لايههاي پنهان انجمن حجتيه
تشكيلات و حيات سازماني
انجمن حجتيه به موازات فعاليت در تهران، دايره عملكرد خود را در نقاط ديگر وسعت بخشيد؛ اولين گام براي بسط اقدامات، شناسايي مراكز و شهرستانهايي بود كه محل تجمع بهائيان به شمار ميرفت.
در برخي از نواحي ايران، از جمله در منطقه كاشان، خرامه، لارستان، سروستان، بابل، بابلسر، نور، سمنان به ويژه در منطقه سنگسر (مهدی شهر کنونی) و... بنا به دلايل مختلف، بهاييان فرصت تكاپو پیدا کرده بودند. حتي از فعاليت بهائيان در شهر مذهبي مشهد نيز گزارشهايي در دست است. طبعا به علت پيچيدگي رفتار و شيوه عملكرد اين جريان اعتقادي، نوع برخورد و رويارويي انجمن حجتيه، به همان ميزان از پيچيدگي برخوردار بود. انجمن براي مقابله مؤثر با اين فرقه، تدابير خاصي را ميانديشيد و با ساماندهي تشكيلاتي منظم و كادرسازي نيرو، همه توان خود را براي نقش بر آب كردن تبليغات بهائيت به كار بست.
آن چيزي كه بيش از همه در اين ساماندهي اهميت داشت، فكر تشكيلاتي شيخ محمود حلبي بود. در اين راستا وي از شيوههاي گوناگوني بهره گرفت. تشكيل كلاسهاي آموزشي و تدريس مباحث اعتقادي، انتشار كتب، راهاندازي جلسات بحث و گفتوگو و مناظره و برپايي كنفرانسهايي درباره معارف اسلامي و عقايد شيعي و بطلان معتقدات بهايي از جمله اقدامات او بود.
مثلا كنفرانسي با عنوان «حقانيت اسلام»، ساليان بسياري بود كه در نواحي مختلف تهران تشكيل ميشد و شخصيتهايي از قبيل محمود احمدي مقدم، دكتر احمد توانا (پرويزي)، دكتر محمود هنجي، حسين مهديار به همراه شيخ محمود حلبي به طرح مباحث در مورد مسايل مذهبي با محوريت مبارزه با فرقه بهائيت ميپرداختند. (آرشيو مركز اسناد، پرونده شيخ محمود حلبي، كد 1615)
نكته جالب توجه اينكه در بين اعضاي انجمن با توجه به ماهيت مذهبي آن، كمتر افراد روحاني پيدا ميشدند، به ويژه در بين مبلغان آن حتي اين مسأله نيز براي دوستان حلبي جاي سؤال داشت. مثلا در يكي از جلساتي كه برخي از معممين تهران به صورت هفتگي، ماهيانه يا مقطعي داشتند و حلبي نيز به عنوان يكي از مدعوين شركت داشت، شيخ فرجالله واعظي اين پرسش را مطرح كرد كه چرا از بين ما روحانيون كسي در انجمن ضدبهائيت وارد نميشود؟ اين وظيفه ما است كه اينگونه فعاليتها را عهدهدار شويم. شجوني از حاضران در جلسه گفت: خود آقاي حلبي راضي نيست كه معممين وارد انجمن بشوند. (آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، پرونده محمدتقي فلسفي، شماره بازيابي 1051، صفحه 2 و 3)
البته خود اعضاي انجمن در اين مورد دلايل خاصي خود را دارند. آنها ميگويند، با توجه به اينكه در جريان مناظره با بهائيت امكان داشت به علت عدم تجربه و ضعف آموزشي و نارسايي كلام، مبلغان انجمن داراي تواناييهاي لازم براي چيره شدن در بحث نباشند، بنابراين در چنين شكل و صورتي، حضور مبلغان كمتجربه با كسوت روحاني در شأن جامعه روحانيت نبود. به همين دليل سعي ميشد، از مبلغان غيرمعمم استفاده شود. با اين وصف، تمهيدات لازم انديشيده ميشد تا مبلغان انجمن حجتيه از توانمنديهاي مناسبي در رويارويي با معتقدان فرقه بهائيت برخوردار باشند. بنابراين ضروري بود كه امر آموزش در انجمن جدي تلقي شود. سياستگذاران انجمن نيز در اين باره تلاش ويژه داشتند.
مهمترين نكته در اين زمينه، جذب نيرو از ميان جوانان مستعد و باهوش بود. انجمنيها عمدتا از طريق هواداران خود در مدارس، دانشآموزان درسخوان را شناسايي كرده و با برقراري ارتباط، زمينه جذب آنان را در انجمن فراهم مي؟آوردند. بنا بر مشهور يكي از مراكز عمده براي شناسايي و جذب نيروهاي انجمني، مدرسه علوي بود كه زير نظر شيخ علياصغر كرباسچيان، معروف به علامه اداره ميشد. خود وي تمايلاتي نزديك به انجمن داشت. البته عناصر انجمني، انتساب او را به حجتيه منكر شده و تنها وجود علايق مشترك در عين داشتن مشي مستقل را دليل اصلي نزديكي علامه كرباسچيان با انجمن ميدانستند.
مدرسه علوي به سال 1335 (ه.ش) تأسيس شد. به خاطر مديريت خاص شيخ علي اصغر علامه و جو مذهبي مدرسه، عمده خانوادههاي سنتي و منتسب به اقشار ديني تهران، سعي ميكردند تا فرزندان خود را براي تحصيل به اين مركز آموزشي بفرستند. به همين دليل است كه در فهرست فارغالتحصيلان مدرسه مذكور، ما نامهاي بسياري را ميبينيم كه در طول دو دهه پس از پيروزي انقلاب، جزو چهرههاي مطرح به شمار ميآمدند. از جمله كمال خرازي، محمود قندي، عبدالكريم سروش، محمد نهاونديان، غلامعلي حداد عادل، نژادحسينيان، محمدتقي بانكي، كلاهدوز، جواد وهاجي، مهدي ابريشمچي، محمد حياتي، جلال گنجهاي، ناصر صادق، محمد صادق، عليرضا تشيد، خاموشي، آلادپورش. (خاطرات علياكبر محتشميپور، دفتر ادبيات انقلاب اسلامي، اول، 1376، ص 77 تا 79)
در فهرست ياد شده نام برخي از اعضا يا هواداران انجمن را ميتوان يافت كه برخي از آنان به واسطه شيوههاي جذب نيرو، به سمت و سوي انجمن كشيده شدند. البته نميتوان با صراحت عنوان كرد كه مدرسه علوي تام و تمام در اختيار انجمن حجتيه قرار داشت اما به هر صورت روابط خاص بين برخي معلمان و مربيان مدرسه و دانشآموزان به لحاظ القاي تعاليم انجمن برقرار بود. جداي از اين مطلب چه پيش و چه پس از انقلاب، اساسا در نهاد آموزش و پرورش شمار زيادي از هواداران يا اعضاي انجمن حضور داشتند.
آموزش در بين اعضاي انجمن، بحثي جدي بود. به همين دليل هواداران از ابتداي ورود به اين تشكل، تحت تعليمات خاص قرار ميگرفتند. نوع آموزش نيز ردهبندي خاص خود را داشت. در ابتداي امر، به تازهواردين تاريخچه بهائيت را آموزش ميدادند .در اين مرحله نوآموز با چگونگي شكلگيري فرقه باب و بها آشنا ميشد. در مرحله دوم، مربيان با شيوههاي گوناگون به شبهات بهاييان در مورد حضرت مهدي(ع) پاسخ ميدادند. آنان تلاش ميكردند كه ثابت كنند، اشكالات بهائيان در مورد قائميت حضرت مهدي به طور كلي بياساس و غيرمنطقي است. در مرحله سوم استادان انجمن با ارايه دلايل و استدلالات فراوان، ميكوشيدند نظريات بهائيان را در مورد خاتميت ابطال كنند.
كساني كه ميتوانستند در حين آموزش از خود صلاحيت و لياقت نشان دهند به مرحله بالاتري از تعليم راه مييافتند كه اصطلاحا به آن منشور ميگفتند. اين بخش جزو مراتب مترقي انجمن حجتيه بود.
بالاترين رتبه در آموزش، مرحلهاي بود كه در آن نقد كتاب ايقان صورت ميگرفت. در اين دوره كه به طور معمول زير نظر شيخ محمود حلبي بود، كتاب معتبر «بهائيان ديني ايقان» نوشته حسين علي بها، رهبر فرقه، نقد و بررسي شد. نقد ايقان اثر شيخ محمود حلبي بود كه حدود هزار صفحه نگارش يافته بود. (نسلي مأيوس از انقلاب، ص 78 و 79)
انجمن علاوه بر آموزش، كميتههاي اصلي ديگري نيز از قبيل تحقيق و پژوهش، ارتباط با خارج و ارشاد داشت.
آموزش اعضاي انجمن به عهده كميته تدريس بود. وظيفه به دست آوردن خبر و تحقيق پيرامون عناصر بهايي را كميته تحقيق انجام ميدادند. اينان معمولا در برخي از محافل بهايي نفوذ ميكردند و اخبار لازم را از طريق ارتباط برقرار كردن با بهائيان كسب و به انجمن انتقال ميدادند. اين كميته جزو واحدهاي مؤثر حجتيه بود و در درون خود نيز ردهبنديهاي ويژهاي داشت؛ رده اول سعي ميكرد به محافل بهائيت راه پيدا كند، رده دوم نيز با نفوذ در انجمنهاي بهائيت به اسناد و مدارك آنها دسترسي و زمينه انتقال آن را به انجمن حجتيه فراهم ميآورد. البته رسيدن به چنين اهدافي تنها در سايه زيركيهاي عامل نفوذي ميسر بود. او ميبايستي در آداب و رفتار كند، چنان جلوه مينمود كه اطمينان بهائيان را نسبت به خود جلب ميكرد. تنها در اين صورت بود كه چنين عناصر به درون محافل بهائيان راه پيدا ميكردند و حتي موفق به تصدي موقعيتهاي كليدي ميشدند. مسؤوليت اين بحثها به عهده مهندس جواد مادرشاهي و گلزاري بود. گلزاري در جلسات بهائيان با نام مستعار محمودي شناخته ميشد و در كار خود موفق بود. (آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، مصاحبه با جواد مادرشاهي، جلسه سوم)
كميته سوم موسوم به گروه نگارش بود كه با نوشتن مطالبي از قبيل رد بهائيت و اثبات وجود امام زمان(عج) سعي در ابطال آراي اين فرقه اعتقادي داشتند.
كميته چهارم، متشكل از گروه بحث و مناظره بود كه با برگزاري جلسات گفتوگو با هواداران بهائيت قصد از ميدان به در كردن و ناتوان نشان دادن آنان را داشتند.
كميته پنجم، با عنوان ارتباط با خارج، فعاليت ميكرد و اعضاي آن در هندوستان، استراليا، اتريش، انگليس، آمريكا فعاليت ميكردند و عضو مؤثر آن شخصي به نام مهندس شرفي بود كه در اوايل انقلاب، سمت فرمانداري مسجدسليمان را داشت.
كميته ششم با عنوان گروه كنفرانسها و با مسؤوليت مهندس مهدي طيب فعاليت ميكرد. وي بعدها از انجمن جدا شد و اقدام به تأسيس سازمان عباد الصالحين كرد. (در شناخت حزب قاعدين زمان، ص 186 و ماهيت ضدانقلابي انجمن حجتيه را بشناسيم، ج اول صفحه 30)
اين ساختار تشكيلاتي تا مدتها حفظ شد، منتهي پس از انقلاب براي استقرار نظام جمهوري اسلامي و سلب آزادي عمل از بهائيان، عمده فعاليت اعضاي انجمن حول محور بحث مهدويت و انتظار براي فرج امام زمان(عج) معطوف شد.
پراكندگي اعضاي انجمن در استانهاي كشور
استان خراسان با مركزيت مشهد را ميبايست خاستگاه انجمن حجتيه دانست. مقدمات راهاندازي تشكلي به نام «انجمن حجتيه مهدويه» براي مبارزه با فرقه بهائيت در اين منطقه شكل گرفت. به ويژه آنكه برابر با گزارشهايي، اعضاي بهائيت در مشهد نيز دست به تحركاتي زده بودند. به موازات فعاليت انجمن در تهران، جلسات منظمي در مشهد نيز تشكيل ميشد. پس از انقلاب نيز اعضاي انجمن در استان خراسان اقدامات مؤثري انجام ميدادند. پس از استقرار نظام جمهوري اسلامي، اعضاي هيأت مديره و هيأت مؤسس انجمن حجتيه در مشهد و تهران، عبارت بودند از شيخ محمود حلبي، محمد صالحي آذري، سيدحسين سجادي، محمدحسين سجادي، محمدحسين عطار، غلامحسين حاج محمد تقي باقر، سيدرضا آل رسول،مهندس هوشمند، دخانچي، هاشمي، دكتر عبد خدايي، نماينده مردم مشهد و دكتر محمدمهدي پورگل، كه اينان به طور معمول جلساتي را در منازل يكديگر با ديگر هواداران انجمن برگزار ميكردند (آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، كد 5327، تاريخ 29/11/60 شماره 59ـ13) غير از منازل شخصي، اعضاي انجمن در برخي از نواحي، اقدام به تأسيس حسينيه و مسجد نيز ميكردند. برگزاري جلسات هفتگي يا ماهانه از عادات مرسوم اعضاي انجمن بود، چون با اين شيوه ميتوانستند به طور منظم و مرتب همديگر را ببينند و درباره موضوعات و موارد خاص، تصميمات مشخص بگيرند. يكي از مراكز معروف تجمع انجمن در مشهد، حسينيهاي بود كه گروهي از هواداران آنها به سرپرستي محمد صالحي آذري در روستاي جاهشك از توابع چناران ساخته بودند. (آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، پرونده آيتالله ابوالقاسم خويي، شماره بازيابي 964، ص 101، تاريخ گزارش 1/8/63)
در شهرستان بجنورد نيز انجمن فعاليت متمركزي داشت. از اين شهر، پيش از انقلاب نيز گزارشي از حضور انجمن وجود دارد. شخص مؤثر اين تشكل در بجنورد، فردي به نام يزداني دبير آموزش و پرورش و برادر شهيد سعيد يزداني بود. از ديگر عناصر شاخص انجمن در اين شهرستان عبارت بودند از: محمد آل ياسين، مجيد يزداني، بابامرتضوي، علي دارابيان، حاجي يزديان، علي پوررمضاني و سلماسي (آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي كد 5327، ج دوم گزارش شماره 2/2/5/513 با تاريخ 17/9/60 و شماره 9/4/5/24 با تاريخ 15/9/60 ص 23)
شهرستان سبزوار از ديگر مراكز تجمع انجمن بود، منتهي مراتب بافت اجتماعي و گرايشهاي سياسي شهروندان، به گونهاي بود كه به ويژه پس از پيروزي انقلاب و در آستانه جنگ تحميلي بين موافقان و مخالفان انجمن نزاعهايي درميگرفت. در اين شهرستان، روحاني بانفوذي به نام علوي بود كه پيش از انقلاب به عنوان امام جمعه مطرح بود. بسياري وي را از اعضاي مؤثر انجمن حجتيه ميدانند، اما انجمنيها هرگونه انتساب و عضويت علوي را در حجتيه رد ميكنند. اينكه وي داراي مواضعي خاص و مستقلي داشته، امري مسلم است، چون در برخي از آثاري كه پيرامون انجمن نگاشته شده بود، نويسندگان اعتقاد داشتند كه علوي از انجمن جدا شده و اقدام به تأسيس يك تشكل مستقل كرده است. در سبزوار افراد ديگر نيز بودند كه جلسات منظم عقيدتي داشتند، از جمله كرامتي ـ كه جزو بازاريهاي معروف بود ـ ، مروجي، فاضل، پوستيني، نجفپور (از مسؤولان آموزش و پرورش) بابايي، يحيي عليپور، هراتي (نماينده مجلس از مسؤولان آموزش و پرورش، عضو جدا شده از انجمن)، ملازاده و بهجتي. (آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي،كد 261، ص 47 تا 52)
مهمترين اتفاقي كه باعث درگيري بين هواداران و مخالفان انجمن حجتيه شده، مراسم تشييع جنازه شهيد محمد فاضل بود. وي از جواناني بود كه در ابتداي امر در انجمن حجتيه فعاليت داشت، اما بعدها به خاطر مسايلي، از انجمن كنار كشيد و به جبهه جنگ عزيمت كرد و به شهادت رسيد كه مراسم تشييع جنازه او محلي براي ابراز اختلافها و دعواهاي شخصي شد. (انجمن حجتيه سدي برابر انقلاب، ص 21 و 23)
از سويي ديگر، جو شهر به واسطه تصفيهاي كه در آموزش و پرورش و برخي ارگانهاي نظامي از انجمن حجتيه صورت گرفته، ملتهب شد. حتي در يكي از اين درگيريها كه منجر به تعطيلي يك هفتهاي بازار سبزوار شد، عدهاي كشته و زخمي شدند. (در شناخت حزب قائدين زمان، ص 98و 99)
استان اصفهان نيز از ديگر مراكزي بود كه حجتيهايها در آن فعاليت داشتند، به ويژه آنكه در بين روحانيون حوزههاي علميه اصفهان نيز افراد بسياري بودند كه تمايلاتي به انجمن داشتند، از جمله آيتالله خادمي، مرحوم آيتالله شمسآبادي، احمد امامي، مسؤول مدرسه علميه ذوالفقاري، فقيه ايماني نماينده آيتالله خويي در اصفهان، موحد ابطحي، شيخ مهدي مظاهري، حسن امامي. گزارشهايي نيز از تمايلات و همراهيهاي بانوي مجتهده فروغ امين وجود دارد. ميان عناصر روحاني نامبرده كه بسياري از آنان جزو هواداران امام محسوب ميشدند و برخي ديگر كه از فعالان سياسي خط امامي بودند، اختلاف سليقههايي پيرامون چگونگي پيشبرد نهضت در شهرستان اصفهان وجود داشت. زمينههايي براي همكاري اين دو خط فكري در اصفهان به وجود آمده بود اما به زودي هر دو جريان از همديگر فاصله گرفتند. مثلا از آغاز تأسيس حزب جمهوري اسلامي و راهاندازي شعبهاي از آن در اصفهان، برخي از اين دو جريان سياسي به صورت مشترك در حزب شروع به فعاليت كردند اما اين همكاري ديري نپاييد.
در برخي درگيريها و اختلافنظرهايي كه در اين شهر رخ داد، باز هم رديابي اين دو جريان را ميبينيم مثلا در اوايل انقلاب، يكي از مسايل مطرح، اختلاف نظر كميتههاي اصفهان و استانداري بود كه بعدها به انحلال كميته انجاميد. در بررسي حوادث به اسامي افرادي از قبيل بحرينيان، عبدالله نوري، جلالالدين طاهري اصفهاني و... برميخوريم كه جزو مخالفان يا موافقان انجمن حجتيه به شمار ميرفتند. در برخي از تحليلها كه البته فارغ از اظهارنظرهاي احساسي نيست، قتل مرحوم شمسآبادي و مهندس بحرينيان، رييس كميته خادم الحسين به جريان ضد انجمن حجتيه نسبت داده شده است. (انجمن حجتيه در اصفهان را افشا كنيم، جلد سوم، بيتا، بينا، ص 7)
در رويارويي ديگري بين طرفداران و مخالفان انجمن، ميبينيم كه اجازه برگزاري نمايشگاه ميعاد با خورشيد در ساختمان مركزي شهرداري اصفهان داده نميشود. اين مراسم بنا بود به مناسبت نيمه شعبان، از تاريخ 16 الي 22 خرداد ماه 1361 برگزار شود. مشابه همين نمايشگاه در شهر مشهد و موزه آبگينه تهران به وسيله عناصر انجمن حجتيه برگزار شد.
از دكتر مرتضوي به عنوان مسؤول رسمي و از مهندس علوينيا، عبدالعلي مصحف، مهدي اقاربپرست، مهندس عندليب، مهندس عبوديت، ناجي، زهتاب، مهندس رضا ميرمحمد صادقي، درخشندهپور، فولادگر، تدين، حاجميرزا ابوالقاسم كوپائي، حاج ميرزا علي تابش، اسماعيل داودي، كرباسي، آرماننيا، و نيلفروشان به عنوان كادر اصلي انجمن در اصفهان ياد ميكنند. بخش عمده آنان در اوايل انقلاب، داراي مقام اجرايي در سطح استان و آموزش و پرورش بودند. بخش ديگري نيز در حوزه بازار فعاليت داشتند و جزو سرمايهداران معروف به شمار ميآمدند.
انجمن حجتيه در اصفهان، مؤسسات خيريه فراواني را اداره ميكرد، از جمله مؤسسه ابابصير كه در سال 1346 با هدف خدمترساني به نابينايان تأسيس شده بود و سرپرستي آن به عهده افرادي نظير مهدي اقاربپرست، عبدالعلي امامي، مهندس سبقتي بود. برخي مراكز از جمله دارالايتام، بيمارستان حجتيه، بيمارستان عسكريه، انجمن خيريه بانوان، مؤسسه ازدواج و همسريابي، كانون قرضالحسنه، بنياد خيريه همدانيان، دبيرستان احمديه، دبيرستان فاطميه و كانون تعليمات علمي و فرهنگي زير نظر اعضاي انجمن حجتيه اصفهان اداره ميشد. در سال 61 روزنامه «كيهان» در گزارشي، از عملكرد بيمارستان حجتيه به عنوان «بيمارستان حجتيه اصفهان، تجارتخانهاي براي سودجويي تحت لواي مذهب» شرحي ارايه داده بود و نسبت به عملكرد منفي گردانندگان اين مركز بهداشتي، انتقاداتي را مطرح كرد. (كيهان 26/61)
از ديگر مراكز مهم حضور انجمن حجتيه، استان گيلان بود. انجمن وليعصر از تشكلهايي بود كه جزو شعب رسمي انجمن حجتيه محسوب ميشد و در سال 1344 رسما فعاليت خود را آغاز كرد. اولين سرپرست آن دكتر سيدعبدالله ضيايي بود و بعهدها عباس راسخي، مسؤوليت آن را به عهده گرفت. از چهرههاي شاخص اين انجمن، محمدتقي رافع از كاركنان بلندپايه وزارت كار در دوره مسؤوليت احمد توكلي بود. (انجمن حجتيه سدي در برابر انقلاب، ص 19 و 20)
علاوه بر رشت، شهرستان لنگرود نيز مركز تجمع اعضاي انجمن بود. چهره شاخص انجمني اين شهر، هادي تاج لنگرودي بود كه در آموزش و پرورش لنگرود مسؤوليت داشت. در اوايل سال 1361 اين شهرستان شاهد درگيري بود. در 12/1/61 حجتالاسلام جعفري، رييس دفتر تبليغات قم، از طرف حزب جمهوري اسلامي شاخه لنگرود به اين شهر دعوت شد و سخنان تندي را عليه اعضاي انجمن حجتيه مطرح كرد كه نظير اين عمل نيز در 20/1/61 در جريان برگزاري مراسم سوم يكي از شهدا تكرار شد. در مقابل اين سخنان، اعضاي انجمن واكنش نشان دادند و مسؤولان شهري در صدد آرام كردن اوضاع برآمدند و با تاج لنگرودي، مسؤول انجمن و رييس اداره ارشاد اسلامي مذاكره كردند و تا اندازهاي اوضاع را به شرايط سابق برگرداندند. اما مدتي بعد در تاريخ 4/3/61 در روستاي ملاطه از توابع شهرستان لنگرود، بين نيروهاي موافق و مخالف انجمن درگيري رخ داد كه باعث زخمي شدن 6 نفر شد. (آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي كد 5327 شماره نامه (1ـ5ـ181،21/1/61) و (823/2511، 12/3/61) استانهاي آذربايجان غربي و شرقي از ديگر مراكز فعاليت انجمن حجتيه بود. در اين زمينه ميتوان به حضور انجمنيها در دو شهر خوي و مراغه اشاره كرد. (آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي كد 5327 شماره نامه (11758 ـ 5،14/6/61) در شهرستان مراغه محل جمع و برگزاري جلسات انجمن در ساختماني موسوم به «خانه امام» بود كه مدتي بعد بنا بر حكم دادگاه انقلاب، از طرف كميته مركزي لاك و مهر شد. اين خانه بعدها پس از رفع توقيف به وسيله فردي به نام نيكخواه كه از طرف شيخ محمود حلبي وكالت داشت، به شخص ديگر فروخته شد. انجمنيها نيز در محل ديگر اقدام به فعاليت كردند. (آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، كد 5327، شماره نامه 3819/5/831، 25/9/61)
بيشك استان كرمانشاه (باختران) از مراكز عمده فعاليت انجمن حجتيه مهدويه بود. بسياري از كارگزاران اجرايي و چهرههاي فرهنگي اين استان، در اوايل انقلاب جزو اعضاي انجمن به شمار ميآمدند. از جمله صامت، جعفر كرداني، صحرايي، باقر مستوفي، احمدي، عبدالخالق اصفهاني، علي اشرف احمدي، سيد جعفر مهدوي، رحيم رجبي، فاطوري، حجتخواه، حسين داودي، حاج فرج ايزدي، مجتبي ساوه، منوچهر اديبي، دكتر فخر مشكاه و پولكي.
بسياري از نامبردگان داراي سمتهايي از قبيل، استاندار، مدير كل آموزش و پرورش باختران، رييس آموزش و پرورش كنگاور، كارمند فرمانداري، امام جماعت مسجد و ... بودند. (آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي،كد 5327 متن نامه 327ـ1ـ5، 23/6/61 و شماره نامه 38ـ1/513، 7/6/62) از فعاليت انجمن در شهرستان نيريز در بخش بهداري و نفوذ آنان در مدارس گرگان و اختلاف نظري كه بين انجمن اسلامي و حزبالله به وجود آمده بود و گرايش بخش فرهنگي و بازاري استان سيستان و بلوچستان به انجمن حجتيه و... گزارشهايي در دست است. (آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي،كد 5327، ج دوم ش نامه 2/2/5/513،17/9/60 و 23/الف/5، 14/10/60) در برخي از منابع صحبت از همكاري نيروهاي ضربت و تهديدكننده با انجمن حجتيه است. در برخي از شهرستانها گروههايي مخفي وجود داشتند كه با انگيزههاي مذهبي در مقابل فعل منكر واكنش نشان ميدادند، از جمله گروه «شيت» (شوراي ياوري تهيدستان) در كرمانشاه و گروه المراقبون در كرج و همچنين برخي باندهاي مخفي كه در خرمآباد وجود داشت. در بين اينان گروه «شيت» معروفيت بيشتري داشت و مسؤوليت آن با شهيد سعيد جعفري بود. بين او و اعضاي انجمن حجتيه روابط خوبي برقرار بود، اما دليل محكمي در دست نيست كه عضويت وي را در انجمن حجتيه اثبات كند.
در طول 60 سال فعاليت انجمن حجتيه، افراد زير جزو چهرههاي شاخص آن بودند. البته برخي از آنان در دورههاي بعد، از عضويت در انجمن كنارهگيري كردند:
شيخ محمود حلبي، سيدحسن افتخارزاده، محمد صالحي آذري، دكتر تاجري، دكتر قندي، مهندس مصطفي چمران، مهدي طيب، مهندس جواد مادرشاهي، دكتر گلزاري، سيدعلياكبر پرورش، سرلشكر سليمي، دكتر محمد نهاونديان، طاهره لباف، دكتر احمد توانا و... .
انجمن حجتيه عاقبت پس از گذراندن مراحل مختلف، سرانجام در مرداد ماه سال 62 پس از اشاره به بيانات امام درباره عملكرد مغاير با اهداف نظام جمهوري اسلامي، تعطيلي فعاليت خود را اعلام كرد. در بيانيهاي كه به همين مناسبت انتشار پيدا كرده بود، با اشاره به اظهارات امام خميني آمده است: ... در پي اين فرمايش شايع شد كه طرف خطاب و امر مبارك اين انجمن است. اگرچه به هيچ وجه افراد انجمن را مصداق مقدمه بيان فوق نيافته و نمييابيم و در ايام گذشته به ويژه از زماني كه حضرت ايشان با صدور اجازه مصرف انجمن از سهم امام(ع) اين خدمات ديني و فرهنگي را تأييد فرموده بودند، هيچ دليل روشن و شاهد مسلمي كه دلالت بر صراحت معظم له، به تعطيل انجمن نمايد در دست نبود، معذلك در مقام استفسار برآمديم. البته تماس مستقيم ميسر نبود. ليكن براي تحقيق از مجاري ممكنه و شخصيتهاي محترمه موثقه و بنا به قرائن كافيه محرز شد كه مخاطب امر معظم له، اين انجمن ميباشد، لذا موضوع توسط مسؤولان انجمن به عرض مؤسسه معظم و استاد مكرم حضرت حجتالاسلام و المسلمين آقاي حلبي (دامت بركاته) رسيد و فرمودند، در چنين حالتي وظيفه شرعي در ادامه فعاليت نيست. كليه جلسهها و برنامهها بايد تعطيل شود. عليهذا همانگونه كه بارها كتبا و شفاها تصريح كرده بوديم، بر اساس عقيده ديني و تكليف شرعي خود، تبعيت از مقام معظم رهبري و مرجعيت و حفظ وحدت يكپارچكي امت در رعايت مصالح عاليه مملكت و ممانعت از سوءاستفاده دستگاههاي تبليغاتي بيگانه و دفع غرضورزي دشمنان اسلام را براي ادامه خدمت و فعاليت مقدم داشته و اعلام ميداريم كه از اين تاريخ، تمامي جلسات و خدمات انجمن تعطيل ميباشد و هيچكس مجاز نيست تحت عنوان اين انجمن، كوچكترين فعاليتي كند و اظهارنظر با عملي مغاير تعطيل نمايند كه يقينا در پيشگاه خداي متعال و امام زمان (سلامالله) عليه مسؤول خواهد بود.
انجمن خيريه حجتيه مهدويه دوازدهم شوال 1403
پنجم مرداد ماه 1362
(در شناخت حزب قاعدين زمان، ص 5 و 6)
در شرايط كنوني، بار ديگر خبرهايي از فعاليت دوباره انجمن حجتيه در برخي رسانههاي نوشتاري نوشته شده است. برخي افراد، اقداماتي از قبيل انتشار اعلاميهها و نوشتن شعارهايي مبني بر حقانيت اميرالمؤمنين(ع) و اهانت به خلفاي سهگانه و نكوهش عملكرد برادران اهل تسنن مبني بر انتخاب مسلكي غير از مذهب شيعي را دال بر تجديد فعاليت انجمن ميدانند، عدهاي ديگر با عنايت به اينكه اعضاي انجمن بحث دوري گزيدن از سياست را ترويج ميكنند، آنان را همكاران جديد اصلاحطلبان ميدانند و برخي ديگر ديدگاه غيرقابل تغيير و غيرمنحطف انجمنيها را درباره مسايل اعتقادي و ديني به نوعي با انحصارطلبي جريان راست پيوند ميزنند و آنان را شركاي آتي طيف محافظهكاران ميدانند. اما به واقع، دليل محكمي در مورد از سرگيري فعاليت انجمن وجود ندارد. مضافا اينكه صرف نظر از برخي مجالس مذهبي كه در هيأتها برگزار ميشود، نشاني از تجمع و جلسات منظم اعضاي انجمن نيست.
افزودن دیدگاه جدید