در سحر چشم که گریان بشود خوب تر است

سائلت پاره گریبان بشود خوب تر است

 

گرچه موسی ست مناجاتی طور تو ولی

گر خدا همدم چوپان بشود خوب تر است

 

روسیاهی که به همراهی خوبان برود

بر در کهف نگهبان بشود خوب تر است

 

ابر رحمت توئی و از همه من تشنه ترم

تشنه گر خرج بیابان بشود خوب تر است

 

اندکی نیز مرا هم بنشان پیش خودت

میزبان همدم مهمان بشود خوب تر است

 

به طبیبان دگر نسخه ی ما را مسپار

درد با دست تو درمان بشود خوب تر است

 

تا درستم نکنی دست از این در نکشم

این گدا دست به دامان بشود خوب تر است

 

بعد هر معصیت از خوف به هم میریزم

عبد اگر زود پیشمان بشود خوب تر است

 

آنقدر سینه زنم تا که نجاتم بدهی

آتش اینگونه گلستان بشود خوب تر است

 

گر بنا هست کسی واسطه ی ما بشود

ضامنم شاه خراسان بشود خوب تر است

 

اشک خوب است که با مرثیه آغشته شود

فیض وقتی که دو چندان بشود خوب تر است

 

دوست دارم دم افطار کمی تشنه شوم

نوکر شاه که عطشان بشود خوب تر است

 

نام ارباب خودش مظهر اسماء خداست

ذکر العفو حسین جان بشود خوب تر است

افزودن دیدگاه جدید