امام کاظم (ع) و فرقه ها/امام کاظم(ع) و فرقه واقفیه/امام کاظم(ع) و فرقه فطحیه/امام کاظم(ع) و فرقه خطابیه/
امام کاظم (ع) و فرقه ها
امام کاظم (ع) بعد از شهادت پدر بزرگوارش با چند گروه از مردم مواجه شدند:
گروه اول معتقد شدند که جعفر بن محمد (ع) زنده است و نمى میرد، زیرا او قائم آل محمد (ع) و همان مهدى اى است که پیامبر (ص) ظهورش را بشارت داده است، این گروه نزد شیعه «ناووسیّه» نامیده شوند. گروه دوم معتقد بودند که امام پس از جعفر بن محمد (ع)، عبد الله است که بزرگترین فرزند به جاى مانده آن حضرت بود. آنان به نام «فطحیّه» شهرت یافتند، زیرا عبد الله بن جعفر به لقب «افطح» شناخته مىشد.
گروه سوم معتقد به امامت اسماعیل بن جعفر (ع) شدند اگر چه در این باره اختلافاتى هم بین خود داشتهاند، گروهى از این دسته وفات اسماعیل را در زمان حیات پدرش انکار کرده اند، و می گویند وى زنده بود، و پدرش به امامت وى تصریح کرده است، این عده بسیار اندک بودند. برخی نیز معتقد بودند که امام پس از جعفر بن محمد (ع)، اسماعیل است؛ زیرا در زمان پدرش وصیت به نام او انجام گرفته است و این فرقه «خطّابیه» هستند، پیروان ابو الخطاب که در کوفه قیام کرد و سرانجام عیسى بن موسى بن على عباسى او را از پاى درآورد.
بعضى از آنان عقیده دارند که اسماعیل در زمان پدرش وفات کرد، جز این که وى قبل از وفاتش به امامت فرزندش محمد تصریح کرده و این محمد پس از وى امام است، این جمعیت را «قرامطه» می گویند که نسب آنان را به مردی که نام او قرمطویه بود، می رسانند و این جماعت را «مبارکیه» هم می گویند؛ زیرا که نسب آنان به مبارک غلام اسماعیل بن جعفر (ع) می رسد.
سپس پیروان محمد بن اسماعیل پس از مرگ او به دو گروه منشعب شدند: گروهى به پیشوایى محمد بن جعفر گردن نهادند که به «سمطیه» شهرت یافتند و گروهى دیگر گفتند امامت از آن بزرگترین فرزندان [امام] جعفر بن محمد (ع) است که پس از او زنده ماند؛ و او عبد الله بن جعفر است. وقتى عبد اللّه وفات کرد، پیروانش به امامت موسى بن جعفر (ع) بازگشته و او را وصىّ عبد الله بن جعفر پنداشتند. گروه چهارم امامت را پس از جعفر بن محمد (ع) از آن فرزندش موسى (ع) دانستند و در آن حضرت توقف نمودند که به «واقفیه» شهرت یافتند.
امام کاظم (ع) و فرقه واقفیه
شهادت امام کاظم (ع) شکاف دیگرى را در میان امامیه به وجود آورد. نخستین گروه که بخش عظیمى را تشکیل مىداد واقفیه خوانده مىشوند.این گروه را براى آن به این نام منسوب کردهاند که در امامت موسى بن جعفر(ع)، متوقف شدند و گفتند: او هفتمین امام است، زنده است، نمىمیرد تا آن که شرق و غرب زمین را مالک شود.
ربیع بن عبد الرّحمن می گوید: به خدا سوگند موسى بن جعفر (ع) بسیار دقیق و تیزبین بود و کسانى را که بعد از مرگش، در امامت آن حضرت توقّف کرده و امام بعدى را قبول نکردند، مىشناخت، ولى خشم خود را فرو مىبرد و آنچه را در باره آنها مىدانست، ابراز نمىکرد.
امام کاظم (ع) و فطحیه
فطحى مذهبان معتقد به امامت عبد اللَّه بن جعفر بن محمّد (ع) هستند آنها را فطحى گفتهاند چون می گویند عبد اللَّه سر بزرگى داشت بعضى گفتهاند پاهایش دراز بود.
گروهى نیز می گویند این لقب به واسطه یکى از رئیس هاى آنها در کوفه به نام عبد اللَّه بن فطیح است ابتدا گروهى از بزرگان صحابه و فقها به این مطلب اعتقاد داشتند چون گمان می کردند که امامت در فرزند بزرگتر است؟ بعضى پس از امتحان که مسائلى از حلال و حرام پرسیدند و جواب صحیح نشنیدند از امامت او برگشتند، در ضمن عبدالله کارهائى می کرد که شایسته امام نبود.
عبداللَّه هفتاد روز پس از درگذشت امام صادق (ع) از دنیا رفت عده ای از کسانی که به امامت او معتقد بودند جز تعداد کمی بقیه از امامت او برگشتند و معتقد به امامت موسى بن جعفر(ع) شدند و به این روایت استناد می کردند که امامت دو برادر جز از امام حسن و امام حسین (ع) نخواهد بود آن تعداد کمی هم که بر امامت عبد اللَّه باقی ماندند پس از مرگ عبداللَّه به امامت حضرت موسى بن جعفر(ع) شدند.
از حضرت صادق (ع) روایت شده، که به پسرش موسى بن جعفر(ع) فرمود: پسرم برادرت ادعاى مقام مرا خواهد کرد با او منازعه مکن و حرفى به او مزن او اولین کسى است که به من ملحق مى شود.
امام کاظم (ع) و فرقه خطابیه
فرقه خطابیه از «غلاه» و پیرو ابو الخطاب محمد بن مقلاص بن راشد المنقرى بزّار برّاد اجدع اسدى کوفى بودند که اسماعیل یا ابو طیاب نیز کنیه داشت.او در معرفی کردن اسماعیل بن جعفر به عنوان امام نقش داشت. وی نخست از اصحاب امام محمد باقر (ع) و امام جعفر صادق (ع) بود.
ابو الخطاب از غلاه شیعه بود او حتی ادعای نبوّت نیز مىکرد. در مورد او می گویند: دختر وى درگذشت و او را به خاک سپردند، یونس بن ظبیان یکى از پیروان وى بر سر قبرش آمده و خطاب به صاحب قبر «دختر ابو الخطاب» گفت: السلام علیک یا بنت رسول اللّه، (اى دخت پیغمبر بر تو درود باد). وى بر سر گزافهگوئی هاى خود سرانجام به قتل رسید، و عدهاى از پیروان او کشته شدند.
عیسى شلقان گفت: خدمت حضرت صادق (ع) رسیدم تصمیم داشتم راجع به ابو الخطاب از ایشان بپرسم قبل از سؤال فرمود: بنشین عیسى چرا تو سؤالى دارى از پسرم نمىپرسى، رفتم خدمت عبد صالح موسى بن جعفر او در مکتب بود و روى لبهایش اثر مرکب معلوم مىشد قبل از سؤال فرمود: عیسى خداوند از پیغمبران به رسالت پیمان گرفته، نمىتوانند آن را تغییر دهند و از اوصیاء به امامت پیمان گرفته که نمی توانند تغییر دهند به بعضى ایمان عاریه داده که بعد از آنها می گیرد و ابوالخطاب از کسانى بود که ایمان عاریه داشت و خدا گرفت، من او را در آغوش گرفتم و پیشانىاش را بوسیدم. گفتم: پدر و مادرم فدایت باد، از خانوادهاى هستى که شایسته چنین مقامى هستند خداوند دانا و شنوا است.
افزودن دیدگاه جدید