روضه وداع، از زبان مرحوم فلسفی

 

امام حسين (عليه السلام) آمد در خيام حرم، با همه زنها و بچّه ها وداع کرد، بعد موقعي که خواست برود ميدان، سکينه آمد. من نمي دانم سکينه چطور کرد؟ آنقدر مي دانم که آقا، با دختر عزيزش طوري حرف زد که روز عاشورا اين چنين با احدي صحبت نکرده است.

 

آقا به سکينه فرمود: (لا تحرقي قلبي بدمعک حسرة مادام مني الروح في جثماني) (1) 

صدا زد: دخترم، عزيزم، فرزندم! اينقدر دل پدرت را آتش مزن. اينقدر قلبم را مسوزان، تا من جان در بدن دارم. عزيزم! گريه هايت را نگه دار براي وقتي سر بريده مرا بالاي ني مي بيني و ببيني دشمن، پدر عزيزت را به قتل رسانده است.               

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1- سيطول بعدي يا سکينة فاعلمي منک البکاء إذا الحمام دهاني لا تحرقي قلبي بدمعک حسرة مادام مني الروح في جثماني.

مناقب ج 4 ص 109. دمع السجوم ص 183. موسوعه کلمات الامام الحسين (عليه السلام) ص 491.

افزودن دیدگاه جدید