اى رخت چون ارغوان بشكفته در فصل بهار
اى رخت چون ارغوان بشكفته در فصل بهار -----ارغوانى باده ده كامد گل سورى ببار
باغ خرم گشت و بستان سبز، نوش آن سرخ مى -----كز چمن شد زردى فصل دى از باد بهار
مسند اندر جويبار افكن به زير سرو بن ----- اى قدت در راستى چون سرو اندر جويبار
لاله گون مى نوش و بوس از غنچه لب ده مرا ----- اى ز لعلت غنچه ، دل پر خون و لاله داغدار
روز روز عشرتست و دور دور ساغر است -----فصل فصل نوبهار و وقت وقت باده خوار
شغل و كار ار هست رو بگذار تا وقت دگر ----- روزمى خوردن بود اى دون نه وقت شغل و كار
گر صراحى و سبو از مى تهى شد باك نيست ----- روشرابى از خم آر، اى ماهرو تا كى خمار
باده خم خم ده به مى خواران كه از خم غدير -----ساقى كوثر دهد ما را شرابى خوشگوار
باده اى ميخانه اش عرش و خدايش مى فروش -----حامل مى جبرئيل و مصطفايش ميگسار
هر كه اين ساقى نخواهد، زندگى بر وى حرام ----- هركه اين ساغر ننوشد عيش بادش زهر مار
اين مى اندر جام آدم صاف شد تا شد صفى ----- اين مى اندر كام نوح آمد كه آمد رستگار
اين مى ابراهيم خورد و مست گشت و بت شكست ----- شد بر او بر دو سلام ، از شعله نمرود، نار
نشاه اين مى نداند غير رند باده نوش ----- مستى اين مى نداند غير مست هوشيار
اين مى از حب ولاى آن كسى آمد كه اوست ----- هم وصى مصطفى و هم ولى كردگار
شمسه آيين اميرالمؤمنين ضرغام دين ----- كامد ازبازوى او اركان ايمان استوار
دست حق ، بازوى پيغمبر كه دست و تيغ او ----- كرده دين مصطفى را تا قيامت پايدار
آن كه از جام ولايش آفرينش جرعه نوش ----- وان كه از خوان عطايش ما سوى اللّه ريزه خوار
در درج انما و ماه برج هل اتى ----- شاه تخت لافتى داراى سيف ذوالفقار
اختران را نيست بى خط جواز او مسير ----- آسمان راهست در راه نياز او مدار
بوتراب از خاكسارى كنيتش ، ليكن بود ----- آسمان از مسكنت بر آستانش خاكسار
گر خدا را بنده اى باشد همين مولاى ماست -----ورنه حق بندگى را كس نباشد حقگزار...
از مديح او خدا داند سرا پا عاجزم ----- پيش فرزندش كنم اقرار عجز و انكسار
شاه اقليم ولايت بوالحسن كامد ز قدر ----- عرش اعظم پيشگاه و جبرئيلش پيشكار...
افزودن دیدگاه جدید