اجتهاد در مقابل نص: 55 - عمر و اخذ ديه نامشروع!

اجتهاد در مقابل نص: 55 - عمر و اخذ ديه نامشروع!

گروهى از مردم يمن براى اختلافى كه داشتند، بر ابو خراش هذلى صحابى وارد شدند كه مردى شاعر بود. ابو خراش، مشك خود را برداشت و شبانه رفت تا براى پذيرايى از آنها آب بياورد. مشك را پر از آب كرد و حركت نمود، ولى قبل از آنكه به آنها برسد، مارى او را گزيد. ناچار بسرعت آمد و آب را به آنها داد و گفت: گوسفندتان را طبخ كنيد و بخوريد و به آنها نگفت كه مار او را گزيده است.

آنها نيز گوسفند را طبخ كردند و خوردند، صبح هنگام ديدند ابو خراش در حال مرگ است. آنها نيز او را دفن كردند و رفتند. ابو خراش در حال جان دادن ضمن اشعارى، موضوع را گفت كه شب گذشته مار او را گزيده است و از درد آن است كه از دنيا مى رود:

لقد اهلكت حيّة بطن وادٍ

على الاخوان ساقاً ذات فضل

فما تركت عدواً بين بصرى

الى صنعاء يطلبه بذهل

وقتى خبر مرگ او به عمر رسيد، سخت خشمگين شد وگفت: اگر نه اين بود كه مى ترسيدم سنت جارى شود، دستور مى دادم كه هيچ يمنى را پذيرايى نكنند! و آن را به سراسر دنياى اسلام بخشنامه مى كردم! سپس به حكمران خود در يمن نوشت كه آن چند نفر را كه بر ابوخراش وارد شدند دستگير كند و ديه وى را از آنها بگيرد، وآنها را براى جبران عملشان، مورد مؤاخذه وشكنجه قرار دهد!! (517).

افزودن دیدگاه جدید