جمله «شیرم را حلالت نمی کنم»، چگونه جلوی یک کودتای بزرگ را گرفت؟ + فیلم
{flvremote}http://www.irinn.ir/sitefiles/13930419/Video/3329422.flv{/flvremote}
نصرت های الهی: شکست کودتای نوژه
پیام کودتاچیان به این شرح بوده است: «همقطاران عزیز ساعت موعود فرا رسید. ارتش وطن پرست ایران حکومت پوسیده ی آخوندها را برچید. کلیه ی واحدهای ارتش، ژاندارمری و شهربانی اعلام همبستگی نمودند. هر گونه مقاومت بشدت سرکوب خواهد شد. آماده ی اخذ دستورات باشید.
شورای نظامی کشور ۲۱ / ۴ / ۱۳۵۹ »
محسن کاظمی (مدرس حوزه و دانشگاه):
سال ۱۳۵۹ را باید سال شکست ها ی بزرگ برای آمریکا و اذنابش و سال نزول بزرگترین امدادهای غیبی الهی در راستای پیروزی و بالندگی انقلاب اسلامی دانست. در این سال آمریکا سه شکست سهمگین نظامی را در مقابل جمهوری اسلامی از سرگذراند. اولین شکست، در هم کوبیده شدن عملیات «پنجه ی عقاب» در صحرای طبس توسط جنود الهی بود؛ دومین شکست، لو رفتن کودتای نوژه توسط یکی از خلبانان کودتاگر و در پی آن سرکوب کودتا بود، و سومین این شکست ها، عدم موفقیت سردار قادسیه در فتح سه روزه ی تهران و سرنگونی جمهوری اسلامی بود. در این طرح های زمان بندی شده و مرتبط با هم، کودتای نوژه مقدم بر تهاجم عراق به ایران بود، چرا که با موفقیت کودتا، دیگر نیازی به حمله ی صدام به ایران نبود.
شاهپور بختیار آخرین نخست وزیر رژیم پهلوی که توانسته بود با کمک مزدوران آمریکا در بهمن ۵۷ از کشور فرار کند[۱]، اوایل سال ۱۳۵۸ در پاریس اعلام حضور کرد، او به محض استقرار در این شهر، طرح ریزی و رهبری یک کودتا بر علیه جمهوری اسلامی را آغاز کرد. برنامه ریزی و تهیه ی مقدمات کار و عضوگیری از میان نظامیان و خلبانان ضد انقلاب، یک سال طول کشید، تا اینکه فقط یک روز مانده به زمان آغاز عملیات (۱۹ تیر ماه سال ۱۳۵۹)، کودتا توسط یکی از خلبانان آن، که قرار بود مناطق حساسی از تهران را بمباران کند، لو می رود.
معلوم است که در آن زمان، جمهوری اسلامی دارای یک سازمان جامع و منسجم اطلاعاتی و امنیتی نبوده است، سازمانی که یکی از وظائف حساس آن کشف کودتاست؛ در آن زمان تنها مجموعه هایی نوپا در ارتش، سپاه، کمیته و نخست وزیری بصورت غیر متمرکز و گاه ناهماهنگ کار اطلاعاتی می کردند، که تازه آنها هم در حال شکل گیری و سازمان دهی های اولیه بوده اند، لذا طبیعی بود که کودتاچیان با خیال راحت از این خلأ مهم که موجب خاطر جمعی و جسارت عملیاتی آنها شده بود، استفاده کنند، و با احساس امنیت کامل، خود را به لحظه ی صفر عملیات کودتا نزدیک کنند، آنها حساب همه چیز را کرده بودند الّا قدرت مقلب القلوبی خداوند قهّار را، که می تواند قلب یکی از کودتا چیان را در لحظات آخر چنان منقلب کند که او با پای خود نزد مقامات جمهوری اسلامی برود و فقط ۲۴ ساعت مانده به آغاز کودتا، آن را لو دهد، و به همین سادگی، کودتایی که بیش از یک سال روی آن کار دقیق عملیاتی و اطلاعاتی شده بود، و با همه ی امکانات یک کودتای موفق، مانند پشتیبانی قدرت های جهانی، امکانات لجستیکی و پشتیبانی، تجهیزات و نیروی انسانی کافی، حداکثر توان مالی و از همه مهم تر عدم آمادگی نیروهای اطلاعاتی جمهوری اسلامی، در لحظات آخر «کان لم یکن شیئاً مذکوراً» شود، در حالی که رهبران کودتا آن قدر به موفقیت خود اطمینان داشتند که حتی اعلامیه ی پیروزی کودتا را هم آماده کرده بودند تا آن را از رادیو قرائت کنند.[۲]
در اینجا به نقل از کتاب «کودتای نوژه» لحظات لو رفتن کودتا را، از زبان این خلبان گمنام مرور می کنیم و نصرت الهی را در این قضیه به عیان ملاحظه می کنیم:
«روز سه شنبه ( ۱۷ ـ تیرماه ـ ۱۳۵۹ ) در تهران به منزل سروان نعمتی ( از فرماندهان کودتا ) رفتم تا در جریان امر قرار گیرم، نعمتی به من گفت: «مأموریت تو بمباران بیت [ امام ] خمینی است و ما می توانیم تا پنج میلیون نفر را بکشیم ».
گویا شگرد نعمتی این بوده که در نخستین دیدار با خلبانان برای توجیه کودتا، چنین جمله ای را به آنها می گفته تا از میزان آمادگی روحی آنها برای شرکت در کودتا و کشتار میلیونی مردم ( که بدلیل حضور مردم در صحنه بعید هم نبود ) مطلع شود، خلبان در مقابل نوع مأموریت و وسعت کشتار غافلگیر و مردّد می شود، اما به دلیل تصوری که از قدرت کودتاگران داشته بیمناک می شود که اگر واکنش نشان دهد، جانش در خطر قرار گیرد.
پس از خروج از خانه ی سروان نعمتی، تشویش و نگرانی بر جان او چنگ می اندازد و در برابر وضعیت پیش آمده احساس بن بست و بلاتکلیفی می کند، دلش می خواهد موضوع را با کسی در میان بگذارد، اما با که ؟! مگر نه آنکه نعمتی گفته بود به جز امام، بقیه با کودتاگران هستند. (رهبران کودتا برای اینکه هر نوع تردیدی را در میان عوامل کودتا از بین ببرند به آنها القا کرده بودند که همه با ما هستند).
مگر همیشه در مواقع استیصال جز مادر پناهگاه دیگری داشت، او پس از اینکه ساعت ها با خود کلنجار می رود بالاخره تصمیم می گیرد موضوع را با برادر یا مادرش در میان بگذارد.
«مادرم بشدت ناراحت شد و گفت: تو نه تنها نباید این کار را بکنی، بلکه باید خبر دهی و جلوی این کار را بگیری و اگر اطلاع ندهی شیرم را حلالت نمی کنم و از تو رضایت ندارم».
در آخرین دقیقه های روز سه شنبه هفدهم تیر ماه و نخستین لحظات سحرگاه چهارشنبه یعنی روز کودتا، خلبان تصمیم خود را گرفت:
« بالاخره تا ساعت ۱۲ شب با مادر و برادر کوچکترم در باره ی این موضوع صحبت کردم و تصمیم گرفتم موضوع را به جایی و یا کسی اطلاع دهم، ولی چون نعمتی گفته بود در جاهای مختلف از جمله سپاه نفراتی داریم و خیلی ها از جمله شریعتمداری[۳] این کار را تأیید کرده اند، می ترسیدم به هر کسی این موضوع را بگویم شاید یکی از همان نفرات کودتا باشد و نه تنها نتیجه ای نگیرم بلکه بلایی سرم بیاورند »
خلبان در عین ترس از کشته شدن به دست کودتاگران، بالاخره خود را آماده ی شهادت در این راه می کند و برای افشای کودتا، ولو به قیمت از دست دادن جانش تدبیری می اندیشد:
«برای محکم کاری موضوع را روی کاغذی نوشتم و در خانه نزد برادرم گذاشتم و به او سفارش کردم اگر بلایی سرم آمد و بر نگشتم بهر ترتیبی شده این موضوع را به جایی خبر دهد و جلوی این کار را بگیرید.»
او نیم ساعت پس از نیمه شب از خانه بیرون آمد، ابتدا قصد داشت به جماران برود و موضوع را مستقیماً با امام در میان گذارد، برای گرفتن تلفن بیت امام با یکی دو جا ( کمیته و سپاه ) تماس گرفت، اما نتیجه ای عایدش نشد، سپس به سپاه مستقر در پادگان ولی عصر ( عشرت آباد ) تلفن زد و گفت : « موضوع بسیار مهمی است که باید با آقای خامنه ای در میان گذارم »[۴] مسئولین پادگان برای آن که مجال تصمیم و چاره اندیشی داشته باشند، پاسخ می دهند ۲۰ دقیقه ی دیگر مجدداً تماس بگیرد، پس از تلفن دوم، به او می گویند برای توضیح بیشتر نزد آنان برود، خلبان می گوید: « با این که به همه مشکوک بودم ولی چاره ای نبود، به پادگان رفتم » پاسدارانی که با او برخورد کردند، کوشیدند تا از آنچه در سر دارد مطلع شوند، خلبان مقاومت کرد و برای نشان دادن اهمیت مسئله و این که آنها را وادارد که وی را به ملاقات آقای خامنه ای ببرند، مجبور شد به آنها بگوید که من خلبان پایگاه شهید نوژه ی همدان هستم و همین قدر بگویم که خطری بزرگ، جمهوری اسلامی را تهدید می کند و بقیه ی خبرهایم را که بسیار هم فوری هستند به ایشان خواهم گفت، سپاه پادگان ولی عصر با کمیته ی سه راه امین حضور تماس می گیرد و اندکی بعد چند نفر از این کمیته می آیند و خلبان را به خیابان ایران، محل اقامت آقای خامنه ای می برند:
[ مقام معظم رهبری می گوید]:
« یک شبی من حدود اذان صبح دیدم که درب منزل را می زنند، در را به شدت هم می زدند، از خواب بیدار شدم رفتم دیدم آقای مقدم است و می گوید یک ارتشی آمده و می گوید با شما کار بسیار مهمی دارد، فوراً گفتم کجاست ؟ گفتند توی حیاط نشسته، رفتم توی اتاق پاسداران، دیدم که یک نفری همون دم در تکیه داده به دیوار، با حال کسل و آشفته و خسته، نشسته و سرش را پایین انداخته بود، همان طور که نشسته بود، گفتم شما با من کار دارید، بلند شد و گفت بله، گفتم چه کار داری ؟ گفت : « کار واجبی دارم و فقط به خودتان می گویم » من از حرفش حساس شدم، گفتم باشد من نماز می خوانم و می آیم، رفتم نماز خواندم و آمدم، او را صدا کردم که بیاید توی حیاط، البته این احتمال هم بود که او مثلا ًسوء نیتی داشته باشد، اما دیدم نمی شه به حرفش گوش نداد، او هم اصرار داشت که تنها به من بگوید، می گفت به هیچ قیمتی به کس دیگری نمی گویم، آوردمش توی حیاط، تابستان بود تیر ماه بود، یک جایی گوشه ی حیاط نشستیم، گفتم قضیه چیه ؟ گفت بناست کودتایی بشه، گفتم: تو از کجا می دانی؟
بنا کرد شرح دادن، آثار بیخوابی و خیابان گردی و خستگی و افسردگی شدید ( او شب قبل هم به دلیل این که شبانه از همدان به تهران آمده بود نخوابیده بوده )، و ضمناً سراسیمگی و هیجان درش پیدا بود، حرفشو مرتب و منظم نمی زد و من مجبور بودم برای این که ازش حرف در بیاورم و ببینم چه می گوید، مکرر ازش سئوال کنم و خلاصه ی آنچه گفت، این بود: «در پایگاه همدان، اجتماعی از خلبانان تشکیل شده و تصمیم بر یک کودتایی گرفته شده و یک عده ای توی کارند و پول هایی هم به افراد زیادی داده اند... » پرسیدم کی قرار است این کودتا انجام بگیرد؟ گفت امشب و شاید گفت فردا شب دقیقاً یادم نیست.»
بدین ترتیب چشمان انقلاب و نظام در برابر خطری که در چند قدمی اش کمین کرده بود گشوده گردید.
گفتم شما بنشین تا من ترتیب کار را بدهم، تلفن زدم به محسن رضایی که آن موقع مسئول اطلاعات سپاه بود، گفتم فوری بیا این جا و یک نفر دیگر که در جایی دیگر کار اطلاعاتی می کرد، به هر دوشان گفتم فوری بیایید،... یکی دو ساعتی با آن جوان خلبان صحبت کردند و اطلاعاتش را یادداشت کردند، او محل تجمع کودتاچیان برای اعزام به پایگاه نوژه واقع در پارک لاله را، و بقیه ی مسائل که می دانست را، همه را، برای آنان بیان کرد... »
پارک لاله در بعد از ظهر روز چهار شنبه ۱۸/۴/۵۹ محل تجمع ۴۰ تن از خلبانانی بود که باید همراه فرمانده ی نیروی هوایی کودتا یعنی تیمسار محققی، با اتوبوس ایران پیما به پایگاه هوایی شهید نوژه[۵] همدان رفته و به دیگر خلبانان کودتا بپیوندند، تعدادی از تجمع کنندگان در این محل و تعدادی در تعقیب و گریز دستگیر می شوند و بقیه ی کودتاچیان هم در پایگاه نوژه و یا در بین راه تهران ـ همدان دستگیر می شوند و به این ترتیب کودتایی که بیش از یک سال با کمک سازمان های اطلاعاتی سیا و موساد و پشتیبانی های مالی آمریکا روی آن کار دقیق اطلاعاتی و عملیاتی شده بود، چند ساعت مانده به انجام آن، با اراده ی الهی و با کمترین تلفات و ضایعات خنثی می شود[۶]. و بدین ترتیب یک بار دیگر این انقلاب را خداوند از شر دشمنانش حفظ می کند.
اما فردای این روز یعنی روز جمعه ۱۹/۴/۵۹ امام در حسینیه جماران در باره ی این کودتا بیانات جالب توجهی فرمودند :
« توطئه ای که معلوم است که چنانچه موفق به کشفش هم نشده بودیم، مردم آن را خفه می کردند، آن روز که فانتوم ها آمدند و اینجا ( جماران ) را خراب کردند و من هم می رفتم سراغ کارم، ملت دستش باز است و با مشت محکم اسلام را حفظ می کند... اینها غلط فکر کردند، اینها نفهمیدند که شوروی با همه ی سلاح های مدرنی که دارد و همه ی ابزاری که دارد، در افغانستان پوزه اش به خاک مالیده شده» در اینجا یکی از حضار شعار می دهد =: توطئه ی چپ و راست، کوبنده اش روح الله، امام خطاب به او و دیگر حضار می گویند: «صبر کن کوبنده اش شما هستید روح الله کی است…[۷] »
ـــــــــــــــــــــــــ
پی نوشت:
۱ـ نحوه ی فرار بختیار، از حوادث مرموز آن روزهاست، که هنوز مشخص نشده او دقیقاً توسط چه کسانی و از چه طریقی فرار کرده، هر چه که هست دولت بازرگان در همان زمان در افواه عمومی به شدت در این قضیه متهم بود، به خصوص که شخصی مانند دکتر ابراهیم یزدی، وزیر امور خارجه ی دولت بازرگان بطور مشکوکی در دستگیری ها و محاکمه ی عوامل رژیم شاه دخالت می کرده، بختیار تا ظهر روز ۲۲ بهمن در نخست وزیری حضور داشته و از این زمان تا حضورش در پاریس در اوایل سال ۵۸ وضعیت او در هاله ای از ابهام قرار دارد، حتی عده ای مانند آیت الله خلخالی که آن زمان از طرف امام حاکم شرع دادگاه های انقلاب بوده، ادعا کرده اند که بختیار بازداشت هم شده بود، اما به کمک عوامل دولت بازرگان موفق به فرار شده است[ خاطرات آیت الله خلخالی ـ نشر سایه ـ ص ۳۹۱ ] در آن زمان، یعنی بهمن ۵۷، این اتهام آن قدر بالا گرفته بود که بعضی روزنامه ها تیتر زدند: «بختیار از مرز بازرگان گذشت» و شاعر خوش ذوقی هم در این باره شعری سروده بود که یک بیت آن چنین است:
گفتمش اما خمینی مرزها را بسته است
گفت اما بختیار از مرز بازرگان گذشت
۲ـ پیام کودتاچیان به این شرح بوده است : « همقطاران عزیز ساعت موعود فرا رسید. ارتش وطن پرست ایران حکومت پوسیده ی آخوندها را برچید. کلیه ی واحدهای آرتش، ژاندارمری و شهربانی اعلام همبستگی نمودند. هر گونه مقاومت بشدت سرکوب خواهد شد. آماده ی اخذ دستورات باشید. شورای نظامی کشور ۲۱ / ۴ / ۱۳۵۹ » کودتای نوژه ـ چاپ چهارم ـ ص۴۳
۳- محمد کاظم شریعتمداری علاوه بر این کودتا، از کودتایی دیگر هم به رهبری صادق قطب زاده پشتیبانی می کند، به همین دلیل از سوی جامعه ی مدرسین حوزه ی علمیه ی قم و مردم مسلمان از منصب مرجعیت تقلید برکنار شد.
۴- مقام معظم رهبری در آن زمان نماینده ی امام در شورای عالی دفاع بودند.
۵ ـ نام این پایگاه قبل از انقلاب، پایگاه هوایی « شاهرخی » بود، پس از پیروزی انقلاب، به پایگاه « حر » تغییر نام یافت. در واقعه ی پاوه در مرداد ۱۳۵۸ که دکتر چمران و پاسداران تحت فرمانش به محاصره ی ضد انقلاب در می آیند و پس از فرمان تاریخی امام خمینی (ره) مبنی بر اعزام ارتشیان و پاسداران برای کمک به دکتر چمران و یارانش، شهید خلبان « محمد نوژه » از جمله کسانی بود که به این مأموریت اعزام شد، وی با زبان روزه برای سرکوب ضد انقلاب با هواپیمایش به پرواز در آمد ولی توسط نیروهای ضد انقلاب مورد هدف قرار گرفت و هواپیمایش سقوط کرد و به شهادت رسید. از این پس نام این پایگاه به « شهید نوژه » تغییر یافت.
همان ص ۱۰ و ۲۰۸
۶ـ در عملیات خنثی سازی کودتا فقط یک نفر نظامی به نام ستوان یار، محمد اسماعیل قربانی اصل به شهادت می رسد
۷ـ به نقل از کتاب « کودتای نوژه » ناشر : مؤسسه ی مطالعات و پژوهش های سیاسی ـ چاپ اول ـ بهار ۶۸ ـ ص ۱۸۹ تا ۲۰۴
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نقش سپاه همدان در خنثی سازی کودتای پایگاه هوایی شهید نوژه
فرمانده سپاه ناحیه کبودراهنگ گفت:
واحد اطلاعات سپاه استان همدان پیش از طریق کانال های مختلف از طرح توطئه کودتا اطلاع یافت و در خنثی سازی آن نقش مهمی ایفا کرد.
محمود بداغی اظهار داشت: نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران بازوی توانمند انقلاب اسلامی است و این نیرو جزء اولین نظامیانی بودند که با امام بیعت کردند و پایگاه هوایی شهید نوژه نقش مهمی در سرکوبی ضدانقلاب و همچنین در دفاع مقدس داشت.
وی در مورد نقش سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در خنثی سازی کودتای نقاب در پایگاه هوایی شهید نوژه گفت: واحد اطلاعات سپاه استان همدان پیش از وقوع این کودتا از طریق کانال های مختلف خود از جمله پرسنل مؤمن ارتش و انجمن اسلامى نیروى هوایى در پایگاه هوایی شهید نوژه از طرح توطئه کودتا اطلاع یافت و در خنثی سازی آن نقش مهمی ایفا کرد.
فرمانده سپاه ناحیه کبودراهنگ به نقش کلیدی افشای یکى از خلبانان پایگاه هوایی شهید نوژه نیز اشاره کرد و گفت: اگر این خلبان به توصیه مادر خود عمل نمی کرد و اطلاعات را در اختیار مقام معظم رهبری «مدظله العالی» نمی گذاشت احتمال وقوع کودتا وجود داشت.
بداغی طرح کودتای نقاب را لکه ننگ دیگری بر چهره آمریکای جهان خوار عنوان کرد و گفت: اکثر کودتاگران در شب 18 تیر 1359 توسط سپاه پاسداران دستگیر شدند و این توطئه استکبار نیز نافرجام ماند.
اعترافات عوامل کودتای نقاب
کودتای نافرجام نقاب (موسوم به نوژه) یک حلقه از سلسله فعالیتهای دشمنان انقلاب اسلامی جهت براندازی نظام جمهوری اسلامی بود که آخرین امید سلطنت طلبان و معاندان را برای سرکوب قیام مردمی ایران بر باد داد.
برابر اسناد معتبر، طرح اولیه کودتا در خارج از نیروی هوایی و پایگاه سوم شکاری همدان سازماندهی و هدایت شده و تنها بخشی از صحنه گردانان آن را عناصر سلطنت طلب و معاند پایگاه سوم تشکیل می دادند و نیروهای مخالف داخلی و خارجی و نیز جریان های سیاسی مخالف در داخل و خارج کشور، شناسایی و یک هسته اطلاعاتی وسیع برای اجرای کودتا پی ریزی شده بود.
کودتای نقاب در واقع توسط ستادی از پاریس به رهبری شاهپور بختیار هدایت می شد. در دی ماه ۱۳۵۹، یکی از هواداران شاپور بختیار به نام مهندس قادسی، نمودار سازمانی را تهیه کرد و نام آن را نقاب گذاشت. نقاب متشکل از حروف اول نجات قیام انقلاب بزرگ بود.
در طرح عملیات کودتای نظامی پایگاه شهید نوژه در 60 کیلومتری همدان به عنوان کانون عملیات کودتا در نظر گرفته شده بود. این پایگاه به خاطر دارا بودن هواپیما، نزدیک بودن به تهران، خارج از شهر قرار داشتن، وجود عناصر مستعد و قابل جذب برای کودتاچی ها انتخاب شد.
قرار بود پس از تصرف پایگاه نوژه تیمهای مختلف مراکز حساس تهران را بمباران و اشغال کنند. بیت امام در جماران نخستین هدف و مرکز ثقل عملیات کودتا بود. به همین جهت بیشترین هواپیماها و مهمات سنگینی برای این هدف در نظر گرفته شده بود. اهداف تعیین شده برای تسخیر پس از بمباران های هوایی عبارت بودند از صدا و سیما، فرودگاه مهرآباد، ستاد نیروی زمینی، ستاد ارتش جمهوری اسلامی، پادگان حر، پادگان قصر، پادگان جمشیدیه و زندان اوین.
پس از این بمبارانهای وسیع قرار بود با اعلام حکومت نظامی به مدت ۳ روز با ترفند ارعاب مردم، فریب مردم از طریق تایید کودتا، قدرت توسط نظامیان قبضه مهار شود.
کلیه برنامه ها تا ۴۸ ساعت قبل از کودتا طبق برنامه پیش می رفت، اما شب قبل از حادثه یکی از خلبانانی که برای کودتا پیش بینی شده بود، دچار تردید شده و پس از مشورت با مادرش، شدت تردیدها و تشویق های او با مخالفت مادرش افزایش می یابد و سرانجام وی موفق به ملاقات با مقام معظم رهبری شده و اطلاعات موثر و کارا از کودتا را تا مقدار زیادی افشا می کند. همچنین یکی از درجه داران تیپ ۲۳ نوهد هم به ستاد مشترک مراجعه و جریانی مشابه را بازگو می کند. بلافاصله ستادی مرکب از واحدهای سپاه پاسداران، گروه مهندسی، انجمن اسلامی نیروی هوایی ارتش و تعدادی از پرسنل نیروی زمینی ارتش و عده ای از کماندوهای تیپ ۲۳ نوهد به نام ستاد خنثی سازی کودتا تشکیل می شود.
بلافاصله پس از بررسی اطلاعات، طرح حمله به پایگاه نوژه و پارک لاله که محل تجمع ۴۰ تن از خلبانان کودتا بود، کشیده شد. عملیات خنثی سازی کودتا با حضور نیروهای سپاه پاسداران و عده ای از کارکنان ارتش آغاز شد و پس از محاصره پایگاه نوژه، نیروها وارد عمل شدند و همه کودتاگرها را دستگیر کردند.
این کودتا در تاریخ ۱۸ تیر ۱۳۵۹ خنثی شد و امام خمینی (ره) پس از عملیات خنثی سازی کودتا در حسینیه جماران در سخنرانی عنوان کردند: «می خواهند توطئه بکنند و آن هم این توطئه ای که معلوم است که اگر چنانچه موفق به کشفش هم نشده بودیم، ]مردم[ خفه می کردند آنها را ... اگر این فانتوم ها هم بلند شده بود، اینها می خواستند چه بکنند، پدر اینها را در می آوردند. مگر ملت، حالا دیگر نشسته که یک فانتوم و دو فانتوم کاری انجام بدهد.»
چرا "کودتای نقاب"، نوژه نام گرفت؟
طرح بمباران مراکز حساس انقلاب با هدف ساقط کردن انقلاب نوپای ایران، با راهکارهایی شاید باور نکردنی خنثی شد، اما نامگذاری کودتای نقاب به اسم نوژه شاید بزرگترین جفا در حق این خلبان دلاور باشد که پروازهای شگفت انگیز ارتفاع پست او برای آسیب نرسیدن به مردم کردستان هنوز ذکر زبان خلبانان است.
{flvremote}http://www.irinn.ir/sitefiles/13920526/Video/2872264.flv{/flvremote}
افزودن دیدگاه جدید