فهم كن گر مؤمنى فضل اميرالمؤمنين

فهم كن گر مؤمنى فضل اميرالمؤمنين ----- فضل حيدر، شير يزدان مرتضاى پاكدين 
فضل آن كس كز پيمبر بگذرى فاضلتر اوست ----- فضل آن ركن مسلمانى ، امام المتقين 
فضل زين الاصفيا داماد فخر انبيا ----- كافريدش خالق خلق آفرين از آفرين 
اى نواصب ، گر ندانى فضل سر ذوالجلال ----- آيت قربى نگه كن و آن اصحاب اليمين 
قل تعالوا ندع بر خوان ، ور ندانى گوش دار ----- لعنت يزدان ببين از نبتهل تاكاذبين 
لافتى الا على برخوان و تفسيرش بدان ----- يا كه گفت و يا كه داند گفت جزروح الامين ؟ 
آن نبى ، وز انبيا كس نى به علم او را نظير ----- وين ولى ، وز اوليا كس نى به فضل او راقرين 
آن چراغ عالم آمد، وز همه عالم بديع ----- وين امام امت آمد، وز همه امت گزين 
آن قوام علم و حكمت چون مبارك پى قوام ----- وين معين دين و دنيا، وز منازل بى معين 
از متابع گشتن او حور يابى با بهشت ----- وز مخالف گشتن او ويل يابى با انين 
اى به دست ديو ملعون سال و مه مانده اسير ----- تكيه كرده بر گمان ، برگشته ازعين اليقين 
گر نجات خويش خواهى ، در سفينه نوح شو ----- چند باشى چون رهى تو بينواى دل رهين 
دامن اولاد حيدر گير و از طوفان مترس ----- گرد كشتى گير و بنشان اين فزع اندرپسين 
گر نياسايى تو هرگز، روزه نگشايى به روز، ----- وز نماز شب هميدون ريش گردانى جبين ، 
بى تولا بر على و آل او دوزخ تو راست ----- خوار و بى تسليمى از تسنيم و از خلدبرين 
هر كسى كو دل به نقص مرتضى معيوب كرد ----- نيست آن كس بر دل پيغمبر مكى مكين 
اى به كرسى بر، نشسته آيت الكرسى به دست ----- نيش زنبوران نگه كن پيش خان انگبين 
گر به تخت و گاه و كرسى غره خواهى گشت ، خيز ----- سجده كن كرسيگران را درنگارستان چين 
سيصد و هفتاد سال از وقت پيغمبر گذشت ----- سير شد منبر ز نام و خوى تگسين وتگين 
منبرى كالوده گشت از پاى مروان و يزيد ----- حق صادق كى شناسد و ان زين العابدين ؟ 
مرتضى و آل او با ما چه كردند از جفا ----- ما چه خلعت يافتيم از معتصم يا مستعين 
كان همه مقتول و مسموم اند و مجروح از جهان ----- وين همه ميمون و منصورنداميرالفاسقين 
اى كـسـايـى هـيـچ مـنـديـش از نـواصـب وز عـدو ----- تـا چـنـيـن گويى مناقب ، دل چرا دارى حزين؟

افزودن دیدگاه جدید