عبد الله : دیگر تحملش به سر آمد، برابرش
دیگر تحملش به سر آمد، برابرش
دارد ز دست می رود عمه، عمو، سرش
شمشیر و نیزه، تیر و سنان متحد شده
با هر صدای حرمله، حمله به پیکرش
جسمی نمانده است، فقط تیر و نیزه است
سیمرغ گشته، بس که شده نیزه ها پرش
چون جان اوست عرش خدا، نیزه ها همه
بوسه زدند بر تن او، بر سراسرش
این تیر آخری که به پهلو نشسته است
یادش بیاورد در و دیوار و مادرش
یک خنجر است، جان دو تن را گرفته است
دیگر تمام شد به خدا کار خواهرش
افزودن دیدگاه جدید