عصر ظهور: 5. يهوديان و نقش آنان در دوران ظهور
مقدمه
اگر پيرامون نقش يهوديان در آخرالزمان و عصر ظهور حضرت مهدى (عليه السلام)، جز آيه هاى نخستين سوره بنى اسرائيل چيزى در اختيار ما نبود، همان كافى بود، زيرا اين آيات در عين خلاصه بودن، وحى الهى بوده و به گونه اى رسا و گويا، شمه اى از تاريخ و سرگذشت آنها را بيان كرده و به نحو معجزه آسا و با دقت، آينده آنها را روشن مى سازد. علاوه بر اين آيه ها و آيات ديگر، تعدادى روايات وجود دارد كه پاره اى از آنها مربوط به تفسير آيات، و برخى ديگر پيرامون وضع يهوديان در عصر ظهور و انقلاب حضرت مهدى (عليه السلام) مى باشد، كه پس از تفسير آيات به بيان آنها مى پردازيم.
وعده الهى نسبت به نابودى يهوديان
((منزه و پاك است آنكه يك شب، بنده اش را به سفر شبانه برد از مسجد الحرام به مسجد اقصى كه مبارك گردانيم (بركت داديم) پيرامونش را تا از نشانه هاى خود به او نشان دهيم بدرستى كه او شنوا و بيناست. و به موسى تورات را داده و او را هدايتگر فرزندان يعقوب (بنى اسرائيل) گردانيديم، كه غير از من سرپرستى را نپذيرند. فرزندان كسى را كه با نوح حمل نموديم، كه او بنده اى شكرگزار بود.))
((ما در تورات حكم در انقراض بنى اسرائيل نموديم زيرا شما (بنى اسرائيل) در زمين دو بار فساد نموديد و بر ديگر فخر و بزرگى بسيار خواهيد نمود.))
يعنى ما در توراتى كه بر آنان فرو فرستاديم حكم قطعى به انقراض آنها كرديم شما بزودى از راه راست منحرف شده و دوباره در جامعه تبهكارى مى كنيد، چه اينكه بزودى بر ديگران فخر و برترى جوئى بسيار مى نمائيد.
((وقتى كه هنگام كيفر اولين فساد فرا رسد بندگانى را از ناحيه خود كه توانمند و ستبر مى باشند جهت سركوبى شما فرستاديم، در ميان خانه ها به جستجوى خانه به خانه پرداختند و اين وعده اى قطعى بود.))
زمانيكه وقت مجازات شما بر نخستين تبهكارى خودتان رسيد بندگانى را از اطراف خود كه داراى صلابت مى باشند بسوى تان فرستاديم تا شما را گوشمالى سخت بدهند آنان ميان خانه ها به جستجوى خانه به خانه پرداختند و اين وعده اى حتمى است.
((آنگاه پيروزى را براى شما، بر آنان گردانديم و شما را با ثروتها و پسران يارى نموديم و تعداد شما را بيش از آنان قرار داديم.))
سپس پيروزى را براى شما بر كسانى كه آنها را عليه شما برانگيختيم برگردانديم و به شما ثروت ها و فرزندانى را عطا كرديم و شما را از ياوران بيشترى برخوردار نموديم كه به كمك شما عليه آنان بستيزند.
((اگر خوبى كرديد، خوبى به خود نموده ايد و اگر بدى كرديد به خود بدى نموده ايد و هنگامى كه وعده بار دوم بيايد چهره هاى شما را ناخوش دارند و وارد مسجد اقصى گردند همانگونه كه نخستين بار داخل شدند و آنچه را كه برتر آمده نابود كنند نابود كردنى.))
و آنگاه وضع شما مدتى بدين گونه ادامه داشته و چنانچه توبه نموده و بواسطه نعمتهايى كه از ثروتها و اولاد به شما بخشيديم، نيك عمل نموديد به سود خودتان بوده و اگر به بدى و طغيان و خود بزرگ بينى پرداختيد فرجام بد آن، مربوط به خودتان خواهد بود، اما شما بزودى نه تنها عمل نيك ننموده بلكه به اعمال بد دست مى يازيد، ما شما را مهلت مى دهيم تا زمانى كه وقت مجازات و كيفر شما بر دومين فسادتان فرا رسد، آنگاه فرستادگانى را از ناحيه خودمان كه بمراتب سخت تر از مرحله اول رفتار مى نمايند، مى فرستيم بلا و گرفتارى را كه ناخوش داريد به ارمغان شما بياورند و سپس فاتحانه وارد مسجد اقصى گرديده به همان سان كه در زمان تعقيب و جستجوى دشمن در منازل شما در مرحله اول، وارد گرديده و برترى جويى و فساد گرائى شما را به نابودى كشاندند.
((شايد پروردگار شما بر شما رحم نموده و اگر باز گرديد باز گرديم و ما دوزخ را تنگنائى براى كافران قرار داديم.))( اسراء 1 9.)
شايد پروردگارتان شما را بعد از دومين كيفر با رحمت خويش ببخشايد و چنانچه بعد از كيفر دوم، بازگشت به انحراف نموديد، ما نيز مجازات شما را از سر خواهيم گرفت و شما را در تنگناى دنيوى قرار داده و در آخرت دوزخ را زندان و حصارى بر شما قرار خواهيم داد.
نخستين نتيجه اى كه از آيات قرآن كريم استفاده مى شود اين است كه: تاريخ يهوديان بعد از موسى تا پايان زندگانى آنها بدين صورت خلاصه مى شود كه آنها در جامعه فساد نموده تا آن هنگام مجازات شان فرا رسد، و خداوند افرادى را از ناحيه خود برمى انگيزد كه بر آنان چيره خواهند شد سپس خداوند بنابر مصلحت هايى يهوديان را بر آنان پيروز مى گرداند و اموال و اولاد به آنها عطا نموده، و طرفدارانشان را در جهان بيش از آن قوم مى گرداند، اما يهود از اين اموال و ياران بهره بردارى صحيح نمى نمايند، بلكه سوء استفاده نموده و بار دوم در روى زمين فساد به بار مى آورند، البته اين بار علاوه بر فساد، گرفتارى خوى تكبر و برترى طلبى شده و خويش را بسيار بهتر و برتر از ساير مردم مى پندارند. و زمانى كه وقت كيفرشان فرا مى رسد خداوند بار ديگر آن قوم را بر آنان چيره ساخته، و گوشمالى را در سه مرحله سخت تر از بار اول بر آنان وارد مى سازد.
دومين نتيجه: اين است كه، قومى را كه خداوند بار اول بر ضد آنان بر مى انگيزد، به آسانى بر آنان چيره مى گردند، و به جستجوى خانه به خانه مى پردازند، آن گاه داخل مسجد اقصى شده و نيروهاى نظامى آنان را متلاشى مى كنند آنگاه خداوند بار دوم آنها را مى فرستد و بر خلاف غلبه يهوديان بر آنها و زيادى ياران و هوادارانشان، ضربات شديدترى را در سه نوبت بر آنها وارد مى سازند، كه در اولين نوبت، چهره هاى پليد آنان را آشكار و آنها را رسوا ساخته و چنانكه نخستين بار وارد مسجد اقصى شدند، فاتحانه وارد مسجد مى گردند. و سپس خوى تكبر و برترى جوئى آنان بر ملتها را، پايمال مى كنند.
سؤ ال اساسى كه مفسران مطرح مى كنند اين است كه آيا اين دو نوع فساد كه يكى همراه با برترى طلبى است پايان يافته و يا آن دو كيفر وعده داده شده بر آنان واقع شده است يا خير؟
برخى از مفسران بر اين عقيده اند كه هر دو مورد، انجام شده بدين ترتيب كه كيفر فتنه و فساد نخستين بنوخذ نصر (بخت النصر) و مجازات دومين مرحله فساد و تباهى به دست (تيتوس) رومى انجام پذيرفته است و بعضى ديگر معتقدند كه هنوز آن دو كيفر رخ نداده است.
اما نظريه درست اين است كه: اولين كيفر در برابر نخستين فساد، در صدر اسلام بدست مسلمانان انجام پذيرفته، و آنگاه كه مسلمانان از اسلام فاصله گرفته و دور شدند خداوند يهوديان را بر آنان چيره ساخت، و در اين مرحله نيز براى دومين بار، يهوديان در زمين ايجاد فساد و طغيان نمودند و هرگاه كه مسلمانان دوباره به اسلام روى آورند زمان كيفر دوم فرا رسيده و به دست مسلمانان انجام خواهد شد. و بر اساس همين تفسير از امامان عليهم السلام رواياتى رسيده، از جمله آنكه، آن قومى را كه خداوند در مرحله دوم عليه يهوديان برمى انگيزد، حضرت مهدى (عليه السلام) و ياران وى اند كه اهل قم مى باشند و هم آنان كه خداوند آنها را قبل از ظهور حضرت قائم (عليه السلام) برمى انگيزد، در تفسير عياشى از امام باقر (عليه السلام) روايت شده كه حضرت بعد از آن كه آيه شريفه ((بعثنا عليكم عبادا لنا اولى بأس شديد)) را قرائت نمود، فرمود:
((مراد از اين آيه حضرت قائم (عليه السلام) و ياران اوست كه نيرومند و داراى صلابت مى باشند.))
و نيز در تفسير نور الثقلين، از كتاب روضه كافى از امام صادق (عليه السلام) نقل شده كه آن حضرت در تفسير آيه شريفه فوق فرمود:
((خداوند قبل از خروج حضرت قائم، قومى را برانگيزد كه دشمنى از دشمنان آل محمد (صلى الله عليه وآله) را رها ننموده، مگر اينكه او را به هلاكت مى رسانند.))
و در كتاب بحارالانوار، از امام صادق (عليه السلام) روايت شده كه وقتى اين آيه را قرائت فرمود، عرض كرديم ((فدايت گرديم آنها چه كسانى هستند؟ امام سه بار فرمود: آنان به خدا سوگند اهل قم، آنان بخدا سوگند اهل قم، آنان بخدا سوگند اهل قم مى باشند.))(1)
اين سه روايت از نظر مراد و مقصود يكسان و هماهنگ بوده و هيچ گونه اختلافى بين آنها وجود ندارد، زيرا اهل قم يعنى اهل ايران، همان ياران حضرت مهدى (عليه السلام) هستند كه خداوند آنان را براى زمينه سازى ظهور آن بزرگوار بر مى انگيزد و به طورى كه روايات دلالت دارد، به هنگام ظهور تعدادى از اصحاب خاص ايشان در بين آنها وجود دارند. علاوه بر اينكه مقاومت يهوديان در مقابل اين مردم و مسلمانان هواداران آنان در چند نوبت انجام مى گيرد، تا آنكه حضرت مهدى (عليه السلام) ظهور كند كه نابودى نهائى يهوديان را به رهبرى وى و بدست با كفايت او، ارواحنا فداه خواهد بود.
و از مطالبى كه دلالت دارد بر اينكه، دومين كيفر وعده داده شده يهوديان بدست مسلمانان انجام خواهد گرفت، اين است كه آن قومى را كه خداوند وعده فرمود، دوبار عليه يهوديان برمى انگيزد، يك امت بوده و صفاتى كه براى آنان ياد شده و ويژگيهاى جنگ آنان با يهوديان جز بر مسلمانان تطبيق نمى كند. زيرا پادشاهان مصر و بابل و يونان و ايران و روم و ديگران كه بر يهوديان تسلط يافتند با صفت ((عبادا لنا)) (بندگان ما) سازگار نيستند وانگهى طبق بيان آيات بعد از كيفر اول حادثه اى پيش نيامده كه يهوديان بر آنان چيره گردند، در حالى كه پس از مجازات اول يهوديان، بدست ما در صدر اسلام، آنان بر ما غلبه پيدا نمودند، و خداوند آنها را با اموال و فرزندان يارى داد، به گونه اى كه افزايش هواداران آنها در جهان بيش از طرفداران مسلمانان گشته و با پشتيبانى ابر قدرتها عليه ما قيام نمودند.و هم آنان هستند كه در زمين فساد نموده، و بر ما و ملتهاى محروم،برترى طلبى وفخر مى كنند و اين مجاهدان و كفرستيزان اسلام هستند كه ضربات خود را بر پيكر و چهره كريه آنها وارد مى سازند.
نيز آنچه بر اين معنى دلالت دارد و با بررسى تاريخ يهوديان بعد از حضرت موسى (عليه السلام) روشن مى گردد، اين است كه فساد در زمان گذشته، و حال يهود تحقق يافته، اما برترى وعده داده شده آنها تنها در زمان ما بوجود آمده است و همين غلبه آنهاست كه در پى آن دومين كيفر وعده داده شده فرا رسيده و آنها را نابود مى سازد.
و اين مطلب براى كسانى كه مختصرى تاريخ يهوديان را، كه به زودى از آن ياد خواهيم نمود، مورد مطالعه قرار دهند، أمرى روشن است.
وعده خداوند نسبت به تسلط و چيرگى بر يهوديان
برگرفته از كتاب: عصر ظهور
خداوند متعال در قران كريم مي فرمايد:
((پروردگار تو اعلام مى دارد،كسانى را بر يهوديان چيره خواهد كرد كه تا روز قيامت،آنان را مجازات و شكنجه خواهند نمود و خداست كه زود مجازات نموده و هم اوست آمرزگار و بخشنده، و از جمله مجازات خداوند اين است كه آنان را پراكنده و گروه گروه در زمين قرار داده بعضى از آنان نيكوكار و برخى نابكارند و آنان را با خوبى و بدى آزمايش كرديم، شايد توبه نموده و به راه حق و هدايت باز گردند.))(2)
معنى اين دو آيه شريفه اين است كه: خداوند اعلان و مقدر فرموده كه بزودى كسى را بر يهوديان مسلط مى گرداند كه تا روز رستاخيز آنان را مجازات و شكنجه دهد، او (خداى) بسرعت مجازات نموده و هم اوست آمرزنده مهربان، از جمله مجازاتهاى خداوند درباره يهوديان اين است كه آنها را در روى زمين پراكنده و دسته دسته مى گرداند، گروهى از آنان نيكوكار و گروهى بدكارند و آنها را به وسيله خوبى و بدى آزمايش مى كند شايد توبه نموده و هدايت گردند.
ما اجراى اين وعده الهى را در كيفر يهوديان، در تمام دورانهاى تاريخى آنان به استثناى دوران حكومت پيامبرانى چون موسى و يوشع و داود و سليمان عليهم السلام مشاهده مى كنيم و خداوند اقوام و ملتهاى مختلفى را بر آنها مسلط گردانيد كه آنان را شكنجه و مجازاتى دردناك نمودند.
گاهى عنوان مى شود: آرى، پادشاهان مصر و بابل و يونان و فارس و روم و ديگران بودند كه بر يهوديان تسلط يافته و آنان را مجازات سختى چشاندند اما مسلمانان چنان رفتارى با آنها ننموده، بلكه تنها بر نيروهاى نظامى آنها پيروز گشتند و سپس زندگى در سايه دولت اسلامى را از آنان پذيرفتند، كه با برخوردارى از آزادى و حقوق خود در قوانين اسلامى، جزيه بپردازند.
اما پاسخ: اينكه آنها را بدترين عذاب چشانيدند، به اين معنى نيست كه پيوسته آنها را كشته و يا آواره و زندانى نمودند، آن چنانكه بيشتر حكومتهايى كه پيش از اسلام بر آنان تسلط يافتند، اين گونه عمل كردند، بلكه به اين معنى است كه آنها از لحاظ نظامى، سياسى، تسليم آن حكومتى گرديدند كه خداوند بر آنان مسلط ساخت اگر چه مسلمانان در آزار و كيفر يهوديان، از ديگران ملايم تر بودند، اما مصداق تسلط بر يهوديان، و كيفر نمودن آنان مى باشند.
و گاهى نيز گفته مى شود: بلى تاريخ يهوديان تطبيق اين وعده خدا را بر آنها گواهى مى دهد ولى در عصر حاضر كه يك و يا حداقل نيم قرن برآنها سپرى گفته، كسى كه آنان را مجازات و كيفر دهد بر آنان مسلط نشده، بلكه آنان بيش از نيم قرن است يعنى از سال 1936 م. بدترين شكنجه ها را در فلسطين و ديگر مناطق به مسلمانان روا مى دارند! اين قضيه را چگونه مى توان تحليل نمود؟
پاسخ اين است كه: اين دوره از تاريخ زندگى يهوديان جدا به حساب مى آيد، زيرا اين همان دوره بازگشت قدرت آنهاست كه خداوند در سوره اسراء به آنان وعده فرموده است ؛ ((سپس پيروزى شما را بر كسانى كه آنان را عليه شما برانگيختم برگردانده و به شما اموال و فرزندانى را عطا كرده، و شما را از يارانى بيش از تعداد آنان برخوردار نموديم تا با همكارى شما بر ضد آنها بستيزند.)) بنابراين، اين دوره خارج از وعده كلى تسلط بر آنهاست تا اينكه وقت كيفر و مجازات دوم بدست مسلمانان فرا رسد.
در اين زمينه روايات زيادى از امامان عليهم السلام رسيده كه اين وعده الهى نيز بدست مسلمانان انجام مى پذيرد، در همين خصوص صاحب مجمع البيان، در تفسير آيه ياد شده، اتفاق نظر مفسران را بر اين معنى بيان كرده و فرموده مراد از آن نزد تمام مفسرين، امت پيامبر اسلام حضرت محمد (صلى الله عليه وآله) مى باشد، و همين معنى از امام باقر (عليه السلام) نقل شده، و على بن ابراهيم قمى، در تفسير خود آن را از ابى الجارود، از امام باقر (عليه السلام) نقل نموده است.
وعده خداوند در فرونشاندن آتش جنگ يهوديان
برگرفته از كتاب: عصر ظهور
خداى متعال در قرآن مجيد مى فرمايد:
((يهوديان گفتند دست خدا بسته است، دست آنان بسته باد، و به سبب اين گفته از رحمت خداى دور شدند. بلكه دستهاى خدا گشوده است و هر گونه بخواهد انفاق مى كند)).
((.... آنچه كه از ناحيه پروردگار بر تو فرود آمده، بر سركشى و كفر آنان مى افزايد و ميان آنان تا روز رستخيز، كينه و دشمنى انداختيم، و هر وقت آتش جنگى را برافروختند، خداوند آن را خاموش گردانيد، آنان سعى در ايجاد فساد در زمين دارند و خداوند فساد كنندگان را دوست نمى دارد.))(3)
اين وعده خداست، به فرو نشاندن آتش جنگ هايى كه يهوديان برمى افروزند، خواه مستقيما خود آنان خوى جنگ افروزى داشته، و يا اينكه ديگران را به اين عمل تحريك كنند و اين وعده الهى بدون استثناء خواهد بود، زيرا با لفظ ((كلما اوقدوا)) يعنى ((هر وقت آتش افروزى نماينده)) آمده است.
تاريخ گذشته و حال آنان گواهى مى دهد كه آنها همواره در پى آتش افروزى بسيارى از آشوب و جنگها بوده اند، اما خداوند متعال وعده خود را نسبت به مسلمانان و بشريت با عنايت خويش تحقق بخشيده، و مكر و حيله يهود را باطل و نقشه هايشان را خنثى كرده و آتش جنگ آنان را فرونشانده است. و شايد بزرگترين آتش جنگ و آشوبى كه آنان عليه مسلمانها و جهانيان برافروخته اند، همين نبرد فعلى باشد كه جهت دامن زدن به آن، شرق و غرب را تحريك نموده، و خودشان در فلسطين مستقيما، و در اكثر كشورهاى جهان بطور غيرمستقيم طرف درگير مى باشند، و چيزى نمانده كه وعده خداوند با فرونشاندن اين جنگ تحقق يابد و از آيه شريفه ياد شده چنين استفاده مى شود كه دشمنى و درگيريهاى داخلى آنها، خود يكى از راه هاى لطف خداوند، براى فرونشاندن آتش جنگ آنها خواهد بود، به دليل ذكر جمله ((اطفأ النار)) بعد از طرح دشمنى و درگيريهاى داخلى در آيه شريفه، گوئيا كه خاموش نمودن آتش افروزى آنان، فرع بر ايجاد كينه در بين آنها مى باشد.
((و ما ميان آنان تا روز قيامت دشمنى و كينه توزى افكنديم و هرگاه آتش جنگى را برافروزند، خداوند آن را فرو مى نشاند.))
اين شمه اى از تاريخ آنان بود، و ما به تفسير آيه هايى كه وعده هاى سه گانه خدا درباره يهوديان را در بردارد، با اندكى شرح در كتاب ((الممهدون للمهدى)) (زمينه سازان ظهور حضرت مهدى (عليه السلام) پرداخته ايم.
اما برخى از روايات مربوط به نقش يهوديان در زمان ظهور، مربوط به گرد آمدن آنها در فلسطين قبل از جنگ نابود كننده آنها است كه تفسيرى براى اين آيه شريفه است:
((و بعد از او به بنى اسرائيل گفتيم زمين را ساكن شويد و زمانى كه روز قيامت فرا رسيد شما را آميخته با يكديگر مى آوريم.))(4)
يعنى شما را از هر ناحيه اى و يا همگى شما را گرد آورديم، چنانكه در تفسير نورالثقلين آمده است. و از اين حديث شريف درباره آمدن آنان و كارزارشان در عكا استفاده مى شود، از پيامبر (صلى الله عليه وآله) روايت شده كه فرمود:
((آيا شنيده ايد نام شهرى را كه بخشى از آن درون درياست؟ عرض كردند آرى، فرمود: قيامت به پا نمى شود مگر آنكه هفتاد هزار تن از فرزندان اسحاق به شهر يورش مى برند.))(5)
و از امير مؤمنان (عليه السلام) است كه فرمود:
((در مصر منبرى را بنا نموده و دمشق را قطعا تخريب خواهم كرد و يهوديان را از شهرهاى عربى بيرون مى رانم و با همين چوب اعراب را خواهم راند، راوى اين حديث (عبايه اسدى) گويد: پرسيدم اى اميرمؤمنان، شما به گونه اى خبر مى دهيد كه به يقين پس از مردن زنده خواهيد شد؟ فرمود: اى عبايه، به روشى غير روش ما صحبت كردى. مردى از تبار من (يعنى حضرت مهدى (عليه السلام) اين كارها را انجام مى دهد(6).
اين روايت دلالت دارد، كه يهوديان در بسيارى از شهرهاى عرب تسلط و يا حضور مؤثر دارند و ما پيرامون نبرد حضرت مهدى (عليه السلام) با سفيانى و يهوديان، در بيان حوادث سرزمين شام، و حوادث حركت ظهور، سخن خواهيم گفت.
و از جمله روايات، حديث كشف معبد توسط آنهاست، و جمله ((كشف هيكل)) (معبد) در شمار نشانه هاى ظهور آمده، كه ظاهرا معبد حضرت سليمان (عليه السلام) كشف خواهد شد، از اميرمؤمنان (عليه السلام) نقل شده كه فرمودند:
((ظهور آن حضرت نشانه ها و علاماتى دارد: نخست محاصره كوفه با كمين كردن و پرتاب سنگ، و ايجاد شكاف و رخنه در زواياى كوچه هاى كوفه، تعطيل مساجد به مدت چهل شب، كشف معبد و به اهتزاز در آمدن پرچمهائى گرداگرد مسجد بزرگ (مسجد الحرام) كشنده و كشته شده هر دو در آتش اند.))(7)
ولى احتمال دارد كه كشف معبد از ناحيه زمينه سازان ظهور حضرت مهدى (عليه السلام) اندكى قبل از ظهور وى، صورت پذيرد، زيرا روايت خاطرنشان نمى كند كه چه كسى آن را كشف مى نمايد همچنانكه ممكن است آن معبد، آثارى تاريخى و غير از معبد حضرت سليمان و يا در محل ديگرى غير از قدس باشد، چون عبارت و جمله ((كشف معبد)) بطور مطلق ياد شده است.
بخش هاى اول اين روايت نشان گر حالت جنگ در كوفه است كه در روايات، از آن به عراق ياد شده، اما در اين جا به معنى همان شهر كوفه و محاصره و سنگ باران آن و ايجاد موانع دفاعى در گوشه و زواياى خيابانهاى آن شهر مى باشد، اما پرچم هاى گوناگون در اطراف مسجدالحرام، اشاره به درگيرى و كشمكش قبيله ها با حكومت مركزى حجاز است كه اندكى پيش از ظهور حضرت مهدى (عليه السلام) پديد خواهد آمد و در اين زمينه روايات فروانى وارد شده است.
دسته ديگرى از احاديث، رواياتى است كه افرادى را كه خداوند بعد از فساد آفرينى و برترى طلبى يهوديان برآنان مسلط مى گرداند، مشخص و معين مى كند، كه پاره اى از آنها در تفسير آيات قرآن مجيد گذشت، و برخى ديگر درباره ايران و شخصيتهاى ايرانى در زمان ظهور است، مانند روايت ((درفش هاى سياه)) كه به طور تواتر اجمالى وارد شده و غير آن.
((درفش هايى سياه، از خراسان خارج مى شود كه هيچ چيز قادر بر باز گرداندن آنها نيست، تا آنكه سرانجام در قدس برافراشته مى شود.))
و روايات مربوط به بيرون آوردن تورات اصلى از غار انطاكيه و كوهى در شام و در فلسطين و درياچه طبريه، توسط حضرت مهدى (عليه السلام) و استدلال آن حضرت بر يهوديان، بوسيله تورات نيز از جمله همين روايات است.
از پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) روايت شده كه فرمود:
((تورات و انجيل را از سرزمينى كه انطاكيه ناميده مى شود بيرون مى آورد.))(8)
و نيز از آن بزرگوار نقل شده كه فرمودند:
(( (صندوق مقدس) را از غارى در انطاكيه و بخش هاى تورات را از كوهى در شام بيرون آورده و به وسيله آن كتاب با يهوديان به استدلال مى پردازد و سرانجام بسيارى از آنها اسلام مى آورند.))(9)
هم چنين پيامبر (صلى الله عليه وآله) فرمود:
((صندوق مقدس از درياچه طبريه به دست وى آشكار مى شود و آن را آورده و در پيشگاه او در بيت المقدس قرار مى دهند و چون يهوديان آن را مشاهده مى نمايند، به جز اندكى بقيه آنان ايمان مى آورند.))(10)
و تابوت سكينه، (صندوق مقدس) همان است كه در فرموده خداى متعال آمده است:
((پيامبرشان گفت: دليل و نشانه بر پادشاهى او اين است كه تابوتى به سوى شما مى آيد، كه در آن سكينه و آرامشى از ناحيه پروردگارتان وجود دارد و از آنچه را كه آل موسى و آل هارون باقى گذاشته اند، و آن تابوت بوسيله فرشتگان حمل مى شود، به راستى در آن معجزه و دليل براى شماست چنانكه مؤمن باشيد.))(11)
پاورقی:
----------------------------------------
(1) بحار ج 60 ص 216.
(2) اعراف 167168.
(3) مائده / 64
(4) اسراء/ 104.
(5) مستدرك ج 4 ص 476.
(6) بحار ج 53 ص 60.
(7) بحار ج 52 ص 273.
(8) بحار ج 51 ص 25.
(9) منتخب الأثر ص 309.
(10) الملاحم و الفتن ص 57.
(11) بقره / 248.
در تفسير آيه فوق آمده است كه اين صندوق مقدس كه در آن ميراث پيامبران عليهم السلام وجود دارد، دليل و نشانه اى است براى بنى اسرائيل مبنى بر اينكه چه كسى شايستگى فرمانروائى را دارد، از اين رو فرشتگان آن را آورده و از ميان جمعيت بنى اسرائيل عبور داده و آنگاه در پيش روى طالوت (عليه السلام) قرار مى دهند، سپس طالوت (عليه السلام) آن را به داوود و او به سليمان و او به وصى خود آصف بن برخيا تسليم مى كند، و بنى اسرائيل بعد از وصى حضرت سليمان به علت اينكه از او فرمان بردارى ننموده و ديگرى را اطاعت مى كنند آن صندوق را از دست مى دهند.
و مراد از جمله ((فيسلم كثير منهم)) (بسيارى از آنان ايمان مى آوردند) و يا ((اسلمت الا قليلا منهم)) (به جز اندكى از آنان بقيه ايمان آوردند) ممكن است كسانى باشند كه صندوق مقدس را مى بينند و يا كسانى كه حضرت مهدى (عليه السلام) بوسيله تورات با آنان استدلال مى نمايد و يا افرادى كه آن حضرت آنان را پس از آزاد سازى فلسطين و شكست آنان در آن جا باقى مى گذارد.
در روايتى ديگر آمده كه تعداد سى هزار نفر يهودى به وى ايمان مى آورند كه اين رقم نسبت به كل جمعيت آنان اندك است.
ديگر روايات مربوط به نبردهاى زمينه سازان ظهور حضرت مهدى (عليه السلام) با يهود و راجع به بيرون راندن آنان توسط آن حضرت از جزيرة العرب است، مانند روايتى كه گذشت، و اين عمل امكان پذير نيست مگر با پيروزى بر آنها و بيرون راندن آنان از فلسطين، همچنين روايات مربوط به نبرد بزرگ حضرت مهدى (عليه السلام) است كه طرف درگير در اين نبرد مستقيما سفيانى و پشتيبانان يهودى وى و روميان هستند و خط درگيرى در اين جنگ از انطاكيه تا عكا، يعنى در طول ساحل سوريه لبنان فلسطين كشيده شده و سپس به طبرستان و دمشق و قدس ادامه مى يابد. شكست بزرگ و وعده داده شده آنان در آنجا تحقق مى يابد بگونه اى كه سنگ و درخت فریاد بر مى آورد كه اى مسلمانان! اين شخص كه در پناه من است يهودى مى باشد او را هلاك نما و اين مطلب در حوادث حركت ظهور حضرت مهدى (عليه السلام) ارواحنا فداه خواهد آمد.
در زمره احاديث گذشته، روايات نبرد مرج عكا است كه جزئى از جنگ بزرگ پيشين است، اما احتمال بيشتر اين است كه آن، جزئى از دومين نبرد حضرت مهدى (عليه السلام) با غربيها و پشتيبانان يهودى آنهاست، كه پس از گذشت دو سه سال از آزادى فلسطين و شكست يهوديان و غربى ها به وقوع مى پيوندد. به گفته روايات، حضرت مهدى (عليه السلام) پس از آن، پيمان صلح و عدم تجاوزى را به مدت 7 سال با روميان منعقد مى سازد.
به نظر مى رسد حضرت عيسى (عليه السلام) ميانجى و واسطه آن پيمان نامه باشد، اما آنان پس از دو سال پيمان شكنى نموده، و با هشتاد لشكر كه هر يك متشكل از 12 هزار تن مى باشد، به كارزار بر مى خيزند و اين بزرگترين نبردى خواهد بود كه تعداد بسيارى از دشمنان خدا در آن كشته خواهند شد.
تا جائى كه اين نبرد را به حماسه بزرگ و سفره مرج عكا توصيف مى كنند، يعنى سفره اى كه درندگان زمين و پرندگان آسمان از گوشت بدن ستمگران استفاده مى كنند.
از امام صادق (عليه السلام) نقل شده كه فرمود:
((شهر رم را با تكبير 70 هزار مسلمان مى گشايد در حالى كه شاهد حماسه بزرگ و خوان گسترده خدا در مرج عكا خواهند بود كه ستم و ستمگران را نابود خواهند كرد.))(1)
از جمله روايتها، احاديث مربوط به موقعيت نظامى شهر عكا در زمان حضرت مهدى (عليه السلام) است كه آن حضرت آنجا را پايگاه دريائى براى فتح اروپا قرار خواهد داد.
در روايات آمده است كه:
((آن حضرت تعداد چهار صد كشتى را در ساحل عكا تدارك ديده و با ياران خويش به سرزمين روميان روى آورده و آنجا را فتح مى نمايد.))(2)
و به زودى در ضمن بيان پيشامدهاى نهضت ظهور حضرت مهدى (عليه السلام)، پيرامون آن سخن خواهيم گفت.
خلاصه تاريخ يهوديان
برگرفته از كتاب: عصر ظهور
اين مختصر، وضع سياست كلى يهوديان را از دوران حضرت موسى (عليه السلام) تا زمان پيامبر گرامى ما حضرت محمد (صلى الله عليه وآله) شامل مى شود و ما آن را بر اساس كتاب ((قاموس كتاب مقدس)) از انتشارات ((جامعه كليساهاى خاور نزديك)) و كتاب ((تاريخ يهود از كتب آنان)) تأليف مرحوم محمد عزت در وزه، آورده ايم.
تاريخ يهوديان در اين مدت به ده دوره تقسيم مى شود:
1- دوره حضرت موسى و يوشع عليها السلام 1270 ق.م 1130 ق.م
2 - دوره داوران 1130 ق.م 1025 ق.م
3 - دوره حضرت داود و سليمان عليهما السلام 1025 ق.م 931 ق.م
4 - دوره تجزيه و كشمكش هاى داخلى 931 ق.م 859 ق.م
5 - دوران تسلط آشوريان 859 ق.م 611 ق.م
6 - دوران سلطه بابليها 597 ق.م 539 ق.م
7 - دوران سلطه ايرانيان 539 ق.م 331 ق.م
8 - دوران سلطه يونانيها 331 ق.م 64 ق.م
9 - دوران تسلط روميان 64 ق.م 638 م.
10 - دوران تسلط اسلام 638 م. 1925 م.
دوران حضرت موسى و يوشع عليهما السلام
برگرفته از كتاب: عصر ظهور
موسى عليه السلام پيامبر خدا، يكصد و بيست سال زندگى كرد، قريب به سى سال از اوان عمر شريف خود را در كاخ فرعون مصر، و نزديك به ده سال نزد شعيب پيامبر عليه السلام در ((قادش برنيع)) واقع در انتهاى سينا از سمت فلسطين نزديك دره ((عربه)) سپرى كرد.
تورات موجود، در كتاب خروج باب 12:37 و كتاب عدد، باب 33:36 تعداد اسرائيليانى را كه همراه موسى عليه السلام خارج شدند، به جز فرزندانشان ششصد هزار پياده از مردان، ياد مى كند.
برخى از پژوهشگران غربى تعداد آنان را شش هزار نفر تخمين مى زنند.
و مورخين، احتمال بيشتر مى دهند كه خارج شدن از مصر در اوائل قرن سيزدهم قبل از ميلاد، يعنى حدود 1230 ق.م در زمان فرعون ((منفتاح)) رخ داده است.
حضرت موسى عليه السلام در كوه نزديك ((قادش)) در گذشت و وصى او يوشع ين نون عليه السلام وى را در آنجا دفن كرد و قبرش را پنهان ساخت، موسى عليه السلام انواع اذيت و آزار را از بنى اسرائيل در زمان حيات و پس از مرگش تحمل نمود. تورات آنها، درباره او و هارون عليهماالسلام مى گويد: ((خدا، موسى را گفت: در اين كوه بمير همان گونه كه برادرت هارون در كوه هور جان داد. چون شما دو تن به من خيانت ورزيديد، چونكه مرا در محل آب سرزمين قادش در زمين سينا تقديس نكرديد. پس به راستى تو زمين را از مقابل آن مى نگرى اما تو بدانجا، به سرزمينى كه من به بنى اسرائيل اعطاء كرده ام داخل نمى شوى.))(3)
و مى گويد: ((يوشع بن نون به آنجا وارد خواهد شد.))(4)
رهبرى بنى اسرائيل را پس از موسى عليه السلام وصى او يوشع پيامبر بر عهده گرفته و آنها را به كرانه غربى رود اردن كوچ داد و از شهر ((اريحا)) آغاز نمود، كه به اضافه آن شهر 31 ((مملكت)) كوچك را كه هر يك از آنها عبارت از شهر يا شهركى بوده داراى روستاهاى كشاورزى فتح نمود كه ساكنين آنجا بت پرستان كنعانى بوده اند.
آن گاه، آن منطقه را ميان فرزندان يعقوب كه نسبت به يكديگر حسادت مى ورزيدند، تقسيم نمود و باب هاى 15 تا 19 از كتاب يوشع، شهرها و شهركهاى منطقه را كه طبق برآورد خود 216 پارچه مى باشد، نام مى برد.
يوشع عليه السلام قريب سال 1130 ق.م نزديك يك صد و ده سالگى بدرود حيات گفت.
روى كار آمدن داوران، دوره پريشانى و سلطه فرمانروايان محلى بر آنان
برگرفته از كتاب: عصر ظهور
رهبرى اسرائيليان پس از يوشع عليه السلام به داوران منتقل شد و پانزده تن از آنان به فرمانروائى رسيدند، دوران اينان داراى دو ويژگى است كه مى توانيم آن دو را پيوسته با بنى اسرائيل مشاهده نمائيم.
يكى انحراف آنان از خط پيامبران عليهم السلام و ديگرى مسلط گردانيدن خداوند كسانى را كه عذاب دردناكى را به آنان بچشانند، كه در قرآن از آن ياد شده است.
كتاب داوران در باب سوم و پنجم از انحراف بنى اسرائيل بعد از يوشع عليه السلام چنين سخن به ميان آورده است: ((در ميان كنعانيان و حيثى ها و اموريها و فرزيها و حيوى ها و يبوسيان، ساكن شده و دختران آنان را همسران خود قرار داده و دختران خود را به پسران آنها داده و خدايان آنها را پرستيدند.))
و در باب 3:8 مى گويد: نخستين كسى كه بر آنها سلطه يافت و آنها را به مدت هشت سال تحت فرمان خود در آورد(رشتعام) فرمانرواى آراءم النهرين بود.
((آن گاه بنى عمون و عمالقه بر آنها هجوم برده و بر شهر اريحا استيلاء يافتند))(5)
((سپس يابين فرمانرواى كنعان به مدت 10 سال در حاصور بر آنان تسلط يافت)). (6)
((بعد از آن بنى عمون و فلسطينيان 18 سال آنان را به بردگى خود در آوردند.))(7) ((و پس از آن فلسطينى ها آنها را كيفر نموده و مدت چهل سال بر آنان مسلط گشتند.))(8)
و فرمانروائى داوران پس از يوشع عليه السلام تا زمان صموئيل پيامبر عليه السلام ادامه يافت، همان پيامبرى كه خداوند متعال در قرآن وى را چنين ياد نموده است:
((آيا نديدى آن گروه بنى اسرائيل را كه پس از وفات موسى از پيامبر خود درخواست كردند كه فرمانروائى براى ما برانگيز تا (بسركردگى او) در راه خدا جهاد كنيم پيامبرشان گفت: ((آيا اگر جهاد بر شما فرض شود نافرمانى مى كنيد؟ گفتند: چگونه مى شود كه ما در راه خدا مبارزه نكنيم در حالى كه ما و فرزندانمان را از ديارمان بيرون رانده اند. پس چون جهاد بر آنان مقرر گرديد بجز اندكى همه روى گردانيدند و خداوند از كردار ظالمان آگاه است.))(9)
تاريخ نويسان اين دوره را حدود يك قرن از 1130 ق.م تا دوران طالوت و داود عليه السلام 1025 ق.م مى دانند، در حالى كه از كتاب داوران در تورات مدت اين زمان بيش از اين استفاده مى شود.
دوره داود و سليمان عليهما السلام
برگرفته از كتاب: عصر ظهور
دوران طالوت (شاول) را بخشى از دوران داود و سليمان عليه السلام قرار داديم، زيرا او گرچه پيامبر نبود اما فرمانروائى بود در خط انبياء، مورخين مدت فرمانروائى وى را پانزده سال از سال 1025 تا 1010 قبل از ميلاد ذكر نموده اند. و پس از او داود و سليمان عليه السلام از سال 1010 ق.م تا 931 ق.م يعنى سال وفات حضرت سليمان فرمانروائى كردند.
به طورى كه ملاحظه مى شود مؤلفان تورات موجود نسبت به موسى و داود و سليمان عليهم السلام ستم و افتراء بسيار روا داشته و تهمتهاى بزرگ اخلاقى، سياسى و عقيدتى بر آنان بسته اند.
و بيشتر تاريخ نويسان غربى مسيحى، نه تنها از آنان پيروى نموده بلكه مطالبى را بر گفته هاى آنان افزوده اند. آنگاه طرفداران فرهنگ غرب كه نام مسلمانى بر خود نهاده اند نيز از اين دسته تبعيت نموده اند. درود و سلام خدا بر تمام پيام آوران او و ما به پيشگاه خداوند از كسانى كه نسبت به آن بزرگواران كفر ورزيده و بهتان مى زنند بيزارى مى جوئيم.
داود عليه السلام اسرائيليان را از ورطه بت پرستى و از سلطه بت پرستان نجات بخشيد و نفوذ دولت الهى وى به مناطق مجاور كشيده شد و با ملتهايى كه تحت فرمانروائى او در آمده بودند با حسن سلوك رفتار نمود، بگونه اى كه خداوند متعال در كتاب خود و از زبان پيامبرش حضرت محمد (صلى الله عليه وآله) وصف نموده، داود عليه السلام خواست در محل عبادت جدش حضرت ابراهيم عليه السلام در قدس بر بالاى كوه ((مريا)) مسجدى بنا كند اما آنجا خرمنگاه يكى از ساكنان قدس از يبوسها به نام ((ارونا)) بود كه داود عليه السلام آن قطعه زمين را به پنجاه شاقل نقره از آن مرد خريد و طبق گفته تورات موجود: ((در آنجا مسجدى ساخته و در آن اقامه نماز كرد و در قسمتى از آن براى خداوند قربانى مى كردند.))(10)
حضرت سليمان وارث سلطنت و فرمانروائى پدر بزرگوارش داود عليه السلام گرديد و دولت او به همان پايه رسيد كه خداوند در قرآن و سنت رسول خود (صلى الله عليه وآله) ياد نموده است كه وى مسجد پدرش داود و جد اعلاى خود ابراهيم را بنائى نو و با شكوه ساخته و به نام معبد سليمان عليه السلام معروف گشت!
دوره فرمانروايى حضرت سليمان عليه السلام دوره اى استثنائى در تاريخ انبياء عليهم السلام است كه خداوند نمونه اى از امكانات شگفت آور و متنوع را در آن آشكار ساخت، كه اگر ملتها موجوديت سياسى خويش را به رهبرى پيامبران خدا و جانشينان آنان به پا نموده و آن امكانات را در سركشى و طغيان عليه برخى از خودشان بكار نمى گرفتند، خداوند اين نعمتها را به آنان نيز ارزانى مى داشت، خداوند در قرآن مى فرمايد:
((اگر خداوند روزى را براى مردم فراوان قرار داده بود، آنها در زمين ستم مى نمودند، اما خداوند به مقدارى كه خواهد، فرو مى فرستد، و او نسبت به بندگانش آگاه و بيناست))(11)
حضرت سليمان عليه السلام در حالى كه بر تخت خود نشسته بود جان به جان آفرين تسليم نمود، كه مورخين وفات وى را به سال 931 ق.م ياد آور شده اند.
به مجرد وفات آن حضرت انحراف در بنى اسرائيل و تجزيه در دولت آنها پايدار گشت و خداوند كسى را بر آنان مسلط ساخت كه آنان را عذابى دردناك بچشاند.
تورات فعلى بعد از آنكه در كتاب اول فرمانروايان، بر سليمان عليه السلام افتراء مى بندد كه او دست از بندگى خدا برداشته و به پرستش بتها پرداخت، مى گويد: ((و به سليمان گفت: علت اين كار نزد توست و تو پيمان و واجبات مرا كه به تو سفارش نمودم پاس نداشتى من نيز كشور را از دست تو گرفته و جزء جزء مى گردانم.))(12)
دوران تجزيه و نزاع و كشمكش داخلى
برگرفته از كتاب: عصر ظهور
كار آنها بدآنجا رسيد كه عليه يكديگر، از نيروهاى بت پرست باقى مانده پيرامون خود و از فراعنه مصر و آشور و بابل كمك خواستند.
يهوديان پس از در گذشت حضرت سليمان عليه السلام در شكيم (نابلس) گرد آمده و اكثريت آنها با ((يربعام بن نباط)) كه از دشمنان حضرت سليمان در زمان حياتش بود و از دست آن حضرت به آغوش فرعون مصر گريخت، بيعت نموده و با بازگشت وى يهوديان به او خوش آمد گفته و او در ساحل غربى رود اردن دولتى به نام اسرائيل تأسيس كرد و پايخت آن را شكيم يا سامره قرار داد. و تعداد اندكى از آنان با ((رحبعام)) پسر حضرت سليمان بيعت نموده و پايتخت خود را قدس قرار دادند و اين دولت به نام يهودا معروف گرديد.
اما آصف بن برخيا وصى حضرت سليمان كه خداوند او را در قرآن با اين جمله ((عنده علم من الكتاب)) (نزد او دانشى از كتاب بود) وصف نموده، از بنى اسرائيل جز نسبت دروغ به وى دادن چيز ديگرى بهره نبرد.
تورات مى گويد:
((كفر و بت پرستى در ميان پيروان ((يربعام)) امر آشكارى بود و او دو گوساله از طلا ساخته يكى از آنها را در قدس و ديگرى را در ((دان)) قرار داد و در كنار هر يك قربانگاهى قرار داد و به آنها گفت: اين خدايان شماست كه از مصر شما را به سوى (شكيم) روانه ساخت، بنابراين در پيشگاه آنها قربانى كنيد و به طرف اورشليم نرويد، و ملت خواسته او را پذيرفت))(13)
در كنار پرستش گوساله، يربعام آنان را به پرستش ديگر خدايانى از جمله ((عشتروت)) خداى صيدونيها و ((كموش)) خداى موآبى ها و ((مكلوم)) خداى عمونى ها، فرمان داد(14).
پاورقی:
----------------------------------------
(1) بشاره الاسلام، ص 297.
(2) الزام الناصب ص 224.
(3) كتاب دوم، باب 33: 50 53.
(4) كتاب دوم، باب 1: 38.
(5) داوران، باب 3:13.
(6) داوران، باب 4:2.
(7) دوران، باب 1:8.
(8) داوران، باب 13:1.
(9) بقره 246.
(10) كتاب صموئيل، اصحاح 24:24 و سفر اول اخبار، اصحاح 21:22: 28.
(11) شورى / 27.
(12) سفر اول (فرمانروايان) اصحاح 11: 1 13.
(13) كتاب (فرمانروايان) باب 12:26 33.
(14) كتاب اخبار فرمانروايان باب 12:31 و كتاب دوم فرمانروايان باب 11:13 15 و باب 13:9.
طبق گفته كتاب خبرهاى فرمانروايان نخستين، بعد از سه سال كشور يهودا به همين سرنوشت گرفتار شده و به پرستش بتان پرداختند(1).
((شيشق)) فرعون مصر اين فرصت را غنيمت شمرده و در سال 926 ق. م به منظور پشتيبانى از يربعام و پايان دادن به دولت يهودا، ((رحبعام پسر حضرت سليمان)) و طرف داران وى، طى هجومى قدس را اشغال نمود ((و خزينه هاى خانه خدا و مقر فرمانروا و حتى سپرهاى زرينى را كه حضرت سليمان عليه السلام ساخته بود با خود برد.))(2)
بنظر مى رسد شرائط فرعون مصر او را يارى نكرد تا سلطه مستمر خود يا هم پيمانش يربعام را تحميل كند.
بنابراين پس از عقب نشينى ((شيشق)) اين كشور كوچك اندكى از موجوديت خود را باز يافت. و اين نبردها با يربعام همچنان ادامه داشت، چنانكه آراءمى ها از ضعف دو دولت استفاده نموده و با هجوم به كشور يهودا پس از به اسارت در آوردن سران آنها، آنان را به سوى پايتخت خود دمشق آورده و براى آنان جزيه مقرر داشتند، و اين ماجرا در زمان فرمانروايى آراءمى بن هود (سال 879 843 ق.م) انجام پذيرفت(3).
آنگاه در زمان پادشاهى ((آخاب بن عومرى)) در سالهاى 874 ق.م - 853 ق.م جزيه و حمايت را بر كشور يربعام مقرر نمودند.
همچنين تورات، نبرد فلسطينيها با اعراب در نار ((كوشسيين)) با كشور يهودا را در زمان فرمانروائى ((يهورام)) يادآور مى شود كه، آنان قدس را اشغال نموده و بر اموال موجود در قصر فرمانروا استيلاء يافته و زنان و فرزندان وى را به اسارت در آورند(4).
و نيز مى گويد: لشكر آراءمى در بيت المقدس به نبرد پرداخته و تمام سران آنجا را هلاك كرد و تمام گنجينه ها را بر گرفته و به حزائيل پادشاه آراءمى ها تقديم نمود(5).
هم چنين يوآش فرمانرواى اسرائيل بر كشور يهودا يورش آورده و حصار شهر را ويران ساخت و تمام زر و سيم و ظروف موجود در خانه خدا و خزينه هاى سلطان را به يغما برد(6).
اين حالت كشمكش ميان آنان و تسلط كشورهاى مجاور بر آنان تا زمان اشغال گرى آشوريان، ادامه داشت.
دوره استيلاى آشوريان
برگرفته از كتاب: عصر ظهور
سلطه آشوريها بر يهوديان، با هجوم شلمنصر سوم فرمانرواى آشوريان از سالهاى 859 ق.م تا 824 ق.م به كشور آراءمى ها و قلمرو اسرائيل آغاز گرديد به گونه اى كه تمام منطقه، تحت فرمان او و فرمانروايان آشورى پس از وى در آمد. و به نظر مى رسد كه كشور يهودا، برعكس كشور اسرائيل تحت فرمان و اطاعت آشوريان بود.
زيرا به نقل تورات: فرمانرواى آنجا، آحازبن يوثام، از فرمانرواى آشور تغلث فلاسر خواست كه او دست به حمله اى عيله كشور اسرائيل و آراءمى ها بزند و او در خواست اخير وى را پذيرفته و در سال 732 ق.م اقدام به حمله نمود. و جانشين او شلمنصر پنجم نيز كار او را دنبال كرد، اما در حين محاصره شكيم (نابلس) پايتخت آنجا، در گذشت و جانشين وى سرجون دوم اشغال سامره را به پايان برد و بر آن تسلط يافت و اين مملكت را بطور كامل از بين برد و از حمله عليه اسرائيل نقشه راندن كه وطن كه با يهوديان به اجرا درآورند، آشوريان را يارى داد و تغلث فلاسر يهوديان را به عنوان اسارت به سرزمين خود برد و آشوريها را جايگزين آنها نمود(7).
پس از او سلطان فقح به اتمام آن نقشه پرداخت و نيمى از نواده هاى منسى و غير او را به اسارت گرفت(8).
و سرجون دوم، نزديك به سى هزار تن را به سوى حران و كرانه خابور و ميديا جلاى وطن داد، و آراءمى ها را جايگزين آنان نمود(9).
در دوران فرمانروائى حزقيا كه ظاهرا مى كوشيد با مصريان ارتباط بر قرار نمايد، كشور يهود از اطاعت آشوريها خارج گرديد، كه سنجاريب فرمانرواى آشور بر وى خشمگين شد و قريب سال 701 ق.م براى به اطاعت در آوردن كشور يهودا، و با آخرين هجوم آشوريائى منطقه را تحت فرمان خويش در آورده و قدس را متصرف گشت، و ((حزقيا تمام نقره هاى موجود در خانه خدا و خزينه هاى قصر فرمانروا را به وى تسليم كرد.))(10)
تورات فعلى علاوه بر سلاطين آشور كه گذشت، از اسرحدون، و آشوربانيبال آخرين فرمانرواى آنها ياد كرده و مى گويد: اين دو، اقوامى را از آشور كوچانده و در سامره اسكان دادند(11).
دوران تسلط بابليان
برگرفته از كتاب: عصر ظهور
نينوا پايتخت آشوريان، در سال 612 ق. م بدست مادها و بابليان (كلدانيها) سقوط كرد و آنجا را بين خود تقسيم نمودند، عراق و سرزمين شام و فلسطين سهم بابليان و مشهورترين فرمانرواى آنان، بخت النصر گرديد، كه وى براى به اطاعت در آوردن سرزمين شام و فلسطين دوبار نخست سال 597 و سپس به سال 586 ق.م. دست به حمله زد، در نخستين هجوم قدس را محاصره و فتح كرده و خزينه هاى قصر فرمانروا را از آن خود نمود، و شمار زيادى از يهوديان از جمله سلطان يهو ياكين و مدافعان او را به اسارت در آورد، و صدقيا عموى يهو ياكين را بر بقيه يهوديان برگماشت و اسيران را در منطقه نيبور نزديك رود خابور در بابل اسكان داد.
و حمله دوم، در اثر كشمكش نفوذ، ميان بخت النصر و فرعون مصر خوفرا به وجود آمد به طورى كه فرعون به تحريك فرمانروايان شام و فلسطين، از جمله صدقيا فرمانرواى قدس پرداخته و وى راعليه بابليان، با خود هم پيمان ساخت كه آنان نيز پذيرفته و او حمله خود را متوجه منطقه كرد، اما بخت النصر با سرعت دست به هجومى ديگر زد كه منجر به شكست مصريان و تصرف تمام منطقه گرديد، و با ويران نمودن معبد آن را به آتش كشيده و خزينه هاى آن را به غارت بردند، و با خانه هاى بزرگان يهودى نيز چنين كرده و قريب به 50 هزار تن از آنان را به اسارت گرفتند، فرزندان صدقيا را پيش روى وى سر بريده و سپس چشمهايش را از حدقه بيرون آوردند و او را در بند كشيده همراه با اسيران بردند، و بدين گونه كشور يهودا را منقرض ساخت(12).
دوران استيلاى ايرانيان
برگرفته از كتاب: عصر ظهور
كورش فرمانرواى ايران سرزمين بابل را اشغال كرد و در سال 539 ق.م حكومت آن جا را منقرض ساخت و با حمله به سرزمين شام و فلسطين آنجا را فتح نمود و به اسراى بخت النصر و يهوديانى كه در بابل بسر مى بردند اجازه بازگشت به قدس را داد و گنجهاى معبد سليمان را به ايشان برگردانيد و اجازه داد كه معبد را بازسازى نموده و ((زربابل)) را بعنوان فرمانروا برآنان برگزيد(13).
فرمانرواى يهودى دست نشانده كورش ساختن معبد را آغاز نمود، اما مردم مجاور از اين عمل به هراس افتاده و به كمبوجيه جانشين كورش شكايت بردند. وى دستور جلوگيرى از ساختن معبد را صادر كرد، آنگاه داراى اول، به آنان اجازه ساختن داد و آنها ساختمان معبد را به سال 515 ق.م به اتمام رساندند(14).
استيلاى ايرانيها بر يهوديان از سال 539 ق.م تا 331 ادامه يافت و در اين مدت كورش و كمبوجيه و داريوش اول (دارا) و خشايارشا و اردشير معاصر عزير پيامبر عليه السلام فرمانروائى كرده و پس از آنان تعدادى از سلاطين ايرانى از جمله داريوش دوم و اردشير دوم و سوم فرمانروائى نمودند، داريوش سوم آخرين فرمانرواى ايرانى بود كه بدست اسكندر مقدونى از پاى در آمد. در تورات فعلى پيرامون بيشتر اين فرمانروايان سخن به ميان آمده است.
دوران استيلاى يونانى ها
برگرفته از كتاب: عصر ظهور
اسكندر مقدونى به مصر و سرزمين شام و فلسطين لشكركشى كرد و آن مناطق را فتح نمود و هواداران ايرانى و قدرتهاى محلى را كه رودر روى وى ايستاده بودند در هم شكست و وارد قدس گرديد و آنجا را كاملا تحت فرمان خود در آورد، آنگاه اسكندر به فرمانروائى داريوش سوم و سپاه او در نبرد سختى كه در اربيل شمال عراق رخ داد پايان بخشيد و با ادامه پيشروى خود، ايران و مناطق ديگر را به اشغال و تصرف خويش در آورد. و بدين گونه يهوديان به سال 331 ق.م زير سلطه يونان در آمدند.
بعد از درگذشت اسكندر، كشمكش و درگيرى ميان فرماندهان ارتش وى بر سر امپراطورى بزرگ او روى داد، و پس از نزاعى كه بيست سال به طول انجاميد، بطالسه (منسوب به بطلميوس) در مصر بر اكثر بخش هاى حكومت، استيلا يافتند و سلوكيها (منسوب به سلوكوس) در سوريه بر قسمتهاى ديگر مسلط گرديدند.
و بدينسان، قدس در سال 312 ق.م زير سلطه بطلميوسيان در آمد، اما انتيوكوس، سلوكى سوم، در سال 198 ق.م قدس را از تصرف آنان خارج نمود، سپس بطالسه بار ديگر بر قدس غلبه كردند و تا فتح روم، سال 64 ق.م در آنجا باقى ماندند.
تورات فعلى شش تن از بطالسه را به نام بطلميوس اول و دوم... تا آخر ياد كرده است و مى گويد: نخستين فرد از آنان روز شنبه داخل اورشليم گرديد و شمارى از يهوديان را دستگير كرد و به مصر گسيل داشت(15).
همچنين پنج تن از سلوكيها را به نام ((انتيوكوس)) اول و دوم... تا آخر، ياد نموده است و مى گويد كه: چهارمين آنها به سال 175 تا 163 ق.م، به قدس لشكركشى كرد و تمام اشياء گرانبهاى معبد را به غارت برد و پس از دو سال ضربه بزرگى به قدس وارد نموده و آنچه داشت به يغما برد و خانه ها و ديوارهاى آن را ويران كرد و زنان و كودكان را به اسارت در آورد و مجسمه معبود خود زفس (زئوس) را در معبد نصب نمود و يهوديان را به پرستش آن فرا خواند، كه بسيارى از آنها دعوت او را پذيرفتند.. در حاليكه در اثر جنبش يهوديان مكابى، در سال 168 ق.م، برخى از آنان به مخفى گاهها و غارها پناهنده شدند(16).
انقلابى را كه يهوديان به آن افتخار مى كنند، شباهت زيادى به جنگ گروهها و دسته هايى دارد كه معتقدين به آئين يهود، عليه يونانيان بت پرست بر پا كردند و در زمانهاى مختلف پيروزيهاى محدودى را بدست آوردند و اين تا سلطه روميان همچنان ادامه يافت.
دوره استيلاى روميان
برگرفته از كتاب: عصر ظهور
بومبى، فرمانرواى روم در سال 64 ق.م با اشغال سوريه، آن را به امپراطورى روم ملحق ساخت و در سال دوم، قدس را به تصرف خويش در آورد و آن را تابع فرمانرواى رومى سوريه قرار داد، در انجيل متى آمده است كه: در سال 39 ق.م قيصر روم، ((اگوست هيروديس ادومى)) را به عنوان فرمانرواى يهوديان برگزيد و او بنائى نو وسيع و زيبا را بر معبد بنياد كرد و به سال 4 ق.م در گذشت(17).
چنانكه انجيل ها آورده اند: پسر وى هيروديس دوم، كسى است كه از سال 4 ق.م تا سال 39 ق.م، فرمانروائى كرد و حضرت مسيح عليه السلام در زمان او ديده به جهان گشود و هم او بود كه يحيى بن زكريا عليهما السلام را به قتل رساند و سر وى را بر طبقى زرين، نزد سالومه يكى از عناصر بد كاره بنى اسرائيل هديه فرستاد(18).
انجيل ها و تاريخ نويسان، از آشفتگى ها و آشوب هايى كه در عهد نرون به سالهاى 54 م 68 م. در قدس و فلسطين به وقوع پيوست و ماجراهايى كه ميان يهوديان و رومى ها و ميان خود يهوديها اتفاق افتاد ياد مى كنند، كه فسبسيان قيصر روم فرزند خود تيطس را به عنوان فرمانرواى منطقه، در سال 70 م. منصوب كرد وى به قدس يورش برد و يهوديان در آنجا متحصن گشتند تا آنكه آذوقه آنان تمام شده ضعيف گرديدند، تيتوس ديوار شهر را خراب كرد و آن را به اشغال خويش در آورد و با كشتن هزاران يهودى، خانه هاى آنها را ويران ساخت و معبد را در هم كوبيد و به آتش كشيد و به گونه اى آن را از بين برد كه مردم جاى آن را نيافتند و زندگان باقى مانده را به روم سوق داد.
مسعودى در كتاب خود (التنبيه و الاشراف) مى گويد: شمار كشتگان در اين حمله از يهوديان و مسيحيان به سه هزار هزار يعنى سه ميليون تن رسيد كه ظاهرا اين رقم مبالغه آميز است پس از اين حوادث، روميان با يهوديها شدت عمل بيشترى نشان دادند كه اوج آن هنگامى بود كه كنستانتين و قيصرهاى بعد از وى، آئين خود را بر پايه اعتقاد به مسيحيت نهاده و يهوديان را تحت آزار شكنجه قرار دادند، از اين رو يهوديان نسبت به جنگ خسرو پرويز كه در سال 620 م، در زمان پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) با مردم سرزمين شام و فلسطين پيش آمد و از پيروزى او بر روميان خوشحال بودند، همچنانكه يهوديان حجاز نيز نسبت به اين نبرد شادمانى مى نمودند و پيروزى آنها را به مسلمانان آرزو مى كردند، كه اين آيه هاى شريفه نازل گشت:
((الف، لام، ميم)) سوگند به اين حروف روم مغلوب گرديد. در نزديك ترين سرزمين و آنان پس از مغلوب شدنشان بزودى غالب مى گردند، در اندك سالى، از پيش و در آينده امر از آن خداست و آنروز ايمان آورندگان شاد مى گردند به يارى خدا، و او هر كسى را كه بخواهد يارى مى كند و اوست غالب و مهربان.))(19)
به گفته مورخان، يهوديان، شمار زيادى از اسيران مسيحى را كه بالغ بر 90 هزار تن مى شد از ايرانيان، هنگام پيروزى آنان بر روميان خريدارى كرده و آنها را سر بريدند.
پس از چندين سال كه هراكليوس بر ايرانيان پيروز گشت، يهوديان را مجازات نموده و هر كه را از آنان در قدس باقى مانده بود بيرون راند و اين شهر نزد نصارى بر يهوديان تحريم گشت، از اين رو با خليفه عمربن خطاب شرط كردند كه هيچ يهودى در آن اقامت نكند و او به خواسته آنان پاسخ مثبت داد و اين مطلب را براى آنان در عهدنامه صلح نوشت(20) و اين امر در سال 638 م، يعنى سال 17 هجرى بود، كه قدس و فلسطين جزء دولت اسلامى محسوب گرديد و تا سال 1343 ه ق، 1925 م، يعنى تاريخ سقوط خلافت عثمانى بدست غربيان ادامه داشت.
اين مختصر از تاريخ يهوديان، امور متعددى را بر ما روشن مى سازد كه جلمه تفسير آيات مقدس سوره اسراء و غير آن، پيرامون يهوديان... و نتيجه تفسير آن و مقصود از گفتار خداى سبحان كه فرمود: ((شما دوبار در زمين فساد مى كنيد.)) يعنى يك بار پيش از بعثت پيامبر(صلى الله عليه وآله) و ديگر بار، بعد از آن و اين تنها تقسيم بندى مناسب، درباره تبهكارى زياد آنهاست كه تاريخ يهود، مملو از آن مى باشد.
و مراد از اين فرموده خداوند كه: ((بندگانى از ناحيه خود را كه پر صلابت هستند عليه شما برانگيزيم)) مسلمانان مى باشند، چه اينكه خداند در صدر اسلام ما را بر آنان مسلط ساخت و پيشينيان ما درون خانه هاى آنها به جستجو پرداخته و سپس وارد مسجد اقصى شدند و هنگامى كه ما از اسلام فاصله گرفتيم، خداوند قدرت يهود را عليه ما به آنها باز گرداند و آنان را بوسيله اموال و فرزندان يارى رساند و از حيث جمعيت آنها را در جهان بيش از ما قرا داد، آنگاه بار دوم در نهضت زمينه ساز حكومت حضرت مهدى (عليه السلام) و حركت ظهور آن بزرگوار، خداوند، ما مسلمانان را بر آنها مسلط خواهد ساخت و ما در تاريخ، غير از مسلمانان قومى را نمى بينيم كه خداوند آنها را بر يهود چيره ساخته و سپس قدرت يهود را عليه آنها باز گردانده باشد.
اما برترى طلبى وعده داده شده يهويان بر ملتها و ساير مردم، تنها يك بار است، دو بار نخواهد بود و اين حسن برترى جوئى همزمان با تبهكارى دوم و يا نتيجه آن است... و ما اين برترى طلبى را در هيچ دوره اى از تاريخ يهوديان به جز بعد از جنگ جهانى دوم نمى بينيم.
امروز يهوديان در مرحله دوم تبهكارى و برترى جوئى بزرگى بسر مى برند و ما در آغاز سلطه الهى خويش بر آنان و مرحله رسوا شدن چهره كريه آنان هستيم... تا زمانى كه خداوند فتح و پيروزى عنايت كرده و ما قبل از ظهور امام مهدى (عليه السلام) و يا همراه آن حضرت وارد مسجد اقصى گرديم، آن چنان كه نخستين بار نياكان ما داخل آن شدند و شيوه خود بزرگى آنها را در جهان درهم كوبيده و براندازيم.
اما اين سخن خداوند كه فرمود: ((اگر باز گرديد و توبه كنيد باز مى گرديم و ما جهنم را براى كافران زندان قرار داديم.)) دلالت دارد بر اينكه بسيارى از يهوديان بعد از نابودى اسرائيل در جهان باقى مى مانند و كسانى كه اسلام نمى آورند به دست حضرت مهدى (عليه السلام) از سرزمين هاى عربى رانده مى شوند و بنا به گفته روايات آنها دوباره دست به تبهكارى مى زنند و اين امر هنگام حركت دجال يك چشم خواهد بود، كه حضرت مهدى (عليه السلام) و مسلمانان به زندگى آنان خاتمه مى دهند و خداوند دوزخ را براى كسانى كه از آنها كشته مى شوند زندان قرار مى دهد و مسلمانان، با بازداشت و زندانى نمودن باقيمانده آنان از حركت و تبهكارى آنها جلوگيرى مى كنند.
پاورقی:
----------------------------------------
(1) كتاب اول اخبار فرمانروايان باب 14:21 24 و كتاب دوم باب 11:13 17 و باب 12.
(2) كتاب اخبار فرمانروايان باب 14:25 26.
(3) كتاب دوم فرمانروايان، باب 13:3 13.
(4) كتاب دوم فرمانروايان، باب 21:16 17.
(5) كتاب دوم فرمانروايان، باب 24:3 و باب 12 17 18.
(6) كتاب دوم فرمانروايان باب 14:11 14 و باب 25:2124.
(7) كتاب دوم اخبار فرمانروايان، باب 15:29.
(8) اخبار روزها، باب 5:29.
(9) كتاب دوم فرمانروايان، باب 17:5 و 6 و 18.
(10) كتاب اخبار فرمانروايان، باب 18:13 15.
(11) كتاب عزرا، باب 4:10.
(12) كتاب دوم فرمانروايان، باب 24: 17 20 و 25 و كتاب دوم اخبار، باب 36: 11 21 و كتاب ارميا،باب 39: 1 4.
(13) كتاب عزرا، باب 6:3 7 و باب 1:7 11.
(14) كتاب عزرا، باب 6:1 15.
(15) كتاب دانيال، باب 11:5.
(16) كتاب مكابيان، باب 1:4153.
(17) انجيل متى، ص 2.
(18) انجيل مرقس، 6:16 28.
(19) روم: 1 5.
(20) تاريخ طبرى: ج 3، ص 105.
افزودن دیدگاه جدید