سيرى در رساله حقوق امام سجاد عليه السلام (جلد اوّل) 7
7 - حق دست
و امَّا حَقُّ يَدَك فانَّ لا تبسطها الى ما لا يحلُّ لك فتنال بما تبسطها اليه من اللّه العقوبة فى الاجل و من النَّاس بلسان اللائمة فى العاجل و لا تقبضها ممَّا افترضَّ اللّه عليها و لكن تُوَقِّرُها بقبضها عن كثير ممَّا يُحِلُّ لها و تبسطها الى كثير ممّا ليس عليها فاذا هى قد عقلت و شرفت فى العاجل وجب لها حسن الثواب من اللّه فى الآجل .
((و اما حق دست تو اين است كه آن را به ناروا دراز نكنى ؛ كه با اين كار عقاب آخرت را براى خود تدارك ديده اى و در دنيا نيز زبان ملامت گران را به روى خود گشوده اى و هيچ گاه دست خود را از واجبات باز ندارى ، بلكه احترام نهادن به دست ها اين است كه آن را حتى از بسيارى از آنچه كه حلال است باز داشته (مثل موارد شبهه و مكروهات ) و بسيارى از آنچه واجب نيست به جاى آور (مثل مستحبات ) در نتيجه به عقل و شرافت اين دنيا شهره مى گردى ضمن اين كه ثواب اخروى را نيز براى خود تضمين نموده اى )).
در اعضاى ظاهرى انسان ، دست مظهر جابه جايى و وسيله نقل و انتقال اشياى خارجى است و يقينا در تعبير و بيان امام عليه السلام ، هم معناى واقعى دست و هم آثار و افعال مترتب بر آن موردنظر است ؛ مثلا دست درازى به اموال ، سرقت و تصرف مال ديگران بدون اجازه ، دست اندازى به نواميس و يا هر حقى از حقوق ديگران ، از گناهان دست است .
يك معناى كنايى هم از بيان امام عليه السلام محتمل است ؛ كه با سرانگشت تدبير و شيطنت ، حقى را تضييع و به حريم ديگران تجاوز كردن ؛ و يا به تعبير كنايى ديگر، گشاده دستى و بسته بودن دست ، كه مراد همان سخاوت ، و نقطه برابرش خسّت طبع است ، اين سخن امام سجاد عليه السلام برگرفته از اين آيه شريفه است كه :
و لا تجعل يدك مغلولة الى عنقك و لا تبسطها كل البسط فتقعد ملوما محسورا(328).
((هرگز دستت را بر گردنت زنجير مكن ، (و ترك انفاق و بخشش منما) و بيش از حد نيز دست خود را مگشاى كه مورد سرزنش قرار گيرى و از كار فرومانى )).
در همه تعليمات و آداب اخلاقى اسلام ، طورى اعتدال و ميانه روى رعايت شده است كه براى هر عقل سليمى ، قابل درك است ، تعاليم دينى ، انسان را از هرگونه افراط و تفريط، تندروى و كندروى نهى كرده است . در فرمايشى از اميرالمومنين عليه السلام نقل شده كه فرمودند:
لاترى الجاهل الا مفرطا او مفرّطا(329).
((نمى بينى جاهل را مگر در حال تندروى يا كندروى )).
تندروى و كندروى ريشه در جهل انسان دارد و اين خصيصه افراد جاهل است .
بنابراين ، به اعتدال و ميانه روى در امر معيشت و تنظيم صحيح زندگى توصيه فراوان شده است . در آيه شريفه ديگر آمده است :
و الَّذين اذا انفقوا لم يسرفوا و لم يقتروا و كان بين ذلك قواما(330).
((و كسانى كه هرگاه انفاق كنند، نه اسراف كنند و نه سختگيرى ؛ بلكه در ميان اين دو، حد اعتدالى دارند)).
بخل و پيامدهاى سوء آن
در مكتب تربيتى دين با بخل و گشاده دستى افراطى برخورد شده است ؛ مخصوصا با بخل و بسته بودن دست ، در قرآن آمده است :
الَّذين يبخلون و يامرون الناس بالبخل و يكتمون ما آتاهم اللّه من فضله (331).
((كسانى كه بخل مى ورزند و ديگران را هم به بخل ورزى دستور مى دهند، و خصوصياتشان اين است كه آثار لطف و تفضل الهى را بر خود پنهان مى كنند)).
در روايت آمده است : اگر خداوند بندگان را به نعمتى متنعم كرد، دوست دارد آثار آن نعمت را در وجود و زندگى آنها ببيند.
در آيه ديگرى در سوره مباركه آل عمران مى خوانيم كه :
ولا تحسبنَّ الَّذين يبخلون بما اتهم اللّه مِن فضله هو خيرا لهم بل هو شرّ لهم سَيُطَوِّقُون ما بَخِلوا به يوم القيامة و للّه ميراث السموات و الارض (332).
((افراد بخيل كه آثار تفضل الهى را پنهان كرده ، بخل مى ورزند و چيزى به كسى نمى دهند گمان نكنند به نفع آنهاست ، بلكه براى آنها بسيار بد است و اموالى كه با بخل ورزى جمع كرده اند طوقى بر گردن آنها خواهد بود و ميراث آسمان ها و زمين از آن خداست )).
آثار سوء و خطرناكى بر اين صفت مذموم اخلاقى مترتب است ، كه در روايات هم به آن اشاره شده است ؛ از رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم روايت است كه فرمودند:
ايَّاكم والشُّح فانَّه اهلك مَن كان قبلهم حملهم على ان يسفكوا دمائهم و يستحلّوا محارمهم (333).
((از بخل دورى كنيد كه بخل ورزى موجب هلاكت بسيارى از گذشتگان شده ؛ زيرا اين خصيصه اخلاقى ، آنها را وادار به خونريزى و گناهكارى كرد)).
گاهى بخل ورزى انسانها منشا و عاملى براى كشتن ديگران و يا توجه به نواميس ديگران مى شود و علمت مذموم و ناپسند بودن اين خصيصه اخلاقى ، آثار بسيار سوء و زشتى شود كه بر اين خلق و خوى نفسانى مترتب است . در سخن ديگرى از رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم آمده است كه :
اياكم و الشح فانما هلك من كان قبلك بالشح امرهم بالكذب فكذبوا و امرهم بالظلم فظلموا و امرهم بالقطيعة فقطّعوا(334).
((از بخل دورى كنيد كه بخل انسان را به گناه دروغ مجبور مى كند. گاهى بخل باعث مى شود انسان به گناه ظلم آلوده شود، اين صفت مذموم اخلاقى گاهى انسان را به قطع رحم مبتلا مى كند)).
بنابراين بخل ريشه بسيارى از گناهان و رذايل اخلاقى است . در روايتى از رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم وارد شده است كه فرمودند:
لا يجتمع الشح و الايمان فى قلب عبد ابدا(335).
((هرگز بخل و ايمان در يك دل جمع نمى شوند)).
اگر انسانى دلش به نور ايمان منور شده باشد، ديگر آن دل جاى بخل ورزى نيست . و آن دل جاى حرص ، آز، جمع آورى مال و محروم نمودن ديگران نيست .
يا در سخن ديرى از رسول بزرگوار اسلام صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم آمده است كه :
لا يدخل الجنة بخيل (336).
((انسان هاى بخيل از توفيق ورود به بهشت محرومند)).
بنابراين از مجموع اين نكات در مى يابيم كه ريشه بسيارى از گناهان و رذايل اخلاقى ، بخل است و به همين دليل خطرات و آفات از يك سو مكتب تربيتى و اخلاقى دين و از سوى ديگر، مكتب فقهى و اقتصادى دين ، به شدت با آن مقابله كرده اند.
نكته قابل توجه ديگرى كه از نتايج سوء و بسيار مذموم بخل به شمار مى آيد، سخت گرفتن بر خانواده است كه انسان بخيل چنان مبتلا به اين روحيه مذموم مى شود كه خانواده خود را در تنگنا و مضيقه قرار مى دهد، به تعبير رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم :
ليس منّا مَن وُسِّع عليه ثمّ قَتَرَ على عياله (337).
((كسى كه توسعه مالى دارد، اما بر خانواده و اهلش سخت مى گيرد از ما نيست )).
گاهى اين خصيصه و روحيه ، چنان در انسان قوت مى گيرد و عواقب منفى به بار مى آورد كه نزديك ترين افراد به فرد بخيل ، حتى فرزندانش آرزوى مرگ او را مى كنند. در بيان امام هشتم حضرت اباالحسن الرضاعليه السلام آمده است كه :
ينبغى للرجال ان يوسِّع على عياله لئلا يتمنّوا موته (338).
((بر مردان واجب است كه در حد مقدور، امكانات زندگى خانواده خود را توسعه دهند تا آنها آرزوى مرگ او را نكنند)).
تعبير ديگرى از حضرت رضا عليه السلام وارد شده كه فرموده اند:
صاحب النعمة يجب ان يُوسِّع على عياله (339).
((كسى كه خدا به او نعمت مال كرامت فرموده ، بايد براى اهل و خانه اش وسعت ايجاد كند)).
علاوه بر همه اين نكات ؛ انسان بخيل كسى است كه با زحمت و تحمل مشقت ، مال و اموالى را جمع آورى كرده ، اما بخل به او اجازه نمى دهد كه حتى خودش از اين اموال استفاده كند. بنابراين در زشتى و آثار منفى و منفورى كه اين روحيه و اخلاق نفسانى مترتب است هيچ ترديدى نيست ؛ و جاى هيچ بحث و گفتگو و نقدى وجود ندارد.
سخاوت و بخشش
نقطه مقابل اين رذيله اخلاقى ، سخاوت و گشاده دستى است ، كه در معارف تربيتى ما، سخاوتمندى را قرين ايمان دانسته اند. پيغمبر صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم مى فرمايند:
انّ السخاء من الايمان و الايمان فى الجنّة (340).
((همانا سخاوت از ايمان است ، و جايگاه مومن ، بهشت است )).
از جمله تاثيراتى كه ايمان در روح و دل انسان مى گذارد اين است كه مؤ من سخى الطبع پرورش مى دهد و طبعا انسان سخى مورد محبت و عنايت ذات پروردگار قرار مى گيرد و جايگاه او بهشت است .
همچنين روايت شده است :
ان اللّه تعالى جواد و يحبُّ الجواد(341).
((خداوند بخشنده است و بذل و بخشش را دوست دارد)).
تعبير بسيار جالب توجهى از رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم در اين باره وارد شده كه در ساير مسائل اخلاقى كمتر يافت مى شود:
شابّ سخىّ مرهق فى الذنوب احبّ الى اللّه مِن شيخ عابد بخيل (342).
((جوان سخاوتمند متهم به گناه ، نزد خدا محبوب تر از پيرمردى است كه عمرى را در عبادت گذرانده اما بخيل است )).
اين نشانه رفعت جايگاه و منزلت اين خلق نيكو است . در سخن ديگرى از رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم روايت شده است كه :
ان اللّه عبادا يخصُّهم بالنعم لمنافع العباد فمن بخل بتلك المنافع عن العباد نقلها اللّه عنه و حولها الى غيره (343).
((خدا گاهى تفضل كرده و افرادى را نعمت و مال و ثروت ارزانى مى دارد تا ديگر بندگانش هم از آن بهره مند شوند؛ حال اگر او بخل ورزيده ، از اين ثروت خدادادى به ديگران بهره اى نرساند، خدا اين نعمت را از او سلب كرده و به ديگرى عنايت مى كند)).
در مجموعه روايات اخلاقى مى بينيم كه مى فرمايند:
الجنّة دار الاسخياء(344).
((بهشت ، خانه سخاوتمندان است )).
در روايت ديگرى از رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم ، نكته مقابل آن ذكر شده :
لا يدخل الجنّة بخيل (345).
((افرادى كه اين خصيصه سخاوت را نداشته باشند، راهى به بهشت ندارند)).
در روايتى آمده است كه از رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم ، سوال شد:
اىُّ النَّاس افضلهم ايمانا؟ قال صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم ابسطهم كفَّا(346).
((كدام مردم ايمانشان برتر است ؟ جواب فرمودند: آنان كه در بذل مال و ثروت بر ديگران پيشى گيرند)).
در حديثى از امام صادق عليه السلام وارد شده است كه :
خِيارُكم سُمَحاؤ كم و شراركم بُخلائكم (347).
((خوبان شما افراد گشاده دستند و بدهاى شما كسانى اند كه بخل مى ورزند)).
ايثار و فداكارى
خصيصه اخلاقى سخاوت ، يك نقطه اوج و مرتبه عالى دارد كه به مقام ايثار مى رسد و قرآن آن را چنين ستوده است :
و يؤ ثرون على انفسهم و لو كان بهم خصاصة (348).
((ديگران را بر خود مقدم مى دارند؛ هرچند خودشان بسيار نيازمند باشند)).
انسان سخاوتمند كسى است كه بخشى از مال خود را به ديگرى مى دهد، اما اهل ايثار كسانى اند كه در آنچه نياز دارند ديگران را بر خود ترجيح مى دهند. در روايتى از رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم وارد شده است :
و آثر على نفسه غفر له (349).
((كسى كه نسبت به چيزى نيازمند باشد و ديگرى را بر خود ترجيح دهد مشمول غفران الهى مى شود)).
البته معنا و مفهوم ايثر و مدح اين روحيه بلند انسانى ، اين نيست كه انسان آنچه را كه خود نياز دارد، در اختيار ديگرى گذاشته ، خود براى لقمه نانى دست نياز پيش ديگران دراز كند و عزت نفس خود را از بين ببرد؛ چرا كه در مسائل اخلاقى ، رعايت عزت مومن در اولويت است . در تعبيرى از امام صادق عليه السلام وارد شده است كه :
ان اللّه تبارك و تعالى فوَّض الى المؤ من كل شى ء الا اذلال نفسه (350).
((خداوند همه اختيارات شخصى انسان را به خودش واگذارده ، مگر جايى كه اقدام او موجب ذلت و حقارتش شود)).
بنابراين ، ايثارگرى نبايد منتهى به افلاس و ناتوانى شخصى شده و او را براى تامين نياز، محتاج ديگران كند و آبروى خود را كه تنها سرمايه اوست از بين ببرد.
دست طلب چو پيش كسى مى كنى دراز ... پل بسته اى كه بگذرى از آبروى خويش
اين جا يك مطلب دقيقى وجود دارد كه تذكر و توجه به آن ضرورى است :
كرامت هاى اخلاقى و بزرگوارى هاى روحى انسان ، نشات گرفته از بلندى روح و پاكيزگى و طهارت نفس است و بسيار ارزنده و شايسته مدح است و كسى كه صاحب هر يك از اين كرامات اخلاقى باشد به عنوان يك انسان كامل شناخته مى شود.
افرادى هستند كه از مال خود ايثار مى كنند؛ چنان كه قرآن در مورد انصار مى فرمايد:
و يؤ ثرون على انفسهم و لو كان بهم خصاصة (351).
((ديگران را بر خود مقدم مى دارند هرچند خودشان بسيار نيازمند باشند)).
و افرادى هستند كه اهل ايثار و بخشش جان هستند:
و من الناس من يشرى نفسه ابتغآء مرضات اللّه (352).
((بعضى از مردم جان خود را به خاطر خشنودى خدا مى فروشند)).
مصداق بارز اين آيه كريمه ، مولا اميرالمومنين عليه السلام است كه در ((ليلة المبيت )) بذل جان كرد و با اين كه مى دانست مشركان تصميم بر كشتن رسول خدا صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم دارند، شجاعانه و با كمال مردانگى ، مروت و گذشت ، دست از جان خود شست و به جاى پيامبر در بستر ايشان خوابيد. اين تعالى روح است كه همگان اين بزرگى و عظمت روح را ستايش مى كنند. گرچه نداشتن اين خصيصه، مذموم و ناپسند نيست ، ولى اكثر قريب به اتفاق انسان ها در مورد جان خود چنين نيستند. اين مطلب درباره ايثار مال هم مصداق دارد. به نقل قرآن كه مى فرمايد:
و لا تَقتُلُوا اولادكم مِن اِملاق نحن نرزُقُكُم و ايَّاهم (353).
((و فرزندان خود را از (ترس ) فقر نكشيد؛ ما، شما و آنها را روزى مى دهيم )).
مردم در زمان جاهليت به دليل خصايص پست روحى ، فرزندان خود را مى كشتند، رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم موفق شد از همين مردم انسان هايى بسازد كه همه دارايى خود را با مهمانان مهاجر مكى تقسيم كرده و گاه در عين نادارى ، ديگران را بر خود مقدم مى داشتند. اما همه مردم چنين نيستند. با اين كه اگر كسى اين چنين باشد همه او را تحسين كرده ، از او به خوبى و بزرگى ياد مى كنند؛ اما وقتى نوبت به خودشان مى رسد، اينگونه نيست كه نان سفره خود را به ديگران بدهند، و البته داشتن همين روحيه هم مذموم و ناپسند نيست .
اگرچه بذل مال و جان دليل تعالى و عظمت روح و اوج انسانيت است ، اما به صورت قانون موظف توصيه نشده ، بنابراين جود و ايثار، در عين پسنديدگى ، يك قانون الزامى نيست با اين كه در نقطه مقابل آن ، بخل و خست طبع ، مذموم است .
آنچه كه در مقام تبيين آن هستيم اين نكته است كه همه قوانين الزامى اعم از قوانين فروع عمليه و قوانين اخلاقى هميشه با اعتدال و ميانه روى همراه بوده است .
قرآن مى فرمايد:
و لا تجعل يدك مغلولة الى عنقك و لا تبسطها كل البسط فتقعد ملوما محسورا(354).
((نه آنقدر دست و دلباز باش كه چيزى در كفت نماند و نه آنقدر دست بسته ، كه ندامت و حسرت دامنت را بگيرد)).
كلام حضرت هم ناظر به همين نكته يعنى اعتدال در روش و منش زندگى است . اولياى دين آنچنان شيفته و عاشق بى قرار عبادت بودند كه همه مورخان حتى اهل تسنن در حالات مولا اميرالمومنين عليه السلام نوشته اند:
حضرت در هر شب هزار ركعت نماز مى خواندند(355). و يا امام سجاد عليه السلام چنان كه در مقدمه بيان كرديم در شبانه روز هزار ركعت نماز مى خواندند؛(356) اما هرگز اين مقدار عبادت به صورت قانون و الزام در نيامده ، بلكه ميزان الزام همان پنج نوبت نماز واجب است . چه بسا افرادى كه در اين مسير، راه افراد پيموده و از جاده اعتدال خارج شده اند و مورد مذمت و نكوهش پيشوايان و مربيان دينى قرار گرفته اند. در بيانى از امام موسى بن جعفر عليه السلام وارد شده است كه فرمودند:
اجعلوا لانفسكم حظا من الدنيا... واستعينوا بذلك على امور الدين ... ليس منا من ترك دنياه لدينه و مَن ترك دينه لدنياه (357).
((براى امر دين ، دنيايتان را رها نكنيد، بلكه رغبت به دنيا را براى تقويت امر دين توصيه فرموده ، مى فرمايند: اگر كسى دنيا را به خاطر امور عبادى و اخروى تعطيل كند از محدوده دوستان و پيروان ما خارج شده يعنى در حقيقت شيعه نيست در مقابل آن ، كسى كه همه همت و تلاشش را متوجه دنيا كند، از محدوده دين خارج شده است )).
و در تعبيرى امام حسن مجتبى عليه السلام فرمودند:
اعمل لدنياك كانك تعيش ابدا واعمل لاخرتك كانك تموت غدا(358).
((طورى براى دنيايت عمل كن ، كه گويى هميشه در آن خواهى بود؛ و براى آخرتت هم طورى عمل كن كه گويى امروز پايان عمر تو است )).
اين اعتدال و توصيه به ميانه روى ، حتى در امور عبادى نيز وجود دارد و رهبانيت و انزوا و دورى از اجتماع سخت مورد مذمت و نكوهش است . حضرت پيامبر صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم مى فرمايند:
انَّما رهبانية امَّتى الجهاد(359).
((براى امت من ترك دنيا، همان جهاد و مبارزه است )).
اگر راست مى گويند كه از دنيا بريده اند، چرا به كوه و مغاره پناه مى برند؟ ميدان امتحان شما، ميدان جهاد است ؛ اگر از دنيا بريده ايد، بياييد براى تقويت دين مجاهده كنيد، در آن جا معلوم مى شود كه بريدگى از دنيا درست است يا نه ؟
رعايت اعتدال و ميانه روى در همه شوون زندگى از قوانينى است كه شرع مقدس اسلام براى ادامه حيات بشر قرار داده است . اين قاعده را حضرت اميرالمومنين عليه السلام در قالب روايتى بيان فرمودند:
اليمين و الشمال مضلّة و الطريق الوسطى هى الجادّة (360).
((انحراف به راست و چپ ، گمراهى و ضلالت است ، راه مستقيم و طريق ميانه ، جاده وسيع حق است )).
نه افراط و نه تفريط، بلكه اعتدال و ميانه روى . قرآن هم پيروان اين آيين را امت وسط دانسته است .
و كذلك جعلناكم امّة وسطا(361).
((ما شما را امتى ميانه رو قرار داديم )).
پس مطلوب شارع مقدس و قانون گذار، همان اعتدال در همه شوون است . چنان كه در همه نظام ها،چه در نظام اقتصادى اسلام ، چه در نظام فرهنگى دين ، چه در نظام اجتماعى شرع و چه در نظام سياسى اين نكته مورد توجه است ؛ حتى در نظام اخلاقى اسلام كه بر همه اين نظام ها، سايه افكنده است .
برترى عدل نسبت به جود
در اواخر كلمات قصار نهج البلاغه روايتى نقل شده كه سخن عميق و قابل توجهى است ؛ فردى كه از نحوه سوال او مى توان فهميد فرد باهوش و نكته سنجى بوده است به حضور اميرالمومنين عليه السلام شرفياب شد و سوال كرد:
ايّهما افضل العدل او الجود فقال عليه السلام : العدل يضع الامور مواضعها و الجود يخرجها من جهتها و العدل سائس عام و الجود عارض خاص فالعدل اشرفهما و افضلهما(362).
((عدالت بالاتر است يا جود و سخاوتمندى ؟ امام عليه السلام فرمودند: تعريف عدل اين است كه حق به صاحب حق برسد، اما جود، اغماض از حق مسلم است . در مديريت ، عدل و عدالت ، طريق و سياستى است كه همگان از آن بهره مندند؛ اما جود و ايثار يك حالت استثنايى است كه براى همه كس و در هر حال پيش نمى آيد؛ لذا جود، ايثار و سخاوت نمى تواند مبناى زندگى عمومى قرار بگيرد و نمى تواند براى زندگى اجتماعى به عنوان يك قانون درآيد)).
جالب اين است كه اين سخن را كسى بيان كرده است كه در شان او سوره(( هل اتى )) نازل شده و خود مظهر ايثار است ، نان سفره خود را به يتيم ، مسكين و اسير مى دهد و با آب افطار مى كند(363)؛ و اصلا شعار ((الجار ثمّ الدّار)) شعار رسمى اميرالمومنين و خانواده او عليهم السلام است . در روايت معروفى آمده است :
كانت فاطمة سلام اللّه عليها اذا دعت تدعو للمومنين والمومنات و لا تدعو لنفسها، فقيل لها: يا بنت رسول اللّه انك تدعين للناس و لا تدعين لنفسك فقالت : الجار ثمّ الدّار(364).
((حضرت فاطمه سلام اللّه عليها هميشه هنگام دعا، دوستان ، بستگان و همسايگان را دعا مى كرد، از ايشان پرسيده شد: چرا ديگران را دعا كردى ، خودت را دعا نكردى فرمودند: الجار ثمّ الدارّ.
معصومين عليهم السلام حتى در امور معنوى هم ، ديگران را بر خود مقدم مى داشتند؛ به عنوان نمونه در خطبه متقين نهج البلاغه ، امام عليه السلام اوصاف انسانهاى كامل را بيان كرده ، مى فرمايند:
نفسه منه فى عَناء و النَّاس منه فى راحَة (365).
((انسانهايى كه خود را به زحمت مى اندازند تا ديگران را به آرامش و آسايش برسانند)).
اين انسان كامل كه هم در مقام تربيت انسانهاى با كمال قرار دارد و هم در مورد مسائل شخصى افراد، سخاوتمندى و كرم از خود نشان مى دهد. مى فرمايند:
الجود عارض خاص (366).
((جود يك عارضه استثنايى و خاص است )).
اگر بخواهد قانونمند شود، پايه و اساس بگيرد و به صورت قانون درآيد، ديگر جود نخواهد بود؛ وقتى به آن جود مى گويند كه اجبار و الزام قانونى در كار نباشد و تنها از سر كرامت و علو طبع واقع شود. در كلام ديگرى از اميرالمومنين عليه السلام آمده است كه مى فرمايند:
العدل سائس عام والجود عارض خاص فالعدل اشرفهما و افضلهما(367).
((عدالت ، روش و سياستى است كه همگان از آن بهره مند هستند، اما جود ايثار يك حالت استثنايى است كه براى همه كس پيش نمى آيد، پس عدالت ، برتر است )).
با محاسبه و سنجش اجتماعى ، عدل برتر و شايسته است ؛ يعنى اگر عدل و جود را در ترازوى شرافت بگذاريم ، عدل رجحان دارد و اگر اين دو را در ميزان فضيلت نيز قرار دهيم باز عدل برترى دارد. عادل به كسى گفته مى شود كه مثلا مال كسى را نمى دزدد، به نواميس ديگران نظر ندارد. دستش به خود ديگرى آلوده نمى شود، اما جواد و سخى ، كسى است كه نه تنها مال ديگرى را نمى دزدد، بلكه از مال خود هم به ديگرى مى دهد. عادل كسى است كه به نواميس ديگران نظر ندارد، اما جواد كسى است كه حاضر است براى حفظ نواميس ديگران ، تا آخرين قطره خون دفاع كند، با اين همه ، باز عدل والاتر است.
از نظر ملكات اخلاقى و اوصاف شخصى ، جود با عدل قابل قياس نيست . بنابراين اميرالمومنين عليه السلام ، كه در پاسخ اين مرد سوال كننده ، اينگونه مى گويد؛ وقتى پاى منافع شخصى به ميان مى آيد، تنها نان سفره اش را به ديگران مى دهد كه آيه نازل مى شود:
و يُطعمون الطَّعام على حُبِّهِ مسكينا و يتيما و اسيرا(368).
((بنابر دوستى با خدا، به فقير، اسير و طفل يتيم طعام مى دهند)).
و وقتى پاى منافع خودش در ميان است ، در ركوع نماز، حلقه انگشترى را به نيازمند مى دهد كه آيه نازل مى شود:
انَّما وَليُّكُمُ اللّه و رسوله و الَّذين آمنوا الَّذين يقيمون الصلاة و يؤ تون الزكوة و هم راكعون (369).
((همانا ولى شما، تنها خدا و رسول خدا و آن مومنانى هستند كه نماز به پا داشته و در حال ركوع زكات مى دهند)).
وقتى سخن از منافع شخصى است در شب خطر به جاى رسول خدا صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم مى خوابد و از جان مايه مى گذارد تا اين كه آيه نازل مى شود:
و مِن الناس مَن يَشرى نفسه ابتغاء مرضات اللّه و اللّه رؤُف بالعباد(370).
((بعضى از مردم هستند كه از جان خود در راه رضاى خدا مى گذرند و خدا دوستدار چنين بندگانى هستند)).
وقتى منافع شخصى در ميان است تاريخ به سند مطمئن مى نويسد:
ان اميرالمومنين عليه السلام اعتق الف مملوك من ماله و كدّ يده (371).
((اميرالمومنين عليه السلام با دسترنج خود هزار بنده آزاد كرد)).
بيل مى زند، كشاورزى مى كند، عرق مى ريزد تا با دسترنج خود، هزار برده را از زير يوغ بردگى آزاد كند. چاه حفر مى كند و همه را وقف مى كند و خلاصه وقتى پاى منافع عمومى در ميان است همين انسان رئوف ، كريم ، جواد، دست برادرش عقيل را براى درخواست مقدارى سهم اضافى از بيت المال مى سوزاند؛ و حتى بر زندگى شخصى خود و فرزندانش تنگ مى گيرد. هنگامى كه همه دارايى صندوق بيت المال را بين اهلش تقسيم مى كند، در محل آن دو ركعت نماز مى خواند:
رجاء ان يشهد له يوم القيامة (372).
((به اميد آن كه زمين بيت المال در قيامت شهادت بدهد)).
بنابراين آنچه كه مبنا و اساس بنيان اجتماع واقع مى شود عدل است ؛ اما جود و سخاوتمندى مى تواند زيبايى و نماى اين ساختمان باشد، اگر ساختمانى اساسش ويران باشد، تزيين و زيبايى آن سودى ندارد.
در اين كلام ، همه توجه امام سجاد عليه السلام به رعايت اعتدال در زندگى است و هرگونه تخلف در اين مسير در بسط و گشاده دستى را مايه ملامت ملامتگران عاقل در دنيا و عقوبت در آخرت ذكر مى فرمايند؛ بخل ورزيدن و خوددارى در انجام واجبات را موجب ندامت و حسرت اخروى مى دانند.
درآمدهاى نامشروع و پيامدهاى آن
دست اندازى به مال ديگران به هر طريق و راهى اعم از سرقت و دزدى ، به طور مستقيم و يا غيرمستقيم ؛ خيانت در امانت ، غش در معامله ، رشا و ارتشا و مطلق كسب و درآمدهاى حرام و مصاديق فراوانى كه بر اين عنوان كلى ، اطلاق مى شود؛ مثل تحصيل درآمد از راه فروش اموالى كه شرع مقدس ممنوع كرده ، مانند مسكرات با مال كسب شده از راه قمار، ريا، احتكار و مطلق درآمدهاى نامشروع ، همه حرام است . رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله فرمودند:
انَّ اَخوف ما اَخافَ على اُمَّتى مِن بعدى هذا المكاسب المحرّمة (373).
((بيشترين چيزى كه مرا نسبت به حال امتم بعد از من سخت نگران مى كند، اشتغال به درآمدهاى ناروا و حرام است )).
روشن است كه همه اين موارد و مصاديق ، صرف نظر از اين كه مصداق ظلم و تعدى به حقوق ديگران است و كسى كه به آن دست زند، مجرم شرعى است ، مانع رشد ملكات اخلاقى و نفسانى انسان مى شود و چه بسا باعث سقوط از عالى ترين مرتبه انسانى به پست ترين مرتبه حيوانى ميگردد؛ زيرا اين حيوان است كه براى پر كردن شكم خود، باكى ندارد كه طعمه را از چه منبعى به دست آورد؛ و حال آنكه قرار بر اين شد كه در همه شوون و جهات زندگى انسان ، شرايط و هدف او با حيوان متفاوت باشد، بر اين اساس رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله فرموده اند:
منَ لم يُبال مِن اين اكتسب المال لم يبال اللّه من اين ادخله النار(374).
((اگر كسى در تحصيل مال بى باك باشد، بر خداوند هم باكى نيست كه او را از چه سمت وسويى به آتش داخل كند)).
نتيجه اين كه : انسان اگر نسبت به اين امور پروا نداشته و مراعات نكند، همه قابليت هاى نفسانى و استعدادهاى بالقوه او كه خداوند براى رشد و كمال او براى تحصيل مال و درآمد مشروع در اختيارش قرار داده است از بين مى رود. دل بى پروايى كه مالامال از حرام شده است چگونه قابليت نور معنويت و ضياء روحانيت را خواهد داشت ؟ اصلا گوشت ، استخوان و پوست روييده از حرام ، چگونه استعداد پذيرش فيوضات عالم ملكوت و معنويت را خواهد داشت ؟ در روايتى از رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله وارد شده است كه فرمودند:
ان اللّه ملكا على بيت المقدس ينادى كل ليلة من اكل حرام لم يقبل منه صرف و لا عدل (375).
((خداوند را ملكى است كه هر شب و روز مى گويد: از كسى كه با مال حرام زندگى خود را مى گذراند، نه فريضه اى پذيرفته مى شود و نه نافله اى )).
اعمال واجب و مستحبى را كه انجامى مى دهد مقبول نيست ؛ زيرا شكم او مالامال از حرام است . در روايتى از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه فرموده اند:
اذا اكتسب الرجل مالا من غير حلة ثمّ حجّ فلبّى نودى لا لبّيك و لا سعديك (376).
((اگر كسى در جهت كسب حرام باشد، سپس به حج برود لبيك كه مى گويد، منادى مى گويد: لبيك تو پذيرفته نيست )).
افرادى كه به حج مشرف مى شوند، براى اداى مناسك حج در ميقات محرم مى شوند و يكى از اعمال و فرايض در مقدمه احرام ، گفتن دو ((لبيك )) و ((سعديك )) است . اين روايت تصريح مى كند كسى كه كسب حرام داشته و دعوت خدا را اجابت كرده است ، مى گويد: خدايا من براى پاسخ آمدم تو را لبيك مى گويم . در جواب گفته مى شود كه اين صدا كردن و خواند خدا پذيرفته نيست .
در آيه شريفه قرآن آمده است :
و قَدِمنَا الى ما عَمِلوا مِن عَمَلِ فَجعلناه هَبَاء مَنثُورا(377).
((و ما به سراغ اعمالى كه انجام داده اند مى رويم ، و همه را همچون ذرات غبار پراكنده در هوا قرار مى دهيم )).
انسانى كه شكم خود را از مال حرام پر كرده است ، كار او مثل غبار پراكنده است كه هرگز توان جمع آوريش را ندارد تا از آن حاصلى بربندد. امام سجاد عليه السلام ذيل اين تعبيرات اميرالمومنين در دعاى كميل :
اللّهم اغفرلى الذنوب التى تهتك العصم ، اللّهم اغفرلى الذنوب التى تنزل البلاء، اللّهم اغفرلى الذنوب التى تحبس الدعاء(378).
((بار خدايا! آن گناهان مرا كه پرده ها را مى درند بيامرز؛ بار خدايا! آن گناهان مرا كه بدبختى ها را فرو مى بارند بيامرز؛ بار خدايا! آن گناهان مرا كه از استجابت دعا جلوگيرى مى كنند بيامرز)).
فرموده اند: ((از گناهانى كه موجب حبس دعا مى شود، پر بودن شكم از مال حرام است ))(379). در روايت ديگرى دارد:
انَّ احَدكُم ليرفع يَدَيهُ الى السَّماءِ فيقول يا ربِّ يا ربِّ و مَطعَمَهُ حرام و مَلبَسَهُ حرام فاى دعاء يستجاب لهذا(380).
((انسان ، دست ها را به طرف آسمان بلند مى كند و خدا را مى خواند ولى شكم او از حرام پر شده و لباسش را از حرام تدارك ديده است ، پس چگونه خدا سخن چنين كسى را بپذيرد)).
با بررسى اخلاقى و صرف نظر از جهات فقهى ، اقتصادى و آثار سوءاجتماعى ، آثار ويرانگر و مخربى بر كسب حرام مترتب است كه هر انسان خردمند و عاقلى را از آلودگى به آن باز مى دارد.
مصاديق كسب حرام
با توجه به اين كه مبناى گفتار، تفسير و تاويل ما از سخنان امام سجاد عليه السلام مبتنى بر مسائل اخلاقى است ، فقط از اين ديدگاه به آن نگاه مى كنيم و تا حد امكان ، همه مصاديقى را كه از نظر اخلاقى مورد نهى و مذمت قرار گرفته است بيان مى كنيم :
1 - ربا
از مصاديق بارز و روشن كسب حرام ك در كتاب الهى و روايات اهل بيت عليهم السلام به شدت مورد نهى واقع شده ، رباست .
ربا، علاوه بر حرمت و ممنوعيت فقهى و ترتب آثار سوءاقتصادى ، از منظر اخلاقى به شدت مذمت شده است . مرحوم شيخ حر عاملى عليه الرحمة در كتاب ((وسايل الشيعه )) روايتى از امام صادق عليه السلام نقل نموده اند كه حضرت فرمودند:
انَّما حرّم اللّه الرِّبا كيلا يَمتَنَعوا من صَنَائِعِ المعروف (381).
((خداوند متعال ، ربا را حرام كرد تا اين كه خلق و خوى معروف و اقدام به خير در ميان مردم فراموش نشود)).
يكى از علت هاى نهى اين عمل از طرف شارع مقدس اين است كه عادت به ريا موجب تحاشى و فرار از معاضدت و يارى برادران مسلمان و ديگران است . حاكميت روح منفعت طلبى باعث مى شود كه در انسان انديشه و فكر خدمت به نيازمندان و محتاجان ، تحت الشعاع قرار بگيرد و روح بلند و ظريف انسان دوستى او از بين برود. نوع دوستى ، كمك به ديگران ، دستگيرى نيازمندان ، همراهى با حاجتمندان حسنه و ملكه اخلاقى است كه در معارف اخلاقى اسلام به آنها توصيه شده است . در روايتى از امام صادق عليه السلام آمده است كه فرمودند:
الماشى فى حاجة اخيه كالساعى بين الصفا و المروة و قاضى حاجته كالمتشحِّط بذمّه فى سبيل اللّه يوم بدر و اُحد(382).
((كسى كه يك قدم براى حل مشكل برادرش بردارد، مثل كسى است كه بين صفا و مروه سعى مى كند و كسى كه در قضاى حاجت مومن حركت كند، مانند كسى است كه خونش در روز جنگ بدر و احد در راه خدا به زمين ريخته شود)).
انسان مومنى كه براى برآورده كردن حاجت مومن ديگر حركت كند، مانند كسى است كه در جنگ بدر يا احد به فرماندهى شخص رسول اللّه صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم جنگيده و خونش ريخته شده است . و به يقين در صدر اسلام شهيدى پرفضيلت تر از شهداى بدر و احد نداريم . حال اگر كسى رباخوار شد، ممكن است در آغاز همه روح ظريف نوع دوستى او از بين نرود، اما تدريجا روحيه ارزشمند او در نوع دوستى ، علاقه به برادران و دستگيرى از نيازمندان تحت الشعاع قرار مى گيرد و به مرتبه اى مى رسد كه براى تامين اميال منفعت طلبانه خود به هيچ وجه كمك به ديگران را لحاظ نمى كند. و به همين دليل است كه در معارف دين از رباخوارى نهى و مذمت شده است . در روايتى از رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم آمده است كه :
مَن اكل الرّبا مَلَاءَ اللّه بَطنِهِ مِن نَار جهنَّم بِقَدر ما اكل و انِ اكتَسَبَ منه مالا لم يقبل اللّه منه شيئا من عَمَلِهِ و لم يَزَل فى لعنة اللّه و الملائكة ما كان عنده قيراطا(383).
((هر كسى كه ربا بخورد، به همان اندازه ، خداوند شكم او را مالامال از آتش جهنم مى كند و اگر به اندازه قيراطى مال ربا نزد فرد باشد، مادامى كه اين مال ربا نزد اوست ، خداوند هيچ كدام از اعمال او را نمى پذيرد و پيوسته لعنت خداوند و ملائكه شامل حال او خواهد بود)).
از مجموعه روايات و ادله حرمت ربا، اين نكته استفاده مى كنيم كه : رباخوارى به عنوان محاربه و جنگ با خدا و رسول خدا صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم تلقى شده است .
در قرآن كريم آمده است :
فان لم تفعلوا فاذنوا بحرب من اللّه و رسوله (384).
((پس اگر ترك ربا نكرديد آگاه باشيد كه به جنگ خدا و رسول آن برخاسته ايد)).
و اين چيزى نيست جز همان روح بلند انسانى و هدف غايى خلقت و آفرينش انسان كه با آلوده شدن به اينگونه مسائل ، تحت تاثير قرار مى گيرد كه غرض خلقت چنين انسانى نيست . وجوه و دلايل اقتصادى و فقهى نهى ربا در روايتى به نقل از امام صادق عليه السلام اينگونه ذكر شده است :
لو كان الربا حلالا لترك الناس التجارات و ما يحتاجون اليه (385).
((اگر خداوند ربا را حلال قرار داده بود، مردم كسب و تجارت و نقل و انتقال اموال را رها مى كردند)).
اصولا در زندگى بشرى نياز به تجارت امرى طبيعى است ، علاوه بر اين كه :
فحرّم اللّه عزوجل على العباد الربا لعلّة فساد الاموال (386).
((خداوند ربا را حرام قرار داد؛ چون موجب فساد در اموال مردم مى شود)).
در مقابل مى بينيم براى تحرك اقتصادى به فعاليتهاى جسمانى و كار كشيدن از جسم تاكيد فراوانى شده است . از حضرت رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم سوال شد:
اى كَسبِ الرَّجلِ اطيَب ؟ قال : عمل الرجل بيده (387).
(( چه كسبى براى انسان پاكيزه تر است ؟ فرمودند: آنچه با دسترنج خود به دست آورده است )).
يا در روايت ديگرى از آن حضرت نقل شده است كه فرمودند:
مَن اكل مِن كدِّ يده يكون يوم القيامة فى عداد الانبياء و ياخذ ثواب الانبياء(388).
((كسى كه از حاصل تلاش و دسترنج خود، زندگى اش را اداره كند، روز قيامت در زمره انبيا محشور مى شود و آن ثوابى كه خدا به انبياى الهى مى دهد به او هم عنايت مى كند)).
يا در روايت ديگرى از پيامبر اكرم صَلى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم اين چنين وارد شده است :
الكاد على عياله كالمجاهد فى سبيل اللّه (389).
((كسى كه براى تامين نياز خود و خانواده اش تلاش كند، مانند مجاهد فى سبيل اللّه است )).
در مقابل ، بى كارى ، بى عارى و تلاش نكردن ، به شدت مورد بغض انبيا و اولياى الهى قرار گرفته است . روايتى از رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم وارد شده است كه فرمودند:
ان اللّه يبغض الشّابّ الفارغ (390).
((جوان بى كار مبغوض خداوند است )).
ابن عباس در روايتى از رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم آورده است كه :
كان رسول اللّه صَلى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم اذا نظر الى الرجل فاعجبه ، قال : له حِرفة ؟ فان قالوا:لا، قال : سقط من عينى (391).
((گاه افرادى خدمت رسول اكر صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم مى رسيدند؛ وقتى حضرت ايشان را مى ديدند مسرور و شاد مى شدند و از شغلشان مى پرسيدند؛ اگر مى گفتند كارى ندارند، حضرت مى فرمودند: از چشم من افتادند)).
مرحوم كلينى روايتى را نقل مى كند كه شخصى حضور امام صادق عليه السلام آمد و گفت : ((همسايه خوبى پيدا كرده ايم ؛ مرتب نماز مى خواند، روزه مى گيرد و خيلى آدم خوبى است . حضرت پرسيدند: چه كسى زندگى او را تامين مى كند؟ گفت : برادرش . امام عليه السلام فرمودند: برادرش از او عابدتر است ؛ براى اين كه همه زندگى اش را به عبادت مى گذراند))(392).
پس معلوم مى شود عبادت فقط اين نيست كه انسان نماز، روزه و اعمال مشخص شده دين را انجام بدهد، نفس كسب ، تجارت ، زحمت و تحصيل درآمد هم از ديدگاه شرع مقدس ، نوعى عبادت تلقى شده است . امام صادق عليه السلام در مقابل آن ذكسانى كه ترك كار و تلاش و فعاليت مى كنند و زندگى خود را با رباخوارى و به اصطلاح با چرخش سرمايه اداره مى كنند، به شدت ايستاده و عمل آنها را مذمت فرموده اند. در روايتى از آن حضرت وارد شده است كه مى فرمايند:
دِرهَم رِبَا اعظَمُ عنداللّه مِن سَبعِينَ زَنيَّة كلَّها بِذَاتِ محرم فى بيت اللّه الحرام (393).
((گناه يك درهم رباخوارى نزد پروردگار از هفتاد مرتبه زناى با محرم در خانه خدا بالاتر است )).
2 - غش در معامله
از ديگر مصاديق درآمدهاى نامشروع كه از نظر فقهى و اخلاقى مورد نهى قرار گرفته ، غش در معامله است . در روايتى از رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم وارد شده است :
الا و مَن غشِّنا فليس منّا قالها ثلاث مرّات و مَن غشّ اخاه المسلم نزع اللّه بركة رزقه و افسد عليه معيشته و وَكلَه الى نفسه (394).
((كسى كه در معاملاتش ، غش كند از زمره مسلمين محسوب نخواهد شد. حضرت اين جمله را سه بار تكرار كردند. كسى كه با برادر مسلمانش غش در معامله كند، خداوند بركت را از مال او برمى دارد؛ اگرچه با اين عمل ، درآمد بسيارى تحصيل كند زندگى را بر او سخت مى كند و علاوه بر اين ، او را در زندگى به حال خود واگذار مى كند)).
چه بسا افرادى كه در معاملات اين روش را پيشه كرده اند، اما در قنوت نماز مى گويند: اللّهم لا تكلنا الى انفسنا طرفة عين ابدا خدايا! ما را يك لحظه به خودمان وامگذار؛ در حالى كه اين رها كردن انسان ، اثر وضعى اعمال خود اوست . در روايتى از رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم وارد شده است :
من غش مسلما فى شراء او بيع فليس منا و يحشر يوم القيامة مع اليهود لانهم اغش الخلق للمسلمين (395).
((كسى كه در خريد و فروش با مسلمانى ، غش در معامله داشته باشد از زمره مسلمين خارج شده ، روز قيامت با قوم يهود محشور خواهد شد؛ زيرا از ميان همه اقوام و فرق ، يهود بيش از همه به مسلمانان غش و خيانت كردند)).
خيانت به مسلمانان ، خصوصيت قوم يهود است و اگر انسان مسلمانى متصف به اين خصيصه اخلاقى شود، در قيامت با آن قومى كه اين ويژگى در انحصار آنها بوده محشور خواهد شد. بنابراين از مصاديق و درآمدهاى ممنوع ، خيانت در معامله با برادر مسلمان است كه در شرع مقدس به هيچ وجه جايز نيست .
3 - رشوه
يكى ديگر از مصاديق ممنوع و ناروا، رشا و ارتشا است ؛ يعنى رشوه دادن و گرفتن . در تفسير آيه شريفه : اكّالون للسُّحت (396) روايتى از امام هشتم اباالحسن الرضا عليه السلام وارد شده است كه ايشان از اميرالمومنين عليه السلام نقل كرده اند كه حضرت درباره كسانى كه حرام خوارى مى كنند، فرمودند:
هو الرجل يقضى لاخيه الحاجة ثمّ يقبل هديته (397).
((انسان نيازمند و گرفتار دست به سوى برادر مسلمانش دراز مى كند كه مشكلش حل شود؛ و او در قبال قضاى حاجت برادر مومن خود، مطالبه اجر و مزد مى كند)).
اسم اين عمل رشوه است كه از نظر اخلاقى مذموم است و از نظر فقهى مورد اشكال است . در روايتى از امام صادق على عليه السلام وارد شده است :
من اكَلَ السُّحت الرشوة فى الحكم (398).
((رشوه گرفتن در دادرسى از مصاديق حرام خوارى است )).
يكى ديگر از مصاديق حرام خوارى ، رشوه گرفتن در امر قضا است كه واقعا از مواردى است كه در روايات با لحن تندى از آن ياد شده است . از رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم روايت شده است كه فرمودند:
لعن اللّه الرّاشى و المرتشى و من بينهما يمشى (399).
((كسى كه رشوه مى دهد يا ميگيرد و هم آن كه در اين بين ، دلالى مى كند، همه به لعنت الهى مبتلا و از رحمت او دور هستند)).
بنابراين ، هر چيزى كه روح ظريف و بلند انسانى را از نظر اخلاقى تحت تاثير قرار داده ، از اوج عظمت روحى ساقط كند منع شده است ؛ هرچند از زاويه فقهى گاهى منتهى به حرمت شده و گاهى در مرتبه كراهت مى ماند.
4 - دزدى
ما شايد كمتر حق الناسى داشته باشيم كه براى آن ، حد معين شده باشد. معمولا حدود الهى در باب لواط، زنا، شرب خمر و امثال آن است ، ولى سرقت و دزدى از حقوقى است كه خداوند برايش حد معين كرده است . در قرآن آمده است :
و السارق و السارقة فاقطعوا ايديهما(400).
((دست مرد و زن سارق را ببريد)).
در روايتى از امام محمد باقر عليه السلام آمده است كه :
لا يسرق السارق و هو مؤ من (401).
((اصلا نمى شود كسى دزدى كند و در همان حال مومن هم باشد)).
آن كسى كه اموال ديگران را سرقت مى كند، در حقيقت ايمانش را از دست داده است . غصب و غارت اموال ديگران ، همه از مصاديق درآمدهاى نامشروع است .
5 - احتكار
از مصاديقى كه به خصوص در اين روزگار آن هم از ديدگاه اخلاقى بايد مورد توجه قرار گيرد، مساله احتكار است . در روايتى از رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم نقل شده است كه فرمودند:
لان يلقى اللّه العبد سارقا احب من ان يلقاه اللّه و قد احتكر الطعام اربعين يوما(402).
((اگر خدا بنده اى را در حال دزدى ببيند خوش تر دارم تا او را در حال احتكار طعام ببيند آن هم در چهل روز)).
از رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم روايت شده است كه از جبرئيل عليه السلام نقل مى كند:
اطَّلَعتُ فى النَّار فرَايتُ وادِيا فى جهنَّم يُغلَى فقُلت يا مالك لمَن هذا فقال لثلاثة المُحتَكِرينَ و المُدمِنينَ الخَمر و القوّادين (403).
((من بر جهنم مشرف شدم ؛ سرزمينى را ديدم كه در غليان و جوشش است . پرسيدم : اين وادى ، جايگاه چه كسانى است ؟ گفت : خداوند اين جايگاه را براى سه گروه خلق كرده است : يك گروه ، كسانى كه نيازمندى هاى مردم را احتكار و پنهان مى كنند؛ گروه ديگر كسانى كه دايم الخمر هستند؛ و گروه سوم افرادى كه به حرام بين زن و مرد ارتباط برقرار مى كنند)).
صرف نظر از جهات فقهى و آثار سويى كه موجب فلج شدن چرخ اقتصادى اجتماع مى شود، اين يك حركت زشت اخلاقى است كه انسان فقط خود را مى بيند و غريزه نفسانى پول پرستى خود را با احتكار نيازمندى مردم اشباع ؛ و ديگران را در عين نياز و حاجت رها كند. بنابراين ، براى جلوگيرى از اين حركت ، در فقه قواعدى داريم .
در روايات وارد شده كه مكروه است كه افراد بيرون از شهر به استقبال كاروان ها بروند؛ تا زودتر از قيمت جنس ها مطلع شده ارزان بخرند و سپس وارد شهر كرده ، به علت نياز مردم ، آن متاع را به بهاى گرانترى بفروشند.(404) خلاصه ما در باب كسب و تجارت ، از اين موارد استحباب و كراهت فراوان داريم.
در روايات داريم كه امام صادق عليه السلام هزار دينار به عنوان سرمايه به يكى از عوامل خود به نام مصادف داده بودند كه تجارت كند. اين شخص مى گويد: ما متاعى خريديم و به مصر رفتيم . در آن جا اين جنس خيلى مرغوب و ناياب بود. هم قسم شديم كه اين جنس را به دو برابر قيمت خريد بفروشيم . بعد از بازگشت از مصر دو كيسه به حضور امام عليه السلام تقديم كردم و گفتم : هزار دينار اصل سرمايه و هزار دينار سود آن است . حضرت فرمودند: چگونه شما اين درآمد را به دست آورديد؟ وقتى ماجرا را براى حضرت توضيح دادم ؛ امام عليه السلام فرمودند: من اين پول را نمى خواهم و به اين پول دست نمى زنم و سپس فرمودند:
يا مصادف مجالدة السيوف اهون من طلب الحلال (405).
((اى مصادف ! جنگيدن با شمشير، آسان تر از تحصيل درآمد حلال است )).
لذا در باب احتكار داريم كه اگر متاع احتكار شده ، مورد نياز مردم باشد، شخص را ملزم به فروش مى كنند. اين حساسيت در عهد پيغمبر صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم عمدتا روى طعام ، قوت و غذاى مردم بوده است .
منابع :
328- سوره اسراء، آيه 29.
329- نهج البلاغه ، ص 194، حكمت 70.
330- سوره فرقان ، آيه 67.
331- سوره نساء، آيه 37.
332- سوره آل عمران ، آيه 180.
333- مجموعه ورام ، ص 179.
334- بحارالانوار، ج 70، ص 303، حديث 15.
335- وسايل الشيعه ، ج 9، ص 40، حديث 11472.
336- مجموعه ورام ، ص 179.
337- مستدرك الوسايل ، ج 15، ص 256، حديث 18159، عوالى اللئالى ، ج 1، ص 255، حديث 15.
338- وسايل الشيعه ، ج 21، ص 541، حديث 27810.
339- بحارالانوار، ج 75، ص 335، حديث 2.
340- كنزالعمال ، ج 6، ص 393، حديث 16217.
341- بحارالانوار، ج 89، ص 184، حديث 21.
342- بحارالانوار، ج 70، ص 307، حديث 34.
343- محجَّةُ البيضاء، ج 6، ص 61.
344- بحارالانوار، ج 68، ص 356، حديث 18.
345- مجموعه ورام ، ص 179.
346- وسايل الشيعه ، ج 21، ص 544، حديث 27821.
347- بحارالانوار، ج 70، ص 307، حديث 34.
348- سوره حشر، آيه 9.
349- محجَّةُ البيضاء، ج 6، ص 79.
350- كافى ، ج 5، ص 63، حديث 3 .
351- سوره حشر، آيه 9.
352- سوره بقره ، آيه 207.
353- سوره انعام ، آيه 151.
354- سوره اسراء، آيه 29.
355- احقاق الحق ، ج 8، ص 618، الغدير، ج 5، ص 25.
356- بحارالانوار، ج 41، ص 23، حديث 16، الغدير، ج 5، ص 31، حديث 13.
357- بحارالانوار، ج 75، ص 321، حديث 18.
358- مستدرك الوسايل ، ج 1، ص 146، حديث 220.
359- مستدرك الوسايل ، ج 2، ص 401، حديث 2303، - بحارالانوار، ج 8، ص 170 حديث 112.
360- نهج البلاغه ، ص 10، خطبه 16.
361- سوره بقره ، آيه 143.
362- نهج البلاغه ، ص 226، حديث 437.
363- تفسير فخر رازى ، ج 30 ص 244.
364- بحارالانوار، ج 43، ص 82، حديث 4، كشف الغمه ، ج 1، ص 468.
365- نهج البلاغه ، ص 121، خطبه 193.
366- نهج البلاغه ، ص 226، خطبه 437.
367- نهج البلاغه ، ص 226، خطبه 437.
368- سوره انسان ، آيه 8.
369- سوره مائده ، آيه 55.
370- سوره بقره ، آيه 207.
371- وسايل الشيعه ، ج 17، ص 37، حديث 21918.
372- كشف الغُمّه ، ج 1، ص 173.
373- مستدرك الوسايل ، ج 13، ص 66، حديث 14763.
374- محجَّةُ البيضاء، ج 3، ص 204.
375- محجَّةُ البيضاء، ج 3، ص 204.
376- محجّة البيضاء، ج 3، ص 207.
377- سوره فرقان ، آيه 23.
378- مفاتيح الجنان ، ص 102 (دعاى كميل ).
379- بحارالانوار، ج 90، ص 372 - 373.
380- ارشاد القلوب ، ص 69.
381- وسايل الشيعه ، ج 18، ص 120، حديث 23278.
382- مستدرك الوسايل ، ج 9، ص 50، حديث 10170.
383- وسايل الشيعه ، ج 18، ص 122، حديث 23284.
384- سوره بقره ، آيه 279.
385- وسايل الشيعه ، ج 18، ص 120، حديث 23280.
386- وسايل الشيعه ، ج 18، ص 121، حديث 23280.
387- مستدرك الوسايل ، ج 13، ص 24، حديث 14634.
388- مستدرك الوسايل ، ج 13، ص 24، حديث 14632.
389- مستدرك الوسايل ، ج 7، ص 378، حديث 8462.
390- مستدرك الوسايل ، ج 7، ص 131.
391- مستدرك الوسايل ، ج 13، ص 11، حديث 14581.
392- كافى ، ج 5، ص 78، حديث 4، وسايل الشيعه ، ج 17، ص 25، حديث 90.218
393- وسايل الشيعه ، ج 18، ص 123، حديث 23288.
394- وسايل الشيعه ، ج 17، ص 283، حديث 22529.
395- من لا يحضره الفقيه ، ج 4، ص 8، حديث 1، وسايل الشيعه ، ج 17، ص 282، حديث 22528.
396- سوره مائده ، آيه 42.
397- وسايل الشيعه ، ج 17، ص 95، حديث 22067.
398- مستدرك الوسايل ، ج 17، ص 353، حديث 21558.
399- بحارالانوار، ج 101، ص 247، حديث 11، مستدرك الوسايل ، ج 17، ص 355، حديث 8.
400- سوره مائده ، آيه 38.
401- كافى ، ج 2، ص 285، حديث 22.
402- بحارالانوار، ج 100، ص 77، حديث 1.
403- وسايل الشيعه ، ج 17، ص 426، حديث 22910
404- وسايل الشيعه ، ج 17، ص 426، باب 36 از ابواب آداب التجاره .
405- وسايل الشيعه ، ج 17، ص 421، حديث 1.
افزودن دیدگاه جدید