اصحاب در صحاح: معاويه و مسّ همه اركان بيت

يا ـ معاويه و مسّ همه اركان بيت

غرض ما از نقل اين فراز از عمل معاويه توجّه دادن به اين نكته است كه او كاري به سنّت و پيروي از آن نداشت و إلاّ اگر كسي همه اركان خانه خدا را بدون آنكه اعتقاد به سنّت بودن آن داشته باشد دست بكشد مانعي ندارد.

 

«عن أبي الشعثاء كان معاوية يستلم الاركان فقال له ابن عبّاس: انّه لا يستلم هذان الركنان. فقال: ليس شي ء من البيت مهجورا. وكان ابن الزبير يستلمهنّ كلّهنّ». وعن عبد اللّه بن عمر قال: «لم ار النبي صلي الله عليه و سلم يستلم من البيت إلاّ الركنين اليمانيين».(1)

 

أبو الشعثاء مي گويد كه معاويه همه اركان خانه خدا را استلام مي كرد (دست مي كشيد). ابن عبّاس به او گفت كه اين دو ركن (يعني ركن عراقي و ركن شامي كه به ترتيب بعد از ركن حجر الاسود قرار دارند) استلام نمي شوند. معاويه در جواب گفت: هيچيك از (اركان) بيت كنار گذاشته نمي شود. ابن عمر نيز مي گويد من نديدم كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم اركان بيت را استلام كرده باشد مگر دو ركن يماني. (و حجر الاسود كه اصطلاحا مجموع آن دو را «يمانيّين يعني دو يماني» مي گويند).

 

توضيح آنكه ابتدي طواف از ركن حجر الاسود شروع شده و ركن بعد از آن عراقي و سپس شامي و بعد از آن ركن يماني مي باشد و ظاهرا علّت نام گذاري آنها مواجه بودن آن اركان به عراق و شام و يمن بوده است.

 

در روايات متعدّد ديگري آمده است كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فقط دو ركن يماني و حجر الاسود را استلام مي فرمود. «كان رسول اللّه صلي الله عليه و سلم لا يستلم إلاّ الحجر والركن اليماني».(2)

 

اگر بگوييم كه معاويه نمي دانست، بايد گفت وقتي ابن عبّاس به او سنّت را يادآور شد نبايد پاسخي بدهد كه معني آن مخالفت صريح با آن باشد. البته چنانچه گذشت اين تنها مخالفتش با سنت نبود. او در غدير خم حضور داشت كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم تأكيد بر پيروي از اهل بيت عليهم السلام نموده و از جمله فرمود كه خدايا با دوست علي دوست و با دشمنش دشمن باش. آيا به جنگ آن حضرت رفتن مخالفت صريح با رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم نبود؟ آيا دستور به لعن آن حضرت بر منابر ـ كه تا زمان عمر بن عبد العزيز يعني بيش از 60 سال ادامه داشت ـ پيروي از سنّت بود؟ آيا نمي توان گفت او بنيان گذار سبّ و لعن بر أصحاب پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بود؟ آيا نمي دانست كه:

 

«من سنّ في الإسلام سنّة سيّئة كان عليه وزرها ووزر من عمل بها من بعده من غير أن ينقص من اوزارهم شي ء»؟(3) (هر كه سنّت بدي را در ميان مسلمانان پايه گذارد گناه آن و گناه هر كه بدان عمل كرده برگرده او است بدون آنكه از گناه آنان چيزي كم شود).

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

(1) الف ـ صحيح بخاري، ج 2، ص 186، كتاب الحجّ، باب من لم يستلم إلاّ الركنين اليمانيين.

ب ـ سنن ترمذي، ج 3، ص 213، كتاب الحجّ، باب 35، ح 858. (روايت أوّل).

 

(2) الف ـ صحيح مسلم، ج 2، ص 924 و 925، كتاب الحجّ، باب 40، ح 242 إلي 247.

ب ـ سنن ابن ماجه، ج 2، ص 982، كتاب المناسك، باب 27، ح 2946.

ج ـ سنن أبي داود، ج 2، ص 176، كتاب مناسك الحجّ، باب استلام الاركان، ح 1874 و 1876.

د ـ سنن نسائي، ج 5، ص 40 ـ 238، كتاب مناسك الحجّ، بابهاي 158 ـ 156، ح 2944 إلي 2950.

 

(3) صحيح مسلم، ج 2، ص 75، كتاب الزكاة، باب 20، ح 69.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

إمام مجتبي عليه السلام مي فرمايد: «... انّ رسول اللّه صلي الله عليه و سلم قد ري بني اميّة يخطبون علي منبره رجلاً رجلاً فساءه ذلك...».(1) رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در خواب ديد كه بني اميّه يكي پس از ديگري بر منبرش خطبه مي خوانند. حضرتش از اين امر ناراحت شد.

 

آيا اين به خاطر آنچه كه اينان با اهل بيت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم نمودند نبوده است ؟ كه دردناك ترين آنها دو واقعه كربلا و حرّه مي باشد.

 

آيا از همين روايت نمي توان صحّت تفسيري را كه مفسّرين شيعه و بعض از مفسرين اهل سنّت مثل سيوطي در «الدر المنثور» در تفسير آيه 60 از سوره اسراء (بني اسرائيل) نموده اند دانست؟ آيه چنين است: «وَ مَا جَعَلْنَا الرُّءْيَا الَّتِي أَرَيْنَـكَ إِلاَّ فِتْنَةً لِّلنَّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْءَانِ وَ نُخَوِّفُهُمْ فَمَا يَزِيدُهُمْ إِلاَّ طُغْيَـنًا كَبِيرًا »؛

 

يعني ما آن خوابي را كه به تو نمايانديم قرار نداديم مگر آزمايشي براي مردم و نيز درخت لعنت شده در قرآن (كه آنان فتنه اي براي مردم مي باشند) كه ما آنان را مي ترسانيم ولي جز سركشي بزرگ چيزي به آنان نمي افزايد.

 

اينان گفته اند كه «شجره ملعونه» همان بني اميّه مي باشند. از جمله آن روايات كه از عايشه نقل شده كه به مروان مي گويد: «سمعت رسول اللّه صلي الله عليه و سلم يقول لابيك وجدّك: انّكم الشجرة الملعونة». مي گويد: من از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم شنيدم كه به پدر و جدّت (حكم و أبو العاص) مي گفت كه شجره ملعونه شما هستيد.

 

ابن أبي الحديد نيز در شرح نهج البلاغه چنين مي نويسد:

«وقد جاء في الاخبار الشائعة المستفيضة في كتب المحدّثين انّ رسول اللّه صلي الله عليه و آله و سلم اخبر انّ بني اميّة تملك الخلافة بعده مع ذمّ منه عليه السلام لهم. نحو ما روي عنه في تفسير قوله تعالي: (آنگاه آيه ي را كه گذشت مي نويسد) فانّ المفسرين قالوا انّه ري بني اميّة ينزون علي منبره نزو القردة. هذا لفظ رسول اللّه صلي الله عليه و آله و سلم الذي فسّر لهم الآية به. فساءه ذلك ثمّ قال: الشجرة الملعونة بنو امية وبنو المغيرة».(2)

 

او مي گويد: تحقيقا در اخبار متعدّدي كه شايع مي باشد و محدّثين در كتابهاي خود آنها را نوشته اند وارد شده كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم خبر داد بني اميه بعد از او خلافت را به دست مي گيرند و از آنها بدگويي فرمود. مثل آنچه كه در تفسير آيه (همان آيه كه گذشت) آمده. چه آنكه مفسّرين گفته اند كه آن حضرت بني اميّه را به صورت ميموني ديد كه بر منبرش بالا مي روند. اين لفظ رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم مي باشد كه آيه را اينگونه تفسير كرده است. حضرتش از اين امر ناراحت شد و فرمود كه شجره ملعونه بني اميّه و فرزندان مغيرة مي باشد.(3)

 

سؤال ديگري كه در خاتمه بررسي معاويه در صحاح مطرح است اينكه: آنچه از انس و غير او نقل شده كه از احكام اسلام فقط نماز مانده كه آنهم ضايع شده و يا نفاق در زمان رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم ، امروزه تبديل به كفر شده است و امثال آن، از چه زماني شروع شده است؟ آيا از زمان بني اميه و بني مروان و در ابتدا از زمان معاويه؟

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

(1) مستدرك حاكم، ج 3، ص 187، كتاب معرفة الصحابة، ح 4796.

توضيح آنكه حديث مزبور را هم حاكم و هم ذهبي صحيح دانسته اند.

ترمذي نيز حديث مزبور را با اضافاتي در ج 5 سنن، ص 414، در ضمن تفسير سوره قدر آورده است. (باب 85، ح 3350).

 

(2) ج 9، ص 219 إلي 220، و نيز ج 15 ص 2 ـ 291.

 

(3) ظاهرا بنو مروان صحيح باشد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

سعيد بن عمرو از أبوهريره نقل مي كند كه گفت: «سمعت الصادق المصدوق يقول هلاك امتي علي يدي غلمة من قريش. فقال مروان: غلمة؟ قال أبو هريرة: ان شئت ان اسمّيهم بني فلان و بني فلان».(1)

 

نيز راوي مزبور (سعيد بن عمرو ) مي گويد:

«من و أبوهريره و مروان در مسجد النبي ـ در مدينه ـ نشسته بوديم. أبوهريره گفت: از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم شنيدم كه مي گفت نابودي امّت من به دست كودكاني (افراد كم سنّ و سال و نوجوان) از قريش مي باشد. مروان گفت: لعنت خدا بر آنان. كودكان؟ أبو هريره گفت: اگر بخواهم كه بگويم بني فلان و بني فلان مي گويم. (سعيد بن عمرو مي گويد) من همراه جدّم هنگام قدرت يافتن بني مروان در شام آنان را ملاحظه كرديم ديديم آنان تازه به دوران رسيده و كم سنّ و سال مي باشند. به ما گفت: (معلوم نيست چه كسي و ظاهرا جدّش مي باشد) بسا كه آنها باشند ( كه هلاك امّت به دست آنها خواهد بود) گفتيم تو بهتر مي داني.(2)

 

معلوم است كه بني فلان و بني فلان بني اميّه و بني مروان مي باشند كه يا بخاري ـ كه خود را موظّف به دفاع از آنان مي داند ـ نامشان را ذكر نكرد و يا أبو هريره ترسيد و با كنايه بيان كرد و يا راوي جرأت نداشت آنها را معرّفي كند.

 

مروان والي مدينه از طرف معاويه بود. أبو سعيد خدري مي گويد: رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در روز فطر و قربان ابتدا نماز مي خواند و سپس خطبه و اين امر ثابت بود تا روزي با مروان ـ كه امير مدينه بود ـ در عيد قربان يا فطر به مصلّي رفتم مروان مي خواست كه قبل از نماز منبر برود لباسش را كشيدم و او آن را از دستم كشيد و قبل از نماز شروع به ايراد خطبه نمود. گفتم: به خدا قسم (سنّت را) تغيير داديد. گفت: اي أبو سعيد آنچه كه مي داني از بين رفت (يعني سنّت بي سنّت!) گفتم: به خدا قسم آنچه را كه مي دانم (يعني سنّت) بهتر است از آنچه كه نمي دانم (يعني كاري كه شما كرديد) او گفت: مردم بعد از نماز براي ما نمي نشينند (تا خطبه ها را گوش كنند) و لذا آن را قبل از نماز قرار دادم.(3)

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

(1) صحيح بخاري، ج 4، ص 243، كتاب بدء الخلق، باب علامات النبوة في الإسلام.

 

خلاصه ترجمه: أبوهريره مي گويد من از پيامبر صلي الله عليه و سلم شنيدم كه مي فرمود: هلاك امت من به دست كم سنّ و سالهايي از قريش است. مروان (با تعجّب) پرسيد: كم سنّ و سال؟ أبوهريره گفت: اگر خواستي اسامي آنان را بگويم بني فلان و بني فلان.

 

(2) صحيح بخاري، ج 9، ص 60، كتاب الفتن، باب قول النبي صلي الله عليه و سلم هلاك امّتي علي يدي اغيلمة سفهاء.

 

«كُنْتُ جَالِسًا مَعَ أَبِي هُرَيْرَةَ فِي مَسْجِدِ النَّبِيِّ صلي الله عليه و سلم بِالْمَدِينَةِ وَمَعَنَا مَرْوَانُ قَالَ أبوهريره سَمِعْتُ الصَّادِقَ الْمَصْدُوقَ يَقُولُ «هَلَكَةُ أُمَّتِي عَلَي يَدَي غِلْمَةٍ مِنْ قُرَيْشٍ». فَقَالَ مَرْوَانُ لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ غِلْمَةً. فَقَالَ أبوهريره لَوْ شِئْتُ أَنْ أَقُولَ بَنِي فُلاَنٍ وَبَنِي فُلاَنٍ لَفَعَلْتُ. فَكُنْتُ أَخْرُجُ مَعَ جَدِّي إِلَي بَنِي مَرْوَانَ حِينَ مَلَكُوا بِالشَّأْمِ، فَإِذَا رَآهُمْ غِلْمَانًا أَحْدَاثًا قَالَ لَنَا عَسَي هَوءُلاَءِ أَنْ يَكُونُوا مِنْهُمْ قُلْنَا أَنْتَ أَعْلَمُ».

 

(3) الف ـ صحيح بخاري، ج 2، ص 22، كتاب الجمعة، باب في العيدين والتجمّل فيه، باب الخروج إلي المصلّي بغير منبر.

ب ـ صحيح مسلم، ج 2، ص 605، كتاب صلاة العيدين، ح 9، و خلاصه آن در جلد أوّل ص 69، كتاب الايمان، باب 20، ح 78.

ج ـ سنن ترمذي، ج 2، ص 411، ابواب الصلاة، باب 31، ح 531.

 

او فقط مي نويسد: «و يقال ان أوّل من خطب قبل الصلاة مروان بن الحكم». يعني: گويند أوّل كسي كه قبل از نماز (عيدين) خطبه خواند مروان بن حكم بود.

 

در پاورقي مشروح روايت مسلم و سپس بخاري را نقل كرده و بعد از آن از شافعي در (الام) خلاصه آن را آورده و در آخر چنين مي نويسد: «وروي الشافعي أيضا عن عبد اللّه بن يزيد الخطمي ان النبي صلي الله عليه و سلم و أبا بكر و عمر و عثمان كانوا يبتدئون بالصلاة قبل الخطبة حتّي قدم معاوية فقدم الخطبة». خلاصه آنكه خطبه هاي نماز عيدين بعد از نماز خوانده مي شد تا آنكه معاويه آمد و خطبه را مقدم داشت. آنگاه چنين نتيجه مي گيرد كه اين معاويه بود كه خطبه را جلو انداخت و مروان در اين امر از او پيروي كرد كه او والي معاويه در مدينه بود.

د ـ سنن ابن ماجه، ج 1، ص 406، كتاب اقامة الصلاة والسنّة فيها، باب 155، ح 1275، و ج 2، ص 1330، كتاب الفتن، باب 20، ح 4013.

ه ـ سنن أبي داود، ج 1، ص 296، كتاب الصلاة، باب الخطبة يوم العيد، ح 1140.

 

متن روايت بخاري چنين است:

«عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ، قَالَ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه و سلم يَخْرُجُ يَوْمَ الْفِطْرِ وَالأَضْحَي إِلَي الْمُصَلَّي، فَأَوَّلُ شَي ءٍ يَبْدَأُ بِهِ الصَّلاَةُ... فَلَمْ يَزَلِ النَّاسُ عَلَي ذَلِكَ حَتَّي خَرَجْتُ مَعَ مَرْوَانَ وَهْوَ أَمِيرُ الْمَدِينَةِ فِي أَضْحًي أَوْ فِطْرٍ، فَلَمَّا أَتَيْنَا الْمُصَلَّي إِذَا مِنْبَرٌ بَنَاهُ كَثِيرُ بْنُ الصَّلْتِ، فَإِذَا مَرْوَانُ يُرِيدُ أَنْ يَرْتَقِيَهُ قَبْلَ أَنْ يُصَلِّيَ، فَجَبَذْتُ بِثَوْبِهِ فَجَبَذَنِي فَارْتَفَعَ، فَخَطَبَ قَبْلَ الصَّلاَةِ، فَقُلْتُ لَهُ غَيَّرْتُمْ وَاللَّهِ. فَقَالَ أَبَا سَعِيدٍ، قَدْ ذَهَبَ مَا تَعْلَمُ. فَقُلْتُ مَا أَعْلَمُ وَاللَّهِ خَيْرٌ مِمَّا لاَ أَعْلَمُ. فَقَالَ إِنَّ النَّاسَ لَمْ يَكُونُوا يَجْلِسُونَ لَنَا بَعْدَ الصَّلاَةِ فَجَعَلْتُهَا قَبْلَ الصَّلاَةِ».

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

سؤال ما اين است: اولاً ـ آيا مروان مي توانست بدون اجازه و اطلاع معاويه چنين سنّت شكني كند يا آنكه ـ چنانچه در پاروقي سنن ترمذي از قول شافعي نقل شده ـ معاويه خود أوّل كسي بود كه چنين كرد؟ (و او ـ چنانچه گذشت ـ از اين گونه آراء خلاف سنّت متعدّد داشت).

 

ثانيا ـ چرا مردم براي گوش كردن به خطبه ها نمي نشستند؟ آيا نه اين بود كه نمي خواستند بشنوند كه خطيب به اصطلاح مسلمان، در خطبه هاي عيد، بر اميرالمؤمنين و إمام المتقين عليه افضل صلوات المصلّين لعنت مي كند؟

افزودن دیدگاه جدید