اجتهاد در مقابل نص: 40 - ممانعت از گريستن بر اموات
اندوه انسان به هنگام مرگ عزيزانش، و گريستن بر ايشان از لوازم عاطفه بشرى است. و هر دو نيز ناشى از ترحم انسانى مى باشد. البته در صورتى كه سخنان و اعمال زشتى را به همراه نداشته باشد.
پيغمبر اكرم - صلّى اللّه عليه وآله - در حديث صحيحى كه احمدبن حنبل از ابن عباس روايت كرده است، فرمود: ((اندوه و گريه وقتى از دل و چشم سرچشمه بگيرد، از ناحيه خدا و ناشى از ترحم است، و هرگاه از دست و زبان تراوش كند، عمل شيطانى است))(440).
سيره قطعى ميان مسلمانان و غير آنان نيز هميشه چنين بوده و مخالفى هم نداشته، و اصالت اباحه نيز مقتضى آن است.
افزون بر اين، پيغمبر اكرم - صلّى اللّه عليه وآله - شخصاً در موارد عديده گريسته است، و در مواردى، ديگران را واداشت تا بر مردگان بگريند. و در موارد ديگرى، آن را تحسين نمود. و گاهى نيز دعوت به اين كار مى كرد.
پيغمبر اكرم - صلّى اللّه عليه وآله - بر عمويش حمزه؛ شير خدا و شير پيغمبر گريست. ابن عبدالبر در شرح حال حمزه در ((استيعاب)) و ديگران نوشته اند كه: وقتى نظر پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - به كشته حضرت حمزه افتاد، گريست، و چون ديد كه او را مثله كرده اند فرياد كشيد!
واقدى مى نويسد: ((در آن روز، وقتى پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - ديد صفيه خواهر حمزه گريه مى كند، گريست و چون فاطمه - عليها السّلام - ناله سر داد، ناليد، و همينكه فاطمه - عليها السّلام - گريست پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - هم به گريه افتاد))(441).
اين حديث مشتمل بر گريه پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - و تأييد ديگران به گريستن است. انس بن مالك گويد: وقتى جعفربن ابيطالب در جنگ موته شهيد شد، اشك از ديدگان رسول خدا - صلّى اللّه عليه وآله - جارى گشت. بحترى نيز اين مطلب را در صحيح (442) خود آورده است.
ابن عبدالبر نيز در استيعاب در شرح حال زيدبن حارثه مى نويسد: ((پيغمبر اكرم - صلّى اللّه عليه وآله - در مرگ جعفر و زيد گريست و فرمود: اينان برادران و مونسها و هم صحبتهاى من بودند)).
و نيز انس بن مالك در حديث صحيحى كه بخارى (443) نقل مى كند، از جمله مى گويد: سپس بر آن حضرت وارد شديم و ديديم كه فرزندش ابراهيم جان مى دهد و پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - اشك مى ريزد. عبدالرحمن به عوف گفت: يا رسول اللّه! شما هم گريه مى كنيد؟
حضرت فرمود: اى پسر عوف! گريستن، نشانه عاطفه وترحم است. بار ديگر گريست، عبدالرحمن بن عوف نيز سخن خود را تكرار كرد. حضرت فرمود: ((چشم، اشكبار است و دل، اندوهناك، و جز آنچه موجب خشنودى خداست نمى گوييم. اي ابراهيم! ما در فراق تو غمگين هستيم))(444).
از اسامة بن زيد روايت شده كه: دختر پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - به دنبال او فرستاد كه از ما پسر بچه اى مُرده است به سوى ما بيا. اسامه به اتفاق سعد بن عباده، معاذبن جبل، ابى بن كعب و زيد بن ثابت برخاستند و به خانه دختر پيغمبر رفتند و پسر بچه را نزد حضرت آوردند. در آن لحظه، آن كودك در حال جان دادن، و ديدگان پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - اشكبار بود.
سعد بن عباده گفت: يا رسول اللّه! اين چيست؟ فرمود: اين رحمتى است كه خداوند آن را در دلهاى بندگانش قرار داده است. و خداوند هم به آن دسته از بندگانش كه رحم داشته باشند، رحم مى كند(445).
عبداللّه عمر گويد: سعد بن عباده به واسطه زخمى كه برداشته بود، بيمار شد، پيغمبر اكرم - صلّى اللّه عليه وآله -، عبدالرحمن بن عوف، سعدبن ابى وقاص و عبداللّه مسعود به عيادت او رفتند. حضرت او را در ميان خانواده اش ديد، فرمود: سعد مُرد؟
گفتند: نه يا رسول اللّه! پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - گريست. وقتى مردم گريستن پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - را ديدند، آنها نيز گريستند.
پيغمبر اكرم - صلّى اللّه عليه وآله - فرمود: ((نمى شنويد كه خدا كسى را با اشك چشم و اندوه قلب، عذاب نمى كند، بلكه به اين - اشاره به زبانش - عذاب مى كند يا بر آن رحمت مى آورد))(446).
و در ((استيعاب)) شرح حال جعفر طيّار است كه وقتى خبر مرگ جعفر به پيغمبر اكرم - صلّى اللّه عليه وآله - رسيد، نزد همسر او ((اسماء)) دختر عميس آمد و تسليت گفت. در اين هنگام حضرت فاطمه به خانه جعفر آمد و گريست و مى گفت: اى واى عمويم!
پيغمبر اكرم - صلّى اللّه عليه وآله - فرمود: ((آرى، بر مثل جعفر بايد گريه كنندگان گريه كنند))(447).
سيره نويسان و مورخان؛ مانند محمدبن جرير طبرى، ابن اثير، ابن كثير و صاحب عقد الفريد و ديگران، حديثى را كه احمدبن حنبل (448) از عبداللّه عمر نقل كرده است، آورده اند كه: وقتى پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - از احد مراجعت نمود، زنان انصار بر شوهران خود كه كشته شده بودند، مى گريستند. پيغمبر اكرم - صلّى اللّه عليه وآله - فرمود: ولى حمزه كسى را ندارد كه بر او گريه كنند. سپس پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - خوابيد و چون بيدار شد و ديد زنان همچنان گريه مى كنند، فرمود: ((پس حال كه امروز زنها گريه مى كنند، بر حمزه ندبه كنند))، يعنى بر حمزه هم گريه كنند و خوبيهاى او را برشمارند.
و در ((استيعاب)) در ترجمه حمزه از واقدى نقل مى كند كه: هيچ زنى از انصار بعد از گفته پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - كه فرمود: ((حمزه امروز گريه كننده ندارد)) نگريست مگر اينكه بر حمزه گريستند.
مؤلّف:
كافى است كه از زمان پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - تا عصر صحابه و تابعين و شاگردان تابعين، همه مى دانسته اند كه گريستن بر حمزه كار خوبى است. و در رجحان گريستن بر افرادى مانند حمزه، همين سيره مستمر كفايت مى كند، هر چند قرنها از شهادت او بگذرد.
نبايد فراموش كرد كه فرمايش پيغمبر اكرم - صلّى اللّه عليه وآله - كه فرمود: ((ولى حمزه امروز گريه كننده ندارد))، سرزنش براى زنان انصار بوده است كه بر حمزه گريه نمى كردند، تا خود انگيزه اى براى آنها باشد كه بر آن شهيد راه حق، اشك بريزند و خوبيهاى او را برشمارند. و براى استحباب گريستن بر مردگان، همان گفته پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - كافى است كه فرمود: ((بر مثل جعفر بايد گريه كنندگان گريه كنند)).
با اين همه، بايد دانست كه رأى خليفه عمربن خطاب اين بود كه نبايد بر مردگان گريست! هر چند وى مهم و بزرگ باشد! بلكه گريه كننده را با عصا و سنگ مى زد و خاك بر وى مى پاشيد(449)! او اين كار را در زمان پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - انجام مى داد و در تمام دوران زندگيش آن را ادامه داد!!
احمدبن حنبل از ابن عباس روايت مى كند(450) كه از جمله درباره مرگ رقيه دختر پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - و گريستن زنها بر وى گفت: عمر آنها را با تازيانه خود مى زد!
پيغمبر اكرم - صلّى اللّه عليه وآله - فرمود: ((بگذار گريه كنند)). سپس خود پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - در نزد قبر نشست، حضرت فاطمه - عليها السّلام - هم پهلوى پدر نشسته بود و گريه مى كرد. پيغمبر اكرم - صلّى اللّه عليه وآله - با گوشه لباسش، اشك فاطمه زهرا - عليها السّلام - را از روى لطف و ترحم، پاك مى كرد.
و نيز احمد بن حنبل (451) از ابوهريره روايت مى كند كه جنازه اى از كنار پيغمبر اكرم - صلّى اللّه عليه وآله - گذشت و جمعى از زنان بر آن مى گريستند، عمر آنها را منع مى كرد. پيغمبر اكرم - صلّى اللّه عليه وآله - فرمود: ((به آنها كارى نداشته باش؛ زيرا دل، مى سوزد و چشم، گريان است)).
ابن ابى الحديد(452) نقل مى كند كه: روزى عمر در عصر خلافتش، از خانه اى صداى گريه اى شنيد، پس وارد خانه شد و با تازيانه اش (دُرّه) به زدن آنها پرداخت تا به زن نوحه خوان رسيد، چنان او را مضروب ساخت كه مقنعه از سرش افتاد، آنگاه به غلامش گفت: تو بزن! واى بر تو! بزن كه نوحه خوان است و احترام ندارد!!
عايشه در اين قضيه با عمر مخالفت مى كرد؛ زيرا عمر و پسرش عبداللّه از پيغمبر اكرم - صلّى اللّه عليه وآله - روايت مى كردند كه فرموده است: ((مرده از گريه كسانش بر وى رنج مى برد))(453).
و در روايتى: ((به بعضى از گريه هاى كسانش بر او)).
و در روايتى: ((به گريه زنده بر او)).
و در روايت چهارم: ((در قبرش از گريه اى كه بر او مى شود، معذب خواهد شد))! .
و در روايت پنجم: ((هر ميتى كه بر او گريه شود، معذب است)).
در صورتى كه تمام اين روايات خلاف واقع است و به حكم عقل و نقل، ناشى از خطاى راوى آنها است.
نووى، در شرح صحيح مسلم، باب: ((الميت يعذب ببكاء اهل عليه)) مى گويد: تمام اين روايات از روايت عمر بن خطاب و پسرش سرچشمه گرفته است. عايشه منكر حديث آنها بود و آنها را در اين خصوص به نسيان و اشتباه منسوب مى داشت. و به اين آيه استدلال مى كرد كه: ((وَلا تَزِرُوا وازِرَةٌ وِزْرَ اُخْرى))(454)؛ يعنى: ((گناه كسى را به پاى ديگرى نمى نويسند)).
مؤلّف:
ابن عباس نيز اين روايات را منكر بود. و همچنين عموم ائمه اهل بيت - عليهم السّلام - راويان آن را به خطا نسبت مى دادند. عايشه وعمر، هميشه در اين مسئله ضد يكديگر بودند، تا جائى كه عايشه در مرگ پدرش گريست و ميان او وعمر اتفاق افتاد كه طبرى آن را در تاريخ خود، ثبت كرده است (455).
طبرى به سلسله سند از سعيدبن مسيّب نقل مى كند كه گفت: وقتى ابوبكر وفات يافت، عايشه با جمعى از زنان براى او نوحه سرائى به راه انداخت. عمر خطاب به خانه او آمد و آنها را از گريستن بر ابوبكر منع كرد، ولى زنان اعتنايى نكردند و سرگرم كار خود بودند.
عمر به هشام بن وليد گفت: به درون خانه برو و دختر ابو قحافه را خارج نما. وقتى عايشه اين حرف را از عمر شنيد، به هشام گفت: من نمى گذارم وارد خانه من بشوى، ولى عمر گفت: داخل شو، من به تو اجازه مى دهم. هشام نيز داخل شد و((امّ فروه)) خواهر ابوبكر را نزد عمر آورد. عمر دُرّه را به دست گرفت و او را مضروب ساخت! زنان نوحه گر نيز وقتى اين (خشونت) را ديدند، متفرق شدند!!
خردمندان از اينجا متوجه مى شوند كه علت جلوگيرى از گريه فاطمه زهرا - عليها السّلام - بر پدرش چه بوده است كه نگذاشتند در شهر، گريه كند و ناچار شد با دو كودك خويش و جمعى از زنان بنى هاشم، به بقيع برود و در زير درخت اراك - كه در آنجا بود - براى پدر، گريه و زارى كند.
و چون درخت را قطع كردند، در بقيع برايش خانه اى ساختند كه در آن مى نشست و نوحه سرايى مى كرد و آن خانه به ((بيت الاحزان)) معروف شد. اين اتاقك را مانند مشاهد مقدسه، در طول تاريخ زيارت مى كردند، تا اينكه وهابيها آن را نيز با ساير بقاع متبركه بقيع، در سال 1344 هجرى خراب كردند! ولى در سال 1339 هجرى كه ما به حج رفتيم، توفيق زيارت آن مكان را پيدا نموديم.
افزودن دیدگاه جدید