عالمان دین و آخوندها، تاکنون چه اختراع و اکتشافی کرده اند و چه فایده ای برای بشر داشته اند؟

اولا گویی در سوال فایده با اختراع و اکتشاف مساوی قلمداد شده است. و این ثمره فضای پوزیتیویستی است که علم را منحصر در علوم تجربی کرده و باقی مطالب را اصلا علم نمی داند! حال آنکه نقدهای بسیاری جدی بر این نوع تفکر وارد است.

اولا گویی در سوال فایده با اختراع و اکتشاف مساوی قلمداد شده است. و این ثمره فضای پوزیتیویستی است که علم را منحصر در علوم تجربی کرده و باقی مطالب را اصلا علم نمی داند! حال آنکه نقدهای بسیاری جدی بر این نوع تفکر وارد است.

 از جمله آنکه تمام علوم تجربی، مبتنی بر قاعده علیت است و به خاطر رابطه قطعی بین دو چیز، می توان طبیعت را مسخر کرد و ابزارها ساخت. حال آنکه قاعده علیت در هیچ تجربه ای قابل کشف نیست! و با هیچ آزمایشی نمی توان آن را اثبات کرد. بلکه در هر آزمایش و تجربه ای پیش فرض است. و همین امر دلیل بسیار روشنی است که علوم تجربی، ارزش و اعتبارش در گرو علوم دیگری است.

پس نباید علم را در علوم تجربی منحصر کرد. و الا همین علوم تجربی هم ارزش علمی خود را از دست می دهند.

 

ثانیا حتی در غرب و تمدن بی اعتقاد به خدا و روح، علوم انسانی در کنار علوم تجربی، ارزش و جایگاه بسیار بالایی دارند. و بسیار مورد اهتمام هستند و مطابق نظر برخی از اندیشمندان، آنچه موجب شکست شوروی و بلوک شرق در مقابل بلوک غرب شد، استفاده بلوک غرب از علوم انسانی بود که شوروی از آن غافل شده بود. حال آنکه در علوم تجربی مشکلی برای رقابت با غرب نداشت. و چه بسا، جلوتر نیز بود.

 

ثالثا کسانی که به روح، خدا، زندگی جاودان و ... اعتقاد دارند، قطعا توجه به جنبه های غیر مادی زندگی را بسیار مهم تر از جنبه های مادی زندگی می دانند. تکنولوژی و ابزارهای آن، تنها در حدود هفتاد سال بر زندگی ما تاثیر دارند، حال آنکه زندگی ما بسیار وسیع تر و گسترده تر از این مدت محدود است. و آنچه در گستره عظیم هستی ما تعیین کننده است، جنبه غیر مادی وجود ماست. و این بخش زندگی متاثر از فعالیت های روحانیون و علمای دینی است.

 

رابعا بشر ایام بسیاری را بدون تکنولوژی گذرانده و در آن ایام طعم خوشبختی را چشیده ، حال آنکه امروزه بسیاری در عصر تکنولوژی طعم خوشبختی را نمی چشند. بنابراین حتی اگر به زندگی جاودان و روح نیز معتقد نیستیم، منحصر کردن همه چیز در اختراع و تکنولوژی، نوعی کج فهمی و کج اندیشی است.

 

خامسا اگر کمی تاریخ بخوانیم متوجه می شویم در گذشته ای نه چندان دور، تنها محیط علمی، همان حوزه هایی بوده است که در آن به علوم دینی و شیمی و نجوم و طب و ... می پرداخته اند. و عالمانی چون بوعلی کم نبوده اند که علاوه بر جایگاه والا در علوم دینی، در علوم طبیعی نیز چیزه دست بوده اند. و حتی در دوره جدید نیز کسانی هستند که علوم حوزوی و دانشگاهی را همزمان سپری کرده اند. اما تخصص گرایی گسترده در عصر ما، قطعا به محدود شدن این بخش منتهی شده است.

 

به هر حال تصور بی ارزش بودن علوم انسانی، برخواسته از بی توجهی به جنبه عالی تر انسان است و غافل شدن از اینکه بدون توجه به مسائل روحی و روانی، بالاترین اختراعات نیز هیچ ثمره ای برای بشر نخواهند داشت. بلکه چه بسا بلای جان بشریت شوند و آسایش و آرامش او را نابود سازند.

افزودن دیدگاه جدید