سزاى امامت به صورت به معنى
سزاى امامت به صورت به معنى ----- على ولى آن كه شاهست و مولى
جهان همچو چشم است و او همچو مردم ----- جهان همچون لفظ است و او همچومعنى
ولى ولايت وصى وصايت ----- هدى هدايت هم اعلى هم ادنى
اگر نور او در ميانه نبودى ----- بماندى دو عالم چو عينين اعمى
بود گرد راهش بود نقش پايش ----- دم عيسى مريم و دست موسى
بود نور او سر ايجاد عالم ----- بود ذات او قدرت حق تعالى
به فرض محال ار دهد زهر قاتل ----- بود به كه غيرش دهد من و سلوى
چو او حمله آرد چه رستم چه دستان ----- چو او معجز آرد چه موسى چه عيسى
بيا بر سر كوى جاه و جلالش ----- ببين ريخته بر سر هم تجلى
ببينى اگر روضه پاك او را ----- كم آيد به چشم تو خورشيد اعلى
همه خادمانش عقول مجرد ----- همه چاكرانش نفوس معلى
چه بدبخت باشد كه در حشر گردد ----- جدا از در او به جنت تسلى
اگر قرب او با پيمبر نبودى ----- نمى گشت واجب مودت به قربى
ترقى بود بى ولايش تنزل ----- تنزل بود با ولايش ترقى
به عشرتگه حضرت بى زوالش ----- تمنى فرو ريخته بر تمنى
امامت كسى را سزا شد كه دارد ----- تحلى به فضل از رذايل تخلى
قوى بازو، از خاطر اوست ، دانش ----- گرانمايه از صحبت اوست تقوى
دل مرده از گفته اوست زنده ----- چه باشد ازين بهتر احياى موتى ؟
فداى ره او چه دانش چه بينش ----- طفيل در او چه دنيا چه عقبى
شهى كز شرف كرده اوصاف او را ----- خداوند تنزيل صد جاى املى
كلام الهى چه سابق چه لاحق ----- همه مدحت اوست حق كرده انشى
نبينى به قرآن نه سوره نه آيه ----- كه نبود در او از كمال وى انهى
چه تدبير كردند ارباب عدوان ----- كه قدرش كنند ازجهان جمله اخفى
وليكن ز مشت غبارى چه خيزد ----- نماند در آفاق خورشيد مخفى
ز دمهاى سرد حسودان بدگو ----- نشد نور او در نقاب توارى
بلى مشعل آفتاب درخشان ----- ز باد نفس كى توان كرد اطفى
بود افضل خلق بعد از پيمبر ----- جهات فضايل چو در اوست مطوى
هم از علم وافر هم از حكم ظاهر ----- هم آداب زهد و هم آيين تقوى
هم از سبق اسلام و قرب پيمبر ----- چه از روى صورت چه از روى معنى
شجاعت به حدى كه تا روز محشر ----- هم از بازوى اوست دين را تقوى
به او مستند پيشوايان امت ----- در انواع دانش در آداب فتوى
به او جسته نسبت چه قارى چه واعظ ----- بدو كرده نازش چه صرفى چه نحوى
به تفسير آيات ، او بوده مرجع ----- به تاءويل تنزيل ، او بوده ماءوى
به تعليم علمش فنون تعلم ----- به ارشاد سرش علوم لدنى
به هر واقعه عقل او بوده مرشد ----- به هر مساءله علم او بوده مفتى
بود جمع در وى شروط امامت ----- به نص صريح كلام الهى
امامت ز عصمت برد استقامت ----- به نص امر عصمت پذيرد تمامى
نصوص طهارت بر او هست وارد ----- براهين عصمت در او هست جارى
احاديث بالغ به حد تواتر ----- هم از روى لفظ و هم از روى معنى
ز قرآن كنم اول اثبات مطلب ----- دگر از احاديث اتمام دعوى
ليذهب به شان كه بود و يطهر ----- ز يتلوه شاهد به سوى كه ايمى
به تنزيل شد هل اتى از چه منزل ----- نبى را ز بلغ چرا كرد عتبى
كه از انما بود مقصود ايزد ----- به سايل كه انگشترى كرد اعطى
كه بود آن كه با او به فرمان ايزد ----- نبى شد مباهل به قوم نصارى
به رد برائت كه گرديد ماءمور ----- به اعطاى رايت كرا كرد انهى
كرا با نبى بود فضل اخوت ----- كرا با اولوالعزم حد تساوى
به شاءن كه جبريل شد لافتى گو ----- پيمبر براى كه گفت انت منى
به روز غدير از براى كه مى گفت ----- به بالاى منبر نبى است اولى
براى كه بود اين كه گرديد صادر ----- حديثى كه نقل است در طير مشوى
چرا كرد امر سلام امامت ----- چرا اجر تبليغ شد حب قربى
كسى كاين فضايل مر او راست ثابت ----- كسى كاين دلايل در او هست مجرى
بود در امامت ز هر غير سابق ----- بود در خلافت ز هر غير احرى
يقين محض جهل است و عين شقاوت ----- نمودن به او ديگرى را مساوى
چه جا دارد اين كز ره علم گويد ----- كسى اين كه غيرى ازو هست اولى
مرا نيست باور كه از اهل دانش ----- به دل كرده باشد كسى اين تجرى
مگر اين كه در نيل جاه و مراتب ----- نمايد تقرب به ارباب دنيى
خدايا تو دانى كه فياض مجرم ----- ندارد به جز درگه شاه ملجى
به وى بخش دانسته تقصير او را ----- به وى بخش چندين گناهان عظمى
ز من كم مكن نعمت مهر او را ----- كه در هر دو عالم مرا اين بس اجرى
افزودن دیدگاه جدید