به غايت كمال رسيده، هنگامى كه مردم مقصر و نادان بودند.
هر كس فعاليت كند به مقام چنين شخص برسد دست و پا مى زند بدون رهبر نمى تواند رشد و نمو كند؛
و چطور ممكن است به نو ماه تابنده و خير البشر و شاخه آل محمد صلى الله عليه و آله رسيد.
معاويه گفت: ذكوان! به خدا راست گفتى، خدا امثال تو را در خاندان بزرگان زياد كند. و اين گواهى معاويه از ضمير باطن به طور ناخودآگاه بود.
ابن زبير گفت: اگر حسين عليه السلام خودش سخن مى گفت، به پاس احترام او حرف نمى زدم؛ ليكن چون حسين خاموش نشست و غلامش حرف زد، گفتار غلامان جواب ندارد.
ذكوان گفت: بر حسب گفته رسول اكرم كه غلام هر قوم از همان قوم است، من از شما افضلم.
ابن زبير گفت: معاويه من جواب او را نگويم، حال اگر تو را فخرى بر زبير هست بر شمار. سپس شروع به مفاخرت نمودند و مجلس به درازا كشيد.
(قمقام طبع جديد، ص 226؛ شخصيت حسين قبل از عاشورا، ص 116)
افزودن دیدگاه جدید