شرح 40 حدیث امام خميني رحمةالله عليه / حديث بيست و پنجم در شك و وسواس

{mp3}audio/40hadith/34-40_Hadith(25){/mp3}


حديث بيست و پنجم
بـسـنـدى المتصل الى شيخ المحدثين و اءفضلهم ، محمد بن يعقوب الكلينى ، رحه الله تـعـالى ، عـن مـحـمـدبـن يـحـيـى ، عـن احمد بن محمد، عن ابن محبوب ، عن عبدالله بن سنان ، قـال ذكرت لاءبى عبدالله ، عليه السلام ، رجلا مبتلى بالوضوء و الصلاة ، و قلت : هو رجـل عـاقـل . فـقـال ابـا عـبـدالله ، عـليـه السـلام : و اءى عـقـل له و هـو يـطـيـع الشـيـطـان ؟ فـقـلت له : و كـيـف يـطـيـع الشـيـطـان ! فـقـال : سـله هـذا الذى يـاءتـيـه مـن اءى شـى ء هـو، فـانـه يقول لك : من عمل الشيطان .(743)
ترجمه :
عـبـدالله بـن سنان گويد ياد كردم براى حضرت صادق ، عليه السلام ، مردى را كه مـبـتـلا بـود بـه وسوسه در وضو و نماز و گفتم :" او مرد عاقلى است ." حضرت صادق ، عـليـه السـلام ، فـرمـود كـه "(چـه ) عـقـلى بـراى اوسـت و حال آنكه پيروى شيطان مى كند؟" گفتم به آن حضرت :"چگونه پيروى شيطان مى كند!" فـرمـود:"از او سـؤ ال كـن ايـنـكـه مـى آيـد او را چـه چـيز است آن ، پس همانا مى گويد: از عمل شيطان است ."
شـرح بـدان كـه وسـوسـه و شـك و تـزلزل و شـرك و اشـتباه آنها از خطرات شيطانيه و القـائات ابـليـسـيـه اسـت كـه در قلوب مردم مى اندازد، چنانچه طماءنينه و يقين و ثبات و خلوص و امثال اينها از افاضات رحمانيه و القائات ملكيه است .
و تـفـسـيـر ايـن اجمال به طريق اختصار آن است كه قلب انسانى لطيفه اى است كه متوسط اسـت بـيـن نشئه ملك و ملكوت و عالم دنيا و آخرت . يك وجهه آن به عالم دنيا و ملك است ، و بـدان وجهه تعمير اين عالم كند، و يك وجهه آن به عالم آخرت و ملكوت نمايد. پس ، قلب بـه مـنـزله آيينه دو رويى است كه يك روى آن به عالم غيب است و صور غيبيه در آن منعكس شـود، و يـك روى آن بـه عـالم شـهادت است و صور ملكيه دنياويه در آن منعكس شود، و يك روى آن به عالم شهادت است و صور ملكيه دنياويه در آن منعكس شود. و صور دنياويه از مـدارك حـسـيـه ظـاهـريـه و بـعـضـى مـدارك بـاطـنـه ، مـثـل خـيـال و وهـم ، در آن انـعـكـاس پـيـدا كـنـد، و صـور اخـرويـه از بـاطـن عقل و سر قلب در آن انعكاس پيدا كند. و اگر وجهه دنياويه قلب قوت گرفت و توجه آن يـكـسـره به تعمير دنيا شد و همش منحصر شد در دنيا و مستغرق شد در ملاذ بطن و فرج و سـايـر مـشـتـهـيـات و مـلاذ دنـيـاويـه ، بـه واسـطـه ايـن تـوجـه بـاطـن خـيـال مـنـاسـبـى پـيـدا كـنـد بـه مـلكـوت سـفـلى كـه بـه مـنـزله ظـل ظلمانى عالم ملك و طبيعت است و عالم جن و شياطين و نفوس خبيثه است . و به واسطه اين تـنـاسـب القـائاتـى كه در آن شود القائات شيطانيه است ، و آن القائات منشاء تخيلات بـاطـله و اوهـام خـبـيـثـه گـردد. و نـفـس ‍ چـون بـالجمله توجه به دنيا دارد، اشتياق به آن تـخـيـلات بـاطـله پـيـدا كـنـد و عـزم و اراده نـيـز تـابـع آن گـردد و يـكـسـره جـمـيـع اعـمـال قـلبـيـه و قـالبـيـه از سـنـخ اعـمـال شـيـطـانـى گـردد، از قـبـيـل وسـوسـه و شـك و تـرديـد و اوهام و خيالات باطله ، و ارادات بر طبق آن در ملك بدن كـارگـر گـردد. و اعـمـال بـدنـيـه نـيـز بـر طـبـق صـور بـاطـنـيـه قـلب گـردد، چـه كه اعـمـال عـكـس و مـثـال ارادات ، و آنها مثال و عكس و اوهام ، و آنها عكس وجهه قلوب است ، پس ، چـون وجـهـه قـلب بـه عالم شيطان بوده ، القائات در آن از سنخ جهالات مركبه شيطانيه گـردد، و در نتيجه از باطن ذات وسوسه و شك و شرك و شبهات باطله طلوع كرده تا ملك بدن سرايت كند.
و در اين قياس كه ذكر شد، وجهه قلب اگر به تعمير آخرت و معارف حقه شد و توجه آن به عالم غيب شد، يك نحوه تناسبى با ملكوت اعلى ، كه عالم ملائكه و نفوس طيبه سعيده اسـت و بـه مـنـزله ظـل نـورانـى عـالم طـبـيعت است ، پيدا كند، و علوم مفاضه به آن از علوم رحمانى ملكى و عقايد حقه ، و خطرات از خطرات و القائات الهيه گردد، و از شك و شرك منزه و پاكيزه گردد و حالت استقامت و طماءنينه در نفس پيدا شود، و اشتياقات آن نيز بر طـبـق عـلوم آن ، و ارادات بـر طـبـق اشـتـيـاقـات ، و بـالاخـره اعـمـال قـلبـيـه و قـالبـيـه و ظـاهـريـه و بـاطـنـيـه از روى مـيـزان عقل و حكمت واقع شود.
و از براى اين القائات شيطانيه و ملكيه و رحمانيه مراتب و مقاماتى است كه اكنون مناسب نيست تفصيل آن .
و دلالت بـه آنـچـه ذكـر شـد مـى نـمـايـد بـعـضـى اخـبـار شـريـفـه مـثـل آنـچـه در مـجـمـع البـيـان از عـيـاشـى (744) روايـت مـى كـنـد قال :
روى العـيـاشـى بـاسـنـاده عـن اءبـان بـن تـغـلب ، عـن جـعفر بن محمد، عليهما السلام ، قـال قـال رسـول الله ، صلى الله عليه و آله : ما من مؤ من الا و لقلبه فى صدره اذنان : اذن يـنـفـث فـيـهـا الوسـواس الخـنـاس . يـؤ يـد الله المـؤ مـن بـالمـلك ، و هـو قبل سبحانه : و ايدهم بروح منه .(745)
فـرمـود حـضـرت صـادق ، سـلام الله عـليـه : فـرمـود جـنـاب رسـول خـدا، صـلى الله عليه و آله :"نيست مؤ منى مگر از براى قلبش دو گوش است : يك گـوش اسـت كـه مى دمد در آن فرشته ، و يك گوش است كه مى دمد در آن شيطان وسوسه كـن . تـاءيـيـد مـى فـرمـايـد خـداونـد مـؤ مـن را بـه فـرشـتـه ، و ايـن از قول خداى تعالى است كه مى فرمايد: تاءييد مى فرمايد ايشان را به روحى از جانب خود."
و فـى مـجـمـع البـحـريـن ، فـى حـديـث آخـر:انـه قـال : الشـيـطـان واضـع خـطـمـه عـلى قـلب ابـن آدم ؛ له خـرطـوم مـثـل خـرطـوم الخـنـزيـر، يـوسـوس لابـن آدم ان اقـبـل عـلى الدنـيـا، و مـا لا يحل الله . فاذا ذكر الله خنس .(746) الى غير ذلك من الروايات .
فصل : ذكر اخبارى در چگونگى وضو و غسل و تطهير ائمه ع و دورى آنها از وسواس
پـس از آنـكـه مـعـلوم شـد از طـريـق اهـل مـعـرفـت كـه وسـوسـه از اعمال شيطانيه است ، ـ چنانچه در اين حديث شريف كه اكنون در مقام شرح آن هستيم و ساير احاديث ذكر فرمودند ـ ناچاريم بيان اين مطلب را از طريق ديگر كه با اذهان عامه نزديكتر و مـنـاسـبـتـر بـاشد بنماييم . گرچه بيان پيش نزد اهلش مطابق موازين عقليه و ضوابط بـرهانيه و مطابق ذوق اهل معرفت و مشاهدات اصحاب قلوب است ، ولى چون بيان مبتنى بر اصول و قواعدى است كه از حوصله اين اوراق خارج است از آن صرف نظر مى نماييم . پس ، گوييم كه شاهد بر اين كه اين وساوس و اعمال از بازيچه هاى شيطانى و القائات آن مـلعـون اسـت و داعـى ديـنـى و بـاعـث ايـمـانـى در كـار نـيـسـت ، گـرچـه بـه خـيـال بـاطـل صـاحـبـش بـاشـد، آن اسـت كـه آن مـخـالف بـا احـكـام شـريـعت و اخبار و آثار اهـل بـيـت عـصـمـت و طـهـارت اسـت . مـثـلا در اخـبـار مـتـواتـره از طـريـق اهـل بـيـت عـصـمـت ، عـليـهـم السـلام ، وارد اسـت كـيـفـيـت وضـوى رسـول خـدا، صـلى الله عـليـه و آله و سـلم ، كـه بـا يـك غـسـله بـوده .(747) و از ضـروريـات فـقـه اسـت اجـزاى يـك غـرفـه از بـراى وجـه ، و يـك غـرفـه بـراى غـسـل دسـت راسـت ، و يـكـى بـراى دسـت چـپ . و امـا بـا دو غـرفـه يـا دو غـسـله مـحـل خـلاف اسـت ،(748) حـتـى از صـاحـب وسـائل استفاده شود فتواى به عدم جواز، يا تـاءمـل در عـدم جـواز.(749) و از بـعـضـى ديـگـر نـقـل خـلاف شـده اسـت ،(750) گـرچـه جـواز دو غـسـله نـيـز مـحـل تـاءمل نيست ، و شهرت عظيمه (751) و اخبار كثيره (752) دلالت بر استحباب آن دارد، ليـكـن بـعـيـد نـيـسـت افـضـليـت يـك غـسـله ، مـنـتـهـا غـسـله اى كـه شـاداب كـنـد مـحـل را (وليـكـن ) با سه غسله يعنى سه دفعه شستن ، به طورى كه در هر دفعه موضع غـسـل را آب فـرا گـيـرد، بـلا اشـكـال بـدعـت و حـرام و مـبـطـل وضـو اسـت اگـر بـا فـضـل آن مـسـح كـنـد. و در اخـبـار اهـل بـيـت ، عـليـهـم السـلام ، وارد اسـت كـه غـسل سوم بدعت است ، و هر بدعتى در آتش است .(753)

در ايـن صـورت ، ايـن شـخـص جـاهـل وسـواسـى كـه بـيـشـتـر از ده مـرتـبـه غـسـل مـحـل وضو را مى كند، و در هر مرتبه با دقت آب را به تمام عضو مى رساند، بلكه اول مـحـل را خـوب تـر مـى كـنـد كـه آب جـريـان تـام پـيـدا مـى كـنـد و غـسـل شـرعـى حـاصـل مـى شـود، پـس از آن مـكـرر در مـكـرر ايـن عـمـل را انـجـام مـى دهـد، بـا چـه مـيـزان بايد آن را منطبق كرد؟ آيا مطابق كدام حديث يا كدام فتواى فقيه است ؟ بيست سال يا بيشتر بدبخت با همچو وضوى باطلى نماز كرده و پاى مـردم كـمـال قـدس و طـهـارت به حساب آورده است ! شيطان با او بازى مى كند و نفس اماره بـالسـوء او را گـول مـى زنـد، بـا ايـن وصـف ديـگـران (را) تخطئه مى كند و خود را به صـواب مـى داند آيا چيزى كه مخالف نص متواتر و اجماع علما است ، بايد آن را از شيطان حـسـاب كـرد يـا از كـمـال طـهـارت نـفـس و تـقـوا؟ اگـر از كـمـال تـقـوا و احـتـيـاط در ديـن اسـت ، چه شده است كه بسيارى از اين وسواسيهاى بيجا و جاهلهاى متنسك راجع به امورى كه احتياط لازم يا راجح است احتياط نمى كنند؟ تاكنون كى را سـراغ داريـد كـه شبهات راجع به اموال وسواسى باشد؟ تاكنون كدام وسواسى عوض ‍ يـك مـرتـبـه زكات يا خمس چند مرتبه داده باشد؟ و بجاى يك مرتبه حج چند مرتبه رفته بـاشـد؟ و از غـذاى شـبـهـه نـاك پـرهـيـز كـرده بـاشـد؟ چـه شـد كـه اصـالة الحـليـة (754) در اين مورد محكم است و اصالة الطهارة (755) در باب خود حكم نـدارد؟! بـا آنـكـه در بـاب حـليـت اجـتـنـاب از شـبـهـات راجـح اسـت ، و احـاديـث شـريـفـه ، مثل حديث تثليث (756) دلالت بر آن دارد، ولى در باب طهارت عكس آن را دارد. يكى از ائمه معصومين ، سلام الله عليه و عليهم ، وقتى كه براى قضاى حاجت مى رفتند، بـا دسـت مـبـارك بـه رانـهـاى مبارك آب مى پاشيدند كه اگر ترشح شد معلوم نشود. اين بـيچاره كه خود را مقتدى به اين امام معصوم مى داند و احكام دين خود را از آن سرور اخذ مى كـنـد، در وقـت تـصـرف در امـوال از هـيـچ چـيـز (پـرهـيـز) نـمـى كـنـد! از غـذايـى كـه بـا اتكال اصالة الطهارة مى خورد، پس از خوردن دست و دهان خود را تطهير مى كند! در وقت خوردن به اصالة الطهارة تمسك مى كند، پس از غذا مى گويد همه چيز نجس است ! و اگـر از اهـل عـلم بـه گمان خودش باشد، جواب مى دهد مى خواهم با طهارت واقعى نماز بـخـوانـم . با آنكه مزيت نماز با طهارت واقعى تاكنون معلوم نشده ، و از فقها، رضوان الله عـليـهـم ، از آن اسـمـى نـديـديـم ! اگـر اهـل طـهـارت واقـعـى هـسـتـى ، چـرا اهـل حـليـت واقـعـى نـيـسـتـى ؟ فـرضـا كـه طـهـارت واقـعـى مـى خـواهـى تـحـصـيل كنى ، آيا ده مرتبه در آب كر و جارى شستشو كردن چيست ؟ با آنكه در آب جارى يـك مـرتـبـه و در آب كـر ـ در غـيـر بـول يـا بـعـضـى نـجـاسات ديگر ـ يك مرتبه ، و در بول نيز على المشهور يك مرتبه كفايت مى كند، و دو مرتبه اجماعا كافى است ، پس چندين مـرتـبـه شستن نيست مگر از تدليسات شيطان و تسويلات نفس . و چون امرى است بيمايه آنرا سرمايه قدس فروشى مى كنند!
از ايـنـهـا بـدتـر و فضيحتر وسوسه بعضى است در نيت نماز و تكبيرة الاحرام ، زيـرا كـه در آن مرتكب چندين محرم مى شوند و خود را از مقدسين محسوب مى دارند و با اين عـمـل بـراى خـود مـزيـت قـائل مـى شـونـد! و در ايـن نـيـت كـه تـمـام اعـمـال اخـتـيـاريـه را بـدون آن نـمـى تـوان اتـيـان كـرد، و يـكـى از امـورى است كه لازمه اعـمـال اخـتـيـاريـه اسـت و انـسـان نـمـى تـوانـد يـكـى از اعمال عباديه يا غير عباديه را بدون آن اتيان كند، با اين وصف ، به اختلاف شيطنت آنها و تـسـلط شـيـطـان بـر آنـهـا، از يـك سـاعـت تـا چـنـد سـاعـت گـاهـى گـرفـتـار حـصـول ايـن امـر ضـرورى الوجـود هـسـتـنـد و آخـرالامـر حـاصـل نـمـى شـود! آيـا ايـن امـر را بـايـد از خـطـرات شـيـطـانـيـه و اعـمـال ابـليـس لعـيـن دانـسـت كه اين بيچاره را افسار كرده و امر ضرورى را بر آن مختفى نـمـوده و او را مـبـتـلا بـه محرمات كثيره ، از قبيل قطع صلاة و ترك آن و گذشتن وقت آن ، نموده ، يا از طهارت باطن و قدس و تقوا بايد محسوب داشت ؟
و از شـئون وسـوسه يكى اقتدا نكردن به كسانى است كه به حكم نص و فتوا محكوم به عدالت هستند و ظاهر آنها صالح و به اعمال شرعيه مواظب هستند و باطن آنها را خداوند عالم است و تفتيش از آن لازم است ، بلكه جايز نيست ، با اين وصف ، شخص وسواسى را شيطان مـهـار مـى كـنـد و در گـوشـه مسجد از جماعت مسلمين كناره گرفته فرادى نماز مى خواند! و مـعـلل مـى كـنـد عـمـل خـود را بـه ايـنـكـه شـبـهـه مـى كـنـم بـه دلم نمى چسبد! ولى در عين حال از امامت مضايقه ندارد! با آنكه كار امامت سخت تر و جاى شبهه در آن بيشتر است ، ولى چون موافق هواى نفس است در آن شبهه نمى كند!
و از شـئون وسـوسـه ، كـه ابـتـلاى بـه آن زيـادتـر اسـت ، وسـوسـه در قـرائت است كه بواسطه تكرار آن و تغليظ در اداى حروف آن گاهى از قواعد تجويديه خارج مى شود، بلكه صورت كلمه به كلى تغيير مى كند! مثلا ضالين را بطورى ادا مى كند كه بـه قـاف شـبـيه مى شود! و حاء رحمن و رحيم و غير آنها را به طورى در حلق مى پـيـچـد كـه تـوليـد صـوت عـجـيـبـى مـى كـنـد! و بـيـن حـروف يـك كـلمـه را مـنـفـصل مى نمايد به طورى كه هيئت و ماده كلمه بكلى به هم مى خورد و از صورت اصلى خـود مـنـسلخ مى شود. بالاخره نمازى كه معراج مؤ منين و مقرب متقين و عمود دين است از جميع شـئون مـعـنـويـه و اسـرار الهـيـه آن غفلت شده و به تجويد كلمات آن پرداخته ، و در عين حـال از تـجـويـد كـلمـات سـر بـه فساد آنها درآورده بطورى كه به حسب ظاهر شرع نيز مـجـزى نـخواهد بود. آيا با اين وصف اينها از وساوس شيطان است ، يا از فيوضات رحمن كـه شـامـل حـال وسـواسـى مـقـدس نـمـا شـده اسـت ؟ ايـن هـمـه اخـبـار دربـاره حضور قلب و اقـبـال آن در عـبادات وارد شده ، بيچاره چيزى را كه از حضور قلب علما و عملا فهميده است هـمـان وسـوسـه در نـيـت و كـشـيـدن مد و لا الضالين را بيش از اندازه مقرره و كج نمودن چشم و دهان و غير آن را در وقت اداى كلمات (است )! آيا اينها مصيبت نيست كه انسان از حضور قلب و معالجه تشويش خاطر سالهاى سال غافل است و اصلا در صدد اصلاح آن نباشد و آن را شاءنى از شئون عبادت نداند و طريق تـحـصـيـل آن را از عـلمـاى قـلوب يـاد نـگـيـرد و آن را عـمـل نـكند، و به اين اباطيل ، كه به نص كتاب كريم از خناس لعين (757) و به نص صـادقـيـن ، عـليـهـم السـلام ، از عـمـل شـيـطـان اسـت (758) و بـه فـتـواى فـقـهـا عـمـل بـه واسـطـه آن باطل است ، بپردازد، سهل است ، آنها را از شئون قدس و طهارت به شمار آورد؟!
و گـاهـى مـى شـود كـه وسوسه در انسان پيدا مى شود يا زياد مى شود بواسطه آن كه جـاهـلان مـثـل خـود آن را بـراى او در عـداد فـضـايل به شمار آورند. مثلا از ديانت و قدس و تقواى او تعريف مى كنند كه اين شخص از بس متدين و مقدس ‍ است وسواسى شده است ! با ايـنـكـه وسـوسـه ربـطـى بـه ديـانـت نـدارد، بـلكـه مـخـالف ديـن و از جـهـل و نـفـهـمـى اسـت ، ولى چـون حـقـيـقـت امر را به او نگفتند و از او احتراز نكردند و او را سـرزنـش نـنـمـودنـد، بـلكـه از او مـدح و ثـنـا كـردنـد، ايـن عمل شنيع را تعقيب كرده تا به حد كمال رسانده و خود را ملعبه شيطان و جنود آن قرار داده و از ساحت قدس ‍ مقربين دور كرده است .
پـس اى عـزيـز، اكنون كه معلوم شد عقلا و نقلا اين وساوس شيطانى است و اين خطرات از عـمـل ابـليس است كه اعمال ما را باطل و دل ما را از حق تعالى منصرف مى كند، و شايد به اين وسوسه در عمل قانع نشود و شاهكار خود را به كار برد و وسوسه در عقايد و ديانت در شـمـا ايـجـاد كـنـد و بـه صـورت دين شما را از دين خدا خارج كند و در مبداء و معاد مردد نـمـايـد و بـه شقاوت ابدى برساند، و امثال شما را كه از راه فسق و فجور نمى تواند اغـوا كـنـد و بـه ضـلالت بـكـشـانـد از طـريـق عـبـادات و مـنـاسـك پـيـش آمـده اول اعـمـال و افـعالى را كه بايد به وسيله آنها به قرب الهى و معراج قرب حق تعالى نـائل شـد، بـكـلى ضـايـع و بـاطـل كـرده اسـبـاب بـعـد از سـاحـت مـقـدس ربـوبـى جـل شـاءنـه و قـرب بـه ابـليس و جنود آن شده ، و بالاخره بيم آن است كه با عقايد شما بازى كند، بايد هر طورى شده است و با هر رياضتى است در صدد معالجه آن برآييد.
فصل : علاج وسوسه
بـدان كـه عـلاج ايـن مـرض قلبى ، كه بيم آن دارد كه انسان را به هلاكت ابدى و شقاوت سـرمـدى بـرسـانـد، چـون سـايـر امـراض قـلبـيـه بـا عـلم نـافـع و عـمـل بـسـى سـهـل و آسـان اسـت . ولى انـسـان بـايـد اول خـود را مريض بداند، پس از آن خودش ‍ در صدد علاج برمى آيد، ولى عيب كار آن است كـه شيطان به طورى مقدمات را براى اين بيچاره مرتب كرده كه خود را مريض نمى داند، بلكه ديگران را منحرف از راه و غير مبالى به دين مى داند!
امـا طـريـق عـلم ، پـس تـفـكـر نـمـودن در ايـن امـورى اسـت كـه ذكـر شـد انـسـان خـوب اسـت اعمال و افعالش از روى تفكر و تاءمل باشد. فكر كند آيا اين عملى كه مى كند و مى خواهد مـرضـى خـداونـد تـعـالى باشد از كجا و از كى اخذ مى كند كه كيفيت آن بايد چنين و چنان باشد. معلوم است عوام از مردم از فقها و مراجع تقليد آنها از كتاب و سنت و طرق اجتهاديه ، كـيـفـيـت عـمـل را بـه دسـت آورنـد، پـس ، مـا وقـتـى كـه مـراجـعـه كـنـيـم بـه كـتـب فـقـها، از عـمـل رسـوايـى تـكـذيـب شـده و بـعـضـى از اعـمـال او را بـاطـل شمرده اند، و وقتى كه مراجعه كنيم به احاديث شريفه و كتاب الهى ، مى بينيم كه عـمـل او را از شـيـطـان شـمـرده انـد و سـلب عـقل از صاحبش فرموده اند. پس ، در اين انسان عـاقـل اگـر شـيـطـان بـر عـقـلش مـسـلط نـشـده بـاشـد و قـدرى تـاءمـل و تـفـكـر كـنـد، بـايـد بـر خـود حـتـم كـنـد كـه دسـت از ايـن عـمـل فاسد بردارد و در صدد برآيد كه عمل خود را تصحيح نمايد كه مرضى حق تعالى باشد.
و لازم اسـت هـر كـس در خـود شـائبـه ايـن امـر را يـافـت ، بـه مـردم مـعـمـولى مراجعه كند و عـمـل خـود را عـرضـه بـر عـلمـا و فـقـهـا دارد و اسـتفسار از آنها كند كه آيا مبتلا به مرض وسـواس اسـت يـا نـه . زيـرا كـه بـسـيـار اوقـات انـسـان وسـواسـى از حـالت خـود غـافـل است و خود را معتدل و ديگران را بى مبالات مى داند، ولى اگر قدرى فكر كند، اين عـقـيـده را نـيـز مـى فـهـمـد از شـيـطـان و القـائات آن خبيث است ، زيرا كه مى بيند علماء و دانـشـمـنـدان بـزرگ ، كه به علم و عمل آنها عقيده مند است ، بلكه مراجع تقليد مسلمين ، كه مـسـائل حـلال و حرام را از آنها اخذ مى كند، عملشان بر خلاف اوست ، و نتوان گفت كه نوع مـتـديـنين و علما و بزرگان دين مبالات به دين خدا ندارند و شخص وسواسى فقط مقيد به ديـانـت اسـت . و پـس از آنـكـه عـمـلا فـهـمـيـد، لازم اسـت اصـلاح عمل . وارد مرحله عمل شود. و عمده در عمل آن است كه بى اعتنايى كند به وسوسه شيطانى و خـيـالاتـى كـه بـه او القـا مـى كـنـد. مثلا اگر مبتلا به وسوسه در وضوست ، به رغم شـيـطـان يـك غـرفـه آب اسـتـعـمـال كـنـد. لابـد شـيـطـانـش مـى گـويـد كـه ايـن عـمـل صـحـيـح نـيـسـت . جـواب او را بـدهـد كـه اگـر عـمـل مـن درسـت نـيـسـت ، پـس بـايـد عمل رسول خدا، صلى الله عليه و آله ، و ائمه طاهرين ، عليه السلام ، و جميع فقها درست نـبـاشـد. رسـول خـدا، صـلى الله عليه و آله ، و ائمه هدى ، عليهم السلام ، قريب سيصد سـال وضـو گـرفتند، و به حسب اخبار متواتره كيفيت وضوى آنها همينطور بود، پس اگر عـمـل آنـها باطل بود، بگذار عمل من نيز باطل باشد. و اگر مقلد مجتهدى هستى ، به شيطان جـواب بـده : مـن ايـنـطـور عـمـل مـى كـنـم بـه راءى مـجـتـهـد، اگـر وضـوى مـن بـاطـل شد، خداوند از من مؤ اخذه نمى فرمايد و به من حجتى ندارد. و اگر ملعون تشكيك در راءى مـجـتـهـد كرد كه او چنين نفرموده ، كتب آنها در دست است باز كن و نشان او بده . چندين مـرتـبـه كـه اعـتـنـا بـه قـولش نـكردى و به خلاف راءى او رفتار كردى ، البته از تو ماءيوس مى شود، و اميد است كه معالجه قطعى مرضت بشود، چنانچه در احاديث شريفه اين معنى مذكور است :
فـعـن الكـافـى بـاسـنـاده عـن زرارة و اءبـى بـصـيـر، قـالا: قـلنـاله : الرجـل يـشـك كـثـيـرا فـى صـلاتـه حـتـى لا يـدرى كـم صـلى و لا مـا بـقـى عـليـه ؟ قـال : يـعـيـد. قـلنـا: فـانـه يـكـثـر عـليـه ذلك ، كـلمـا اعـاد شـك . قـال : يـمضى فى شكه . ثم قال : لا تعودوا الخبيث من انفسكم بنقض الصلاة ، فتطمعوه ، فان الشيطان خبيث يعتاد لما عود. فليمض اءحدكم فى الوهم ، و لا يكثرن نقض ‍ الصلاة ، فـانـه اذا فـعـل ذلك مـرات ، لم يـعـد اليـه الشـك . قـال زرارة : ثـم قـال : انـمـا يـريد الخبيث ان يطاعليه السلام ، فاذا عصى ، لم يعد الى اءحدكم .(759)
زراره و ابـوبـصـيـر گفتند: "گفتيم به او (يعنى به حضرت باقر يا حضرت صادق عـليـهـمـا السلام ) كه مردى شك مى كند بسيار در نمازش ، حتى اينكه نمى داند چقدر نماز كـرده و چـقـدر بـه عهده او باقى است ؟" فرمود: " اعاده كند." گفتيم :" همانا براى او زياد اتفاق مى افتد، هر وقت اعاده مى كند شك مى نمايد." فرمود: "بگذرد در شكش ." (يعنى اعتنا به شك نكند.) پس از آن فرمود:" عادت ندهيد آن پليد را به خودتان در شكستن نماز، پس بـه طـمـع انـدازيـد او را، زيـرا كه شيطان پليد است و عادت دارد به چيزى كه عادت داده شـد. يـعـنـى ، هـر آيـنـه بگذرد هر يك شما در شك و اعتنا نكند و زياد نشكند نماز را. همانا اگر چند مرتبه چنين كرد، شكش عود نمى كند." زراره گفت پس از آن فرمود:" جز اين نيست كـه آن خـبـيث مى خواهد اطاعت شود، پس وقتى كه عصيان شد، عود نمى كند به سوى هيچيك شما."
و بـاسـنـاده عـن اءبـى جـعـفـر، عـليـه السـلام ، قـال : اذا كثر عليك السهو، فامض فى صلاتك ، فانه يوشك اءن يدعك . انما هو من الشيطان .(760)
البته وقتى مدتى مخالفت او را كردى و اعتنا به وسواس او نكردى ، طمعش از تو بريده مـى شـود، و حـالت ثـبـات و طـمـاءنـيـنـه نـفـس عـود مـى كـنـد. ولى در خـلال ايـن مخالفت ، تضرع و زارى به درگاه حق تعالى كن و از شر آن ملعون و شر نفس آن ذات مـقـدس پـناه ببر و استعاذه نما به ذات مقدس ، البته دستگيرى از تو مى فرمايد. چـنـانـچـه در روايـت كـافـى نـيـز اسـتعاذه از شيطان دستور داده شده : باسناده عن اءبى عـبـدالله ، عـليـه السـلام ، قـال : اءتـى رجـل النـبـى ، صـلى الله عـليـه و آله ، فـقـال : يـا رسول الله اءشكو اليك ما اءلقى من الوسوسة فى صلاتى حتى لا اءدرى ما صـليـت مـن زيـادة اءو نـقـصـان . فـقـال : اذا دخـلت فـى صـلاتـك ، فـاطعن فخذك الاءيسر باءصبعك اليمنى المسبحة ، ثم قل : بسم الله و بالله ، توكلت على الله ، اءعوذ بالله السميع العليم من الشيطان الرجيم . فانك تنحره و تطرده .(761)

حـضـرت صـادق ، عـليـه السـلام ، فـرمـود آمـد مـردى خـدمـت رسـول خـدا ـ صـلى الله عـليـه و آله و سـلم ، گـفـت :"يـا رسـول الله شـكايت مى نمايم به تو از آنچه القا مى شود به من از وسوسه در نمازم ، حتى اينكه نمى دانم چقدر نماز كردم از زياده يا كمى ."
فرمود:"وقتى داخل نماز شدى ، بزن با انگشت سبابه دست راستت به ران پاى چپت ، پس بـگو: بسم الله ... پس همانا دور كنى و طرد كنى او را."
و الحمدلله اءولا و آخرا و ظاهرا و باطنا، و الصلاة و السلام على محمد و آله الطاهرين .

افزودن دیدگاه جدید