کعب الاحبار، شخصی که در مسلمانان نفوذ کرد و تلاش کرد تعلیمات یهود را وارد اسلام کند

در زمان خلافت عمر، مردی از اهل یمن به نام کعب بن ماتع حمیری از خانواده ذی رعین و بعضی گفته اند: از خاندان ذی الکلاع با کنیه ی ابواسحاق که از بزرگان علمای یهود و معروف به کعب الاحبار بود، به مدینه آمد. او در زمان عمر، مسلمان شد و در تمام مدت خلافت عمر ...

در زمان خلافت عمر، مردی از اهل یمن به نام کعب بن ماتع حمیری از خانواده ذی رعین و بعضی گفته اند: از خاندان ذی الکلاع با کنیه ی ابواسحاق که از بزرگان علمای یهود و معروف به کعب الاحبار بود، به مدینه آمد. او در زمان عمر، مسلمان شد و در تمام مدت خلافت عمر در مدینه ساکن بود و تا زمان عثمان آن جا ماند.

این تازه مسلمان، فردی خیالی مانند عبدالله بن سبای یهودی نبود که افسانه ها چهره ی او را همانند فردی مبهم و شخصیتی پیچیده که کمتر کسی مانند او را دیده و اثبات وجود او بسی دشوار است، ترسیم کرده باشند.
کعب الاحبار شخصی واقعی بود، بسیاری از اصحاب او را می شناختند، زیرا او ساکن مدینه بود، در نزد خلفای دوم و سوم منزلتی داشت، و روایات زیادی به تصور این که آنها از متن تورات است، نقل کرده است و جمعی از اصحاب معروف و مشهور امثال ابوهریره، عبدالله بن عمر، عبدالله بن عمرو بن عاص و معاویه بن ابی سفیان آن روایات را حفظ کردند. و همین کعب وقتی که عمر بن خطاب وارد بیت المقدس شد، همراه وی بود.
همین عالم یهودی الاصل روایاتی غیرقابل قبول نقل کرده است که محتوا و متون آنها گواه نادرستی آنهاست.
از جمله این که، او به فردی از صحابه به نام قیس بن خرشه ی قیسی، گفت: « حتی یک وجب از زمین وجود ندارد، مگر در توراتی که خداوند بر پیامبرش موسی بن عمران نازل کرده است، تمام آنچه را که تا روز قیامت بر روی آن زمین اتفاق می افتد، نوشته است.»(1)
شایسته است که چنین روایتی توجه خواننده را به این نکته جلب کند که این حدیث غیرقابل قبول است، زیرا مساحت زمین میلیاردها کیلومتر مربع است، و در هر کیلومتر مربع آن، میلیونها وجب زمین وجود دارد. و هر جزئی از زمین، ممکن است جای هزاران رویداد از زمان موسی تا روز قیامت باشد. همه ی این رویدادها در توراتی که بر موسی علیه السلام نازل شده، ثبت است! در صورتی که تورات املاء شده یا نوشته ی حضرت موسی علیه السلام به چهارصد صفحه نمی رسد، در حالی که شمارش رویدادهای جهان از زمان موسی علیه السلام تا روز قیامت به میلیونها صفحه بلکه کتابها، نیاز دارد. و اگر ما تمام کتابهای عهد عتیق با تمام کتابهای پیامبران بعد از موسی علیه السلام و پیش از حضرت مسیح را در نظر بگیریم باز هم تعداد صفحه هایشان به نهصد نمی رسد. پس چگونه امکان دارد که این چند صفحه ی اندک صدها میلیارد رویداد را در خود ثبت کند! و اگر تنها اتفاقات مرگ و ولادت را از زمان حضرت موسی علیه السلام تا روز قیامت بشماری، به میلیاردها میلیارد می رسد!
علاوه بر همه ی اینها، آن صفحات حوادث آینده را نقل نکرده و تمام آنچه را که ثبت کرده منحصر به رویدادهایی است که در زمان آن پیامبران و یا پیش از آنها اتفاق افتاده است. پس چگونه کعب الاحبار مدعی است که علم همه ی رویدادهای گذشته و آینده تا روز قیامت در تورات است؟!!

کعب الاحبار، ایام زندگی خلیفه عمر را تعیین می کند!

این اسرائیلی بین المللی بر عقل و اندیشه ی جمعی از اصحاب مسلط شده بود و از بازیگریهای او حتی خلیفه ی بزرگ عمر بن خطاب در امان نماند.
نفوذ وی در دستگاه این خلیفه به حدی رسیده بود که نزد عمر آمد و به وی گفت: «یا امیرالمؤمنین وصیت کن، زیرا در طول سه روز آینده می میری » عمر گفت: «تو از کجا می دانی؟» کعب گفت: در کتاب خدای بزرگ یعنی تورات آن را دیده ام. عمر گفت: تو را به خدا که تو نام عمر بن خطاب را در تورات دیده ای؟ گفت: « نه به خدا، اما صفت و شمایل تو را دیدم که عمرت در حال پایان گرفتن است ». عمر گفت: ولی من احساس درد و ناراحتی در خود نمی کنم.
همین که فردای آن روز شد، کعب نزد خلیفه آمد و گفت: «یا امیرالمؤمنین، یک روز از آن سه روز گذشت و دو روز باقی ماند. و پس فردای آن روز نزد عمر آمد و گفت: یا امیرالمؤمنین دو روز گذشت و یک روز و یک شب مانده تا بامدادان در اختیار تو است. همین که بامداد فرارسید، عمر برای نماز بیرون شد، افرادی را برای صفهای جماعت گمارده بود، همین که صفها آراسته شد، آمد و تکبیر گفت. در آن میان ابولؤلؤ وارد جمعیت مردم شد در حالی که در دستش خنجری دو لبه با دستگیره ای در میان بود و به عمر شش ضربت پیاپی وارد ساخت که یکی از آنها زیر ناف او خورد که همان نیز باعث قتل وی شد. ( 2 )
در تورات فعلی هیچ گونه خبری که عمر را نام ببرد و یا توصیف کند، وجود ندارد، و ما هیچ کس از علمای یهود ( جز کعب الاحبار ) را سراغ نداریم که مدعی باشد تورات از وجود عمر و قتل او خبر داده و روز مرگ او را تعیین کرده باشد. و اگر چیزی از این قبیل مطالب بود، به تمام ادیان افتخار می کردند تا این که به همه ی جهان ثابت کنند که دین یهود، دینی برحق است.
آنچه روشن به نظر می رسد، این است که توطئه ای برای قتل خلیفه فراهم شده بود، و کعب وزنه ای در این توطئه بود. زیرا که قتل عمر باعث تضعیف اسلام بود، و کعب به این مطلب توجه داشت، برای این که وارد ساختن عنصر خشونت بر ضد خلافت، ثبات و آرامش را از بین می برد. و از طرفی، شایع کردن یک رویداد پیش از اتفاق افتادنش، باعث این می شد که اصحاب به این خبر کعب نسبت به حادثه ای که رخ نداده و ادعای او که در تورات است، ایمان پیدا کنند، و او را یک مرجع مورد اطمینان قرار می داد و به این ترتیب وی قادر می شد تا در مسیر حوادث و رویدادها منشأ اثر باشد.
به راستی که جمعی از بزرگان اصحاب، بر تمام جعلیات کعب از اخبار گذشته و آینده ایمان آورده بودند و نیرنگ وی بر آنها کارگر افتاده بود، و او به اخبار گذشته و آینده ی زمین و اهل زمین بسنده نکرد بلکه از آسمان و عرش نیز خبر می داد.

موضع امام علی علیه السلام نسبت به کعب الاحبار

آری عمر و تعدادی از بزرگان اصحاب، به طور جدی نسبت به کعب نظر مثبت داشتند. اما یکی از آنها که داناترین و تیزبین ترین همه بود و کعب جرأت نداشت به او نزدیک شود، شخص امام علی بن ابیطالب، دروازه ی شهر علم پیامبر صلی الله علیه و اله بود. تاریخ تا آن جا که من می دانم نقل نکرده است که کعب الاحبار، به رغم این که امام در تمام مدت وجود او در مدینه بود، با امام علی علیه السلام ملاقات کرده باشد. البته نقل کرده اند که امام علیه السلام درباره ی کعب فرمود: « براستی که او کذاب است. »

کعب در امور خلافت دخالت می کند

کعب با استفاده از خوش قلبی خلیفه ی دوم - به سبب دشمنی خاص و مکر و حیله نسبت به اسلام، با زیرکی تمام، خلیفه را نسبت به لزوم دور نگهداشتن خلافت از امام علی علیه السلام - قانع می کرد. و شگفت آن بود که خلیفه چنان اطمینانی به او پیدا کرده بود که کعب را در دستگاه خلافت، طرف مشورت قرار داده بود.
ابن عباس روایت کرده است که عمر به کعب الاحبار ( ابن عباس نیز در نزد وی بود ) گفت: چون وفاتم نزدیک شده است می خواهم وصیت کنم تا کسی بعد از من امر خلافت را بر عهده بگیرد، نظر تو درباره ی علی چیست ؟ نظرت را درباره ی علی بگو، و بگو که درباره ی او چه چیزی پیش شما (یهود) وجود دارد، شما که می پندارید جریان ما در کتابهایتان نوشته شده است. کعب، در جواب گفت: به نظر من که او شایستگی خلافت را ندارد، زیرا او مردی است پردیانت از هیچ عیبی چشم پوشی نمی کند و از هیچ لغزشی نمی گذرد، و جز به اجتهاد و نظر خود عمل نمی کند و این روش با سیاست سازگار نیست. اما آنچه ما از کتابهای خویش درمی یابیم این است که نه او، و نه هیچ یک از فرزندانش به ولایت و خلافت نمی رسند، و اگر او به ولایت برسد ناامنی و هرج و مرج شدیدی روی خواهد داد!
عمر گفت: چطور چنین چیزی ممکن است ؟ کعب گفت: چون او خونریزی کرده، خداوند سلطنت را بر او حرام کرده است. همانا داود وقتی خواست بیت المقدس را بنا کند، خداوند به او وحی کرد تو نباید آن را بنا کنی زیرا تو خونریزی کرده ای و فقط سلیمان می تواند آن را بسازد!
عمر گفت: آیا داود به حق آن خونها را نریخته بود ؟
کعب جواب داد: « یا امیر المؤمنین ! داود نیز به حق خونریزی کرده بود. »
عمر پرسید: پس، آن طور که در نزد خود می یابید، مسأله خلافت به چه کسی منتهی می شود ؟
کعب جواب داد: ما این طور می یابیم که خلافت پس از صاحب شریعت و دو تن از اصحابش به دشمنان او منتقل می گردد که او با ایشان و ایشان با او جنگیدند و جنگ آنان نیز برای دین بوده است.
پس عمر چند مرتبه به طرف ابن عباس برگشت و گفت: پسر عباس آیا می شنوی ؟ هان به خدا سوگند من نظیر این حرفها را از رسول خدا صلی الله علیه و اله شنیده ام. شنیدم از پیامبر صلی الله علیه و اله که می فرمود:
« بنی امیه بر منبر من بالا خواهند رفت، و من در خواب دیدم که آنها روی منبرم جست و خیز می کنند مثل جست و خیز میمونها. » و درباره ی آنها نازل شده است: « .. و ما آن خوابی را که بر تو نمایاندیم، و آن درخت لعنت شده ی (بنی امیه) در قرآن را جز برای آزمایش مردم قرار ندادیم(3)... ». (4)

پیامدهای خطرناک کعب در بین مسلمانان:

1- کعب نسبت به امام علی علیه السلام کینه می ورزید، زیرا او بود که شوکت یهود را در شبه جزیره ی عربستان، درهم شکست. و کعب می دید که اگر امام علیه السلام به مقام رهبری و زمامداری برسد، آثار یهود تا ابد محو خواهد شد. از این رو کعب علاقه شدیدی داشت که زمامداری به امویها برسد، زیرا می دانست سرنوشت اسلام برای آنها اهمیت ندارد، و تنها هدف آنها دنیاست. با این حال درصدد گرفتن انتقام از علی نیز هستند، به سبب آنچه از او در جنگ بدر و دیگر جنگها دیده اند. و انتقامجویی آنها از علی کمتر از انتقامجویی کعب نخواهد بود، چون علی علیه السلام دشمن مشترک کعب و بنی امیه بود.
2- کعب می گفت: که علی علیه السلام مردی استوار در دین است؛ از هیچ عیبی چشم پوشی نمی کند و از هیچ لغزشی نمی گذرد، و این کارها با سیاست مردمداری سازگار نیست. در صورتی که او فراموش کرده و یا عمدا خود را به فراموشی زده بود که پیامبر صلی الله علیه و اله، عمیقتر از همه در دینداری بوده و در عین حال، موفقترین زمامداران تاریخ بوده است.
3- می گوید که آنها در کتابهای خود یافته اند که علی علیه السلام و فرزندانش به زمامداری و ولایت نمی رسند، چون او خونها ریخته است و داود، بیت المقدس را نساخت، چون او خونریزی کرده بود، و از آن رو بنای بیت المقدس به پسرش سلیمان، واگذار شد. و فراموش کرد که به یاد آورد، و از یاد خلیفه نیز برد که داود هر چند بیت المقدس را بنا نکرد اما با این که او خون ریخت به زمامداری و حکومت رسید. و قرآن گویای این مطلب است، خداوند بزرگ خطاب به او می فرماید: « ای داود ما تو را بر زمین خلیفه قرار دادیم پس بین مردم به حق و درستی حکم کن...»(5)
و نیز کعب فراموش کرده بود که پیامبر صلی الله علیه و اله خونها ریخت و در جنگهای زیادی شرکت کرد و هیچ کدام از اینها مانع از سرپرستی امور مسلمانان و ایجاد دولت اسلامی نشد.
4- علاوه بر همه ی اینها به گمان کعب ریختن به حق خونها مانع رسیدن به حکومت است، یعنی مجاهدان راه خدا نزد خداوند کم ارزشترند از کسانی که در خانه نشسته اند و از جهاد سرباز زده اند، و این سخن با گفته ی قرآن منافات دارد: « مؤمنان خانه نشینی جز دارندگان عذر موجه، با پیکارگران به مال و جان در راه خدا برابر نیستند، خداوند مجاهدان به مال و جان را در رتبه به نشستگان برتری داده است، و همگان را وعده ی نیکو داده است و خداوند مجاهدان را با مزدی بزرگ بر خانه نشینان برتری بخشیده است. » ( 6 )
چگونه خداوند امر به جهاد می کند آن گاه مجاهدان را مجازات می کند و مانع رسیدن آنان به حکومت می شود به این دلیل که جهاد کرده اند ؟
5- از چیزهایی که جلب نظر می کند آن است که کعب مدعی است کتابهای یهود می گویند فرمانروایی پس از صاحب شریعت و دو تن از اصحابش به دشمنان او منتقل می گردد که او با ایشان و ایشان با او در نبرد بوده اند، در حالی که سخنی راجع به اینها در تورات وجود ندارد، به رغم این که او ( چنان که در صفحات قبل گذشت ) به قیس بن خرشه گفت: « هیچ وجبی از زمین وجود ندارد مگر در توراتی که بر موسی نازل شده است، تمام آنچه روی آن تا روز قیامت اتفاق می افتد، نوشته شده است. »
آری، کعب در کتابهای یهود راجع به آنچه گفته شد چیزی نیافته است، که پس از پیامبر صلی الله علیه و اله و شیخین حکومت به دست دشمنان پیامبر می رسد، بلکه آن مطلب از طرف اصحاب پیامبر صلی الله علیه و اله ( از جمله عمر ) به گوش او خورده است، و آنها نقل کرده اند که پیامبر صلی الله علیه و اله فرمود: « بنی امیه بر منبر من بالا خواهند رفت و من در رؤیایم آنها را دیدم که چون میمونها روی منبرم جست وخیز می کنند.»
تعجب این است که خلیفه ی دوم این سخنان را از پیامبر خدا صلی الله علیه و اله شنیده بود، اما توجه نکرد که کعب الاحبار این خبر را دزدیده و آن را به کتابهای یهود نسبت داده است.
به علاوه آن که این سخن کعب، که کتابهای یهود نقل کرده اند که، حکومت پس از صاحب شریعت و دو تن از اصحابش به دشمنان پیامبر صلی الله علیه و اله منتقل می شود، اتفاق نیفتاد. بعد از آن دو صحابی، عثمان به خلافت رسید و عثمان دشمن پیامبر صلی الله علیه و آله نبوده بلکه از اصحاب برجسته ی پیامبر بود. و حکومت پس از عثمان به امام علی علیه السلام انتقال یافت، یعنی جریان بر عکس تمام گفته های کعب واقع شد.
عجیب تر از همه ی اینها این که خلیفه ی دوم - با وجود عظمت و هوشیاری زیاد - سخن کعب را به عنوان حکم قطعی و مرز بین حق و باطل پذیرفت. با این که فرمان، فرمان او بود. اگر می خواست علی را جانشین خود می کرد و اگر می خواست به دیگری منتقل می ساخت. از خلیفه دوم این انتظار می رفت، پس از این که پیامبر را - به خاطر این که آن بزرگوار در خواب دیده بود، بنی امیه روی منبرش جست وخیز می کنند - سخت نگران دیده بود، ( و پس از این که او به حکومت رسید، یک کلمه ی او جریان تاریخ را عوض می کرد و این امت را در مسیر دلخواهش قرار می داد ) با تمام نیرو و توان خویش مانع رسیدن بنی امیه به رهبری این امت شود، و به خاطر رضای خدا و خشنودی رسول خدا صلی الله علیه و اله و حفظ قوانین و آینده ی اسلام، علی را جانشین خود قرار دهد.
و اگر خلیفه می خواست، می توانست علی را جانشین خود سازد و بنی امیه را بدان وسیله از رسیدن به حکومت مانع شود. و لیکن خلیفه با فراهم آوردن شورای شش نفره که اکثریت آنها به عثمان اموی بیشتر از علی متمایل بودند، امام را از خلافت دور کرد، و خلافت در اختیار کسی قرار گرفت که در محبت اعضای فامیلی غرق بود و در نتیجه، آرزوی کعب و آنچه را که پیامبر صلی الله علیه و اله از آن می ترسید، محقق شد.
به این ترتیب یک فرد یهودی وارد دین اسلام می گردد و مدعی می شود که از گذشته و آینده آگاه است و می تواند با نفوذی که نزد خلیفه ی بزرگی چون عمر بن خطاب به دست آورده مسیر تاریخ اسلام را تغییر دهد. چه مصیبت بزرگی بوده است این فاجعه ی تاریخی!!!

کعب در زمان خلافت خلیفه سوم

نفوذ کعب پس از وفات عمر، پیوسته رو به فزونی می رفت. وقتی که عثمان، بعد از عمر به خلافت رسید، طبیعی بود که پس از تحقق آرزوهای کعب، او از کسانی باشد که محرم اسرار خلیفه و ندیم اویند.
خلیفه از بنی امیه تعیین شده و کعب در محضر خلیفه درباره ی امور اسلامی فتوا می دهد، و خلیفه هم با نظرهای او موافق است و کسی در محضر خلیفه وجود ندارد که با کعب ابراز مخالفت کند جز یک مرد همچون ابوذر که خشم خود را ابراز می دارد، او را با چوب دستیش می زند و می گوید: ای فرزند یهودی آیا تو دین ما را به ما می آموزی؟!!!
کعب برای این که نفوذ خود را گسترش دهد و آینده ی خود را پس از مرگ عثمان تثبیت کند، در نزد معاویه شروع به پیشگویی کرد، تا باعث خوشحالی او شود و بدان وسیله به عالیترین منزلت و مقام برسد.
ابن اثیر و طبری نقل کرده اند ( 7 ) موقعی که خلیفه سوم از مکه برمی گشت و معاویه و کعب نیز همراه او بودند، ساربان اشعار زیر را سروده و با آهنگ می خواند:

شتران سواری لاغر اندام

و ناقه هایی که از لاغری و گرسنگی مانند کمان خمیده اند، می دانند که امیر و زمامدار پس از عثمان، علی است.
در حالی که زبیر جانشین مورد رضایت است،
و طلحه که حامی و مدافع زبیر است، علاقه مند به اوست.
کعب در حالی که پشت سر عثمان حرکت می کرد گفت: « به خدا سوگند دروغ گفتی، بلکه امیر و فرمانروا صاحب استر خاکستری است. » و منظور او معاویه بود و وانمود می کرد آن خبر را در تورات دیده است .
در حقیقت این یهودی بین المللی از این حرفها چند هدف داشت:
1- او بدین وسیله حمله ی خود بر امام علی علیه السلام را پی می گرفت، با این نیت که خلیفه ی سوم را قانع به دور کردن امام علیه السلام از خلافت کند همان طوری که نسبت به قانع ساختن خلیفه ی دوم قبلا در این مورد، توفیق یافته بود.
2- او آتش حرص و طمع معاویه را برای رسیدن به خلافت، مشتعل می ساخت.
3- کعب بدین وسیله برای خود نزد معاویه موقعیت ممتازی دست و پا کرد. تاریخ نقل می کند کعب در زمان عثمان به شام نقل مکان کرد و تحت حمایت معاویه به سر می برد و معاویه او را از مقربان خود قرار داد، تا این که آن چه دلخواه اوست، برای تأیید او و برقراری سلطنت او روایت کند.
استاد محمود ابوریه در کتاب خود « أضواء علی السنه المحمدیه » نقل کرده است که ابن حجر عسقلانی در کتابش ( 8 ) نوشته است: معاویه همان کسی است که در شام به کعب دستور داد هر چه می خواهد راجع به فضیلت شام و اهل شام داستان و روایت نقل کند.
سزاوار نیست از خاطر ببریم که کعب گفته ی خود را به ساربان خلیفه ی سوم: « به خدا سوگند دروغ گفتی، امیر پس از عثمان صاحب استر خاکستری رنگ است » آن طور که وانمود می کرد از تورات نگرفته بود، بلکه از مردمان مورد اطمینان شنیده بود که پیامبر صلی الله علیه و اله همواره در حضور آنها، آنچه را که پس از وی اتفاق خواهد افتاد، بیان می کرد.
ابوعثمان جاحظ در کتاب خود « السفیانیه » نقل کرده است که ابوذر گفت: او از پیامبر خدا صلی الله علیه و اله شنید که می گفت: هر گاه زمام این امت را آن چشم درشت گلوفراخی که هر چه می خورد سیر نمی شود ( معاویه ) به دست گیرد، باید این امت جانب احتیاط را بگیرد.
ابوذر نیز در حضور عثمان نقل کرد که پیامبر صلی الله علیه و اله فرمود: « هر گاه فرزندان ابی العاص ( آل مروان از بنی امیه ) به سی مرد برسند مال خدا را دست به دست خواهند گرداند و بندگان خدا را خدمتکار خود خواهند کرد، و در دین خدا بدعت خواهند گذاشت.» (9)
و از جمله مطالب قابل ذکر این است که پیامبر صلی الله علیه و اله آموختن ( مسائل دینی ) را از روی کتابهای اهل کتاب نهی فرموده است.
احمد بن حنبل از جابر بن عبدالله و او از عمر بن خطاب نقل کرده است: کتابی را که از بعضی اهل کتاب به دست او رسیده بود، آورد نزد پیامبر صلی الله علیه و اله و برای آن بزرگوار خواند، پیامبر صلی الله علیه و اله خشمگین شد و فرمود: « ای پسر خطاب، به خدایی که جان من در دست اوست، اگر امروز موسی علیه السلام زنده بود راهی نداشت جز این که از من پیروی کند. »
بخاری از حدیث زهری و او از ابن عباس نقل کرده است که گفت: چگونه از اهل کتاب چیزی را می پرسید در صورتی که کتاب شما ( قرآن ) که خداوند بر پیامبرش نازل کرده است، تازه ترین کتاب آسمانی است، کهنه نشده، خالص ( بدون تحریف ) است، آن را قراءت می کنید، و ( قرآن ) برای شما نقل می کند که اهل کتاب، کتاب خدا را تحریف کرده و تغییر داده اند ؟
و لیکن ابوهریره و عبدالله بن عمرو بن عاص روایت کرده اند که پیامبر صلی الله علیه و اله فرمود: « از بنی اسرائیل نقل حدیث کنید، مانعی ندارد! » و این هر دو نفر از شاگردان کعب الاحبار بودند.
روایت شده است که عبدالله بن عمرو بن عاص، به دو محموله از علوم اهل کتاب دست یافت و پیوسته از روی آنها نقل می کرد ! ابن حجر می گوید:
ابوهریره - که بیش از همه ی اصحاب روایت نقل کرده است - عبدالله بن عمر و عبدالله بن عمرو بن عاص، از جمله کسانی هستند که مطالبی از کعب آموخته اند.
کعب به امام علی علیه السلام و اصحاب مؤمن به رهبری امام - امثال: ابوذر، عمار بن یاسر، مقداد بن اسود، سلمان بن فارسی، ابوطلحه ی انصاری و دیگران - نزدیک نمی شد. و هر کس که کتابهای حدیث تألیف دانشمندان شیعه را بخواند، هیچ روایتی را نمی بیند که به کعب الاحبار، یا وهب بن منبه و یا اسرائیلی دیگری منتهی شده باشد. و هر گاه مطلبی از این قبیل در کتابهای ایشان پیدا شود، به طور یقین از کتابهای دانشمندان سنی گرفته اند.
و قبلا گذشت که امام علیه السلام راجع به کعب فرمود: « همانا او دروغگوست. » و ائمه ی از فرزندان امام علی علیه السلام همواره احادیث منقول از کعب را تکذیب می کردند.
زراره بن اعین نقل کرده است که او نزد امام ابوجعفر محمد باقر علیه السلام نواده ی امام علی علیه السلام نشسته بود و امام رو به قبله کرد و فرمود: « بدانیدکه نگاه کردن به سمت قبله عبادت است. »
مردی از بجیله نزد امام علیه السلام آمد عرض کرد: « یا اباجعفر، کعب الاحبار همیشه می گفت: کعبه در هر بامداد به بیت المقدس سجده می کند. » آن گاه امام علیه السلام به آن مرد فرمود: نظر تو درباره ی گفتار کعب چیست ؟ آن مرد گفت: کعب الاحبار راست گفته است. امام جعفر در رد گفتار او فرمود: « تو و کعب الاحبار دروغ گفتید. »
زراره می گوید: ندیدم که امام علیه السلام، با کسی - جز آن مرد - با عبارت: « تو دروغگویی »، روبرو شود. ( 10 )

پی نوشت ها:

1- « الاستیعاب فی معرفه الاصحاب » ابن عبدالبر، ج 3، ص 1287.
2- تاریخ طبری، ج 4، ص 191.
3- سوره ی اسرا ( 17 ) آیه 60.
4- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج 12، ص 81 به نقل از امالی ابوجعفر محمد بن حبیب.
5- سوره ی ص ( 38 ) آیه 26.
6- سوره ی نساء ( 4 ) آیه 95.
7- الکامل ابن اثیر، ج 3، ص 76؛ تاریخ طبری، ج 4، ص 343 .
8- الاصابه، ج 5، ص 335.
9- کتاب امیرالمؤمنین، ص 431؛ از همین مؤلف، که در سال 1364 توسط این جانب ترجمه شدو در سال 1365 بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی آن را در 734 صفحه به قطع وزیری چاپ و منتشر کرد.
10- سیره الائمه الاثنی عشر، سید هاشم معروف الحسنی، ج 2، ص 418.

 

ویژه نامه شناخت نفاق و منافق ، نفوذ و نفوذی

دانشنامه دفاعی (نحن صامدون)

افزودن دیدگاه جدید