عصر ظهور: 11. جنگهای سفیانی با امام زمان (عج) و هلاکت وی

عصر ظهور: 11. جنگهای سفیانی با امام زمان (عج) و هلاکت وی

پيشروى لشكر سفيانى به سوى حجاز (لشكرى كه در زمين فرو مى رود)

برگرفته از كتاب: عصر ظهور

به خواست خدا بزودى درباره نهضت ظهور مقدس حضرت مهدى (عليه السلام) سخن خواهيم گفت و نيز به بررسى كشمكش سياسى در حجاز مى پردازيم كه بنا به نقل روايات، بدنبال كشته شدن عبدالله حاكم حجاز و اختلاف بر سر فرمانروائى بعد از او و درگيرى بين قبايل حجازى بر سر حكومت، بوجود مى آيد.. و اين كشمكشها حكومت حجاز را چنان ضعيف مى گرداند كه حضرت مهدى (عليه السلام) نهضت خويش را به آسانى در مكه آغاز و شهر را از سلطه بيدادگران آزاد و حاكميت خود را بر آنجا تثبيت مى كند.

 

در اين برهه وقتى حكومت حجاز، خود را از شكست دادن نهضت حضرت مهدى (عليه السلام) عاجز و ضعيف مى بيند اين حكومت و يا دولتهاى بزرگ، سفيانى را وادار مى سازند كه دست به اين امر مهم بزند، وى نيروهاى خود را نخست به مدينه منوره و سپس به مكه مكرمه گسيل مى دارد.. در اين هنگام حضرت مهدى (عليه السلام) به مسلمانان و به جهان اعلام مى دارد كه در انتظار وقوع معجزه ايست كه به زبان پيامبر، وعده داده شده است و آن فرو رفتن سپاه سفيانى در بيابان نزديك مكه است، پس از اين معجزه آن حضرت نهضت مقدس خويش را ادامه خواهد داد.

 

بلكه بعيد نيست، ترجيح اين مطلب كه در برخى روايات آمده است و آن اينكه فراخواندن نيروهاى سفيانى به حجاز بويژه مكه و مدينه قبل از شروع نهضت ظهور مهدى (عليه السلام) اتفاق مى افتد و سپاه سفيانى در جستجوى حضرت مهدى (عليه السلام) و يارانش وارد مدينه منوره گرديده و در آنجا به ارتكاب جناياتى دست مى زند. در اين زمان حضرت در مدينه بسر مى برد، آنگاه مانند روش موسى (عليه السلام) با اضطراب از مدينه خارج گرديده و رهسپار مكه مى شود، سپس خداوند متعال، اجازه ظهور به آن حضرت مى دهد.

 

روايات در منابع شيعه و سنى، ورود لشكر سفيانى را از ناحيه عراق و شام به مدينه منوره هجومى سخت و ويرانگر توصيف مى كند، بطوريكه وى هيچ مقاومتى در برابر خود نمى يابد. و او با ياران مهدى (عليه السلام) و شيعيان اهل بيت (عليهم السلام) در كشتار و نابودى زن و مرد، بزرگ و كوچك همانگونه كه در عراق عمل كرد عمل مى كند! بلكه از روايات استفاده مى شود كه حمله سفيانى در مدينه سخت تر خواهد بود، در نسخه خطى ابن حماد از ابن شهاب نقل است كه:

 

((سفيانى خطاب به فرماندهى كه با سواران خود وارد كوفه مى شود، بعد از آنكه آنجا را سخت پايمال مى كند، مى نويسد و او را مأمور به حركت بسوى حجاز مى سازد، او روانه آن سامان مى شود و دست به كشتار قريش مى زند، چهار صد مرد از آنان و از ياران مهدى را مى كشد و شكمهاى زنان را مى درد و فرزندان را بقتل مى رساند و دو برادر از قريش را كشته و يك مرد و خواهرش بنام محمد و فاطمه را بر درگاه مسجد مدينه به دار مى آويزد.))(1)

 

روايات ديگرى مى گويند: اين مرد و خواهرش از عموزادگان نفس زكيه هستند كه امام مهدى (عليه السلام) وى را به مكه مى فرستد كه او را پانزده شب قبل از ظهور آن حضرت در مسجدالحرام بقتل مى رسانند. و اين دو برادر و خواهر از دست لشكريان سفيانى از عراق مى گريزند و جاسوسى كه از عراق با اين دو همراه بوده آن دو را به دشمنان معرفى مى كند.

 

روايت ذيل، گوياى اين است كه سفيانى قتل عام خود را در مورد بنى هاشم و شيعيان آنها در مدينه به اينگونه توجيه مى كند كه وى به انتقام كشته شدن سپاهيان او در عراق بدست نيروهاى خراسانى دست به اين عمل مى زند.

 

در نسخه خطى ابن حماد، از ابى قبيل نقل شده است كه گفت:

 

((سفيانى، سپاه خود را به مدينه مى فرستد و به آنها دستور مى دهد هر كس كه از بنى هاشم در آنجاست، حتى زنان باردار را بكشند! و اين كشتار در برابر عملكرد شخصى هاشمى است كه با ياران خود از مشرق خروج كرده است، سفيانى مى گويد: تمام اين بلاها و كشته شدن ياران من فقط از ناحيه بنى هاشم است. پس فرمان به كشتار آنان مى دهد بطوريكه ديگر كسى از آنها در مدينه شناخته نمى شود، آنان و حتى زنانشان سر به بيابانها و كوهها مى گذراند و به سوى مكه مى گريزند.. چند روزى دست به كشتار آنها مى زند سپس دست نگه مى دارد و هر كس از آنان يافت شود وحشت زده است تا اينكه نهضت مهدى در مكه آشكار شود و هر كس كه به آنجا آمده گرد آن حضرت جمع مى شود))(2)

 

از امام باقر (عليه السلام) روايت شده است كه فرمود:

 

((سفيانى و همراهان وى ظاهر مى شوند و او هيچ غم و انديشه اى جز غلبه بر آل پيامبر (صلى الله عليه وآله) و پيروان آنها ندارد از اين رو دسته اى را به كوفه مى فرستد و آنها با گروهى از شيعيان آل پيامبر (صلى الله عليه وآله) برخورد مى كنند كه كشته و يا به دار آويخته مى شوند و سپاهى از خراسان روى مى آورد تا آن وارد حوزه دجله مى گردد و مردى ضعيف از عجم با پيروان خود خروج مى كند كه گرفتار درگيرى در نجف مى شود و سفيانى گروهى را رهسپار مدينه مى كند و آنها مردى را در آنجا بقتل مى رسانند و مهدى و منصور از آنجا مى گريزند و آل پيامبر (صلى الله عليه وآله) از كوچك و بزرگ دستگير مى شوند. كسى باقى نمى ماند مگر اينكه دستگير و زندانى مى شود، سپاه وى به جستجوى آن دو مرد مى پردازد و مهدى (عليه السلام) بنا به روش موسى (عليه السلام) نگران و با اضطراب بيرون مى آيد تا آنكه وارد مكه مى شود))(3)

 

در صفحه 252 بحار درباره سفيانى چنين آمده است ((سفيانى با سپاهى انبوه وارد مدينه مى شود)) و در مستدرك حاكم ج 4 ص 442 آمده است ((كه اهل مدينه پيشاپيش حمله سفيانى از شهر خارج مى شوند)).

 

چنين بنظر مى رسد كه منصور ياد شده در روايت، كه با حضرت مهدى (عليه السلام) از مدينه خارج مى شود همان محمد نفس زكيه باشد كه از ياوران حضرت مهدى (عليه السلام) است و حضرت او را به مسجدالحرام مى فرستد تا پيام آن بزرگوار را به گوش جهانيان برساند اما او را بقتل مى رسانند و احتمال دارد يكى ديگر از ياران مهدى غير از نفس زكيه باشد.

 

اينها نمونه هايى از روايات نبرد سفيانى در مدينه و تبهكاريهاى وى در آنجا بود، روايات، در مورد جاهاى ديگر حجاز كه نيروهاى سفيانى در آن وارد شوند غير از مدينه و سپس تلاش براى ورود به مكه سخنى بميان نمى آورد.. و پيداست كه مدت اشغال شهر مدينه چندان طول نمى كشد تا آنكه تمام سپاه يا بخش عمده آنرا به مكه مى فرستد كه معجزه وعده داده شده رخ مى دهد و تمام آنها در نزديكى مكه در زمين فرو مى روند. و در برخى از روايات، باقى ماندن لشكريان سفيانى در مدينه را تنها چند روز ذكر مى كند، ولى ظاهرا مراد از آن مدت ورود سفيانى به مدينه و كارهاى ناشايست وى در آنجاست نه زمان اقامت نيروهاى سفيانى در مدينه يا نزديك آن.

 

روايات در مورد بزمين فرو رفتن سپاهيان سفيانى در منابع مسلمانان، بسيار و متواتر است و شايد مشهورترين آنها در منابع اهل سنت، روايتى باشد كه از ام سلمه روايت شده كه گفت:

 

((پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) فرمود: پناهنده اى به خانه خدا پناه مى برد آنگاه لشكرى به سوى او فرستاده مى شود تا آنكه به بيابان مدينه مى رسند و آنجا در زمين فرو مى روند))(4)

 

صاحب كشاف در تفسير اين آيه ((و اگر مى ديدى آن لحظه اى را كه هراسان شدند و دستگير شدند از جايگاهى نزديك))(5) آورده است كه: ((از ابن عباس روايت شده كه آيه فوق در مورد فرو رفتن در بيابان بيداء نازل شده است.))

 

و صاحب مجمع البيان مى گويد:

((ابوحمزه گفت: از على بن حسين و حسن بن على (عليه السلام) شنيدم كه آن دو بزرگوار مى فرمودند: مراد از آيه ياد شده، لشكر بيابان است كه از زير پايشان گرفتار مى شوند (زمين آنها را در كام خود فرو مى برد.))(6)

 

و از حذيفه يمانى روايت شده است:

((پيامبر (صلى الله عليه وآله) از فتنه اى كه بين مشرق و مغرب واقع خواهد شد ياد نموده و فرمود در حاليكه آنها گرفتار چنان فتنه اى هستند، سفيانى از وادى يا بس (بيابان خشك) بر آنها خروج مى كند، تا آنكه به دمشق فرود مى آيد آنگاه دو لشكر، يكى به سوى مشرق و يكى به سوى مدينه روانه مى كند تا اينكه به زمين بابل و شهر نفرين شده (بغداد) فرود مى آيند و بيش از سه هزار تن را مى كشند و بالغ بر يكصد زن را به زور تصاحب مى كنند، سپس از آنجا بيرون آمده به سوى شام رو مى آورند، در اين هنگام لشكر هدايت خروج كرده و به آن لشكر مى رسد و آنها را از دم تيغ مى گذراند كه يك نفر هم كه خبر مرگ بقيه را ببرد باقى نمى ماند. و آنچه از اسيران و غنيمتها كه در دست آنهاست از آنان باز پس مى گيرند و اما لشكر دوم وارد مدينه شده و سه شبانه روز به غارت و چپاول آنجا مى پردازد آنگاه بيرون آمده و به سوى مكه روانه مى گردند تا اينكه به بيابان مى رسند و خداوند در اين هنگام جبرئيل را بر مى انگيزد و مى فرمايد: جبرئيل برو و ايشان را نابود گردان، پس جبرئيل با پاى خود ضربتى به آن زمين مى زند و زمين آنها را در خود فرو مى برد، و هيچ كس از آنها نجات نمى يابد مگر دو مرد از جهينه.))(7)

 

از امير مؤمنان (عليه السلام) نقل شده است كه فرمود:

((مهدى روى آورنده است با موهايى پيچيده و خالى كه بر گونه خود دارد، آغاز نهضت او از جانب مشرق مى باشد و چون آن امر تحقق يافت سفيانى خروج مى كند و بمدت باردارى يك زن يعنى نه ماه فرمانروائى مى كند، وى در شام خروج مى كند و اهل شام مطيع او شوند بجز قبيله هاى حق طلب موجود در آنجا كه خداوند آنها را از خروج با سفيانى حفظ مى كند.

 

او با لشكرى انبوه وارد مدينه مى شود تا اينكه سرانجام به بيابان مدينه مى رسد و خداوند او را در آنجا به زمين فرو مى برد. و اين است معناى فرموده خداوند بزرگ:

((و اگر مى ديدى آن لحظه اى را كه هراسان شدند و دستگير شدند از جايگاهى نزديك.))(8)

 

معناى فرموده امير مؤمنان (عليه السلام) كه ((روى آورنده)) يعنى وقتى راه مى رود مثل اينكه با تمام اندام و وجود روى مى آورد. و معناى اينكه ((آغاز نهضت او از خاور است)) يعنى آغاز امر او با دولت زمينه سازان ايرانى است و معناى ((وقتيكه آن امر تحقق يافت)) يعنى وقتى امر او آغاز يا آشكار مى شود و دولت آنها بر پا مى گردد سفيانى خروج مى كند. در اين روايت زمان خروج سفيانى تعيين نشده كه آيا بدون فاصله بعد از قيام دولت زمينه سازان حضرت مهدى (عليه السلام) خواهد بود و يا اينكه پس از سالهاى طولانى.. ولى سياق عبارت دلالت بر نوعى ترتيب و ارتباط بين دولت ايرانيان و خروج سفيانى دارد و خروج وى عملى حساب شده بر ضد ايرانيان است، چنانكه در اوائل روايت مربوط به جنبش او صحبت كرديم.

 

از حنان بن سدير نقل شده است كه گفت:

((از ابوعبدالله (امام صادق) (عليه السلام) درباره فرو رفتن بيابان سئوال كردم فرمود: ((أما صهرا)) بر سر راه بريد كه در دوازده ميلى آن در محل (ذات الجيش) واقع است.))

 

ذات الجيش منطقه اى است ميان مكه و مدينه و أما صهرا محلى است در همان منطقه.

 

در نسخه خطى ابن حماد از محمدبن على (امام باقر) (عليه السلام) روايت شده است كه فرمود:

 

((بزودى پناهنده اى به مكه خواهد آمد، هفتاد هزار سرباز تحت فرمان مردى از قيس به آنجا فرستاده مى شود همينكه آنها به محل ثنيه مى رسند، آخرين فرد آنها وارد شده و اولين نفر آنان را آنجا خارج نمى شود، آنگاه جبرئيل ندا سر مى دهد بگونه اى كه اين صدا به شرق و غرب جهان مى رسد (اى بيابان) (اى بيابان) بگير آنها را كه خيرى در آنها نيست. هيچكس بر هلاكت آنها آگاه نمى شود مگر چوپانى در كوهستان كه آنها را در حين هلاكت نظاره مى كند و از ماجراى آنها خبر مى دهد. پس وقتى پناهنده به كعبه داستان آنها را مى شنود بيرون مى رود.))(9)

 

پاورقی:

----------------------------------------

(1) نسخه خطى ابن حماد ص 88.

(2) نسخه خطى ابن حماد ص 89.

(3) بحار ج 52 ص 222.

(4) مستدرك حاكم ج 4 ص 429 و غير آن و بحار ج 52 ص 186.

(5) سبأ 51.

(6) بحار ج 52 ص 186.

(7) بحار ج 52 ص 186.

(8) غيبت نعمانى ص 163 و محجه بحرانى ص 177.

(9) نسخه خطى ابن حماد ص 90.

 

 

و در همين كتاب از ابى قبيل نقل شده است كه گفت:

((از آنها يكى باقى نمى ماند مگر يك بشارت دهنده و بيم دهنده اى، اما بشارت دهنده نزد مهدى عليه السلام و يارانش مى آيد و از آنچه اتفاق افتاده خبر مى دهد و گواه صحنه، در چهره اش پيداست، يعنى خداوند صورت او را به پشت سر او برمى گرداند و بدين ترتيب با مشاهده برگشتن چهره او به پشت سر، سخن او را تصديق مى كنند و آگاه مى شوند كه آن قوم در زمين فرو رفته اند و دومى همانند اولى، خداوند چهره اش را به عقب برمى گرداند، نزد سفيانى مى آيد و آنچه بر سر ياران او آمده براى وى بازگو مى كند سفيانى نيز به جهت علامتى كه در او مى بيند گفته وى را باور مى كند و آن را مطابق با واقع مى داند. و اين دو مردانى از قبيله كلب هستند.))(1)

 

در همين نسخه از حفصه نقل شده است كه گفت:

((از پيامبر خدا شنيدم كه فرمود: لشكرى از جانب مغرب مى آيد و اين خانه (كعبه) را مى خواهد، تا آنكه به بيابان مى رسد و زمين آن را در خود فرو مى برد كسانى كه پيشاپيش آن هستند باز مى گردند تا ببينند چه بر سر آن قوم آمده است كه آنها هم به همان مصيبت گرفتار مى شوند آنگاه خداوند هر كس را بر طبق نيت او بر مى انگيزد.))(2)

 

يعنى كسى كه مجبور به شركت در لشكر سفيانى بوده اگر چه در آخرت مانند شخص داوطلب و كسى كه با ميل و اراده خود شركت كرده نيست اما او نيز بزمين فرو مى رود.

 

روايتى ديگر از پيامبر (صلى الله عليه وآله) روايت شده است كه فرمود:

 

((در شگفتم از قومى كه در يك جا مى ميرند يا كشته مى شوند اما جايگاه آنها متفاوت و گوناگون است، پرسيدند: اى رسول خدا اين چگونه است؟

فرمود: براى اينكه در ميان آنها افراد مجبور و ناچار و بى ميل و غير موافق وجود دارد، يعنى كسانى كه در يك محل و در يك زمان از دنيا مى روند خداوند به تناسب نيت ها و انگيزه هايشان در روز قيامت آنها را حساب رسى و مؤاخذه مى كند زيرا برخى از آنها از روى كراهت و بى ميلى و ترس بجهت زن و فرزندان و مانند آن و بعضى ديگر به اجبار و پاره اى ديگر داوطلبانه و با رغبت در آن شركت مى كنند.

 

و در روايتى آمده است كه شمار نفرات لشكر سفيانى كه بزمين فرو مى روند دوازده هزار نفر است نه هفتاد هزار تن. و در روايتى ديگر مى گويد يك سوم آنها به زمين فرو مى روند و يك سوم ديگر چهره هايشان به پشت سر بر مى گردد و يك سوم باقيمانده سالم مى مانند.))(3)

 

 

آغاز بازگشت و عقب نشينى سفيانى

برگرفته از كتاب: عصر ظهور

پس از وقوع معجزه فرو رفتن در زمين، در مورد لشكر سفيانى در راه مكه، ستاره بخت سفيانى رو به افول مى گذارد، در حاليكه اختر سعادت حضرت مهدى (عليه السلام) رو به اوج و درخشندگى مى نهد.

 

روايات، بعد از وقوع حادثه فرو رفتن لشكريان سفيانى، نقش نظامى ديگرى را براى او در حجاز ذكر نمى كند. با توجه به اينكه اين ماجرا پايان بخش نقش او در حجاز خواهد بود. اما احتمال دارد نيروهايى براى او در مدينه باقى بماند كه با قواى حكومت (خاندان فلان) كار زار كند و روايات خاطرنشان مى سازد كه حضرت مهدى (عليه السلام) پس از معجزه فرو رفتن قواى دشمن، با سپاه خود كه متشكل از چند ده هزار نفر رزمنده است براى آزاد سازى مدينه راهى آنجا شده و با دشمنان خود در آنجا درگير مى شود.

 

به هر حال حضرت مهدى (عليه السلام) مدينه را فتح و حجاز را آزاد و نيروهاى دشمن را منكوب مى سازد و لشكر سفيانى هر كجا كه روياروى او باشد، از حجاز تا عراق و شام، شكست مى خورد.. روايات يك نبرد يا بيشتر را ياد مى كند كه در عراق بين لشكر سفيانى از طرفى و سپاهيان مهدى (عليه السلام) و ياران خراسانى وى از ناحيه ديگر اتفاق مى افتد.

 

 

نبرد اهواز

برگرفته از كتاب: عصر ظهور

پس از شكست نيروهاى سفيانى بدست زمينه سازان ايرانى و يمنى، طبيعى است كه عراق تحت قلمرو حكومت حضرت مهدى (عليه السلام) و ياران وى در مى آيد و شكست معجزه آساى مجدد سفيانى در حجاز عامل كمك كننده اى در تثبيت قدرت ياوران مهدى (عليه السلام) در عراق مى گردد. بويژه روايات خاطرنشان مى سازد كه نيروهاى زمينه سازان، پس از شكست قواى سفيانى، در عراق مستقر مى شوند و جهت بيعت با امام مهدى (عليه السلام) گروهى را به حجاز نزد آن حضرت مى فرستند. از امام باقر (عليه السلام) روايت شده است كه فرمود:

 

((ياران درفش هاى سياه كه از خراسان به سوى كوفه مى آيند در آنجا فرو مى آيند و چون مهدى (عليه السلام) ظهور مى كند گروهى را جهت بيعت بسوى او مى فرستند.))(4)

 

همين روايت را ابن حماد در نسخه خطى خود روايت كرده:

 

((ياران درفش هاى سياه از خراسان به كوفه روى مى آورند و چون مهدى (عليه السلام) در مكه ظهور نمايد، گروهى را جهت بيعت نزد وى مى فرستند.))(5)

 

ولى با وجود عواملى كه ايجاب مى كند سفيانى در عراق بطور كلى شكست بخورد، رواياتى وجود دارد كه از درگير شدن نيروهاى وى در عراق سخن مى گويد و اين بار سفيانى با تنها نيروى امام مهدى (عليه السلام) درگير مى شود در حاليكه آن حضرت، شعيب بن صالح، فرمانده نيروهاى ايرانى را به فرماندهى كل نيروهاى خود كه بخش عظيمى از آنان ايرانى و يمنى و از ساير سرزمين هاى اسلامى مى باشند، انتخاب مى كند.

 

برخى از روايات تنها از نبرد دروازه استخر ياد مى كند و آن را به عنوان جنگى بزرگ بين نيروهاى سفيانى و سپاهيانى حضرت مهدى (عليه السلام) توصيف مى كند.

 

و استخر شهرى قديمى در جنوب ايران در منطقه اهواز است كه در صدر اسلام، آباد بوده است و آثار آن نزديك شهر نفت خيز ((مسجد سليمان)) هنوز ديده مى شود. بلكه نقل مى كنند كه شهر استخر را حضرت سليمان پيامبر (عليه السلام) بنا نمود و در فصل زمستان در آنجا حكمرانى داشته است و گويا مسجد سليمان، مسجدى بوده است كه حضرت سليمان (عليه السلام) آنرا ساخته است.

 

دو روايت وجود دارد كه محل گرد آمدن نيروهاى ايرانى را منطقه ((بيضاء استخر)) معين مى كند يعنى منطقه سفيد رنگى در شهر استخر و بنظر مى رسد كه همان بلنديهاى نزديك مسجد سليمان باشد كه به ((كوه سفيد)) معروف است. همچنين دو يا سه روايت، خاطرنشان مى سازد كه هنگامى كه امام مهدى (عليه السلام) از مدينه منوره به عراق عزيمت مى فرمايد نخست در بيضاء استخر فرود مى آيد و ايرانيها با آن حضرت بيعت مى نمايند و به فرماندهى امام مهدى (عليه السلام) در آنجا وارد كارزارى سخت با لشكريان سفيانى شده و او را شكست مى دهند..

 

در پى اين نبرد حضرت مهدى (عليه السلام) ((با هفت كجاوه از نور وارد عراق مى گردد كه مردم نمى دانند كه وى در كداميك از آنهاست)) و ما آن را در مبحث نهضت ظهور بيان خواهيم كرد.

 

در نسخه خطى ابن حماد از على (عليه السلام) روايت شده است كه فرمود: ((وقتى سواران سفيانى به سوى كوفه رفتند، گروهى را در جستجوى اهل خراسان مى فرستد و در اين حال اهل خراسان به طلب مهدى بيرون مى آيند آنگاه هاشمى با درفش هاى سياه در حاليكه شعيب بن صالح در پيشاپيش آنها حركت مى كند با امام مهدى ملاقات مى كند و همچنين آن حضرت در محل دروازه استخر با ياران سفيانى برخورد مى كنند و بين آنها نبردى بزرگ رخ مى دهد. در اين هنگام درفش هاى سياه آشكار مى شود و سواران سفيانى پا به فرار مى گذارند)) در اين بحبوحه مردم آرزوى ديدار مهدى (عليه السلام) را داشته و او را مى جويند.))(6)

 

معناى جمله ((هاشمى با او ملاقات مى كند)) يعنى حضرت مهدى (عليه السلام) و هاشمى خراسانى فرمانده نيروهاى ايرانى يكديگر را ملاقات مى كنند، چنانكه روايت بعدى صريحا بر آن دلالت دارد، يعنى گروههاى ايرانى در جستجوى امام مهدى (عليه السلام) بيرون مى آيند تا با او بيعت نموده و در كنار آن حضرت، عليه دشمنان به نبرد بپردازند. از اين رو متوجه جنوب ايران نزديك مرزهاى خشكى حجاز، از ناحيه بصره مى گردند، در اين هنگام است كه فرمانده آنها هاشمى خراسانى و سپاهيان وى با حضرت ملاقات مى كنند، به اين معنى كه امام مهدى ارواحنا فداه، پس از آزاد كردن حجاز و حركت به سمت جنوب ايران، با آنان ملاقات مى كند، آنگاه نبرد ياد شده با نيروهاى سفيانى كه روايت اشاره مى كند به اينكه آنها وارد جنوب ايران و عراق مى شوند، بوقوع مى پيوندد.. و شايد اين بار آنها نيروهاى خود را با نيروهاى غربى از طريق خليج فارس و بصره وارد نبرد مى كنند، چنانكه خواهد آمد.

 

روايتى ديگر در نسخه خطى ابن حماد ص 86 مى گويد:

((سفيانى در جنگ خود در عراق، لشكريانش را در سراسر جهان پخش مى كند.))

 

و اين نكته نشانگر گستردگى و پراكندگى نيروهاى وى در عراق و مرزهاى ايران و عراق مى باشد كه فرض حضور نيروى دريائى سفيانى و هم پيمانان غربى وى را در خليج فارس تأييد مى كند.

 

روايت ذيل آمدن حضرت مهدى (عليه السلام) به جنوب ايران را بيان و نيز جنگ دروازه استخر يا كوه سفيد را توصيف مى كند. ولى متأسفانه در متن روايت، نوعى آشفتگى وجود دارد:

 

((سفيانى لشكريان خود را پس از ورود به كوفه و بغداد در سراسر دنيا منتشر مى سازد و از ناحيه ماوراءالنهر، از اهل خراسان، ترس و وحشتى به او مى رسد، آنگاه سپاهيان مشرق (به لشكريان سفيانى هجوم مى آورند و آنها را بقتل مى رسانند) وقتى اين خبر به او مى رسد سپاهى گران به استخر مى فرستد و در اين زمان (سفيانى و نيروهايش) و حضرت مهدى (عليه السلام) و هاشمى در كوه سفيد برخورد مى كنند و در آنجا بين آنها كارزارى چنان بزرگ بوقوع مى پيوندد كه سواران، خون را به ساقهاى پاى اسبان خود مى رسانند.))

 

روايت نخستين تأثير شگرفى را كه در اثر شكست نيروهاى سفيانى در نبرد اهواز بوجود مى آيد، ياد مى كند كه در هواداران حضرت مهدى (عليه السلام) در ميان ملتهاى مسلمان موجى بر پا مى كند بطوريكه براى پيوستن به آن حضرت و بيعت با وى دست به حركت و جنبش مى زنند.

 

((در اين هنگام مردم آرزوى ديدار حضرت مهدى را مى كنند و او را جستجو مى نمايند))

 

به هر حال، روايات راجع به جنگ هاى سفيانى در عراق بعد از فرو رفتن لشكر او در منطقه حجاز، هر گونه كه باشد، آنچه كه در آن ترديدى نيست اين است كه بعد از اين حادثه، وارد مرحله عقب نشينى و شكست مى گردد. و تمام سعى او صرف حفظ و نگهدارى قلمرو حكومت خود يعنى سرزمين شام و نيز تقويت آخرين خط دفاعى فلسطين و قدس و آمادگى در برابر حمله نيروهاى حضرت مهدى (عليه السلام) مى شود.

 

روايات، در مورد جنگهاى سفيانى با حضرت مهدى (عليه السلام) و يارانش، تنها به ذكر نبرد فتح بزرگ، فتح قدس و آزادى فلسطين مى پردازد كه جنگ پايانى وى خواهد بود و به شكست هم پيمانان يهودى و غربى وى مى انجامد.

 

سفيانى در نبرد فتح قدس

برگرفته از كتاب: عصر ظهور

از روايات مربوط به اين نبرد بزرگ برمى آيد كه سفيانى، خوشبختانه با مشكلات زيادى روبرو مى شود، نخست ضعف در پايگاه مردمى او در سرزمين شام.. زيرا قدرت و موقعيت فرمانروائى او هر اندازه به نفع او باشد باز مردم خطه شام مسلمانند... و آنان معجزات و كرامات حضرت مهدى (عليه السلام) و شكست هاى ستمگر زمان خويش، سفيانى، و نوكرى او را به نفع دشمنان مسلمانان مشاهده مى كنند.. از اين رو موج عشق به حضرت مهدى و دوستى و گرايش به آن حضرت قوت مى گيرد و بيزارى و پراكندگى، نسبت به سفيانى و سياستهاى وى بيشتر مى گردد.

 

بلكه احتمال بيشتر به عقيده من اين است كه نهضت گسترده همه جانبه و مردمى هواداران حضرت مهدى (عليه السلام) در سوريه، اردن، لبنان و فلسطين بر پا مى شود. زيرا روايات خاطرنشان مى سازد كه مهدى (عليه السلام) با سپاه خود بسوى سرزمين شام لشكركشى مى كند و در ((مرج عذراء)) ناحيه اى در سى كيلومترى دمشق اردو مى زند. اين امر دست كم دلالت دارد بر اينكه سفيانى از نگهدارى مرزهاى خود و از ايستادگى در برابر پيشروى سپاه حضرت مهدى (عليه السلام) عاجز است و حتى روايات مى گويد سفيانى دمشق، پايتخت خود را تخليه مى كند و به داخل فلسطين باز مى گردد و پايتخت و يا مقرّ فرماندهى خود را در ((منطقه رمله)) جايى كه نيروهاى روميان يا شورشيان رومى در آن فرود مى آيند، انتخاب مى كند.

 

همچنين روايات مى گويد كه حضرت مهدى (عليه السلام) در شروع نمودن نبرد درنگ مى كند و مدتى در حومه دمشق مى ماند تا بزرگان و مؤمنان اهل شام آنهايى كه هنوز به آن حضرت نپيوسته اند به او ملحق شوند. و سپس حضرت از سفيانى مى خواهد كه جهت گفتگو شخصا با آن بزرگوار ملاقات كند. آنگاه يكديگر را ملاقات مى كنند. وى تحت تأثير شخصيت حضرت مهدى (عليه السلام) قرار مى گيرد و با آن حضرت بيعت مى كند و تصميم مى گيرد دست از جنگ بردارد و منطقه را تسليم امام (عليه السلام) نمايد اما نزديكان و پشتيبانان سفيانى وى را پس از آن سرزنش و نكوهش مى كنند و او را از تصميم خود منصرف مى سازند!

 

اين پديده ها و رويدادهائى است كه اندكى قبل از فتح قدس و آزادى فلسطين رخ مى دهد و ما آنرا در روايات مربوط به حضرت مهدى (عليه السلام) مى خواهيم هيچگونه تفسيرى با معيارهاى طبيعى و سياسى ندارد مگر ضعف پايگاه مردمى سفيانى در سرزمين شام و وجود موج مردمى طرفدار مهدى (عليه السلام). بلكه به گفته برخى از روايات، بخشى از نيروهاى سفيانى با حضرت مهدى (عليه السلام) بيعت نموده و به آن حضرت مى پيوندند.

 

از امام باقر (عليه السلام) روايت شده است كه فرمود:

((آنگاه وى (يعنى حضرت مهدى) (عليه السلام) به كوفه مى آيد و در آنجا، تا هر زمان كه خدا بخواهد مى ماند تا آنكه ظهور نمايد سپس او و همراهانش به مرج عذراء مى آيند در حاليكه بسيارى از مردم به آن حضرت پيوسته اند، و در اين هنگام سفيانى در منطقه رمله بسر مى برد. تا اينكه آنها يكديگر را ملاقات مى كنند و آن روز، روز شناخت مؤمنان واقعى است مردمى كه با سفيانى هستند از پيروى آل پيامبر دست مى كشند و عده اى از مردم كه با آل پيامبر هستند، به سوى سفيانى مى گروند، آنها از پيروان او بوده مى روند تا به طرفداران وى بپيوندند هركس در آنروز بسوى درفش خود مى شتابد.. و آن روز روز شناخت مؤمنان واقعى و ممتاز مى باشد.))(7)

 

و در نسخه خطى ابن حماد از على (عليه السلام) روايت شده است كه فرمود:

((وقتى سفيانى لشكرى به سوى مهدى مى فرستد در بيابان بيداء به هلاكت مى رسند و اين خبر به اهل شام مى رسد، آنها به خليفه خود مى گويند مهدى ظهور نموده است با او بيعت كن و به اطاعت وى در آى وگرنه تو را مى كشيم، او عده اى را جهت بيعت نزد آن حضرت مى فرستد. و مهدى از سوى ديگر حركت مى كند تا در بيت المقدس فرود آيد.))(8)

 

اين روايتى است كه اوج حركت مردمى و دوستداران حضرت مهدى (عليه السلام) و مخالفان سفيانى را نشان مى دهد و در همين نسخه آمده است:

 

((حضرت مهدى مى گويد پسر عموى مرا نزد من آوريد تا با وى سخن گويم پس او نزد حضرت آمده و به او گفتگو مى كند وى زمام امر را به امام (عليه السلام) تسليم و با او بيعت مى كند! و چون سفيانى نزد ياران خود باز مى گردد، قبيله كلب او را نادم و پشيمان مى كنند به همين جهت او برمى گردد و تقاضاى فسخ پيمان مى كند امام نيز بيعت وى را فسخ مى كند. آنگاه سفيانى لشكريان خود را براى جنگ با امام بسيج مى كند ولى امام (عليه السلام) او را شكست مى دهد و خداوند روميان را نيز بدست آن حضرت منهدم مى سازد.))(9)

 

معنى عبارت ((قبيله كلب او را پشيمان مى كند)) يعنى او را نسبت به بيعت با حضرت مهدى (عليه السلام) پشيمان مى نمايد و كلب، نام دايى هاى سفيانى و نام عشيره آنهاست.. و كسانى كه در حقيقت سفيانى را پشيمان و حكومت او را از ساقط شدن در برابر حركت مردمى طرفدار امام حفظ مى كنند و او وادار به پيكار با آن حضرت مى سازند، پشتيبانان يهودى و رومى وى مى باشند چنانكه روايات پيشين و غير آن نشانگر اين معناست و ما در مبحث نبرد فتح قدس آن را بيان خواهيم كرد.

 

به هر حال، سفيانى موفق نمى شود از اين جو مردمى طرفى بربندد و از آن فرصتى كه امام مهدى (عليه السلام) به وى مى دهد استفاده كند و مسلمانان سرزمين شام هم موفق به ساقط نمودن حكومت سفيانى و ارتش او نمى شوند از اين رو وى و هم پيمانانش نيروهاى خود را براى جنگى بزرگ آماده مى كنند جنگى كه محورهاى آن به گفته روايات از عكّا تا صور از آنجا تا انطاكيه در ساحل دريا و از دمشق تا طبريه و تا داخل قدس گسترش مى يابد.

 

در اين هنگام غضب خداوند و خشم مهدى (عليه السلام) و سپاهيانش بر سفيانى و هم پيمانان وى فرو مى بارد، نشانه ها و معجزات الهى بدست مهدى (عليه السلام) آشكار مى شود. و سختى و تيره روزى به سفيانى و حاميان يهودى و رومى او روى مى آورد و به بدترين شكل شكست مى خورند.. و سرانجام، سفيانى بدست يكى از سپاهيان امام مهدى (عليه السلام) دستگير مى شود و چنانكه روايات مى گويد وى را در كنار درياچه طبريه و يا در ناحيه ورودى قدس بقتل مى رسانند. بدين گونه به زندگى جنايت بار طاغوتى كه در مدت پانزده ماه دست به جناياتى زده كه ديگران در سالهاى طولانى نمى توانند مرتكب آن شوند، پايان مى دهند.

پاورقی:

----------------------------------------

(1) نسخه خطى ابن حماد ص 91.

(2) نسخه خطى ابن حمادص 90.

(3) نسخه خطى ابن حماد ص 90 91.

(4) بحار ج 52 ص 217.

(5) نسخه خطى ابن حماد ص 88.

(6) نسخه اى خطى ابن حماد ص 86.

(7) بحار ج 52 ص 224.

(8) نسخه خطى ابن حماد ص 96.

(9) نسخه خطى ابن حماد ص 97.

افزودن دیدگاه جدید