اى يار پريچهر من ، اى طالع فيروز

اى يار پريچهر من ، اى طالع فيروز 
از خم غدير آر مرا باده غم سوز 
بازآ و بزن نغمه اى از پرده نوروز 
از باده بيا چهره چون ماه برافروز 
كامروز بودشاد دل خلق سراسر 
امروز كه من مست ز صهباى غديرم 
از عالم لاهوت رسيده است سفيرم 
مدهوش ز پيغام دل آراى بشيرم 
من شيفته آن شه افلاك سريرم 
آن كس كه خدا بود ورا حامى و ياور 
اى ساقى مستان ره عشق هلاقم 
برخيز و بده باده سرشار از آن خم 
كامروز جهان گشته ز فيضش به ترنم : 
اليوم لكم دينكم اتممت عليكم 
راضى است از اين مستى ما حضرت داور 
جبريل به فرمان خداسوى زمين شد 
آواى شعف تا فلك و عرش برين شد 
دست همه با دست خداوند قرين شد 
احباب همه شاد و دل خصم غمين شد 
زيرا كه على بنشست بر جاى پيمبر 
آنان كه رهى جز ره عشاق نپويند 
از بحر كرم جز گهر مهر نجويند 
جز ذكر على در همه احوال نگويند 
مانند خليل از همه جا دست بشويند 
بى باك گذارند قدم جانب آذر 
من بيم ز اعداى بدانديش ندارم 
جز مهر تو جانا به دل خويش ندارم 
با لطف تو اندوه كم و بيش ندارم 
از جنت و دوزخ غم و تشويش ندارم 
حب تو مرا بس بود اى ساقى كوثر 

افزودن دیدگاه جدید