مخالفت وهابیون با عقاید اهل سنت

 

از نظر عقیده اکثر اهل سنت پیرو ابومنصور ماتریدی و ابوالحسن اشعری هستند(اکثر احناف و شافعیان)، تقریبا پیرو مکتب معتزله باقی نمانده است و کمی هم اهل حدیث در جهان داریم.

 

خلیل احمد سهارنپوری یکی از علمای دئوبندیه در این باره می گوید:

انّا بحمد الله ومشایخنا وجمیع طائفتنا مقلّدون للإمام ابی حنیفة فی الفروع ومتبعون لأبی الحسن الأشعری وابی منصور الماتریدی فی العقیدة، منتسبون إلی الطرق الأربعة الصوفیة العلیة.

ما ـ بحمدالله ـ و مشایخ ما و تمام طایفه ما در فروع پیرو امام ابوحنیفه ایم و در عقیده از ابوالحسن اشعری و ابومنصور ماتریدی پیروی می کنیم و منتسب به چهار طریق صوفیه عالی هستیم.

ولی وهابیان اشعری و ماتریدی را از علمای خلف میدانند و نه تنها هرگونه تقلید را از ایشان حرام میدانند بلکه شدیداً با عقاید ایشان به مخالفت پرداخته اند و کتاب هایی در رد و حتی تکفیر ایشان نوشته اند. سپس به همین بهانه همه مسلمانان و پیروان ایشان را اهل بدعت و از اسلام خارج دانسته و به تکفیرشان می پردازند. البته وهابیون حتی حنابله که اکثرا اهل حدیث هستند را نیز اهل بدعت و کافر میدانند و با نگاهی به تاریخ مشخص میشود بیشتر کشتاری که در عربستان داشته اند حنابله اهل حدیث بوده اند.

اینک به نمونه هایی از این مخالفت ها اشاره می کنیم:

 

1. تهاجم به ماتریدیه

 

الف) نسبت کفر صریح به عقاید ماتریدیه

شمس سلفی می گوید:

انّه لاشک فی انّ العقیدة الماتریدیة انّما حدثت فی الإسلام فی القرن الرابع زمن الإمام أبی منصور الماتریدی (333ه‍ .ق)، ولم یکن قبل ذلک وجود لهذه العقیدة فیخیر القرون. فلا ریب فی انّها عقیدة بدعیة واهلها مبتدعون... اعتقدت الماتریدیة عقائد هی کفر صریح عند سلف هذه الأمة وائمة السنة... وهذه الأمثلة حجج قاطعة ناصعة علی انّ الماتریدیة من فرق اهل البدع ولیسوا باهل السنة المحضة...

شکی نیست که عقیده ماتریدیه در اسلام از قرن چهارم زمان امام ابومنصور ماتریدی (333 ه‍ .ق) پدید آمد و قبل از آن زمان اثری از این عقیده در بهترین قرن ها نبود. و شکی نیست که آن عقیده عقیده ای است بدعت گذاشته شده و اهل آن همگی بدعت گزارند... و ماتریدیه معتقد به عقایدی هستند که همگی نزد گذشتگان این امت و پیشوایان سنت، کفر صریح می باشد... و این مثال ها حجت های قطعی و روشنی است بر اینکه ماتریدیه از فرقه های بدعت گزارند و اهل سنت خالص نمی باشند...

 

ب) نسبت مخالفت با فطرت و عقل به عقاید ماتریدیه

شمس سلفی می گوید:

اعتنق الماتریدیة عقائد خالفوا بسببها المعقول الصریح والمنقول الصحیح والفطرة السلیمة والاجماع بل اجماع جمیع بنی آدم وحماقات لا تقرّها عقل ولا نقل ولا فطرة ولا اجتماع ولا لغة ولا عرف...

ماتریدیه عقایدی را قبول کرده اند که به سبب آنها با عقل صریح و نقل صحیح و فطرت سلیم و اجماع، بلکه اجماع اولاد آدم مخالفت نموده اند، و این عقاید حماقاتی است که عقل و نقل و فطرت و اجماع و لغت و عرف بر آن اقرار نمی کند...

 

ج) اتهام تحریف قرآن به ابومنصور ماتریدی

او درباره ابومنصور ماتریدی می گوید:

وقد رأیت للامام ابی منصور الماتریدی تحریفاً عجیباً وتخریفاً غریباً لم اجده عند غیره من المعطلة ـ فیما اعلم ـ یندهش المسلم منه وترعد فرائصه...

من از امام ابومنصور ماتریدی تحریف عجیب و خرافه غریبی دیدم که نزد دیگران از معطله ـ در آنچه می دانم ـ یافت نکرده ام، امری که مسلمان از آن به وحشت افتاده و بدنش می لرزد...

 

د) ادعای خروج ماتریدیه بر احادیث صحیح السند و متواتر

شمس سلفی در فصل مستقلی می گوید:

فی بیان خروج الماتریدیة علی احادیث النزول الصحیحة المحکمة المتواترة الصریحة...

در بیان خروج ماتریدی ها بر احادیث نزول است که به طور صحیح و محکم و متواتر و صریح نقل شده است...

 

ه‍ ) نسبت تأثر احناف ماتریدی از جهمیه

شمس سلفی به احناف ماتریدی نسبت می دهد که از گروه جهمیّه متأثر بوده و عقاید آنها تخیلی است.

او در این باره می گوید:

ولکن الحنفیة الماتریدیة لسبب تأثّرهم ببیئة الجهمیة تخیّلوا من صفات الله تعالی ما یلیق بالمخلوقین، فکان هذا هو الدافع لهم علی التفویض او التأویل...

ولی حنفی های ماتریدی به جهت تأثیرپذیری آنها از محیط جهمیّه درباره صفات خدای متعال چیزهایی را تخیل کرده اند که لایق مخلوقات خدا است و این باعث شده که آنها به تفویض یا تأویل کشیده شوند...

 

و) اتهام به کوثری از متکلمان ماتریدی حنفی

شمس سلفی وهابی درباره کوثری می گوید:

وقد علم اهل عصره انّ الکوثری نسیج وحده فی الخیانة والتدلیس والتلبیس والتحریف... أمّا تعلیقات الکوثری فی الردّ علی نونیة الإمام ابن القیم فهی اغور کتاباته فی الضلال والاضلال والتلبیس والخیانة والتحریف والشتائم لأئمة الاسلام...

معاصران او می دانند که کوثری به تنهایی بر خیانت و تدلیس و شیطنت و تحریف ساخته شده است... امّا تعلیقات کوثری در ردّ بر نونیه امام ابن قیم، گمراه کننده ترین کتاب های او در ضلالت و گمراهی و شیطنت و خیانت و تحریف و دشنام دادن به بزرگان اسلام به حساب می آید...

و نیز درباره کوثری می گوید:

... فالکوثری فی هذا الصدد قبوری محض، خرافی بحت، یجوز تحت ستار التوسل بناء القبب والمساجد علی القبور، بل الصلاة الیها والاستغاثة بالاموات وغیرها من الشرکیات ویطعن فی حدیث علی فی هدم القبور المشرفة وحدیث جابر فی النهی عن تجصیص القبور.

... پس کوثری در این مورد قبوری و خرافی محض است که زیر چتر توسل، ساختن قبه ها و مساجد بر قبور را جایز می داند، بلکه نماز خواندن به طرف آنها و استغاثه به اموات و دیگر امور شرکی!! را جایز دانسته و در حدیث علی در مورد تخریب قبور مشرفه و حدیث جابر در نهی از گچ کاری کردن قبور، طعن وارد کرده است.

 

ز) اتهام ورود افکار کفرآمیز به عقاید ماتریدیه و اشاعره

شمس سلفی می گوید:

من المؤسف المحزن المبکی انّ کثیراً من عقائد الجهمیة الأولی الخطیرة التی حکم لأجلها سلف هذه الأمة وائمة السنة علی هؤلاء الجهمیة بالکفر والزندقة والالحاد، قد دخل علی الحنفیة الماتریدیة والأشعریة الکلابیة.

از امور تأسف آمیز که باعث حزن و گریه می شود اینکه بسیاری از عقاید مؤسسان فرقه جهمیه که پیشینیان این امت و امامان سنت به جهت آنها به جهمیه نسبت کفر و زندقه و الحاد داده اند داخل افکار حنفی های ماتریدی و اشاعره کلابی شده است.

 

ح) ادعای گول خوردن مردم از عقاید ماتریدیه

شمس سلفی می گوید:

وقد بقی امر الماتریدیة مستوراً علی کثیر من الناس انخدعوا بهم، وان لم یخف علی المحققین من اهل السنة المحضة، المتنبهین لتلبیس الملبسین وتدلیس المدلسین.

امر ماتریدیه بر بسیاری از مردم پوشیده مانده و لذا گول آنها را خورده اند، گرچه بر محققان از اهل سنت خالص که نسبت به تلبیس مغرضان و شبهه پراکنی مشککان آگاهند، مخفی نمی باشد.

 

ط) نسبت حماقت به عقاید ماتریدیه

او می گوید:

فیهم من یقول: انّ موسی (علیه السلام) لم یسمع کلام الله بل سمع صوتاً مخلوقاً فی الشجرة إلی آخر تلک الحماقات الکلامیة الماتریدیة.

در میان آنان کسانی هستند که می گویند: موسی (علیه السلام) کلام خدا را نشنیده، بلکه صدایی را شنیده که در درخت ایجاد شده است تا آخر آن حماقت های کلامی ماتریدیه.

 

2. تهاجم علیه اشاعره

 

الف) نسبت بدعت گذاری به ماتریدیه و اشاعره

شمس سلفی می گوید:

انّ الماتریدیة وزملاءهم الأشعریة فرقة مبتدعة کلامیة مناهل القبلة، ولیسوا من اهل السنة المحضة...

همانا ماتریدیه و دوستانشان اشاعره فرقه ای بدعت گزار کلامی از اهل قبله اند، و از اهل سنت خالص نمی باشند...

 

ب) نسبت خرافه و مخالفت با قرآن به عقیده اشاعره و ماتریدیه

او نسبت بطلان، خرافه و مخالفت صریح با قرآن و عقیده صحابه به عقیده اشعریه، دیوبندیه و کوثریه از ماتریدیه می دهد، آنجا که می گوید:

عقیدة الأشعریة والدیوبندیة والکوثریة من الماتریدیة ـ انّ رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) حی فی قبره حیاة دنیویة ـ عقیدة باطلة خرافیة مخالفة لصریح القرآن وعقیدة صحابة رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ...

عقیده اشاعره و دیوبندیه و کوثریه از ماتریدیه که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در قبرش زنده است و حیات دنیوی دارد، عقیده ای است باطل و خرافی و مخالف با صریح قرآن و عقیده صحابه پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) می باشد...

او ادعا می کند که ابن تیمیه روی ماتریدیه و اشاعره را سیاه کرده است.

شمس سلفی در این باره می گوید:

ولقد أفحم شیخ الإسلام هؤلاء الماتریدیة والأشعریة لما ادعوا انّ اثبات العلو والاستواء والنزول وغیرها یستلزم التشبیه..

شیخ الاسلام ـ ابن تیمیه ـ روی این ماتریدیه و اشاعره را سیاه کرده است آنجا که ادعا کرده اند که اثبات علوّ و استواء و نزول و دیگر صفات برای خداوند مستلزم تشبیه است...

 

ج) اتهام تأثیرپذیری ماتریدیه و اشاعره از یهود

شمس سلفی ادعا می کند که تأویلات ماتریدیه و اشاعره از یهود گرفته شده است.

او در این باره می گوید:

تأویلات الماتریدیة وزملائهم الأشعریة مأخوذة عن شیوخهم المعتزلة... عن طالوت الیهودی الذی هو اول من صنّف فی القول بخلق التوراة وکان زندیقاً افشی الزندقة عن خاله، و أبی زوجه: لبید بن الأعصم الیهودی الذی سحر النبی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) وکان یقول بخلق التوراة.

تأویلات ماتریدیه و دوستانشان اشاعره برگرفته از شیوخ معتزله و... از طالوت یهودی است که او اول کسی است که در قول به خلق تورات کتاب نوشته است، و او کافری بود که کفر را گسترش داد. و نیز برگرفته از دایی او و پدر همسرش لبید بن اعصم یهودی است که پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را سحر کرد و قائل به خلق تورات بود.

 1.المهند علی المضنّد، صص 29 و 30.

2. الماتریدیه وموقفهم من الاسماء والصفات، ج 3، ص 342.

3. الماتریدیه وموقفهم من الاسماء والصفات، ج 3، ص 341.

4. همان، ص 31.

5. همان، ص 33.

6. الماتریدیه وموقفهم من الاسماء والصفات، ج 1، ص 467.

7. همان، صص 340 و 341.

8. الماتریدیة وموقفهم من الاسماء والصفات الالهیة، ج 1، صص 343 و 344.

9. الماتریدیة وموقفهم من الاسماء والصفات الالهیة، ج 1، ص 180.

10. همان، ص 182.

11. همان، ص 273.

12. الماتریدیة وموقفهم من الاسماء والصفات الالهیة، ج 1، ص 395.

13. همان، ص 443.

14. الماتریدیة وموقفهم من الاسماء والصفات الالهیة، ج 1، ص 491.

15. همان، ج 2، ص 243.

 

 

وهابیان اشعری و ماتریدی را از علمای خلف میدانند و نه تنها هرگونه تقلید را از ایشان حرام میدانند بلکه شدیداً با عقاید ایشان به مخالفت پرداخته اند و کتاب هایی در رد و حتی تکفیر ایشان نوشته اند. سپس به همین بهانه همه مسلمانان و پیروان ایشان را اهل بدعت و از اسلام خارج دانسته و به تکفیرشان می پردازند. البته وهابیون حتی حنابله که اکثرا اهل حدیث هستند را نیز اهل بدعت و کافر میدانند و با نگاهی به تاریخ مشخص میشود بیشتر کشتاری که در عربستان داشته اند حنابله اهل حدیث بوده اند.

اینک به نمونه هایی دیگر از این مخالفت ها اشاره می کنیم:

 

3. تهاجم به فرقه دیوبندیه

الف) حمله به جماعت تبلیغی

شمس سلفی در این باره می گوید:

امّا غلاة الدیوبندیة فلهم شعبتان: الأولی: شعبة التربیة والتبلیغ وهی المعنیة بجماعة التبلیغ. فجماعة التبلیغ کما انّهم دیوبندیة اقحاح کذلک ماتریدیه اجلاد، ویحملون افکاراً صوفیة خطیرة وبدعاً قبوریة کثیرة...

امّا غالیان دیوبندیه دارای دو شعبه اند: یکی شعبه تربیت و تبلیغ که مقصود از آن همان جماعت تبلیغی است. پس جماعت تبلیغی همان گونه که دیوبندی متعصب اند همچنین ماتریدی تند می باشند و دارای افکار صوفی خطرناک و بدعت های قبوری بسیاری هستند...

 

ب) نسبت خرافه پرستی به علمای جماعت تبلیغ

او می گوید:

وقد ذکر شیخ جماعة التبلیغ (شیخ الحدیث محمّد زکریا) رحمه الله وسامحه قصة خرافة قبوریة اخری...

شیخ جماعت تبلیغ، شیخ حدیث محمّد زکریا، خداوند او را رحمت کرده و از او درگذرد، قصه خرافی قبوری دیگری دارد...

 

ج) نسبت بدعت گذاری به علمای دیوبند

شمس می گوید:

عند الدیوبندیة شیء کثیر من التبرکات البدعیة؛ کالتبرک بالحجرة الشریفة والغلاف وتمور المدینة ونواها وتراب الحجرة. بل بقماش المدینة المنورة وثیابها، بل التبرک بالزیت المحروق وشربه للتبرک. والتبرک بقبره (صلّی الله علیه و آله و سلّم) وموضع جلوسه وما مسّته یده وما مرت علیه قدمه وکذا المنبر.

نزد دیوبندیه بسیاری از تبرکات است که بدعت به حساب می آید؛ همچون تبرک به حجره شریفه و غلاف و خرماهای مدینه و هسته های آن و خاک حجره، بلکه به قماش مدینه منوره و لباس های آن، بلکه تبرک به روغن سوخته شده و خوردن آن به جهت تبرک، و تبرک به قبر پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و موضع نشستن حضرت و آنچه که دست حضرت آن را مسّ کرده و یا قدم او از آنجا گذشته است و نیز منبر آن حضرت.

 

د) نسبت خرافه پرستی به علمای دیوبند

شمس سلفی می گوید:

لقد نسجت الدیوبندیة عجائب الأساطیر حول هذه الخرافة...

علمای دیوبندیه قصه های عجیبی را درباره این خرافه ساخته و بافته اند...

وی همچنین می گوید:

انّ بدع الدیوبندیة وافکارهم القبوریة والصوفیة لا تدخل فی نطاق الحصر.

همانا بدعت های علمای دیوبند و افکار قبوری و صوفی آنها داخل در محدوده شمارش نمی شود.

 

ه‍ ) نسبت تحریف و تقلید کورکورانه به علمای دیوبندیه

شمس سلفی با رد کتاب المهند علی المفند که کتابیست از عالم بزرگ دیوبندی شیخ احمد سهارنپوری که در رد وهابیت نوشته است و در آن از عقاید دیوبندیه دفاع کرده است، در نهایت دیوبندیه را مقلد ابوحنیفه میداند و با اعلام اینکه اهل سنت حقیقی فقط وهابیت است، دیوبندیان را اهل بدعت می خواند.

او در این باره می گوید:

... والدیوبندیة ائمة فی العلوم النقلیة والعقلیة، کما هم فی قمة من الزهد والتأله، وهم خدموا الاسلام وحاربوا الشرک والبدع إلی حدّ کبیر، غیر انّهم حرّفوا الاحادیث إلی مذهبهم الحنفی الفقی والکلامی الماتریدی، کما یتّضح من کتبهم، وهم فی غایة من التعصب للمذهب الحنفی والتقلید الأعمی حتّی جعلوا کثیراً من الأحادیث حنفیة بالتأویلات الباطلة. کما انّهم ناصبوا العداء لـ (اهل السنة) الذین یسمیهم المغرضون باسم (الوهابیة)، فیسبونهم أشنع السباب، وینبزونهم باشنع الألقاب... وعند کثیر منهم بدع قبوریة کما یشهد علیهم کتابهم (المهند علی المفند) الشیخ خلیل احمد السهارنفوری وهو اهمّ کتب الدیوبندیة وعلیه توقیعات لکبار علمائهم...

... علمای دیوبندیه در علوم نقلی و عقلی امام می باشند همان گونه که در زهد و خداشناسی زبانزدند، آنان خدمت گزار اسلام بوده و با شرک و بدعت ها تا حدّ زیادی مقابله نمودند، ولی احادیث را طبق مذهب حنفی فقهی و کلامی ماتریدی خود تحریف کردند، همان گونه که از کتاب های آنها واضح می شود. افکار آنان در نهایت تعصب نسبت به مذهب حنفی و تقلید کورکورانه است، به حدّی که بسیاری از احادیث را با تأویلات باطل مطابق مذهب حنفی خود معنا کرده اند همان گونه که آنان به اهل سنت که مغرضان، آنها را (وهابی) نامیده اند، دشمنی نموده و با شدیدترین تعبیرات آنها را سبّ کرده و بدترین لقب ها را می دهند... و نزد بسیاری از آنها دارای بدعت های قبوری، همان گونه که کتاب (المهند علی المفند) از شیخ خلیل احمد سهارنپوری، شاهد بر این مطالب می باشد. کتابی که از مهم ترین کتاب های دیوبندیه به حساب می آید و دارای تعلیقاتی از بزرگان علمای دیوبندیه است...

 

و) اتهام به بزرگان مدرسه دیوبند

شمس سلفی درباره خلیل احمد بن مجید علی هندی سهارنپوری صوفی دیوبندی (1346ه‍ .ق) از بزرگان ائمه دیوبندیه و صاحب کتاب «بذل المجهود فی شرح سنن ابی داود» می گوید:

کان مع امامته وتفوقه فی العلوم، شدید التعصب للمذهب الحنفی، صوفیاً خرافیاً، عنده کثیر من بدعهم، کما کان عنده بدع قبوریة... وکان ایضاً شدید العداوة للحرکة السلفیة التی یسمیها المغرضون «الوهابیة»، بدلیل کتابه الآتی ذکره «المهنّد علی المفنّد»، وهو اوثق مصدر علی الإطلاق فی بیان عقائد الدیوبندیة. وعداوتهم للعقیدة السلفیة، ومکتظ بالبدع الصوفیة، طافح بالخرافات القبوریة والعقیدة الماتریدیة. والکتاب علیه توقیعات وتقریظات من (65) عالماً من کبار علماء الدیوبندیة وغیرهم. واخیراً طبع من ترجمته إلی اللغة الأردیة واضافة لبدع اخری. وهذا ممّا یلفت النظر إلی انّ القوم إلی الآن علی ما کانوا علیه فی غابر الزمان.

او با رهبری و برتریش در علوم، تعصب بسیاری نسبت به مذهب حنفیه داشته و صوفی خرافه پرست می باشد که دارای بسیاری از بدعت های آنان است، همان گونه که نزد او بدعت های قبوری هاست... او نیز دشمنی بسیاری نسبت به حرکت سلفی ها داشته است که مغرضان آنها را (وهابی) می نامند؛ به دلیل کتابش (المهنّد علی المفند) که درباره اش سخن خواهیم گفت. این کتاب معتبرترین منبع در بیان عقاید دیوبندیه می باشد. و دشمنی آنان با عقیده سلفیه واضح است. آنها دارای عقایدی هستند که برگرفته از بدعت های صوفی ها و پر از خرافات قبوریین و عقیده ماتریدی است. این کتاب دارای امضاها و تقریضاتی از (65) عالم از بزرگان دیوبندیه و دیگران است، که اخیراً به لغت اردو ترجمه شده و به آن بدعت های دیگری نیز اضافه شده است. و این مطلب قابل التفات و تأمل است که بدانیم این قوم تاکنون بر همان عقایدی هستند که در زمان های پیشین داشته اند.

 

ز) مسخره کردن محمّد انور شاه کشمیری

وی ملقب به پیشوای زمانه نزد مدرسه دیوبندیه است و نزد بزرگان آن مکتب بسیار مورد تجلیل و تکریم می باشد، شمس وهابی سلفی درباره او می گوید:

... ومع جلالته وامامته فی العلوم کان عدواً لدوداً للامام مجدد الدعوة محمّد بن عبدالوهاب التمیمی (1206ه‍ .ق). فمن امثلة ذلک ما یقول فی حق هذا الامام العظیم عدواناً وبهتاناً: امّا محمد بن عبدالوهاب النجدی، فانّه کان رجلاً بلیداً قلیل العلم، فکان یتسارع إلی الحکم بالکفر... هذه حال امام العصر، فما بالک بمن دونه...

... او با جلالت قدر و پیشوایی در علوم، دشمن سرسخت امام مجدد دعوت، محمّد بن عبدالوهاب تمیمی (1206ه‍ .ق) است. و از جمله مثال های آن این است که وی در مورد این امام عظیم از روی دشمنی و بهتان می گوید این است که محمّد بن عبدالوهاب نجدی مردی کند ذهن، دارای علمی اندک بوده و سریعاً حکم به کفر افراد می کرده است... این حال پیشوای زمانه شان است تا چه رسد به افراد پایین تر از آنها...

 

4. اتهامات به فرقه بریلوی

الف) نسبت نوکری اجانب به رئیس فرقه بریلوی

صلاح الدین مقبول احمد وهابی در کتاب «دعوة شیخ الاسلام ابن تیمیة واثرها علی الحرکات الاسلامیة المعاصرة» درباره رئیس این فرقه می گوید:

ومن ابرز هؤلاء العلماء لسادتهم الإنجلیز المدعو: احمدرضا البریلوی (1272 ـ 1340 ه‍ .ق) حامل لواء التکفیر والتفریق بین المسلمین فی شبه القارة الهندیة ورأس الفرقة البریلویة.

از بارزترین این جیره خواران رهبران انگلیسی شخصی است به نام احمد رضا بریلوی (1272 ـ 1340ه‍ .ق)، که پرچم دار تکفیر و تفرقه بین مسلمانان در شبه قاره هند و رهبر فرقه بریلویه است.

 

ب) نسبت انحراف به عقاید بریلویه

مقبول احمد می گوید:

انحرفت البریلویة ـ وهی شریکة الدیوبندیة وجماعة التبلیغ فی المذهب الفقهی ـ تماماً عن الصراط المستقیم فی الأمور العقائدیة... وامّا التوسل بالأنبیاء والصالحین، والاستغاثة بالأموات، والذبح لغیر الله وتجصیص القبور واضاءة السرج علیها والتمسح بها والسجود لها، وتقدیم النذور الیها، فهی ـ عندهم ـ من الأساسیات الدینیة المفروغ منها التی لاتحتاج إلی مراجعة...

بریلویه که شریک فرقه دیوبندیه و جماعت تبلیغ در مذهب حنفی هستند، همگی از راه مستقیم در امور اعتقادی انحراف پیدا کرده اند... و امّا توسل به انبیا و صالحان و استغاثه به اموات و ذبح برای غیر خدا و گچ کاری قبرها و روشن کردن چراغ ها بر قبرها و دست کشیدن و سجده و تقدیم نذرها برای آنها ـ نزد بریلویه ـ از اساسیات دینی مسلّم به حساب می آید که احتیاج به مراجعه به مدارک ندارد...

 

ج) نسبت ترویج شرک و بت پرستی به بریلویه

مقبول احمد در این باره می گوید:

کلام البریلوی هذا یکفی لفهم عقیدته التی یرید ان یربّی علیها طائفته. وبشاعة استدلاله بالکتاب والسنة علی ترویج الشرک والوثنیة بین المسلمین ـ بدون حیاء ـ تشیر إلی ما یکنّه من النوایا الخبیثة لا ستئصال قواعد الإسلام الصلبة وهدم بنائه الشامخ وتشویه عقائده الصافیة من اکدار الشرک والوثنیة.

این کلام بریلوی برای فهم عقیده او که می خواهد بر آن، طائفه اش را تربیت کند کافی است. و زشتی استدلال او به قرآن و سنت بر ترویج شرک و بت پرستی بین مسلمانان ـ بدون هیچ حیائی ـ اشاره به نیّت های خبیثی دارد که آنها در دل خود دارند تا پایه های محکم اسلام را قطع کرده و ساختمان شامخ آن را خراب نمایند و عقائد خالص از کدورت های شرک و بت پرستی را مشوّه جلوه دهند.

 

د) نسبت خونخواری به علمای بریلویه

صلاح الدین مقبول احمد وهابی می گوید:

وجد البریلوی ـ کما وجد غیره من أهل البدع والأهواء ـ هذه الدعوة المبارکة إلی التوحید الخالص اکبر عائق فی سبیل نشر ضلالاتهم وامتصاص دماء المسلمین واموالهم ونهب ثرواتهم بالشعوذة والدجل والخدیعة.

بریلوی و دیگران از اهل بدعت ها و هواهای نفسانی، این دعوت مبارک به سوی توحید خالص را بزرگ ترین مانع در راه انتشار گمراهی ها و مکیدن خون های مسلمانان و اموال آنان و غارت ثروت هایشان از راه جادو و دغل و مکر و حیله، می داند.

 

5. تهاجم وهابیان بر ضد گروه جماعت اسلامی

از آنجا که گروه جماعت اسلامی از اهل سنت با وهابیان و عقاید آنها مخالف اند و بر ضد آنها کار کرده و تبلیغ می کنند و تألیف دارند لذا وهابیان شدیداً آنها و افکارشان را مورد حمله قرار داده اند که از آن جمله شیخ وهابی نذیر احمد کشمیری است که کتابی را با نام «خلاصة دین الجماعة الاسلامیة» بر ضد آنها تألیف کرده است. همچنین شیخ وهابی نزار ابراهیم عجمی نیز بر ضد آنها کتابی به نام «وقفات مع جماعة التبلیغ الاسلامیة» تألیف نموده است.

 

6. انتقاد وهابیان از ابوحنیفه

عبدالعزیز بن فیصل راجحی از علمای وهابی در کتاب «قمع الدجاجة» می نویسد:

... فمعلوم تساهل الأحناف فی قبول الأحادیث، فاحتجاجهم بالرأی غالب علیهم، حتّی اصبحوا لایعرفون إلاّ به، فهم اهل الرأی و غیرهم أهل الأثر. و ابوحنیفة نفسه ـ مع امامته فی الفقه ـ إلاّ انّه لم یکن صاحب حدیث، بل احادیثه القلیلة التی رواها ضُعِّف لاجلها و رُدّت؛ لذا لم یخرج له الشیخان شیئاً قطّ، بل حتّی اهل السنن الأربع لم یرووا له شیئاً، عدا حدیث واحد عند النسائی، اختلف فیه: هل المذکور فی سنده ابوحنیفة النعمان بن ثابت أو غیره؟ ولا یکاد یسلم لأبی حنیفة حدیث رواه؛ فان سلم منه هو لم یسلم من ضعف غیره، فأین المنهج المتشدّد؟! و ممّن اخذه؟!

... معلوم است که حنفی ها در پذیرش احادیث تساهل دارند، و در غالب موارد به رأی خود استدلال می کنند تا جایی که به این عنوان شناخته می گردند، و لذا آنان اهل رأی و دیگران اهل حدیث اند. و خود ابوحنیفه ـ با اینکه امام در فقه است ـ ولی صاحب حدیث نیست، بلکه احادیث کمی هم که روایت کرده بدین جهت تضعیف و رد شده است. لذا بخاری و مسلم هیچ روایتی از او نقل نکرده اند، بلکه حتی صاحبان چهار سنن از او هیچ روایتی نقل نکرده اند، به جز یک حدیث نزد نسایی که در آن هم اختلاف است که آیا کسی که در سند او به نام ابوحنیفه آمده نعمان بن ثابت است یا دیگری؟!و هیچ حدیثی که ابوحنیفه روایت کرده سالم نمانده، و اگر هم از ناحیه او سالم مانده از ناحیه دیگر تضعیف شده و از ناحیه دیگران سالم نمانده است، پس کجاست روش حدیثی محکم او و از چه کسی اخذ کرده است.

او در ردّ یکی از مدافعان ابوحنیفه چند دلیل آورده و می گوید:

احدها: انّ عبدالله بن الإمام احمد لم یقل فی أبی حنیفة شیئاً، و انّما روی باسانیده مابلغه عن ائمة السلف کمالک، و الاوزاعی، و الثوری، و ابن المبارک، و غیرهم، و هم ائمة عدول.

الثانی: انّ کلام بعض ائمة السلف الذین روی اقوالهم عبدالله بن احمد فی ابی حنیفة: هم معاصرون لابی حنیفة، و ادری به ممّن جاء بعده و تمذهب بمذهبه، فهم ـ رحمهم الله ـ محکَّمون لامحکومون، و مقدّمون لامتقدّمون.

الثالث: انّ الانکار المجرد لیس بحجة، و قد تکاثر و تتابع کلام السلف فی ابی حنیفة، فلاینکر و لایردّ الاّ بحجة و دلیل.

اول اینکه عبدالله بن امام احمد در حق ابوحنیفه چیزی نگفته، و تنها به اسانیدش آنچه را روایت کرده که از امامان سلف همچون مالک و اوزاعی و ثوری و ابن مبارک و دیگران که از امامان عادل اند به او رسیده است.

دوم اینکه کلام برخی از امامان سلف که اقوالشان را عبدالله بن احمد درباره ابوحنیفه روایت کرده همگی معاصر با او هستند و از آیندگان و پیروان او نسبت به او داناترند، پس آنان ـ رحمهم الله ـ حاکمند و نه محکوم، و مقدمند و نه متأخر.

سوم: اینکه انکار مجرد حجّت نیست، و چه بسیار پیشینیان درباره ابوحنیفه سخن گفته و کسی انکار نکرده و ردّ نمی شود مگر به حجت و دلیل.

او همچنین می گوید:

انّ اباحنیفة لیس معصوماً حتّی نطعن فی غیره من ائمة الإسلام، إذا جرحوه او تکلّموا فیه، بل الأقرب صحة کلامهم و امضاء قولهم، لو تعارض الأمران؛ اما عدالة أبی حنیفة او صوابهم.

همانا ابوحنیفه معصوم نیست تا در غیر او از امامان طعن زنیم، در صورتی که آنان او را جرح کرده و درباره او سخن گفته باشند، بلکه نزدیک تر به حق صحت کلام آنان و امضای گفتارشان است، در صورتی که دو امر با یکدیگر تعارض داشته باشد؛ یا عدالت ابوحنیفه یا به حق بودن آنان.

1. المهند علی المضنّد، صص 29 و 30.

2. الماتریدیة وموقفهم من الاسماء والصفات الالهیة، ج 3، ص 303.

3. همان، ص 308.

4. همان، صص 305 ـ 306.

5. همان، ص 307.

6. همان، ص 314.

7. همان، ج 1، صص 246 و 247.

8. الماتریدیة وموقفهم من الاسماء والصفات الالهیة، ج 1، ص 338.

9. همان، ج 1، ص 339.

10. دعوة شیخ الاسلام...، ج 2، صص 605 ـ 606.

11. همان، ص 607.

12. دعوة شیخ الاسلام...، ج 2، ص 608.

13. همان، ص 611

14. قمع الدجاجة، راجحی.

15. قمع الدجاجة، ص 151

16. همان، ص 147.

افزودن دیدگاه جدید