اصحاب در صحاح سته: نمونه هایی از اعمال بد اصحاب
صاحبان صحاح موارد متعددي از اعمال زشت بعض أصحاب را نقل كرده اند كه به تعدادي از آنها اشاره مي كنيم و مشت نمونه خروار است.
1. بعد از خاتمه غزوه خندق ـ يا احزاب ـ رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم مأمور شد كه «بني قريظه» را ـ كه برخلاف تعهّد، از پشت به مسلمانها خنجر زدند ـ گوشمالي دهد، و لذا بعد از اقامه فريضه ظهر دستور فرمود كه كسي نماز عصر را نخواند مگر در بني قريظه «قال النبي صلي الله عليه و سلم لنا، لمّا رجع من الاحزاب: لا يصلّينّ احد العصر إلاّ في بني قريظه».(1) ولي عدّه اي خواندند.
2. رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم از صوم و صال نهي مي كند ولي عدّه اي انجام مي دهند.(2)
3. پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در حال نماز (جمعه)، أصحاب نماز را رها كرده و دنبال خريد و فروش رفتند!
«عن جابر قال: بينما نحن نصلّي مع النبي صلي الله عليه و سلم إذا قبلت من الشام عير تحمل طعاما فالتفتوا إليها حتّي ما بقي مع النبي صلي الله عليه و سلم إلاّ اثنا عشر رجلاً. فنزلت: «وَاِذا رَأَوْا تِجارَةً أَوْ لَهْوا انْفَضُّوا اِلَيْها...»(3).
جابر بن عبد اللّه انصاري مي گويد:
ما همراه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در حال نماز بوديم (از آيه قرآن برمي آيد كه حضرتش ايستاده و خطبه مي خواندند و چون خطبه هاي نماز جمعه به منزله نماز است گفته شد كه در حال نماز بوديم) در اين هنگام كاروان تجاري شام كه خوراكي حمل مي كرد رسيد. أصحاب نماز را رها كرده و به سوي آن كاروان شتافتند و فقط 12 نفر همراه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم باقي ماندند!
4. «عن جابر قال: بينما رسول اللّه صلي الله عليه و سلم يقسم غنيمة بالجعرانة إذ قال له رجل اعدل فقال له شقيت ان لم اعدل».
يعني: رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در جعرانه اموالي را بين أصحاب تقسيم مي فرمود. مردي به او گفت: عدالت پيشه كن (اينهم از أصحاب است كه به رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم يعني مظهر عدالت دستور به اجري عدالت مي دهد!) حضرت فرمود: اگر من عدالت نداشته باشم كه بدبختم.
مشابه همان از ابن مسعود نيز نقل شده كه وقتي مالي را تقسيم مي كرد يكي از أصحاب گفت كه اين عمل از عدالت خارج بود و براي رضاي خدا انجام نمي گيرد. او مي گويد من اين گفتار را به اطلاع پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم رساندم و حضرتش بسيار ناراحت شد.
ما در پاورقي، نشاني روايتهاي فوق را كه متعدّد مي باشد مي آوريم تا كساني كه مايل باشند بدانها رجوع نمايند.(4)
(1) صحيح بخاري، ج 2، ص 19، كتاب الجمعة، باب صلاة الخوف، باب بعد از باب صلاة الطالب والمطلوب... وج 5، ص 143، مغازي، غزوه خندق، باب مرجع النبي صلي الله عليه و سلم من الاحزاب و... .
(2) الف ـ صحيح بخاري، ج 3، ص 48 و 49، كتاب الصوم، باب الوصال و... و دو باب بعد.
ب ـ صحيح مسلم، ج 2، ص 6 ـ 774، كتاب الصوم، باب 11، ح 61 ـ 55.
(3) صحيح بخاري، ج 3، ص 71، كتاب البيوع، باب قول اللّه تعالي وإذا رأوا... وج 6، ص 189 تفسير سوره جمعه.
(4) الف ـ صحيح بخاري، ج 4، ص 111، كتاب الجهاد، بابهاي: «ومن الدليل علي انّ الخمس...» و «ما كان النبي يعطي»، و ج 5، ص 202، باب غزوه طائف، و ج 8، ص 21 و 31، كتاب الادب، بابهاي: «من اخبر صاحبه بما يقال فيه» و «الصبر علي الاذي و...» وص 80، كتاب الاستئذان باب إذا كانوا اكثر من ثلاثة... و ص 91، كتاب الدعوات، باب قول اللّه تعالي و صلّ عليهم و...
ب ـ صحيح مسلم، ج 2، ص 739، كتاب الزكاة، باب 46، ح 141.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
5. ديگر از مواردي كه حاكي از نافرماني أصحاب بوده است اعزام 50 نفر تيرانداز به فرماندهي عبد اللّه بن جبير است: «جعل النبي صلي الله عليه و سلم علي الرجاله يوم احد وكانوا خمسين رجلاً عبد اللّه بن جبير فقال ان رأيتمونا تخطفنا الطير فلا تبرحوا مكانكم هذا حتّي ارسل اليكم وان رأيتمونا هزمنا القوم واوطأناهم فلا تبرحوا حتّي ارسل اليكم فهزموهم... الحديث بطوله».(1)
يعني:
رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در روز احد 50 نفر پياده نظام را به فرماندهي عبد اللّه بن جبير (به عنوان تيرانداز در نقطه اي استراتژيكي) مأمور نمود و به آنان فرمود: اگر ديديد كه همه نابود شديم از جايتان حركت نكنيد و اگر ديديد بر آنها ظفر يافتيم همانجا بمانيد تا پيكي براي شما بفرستم. خلاصه دنباله حديث اين است كه اينان چون پيروزي مسلمانان را ديدند براي جمع آوري غنيمت از فرمان پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و نيز فرمانده خود سرپيچي كرده و آن نقطه حساس را رها كردند و در نتيجه مسلمانان از پشت مورد حمله قرار گرفتند و پس از پيروزي، شكست خوردند... .
6. در دنباله همان حديث آمده است كه أبو سفيان سه بار پرسيد كه آيا محمّد ( صلي الله عليه و آله و سلم ) در ميان شما هست ؟ حضرت دستور داد كه جواب او را ندهيد و پس از آن از أبو بكر و عمر هم پرسيد و چون جواب نگرفت، به يارانش گفت كه اينان كشته شدند. عمر نتوانست خود را نگهدارد و جواب داد كه اينان كه تو برشمردي زنده اند... .
7. انس مي گويد كه چون رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم از اموال هوازن (كه در غزوه حنين ـ بعد از فتح مكّه ـ شكست خوردند) به قريش داد، عدّه اي از انصار چنين گفتند: «يغفر اللّه لرسول اللّه صلي الله عليه و سلم يعطي قريشا ويدعنا وسيوفنا تقطر من دمائهم». يعني خدا رسول خدا را ببخشد. به قريش عطا مي كند در حالي كه از شمشير ما خون آنها مي چكد. مراد آنها اين بود كه ما باعث شديم آنها مسلمان شدند حال كه نوبت تقسيم غنيمت شد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم اموال را به آنها مي دهد. در دنباله روايت انس مي گويد كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم انصار را جمع و علّت كار خود را شرح داد و آنان نيز راضي شدند. از جمله فرمود كه شما بعد از من با سختيها روبرو مي شويد.(2) صبر كنيد تا كنار حوض (كوثر) خدا و رسولش را ملاقات كنيد. انس مي گويد: يعني ما صبر نكرديم!(3)
8. جبير بن مطعم مي گويد: آنگاه كه ما با رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم از حنين برمي گشتيم، اعراب (عرب هاي باديه نشين) به آن حضرت چنگ زده و رهايش نمي كردند تا آنكه حضرتش را وادار كردند كه پاي خار مغيلان ايستاد. ردايش را ربودند و از او از مال غنيمت مي خواستند. حضرت فرمود: ردايم را بدهيد، اگر به تعداد اين خارها، چهارپا (شتر و گاو و گوسفند) در اختيارم بود (همه را ) بين شما تقسيم مي كردم. آنگاه مي ديديد كه من نه بخيلم و نه دروغگو و نه ترسو.(4)
آيا اسامي آنها كه براي مال دنيا با آن حضرت چنان كردند كه دانستيد، در تاريخ ثبت شده يا آنكه همه آنها به عنوان أصحاب، عادل معرّفي شدند؟!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(1) صحيح بخاري، ج 4، ص 79، باب دعاء النبي صلي الله عليه و سلم إلي الإسلام و...، باب ما يكره من التنازع والاختلاف في الحرب و...، و ج 5، ص 120، مغازي، باب غزوة احد و... .
(2) در پاورقي صحيح مسلم در ذيل كلمه «اثرة شديدة» آمده است: (ي يستأثر عليكم ويفضل عليكم غيركم بغير حقّ).
(3) الف ـ صحيح بخاري، ج 4، ص 114، باب دعاء النبي صلي الله عليه و سلم إلي الإسلام و...، باب ما كان النبي صلي الله عليه و سلم يعطي المؤلّفة قلوبهم و... .
ب ـ صحيح مسلم، ج 2، ص 733 به بعد، كتاب الزكاة، باب 46، ح 132 به بعد.
(4) صحيح بخاري، همان، ص 115.
«مُحَمَّدُ بْنُ جُبَيرٍ قَالَ أَخْبَرَنِي جُبَيْرُ بْنُ مُطْعِمٍ، أَنَّهُ بَيْنَا هُوَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ « وَمَعَهُ النَّاسُ مُقْبِلاً مِنْ حُنَيْنٍ عَلِقَتْ رَسُولَ اللَّهِ صلي الله عليه و سلم الأَعْرَابُ يَسْأَلُونَهُ حَتَّي اضْطَرُّوهُ إِلَي سَمُرَةٍ، فَخَطِفَتْ رِدَاءَهُ، فَوَقَفَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه و سلم فَقَالَ «أَعْطُونِي رِدَائِي، فَلَوْ كَانَ عَدَدُ هَذِهِ الْعِضَاهِ نَعَمًا لَقَسَمْتُهُ بَيْنَكُمْ، ثُمَّ لاَ تَجِدُونِي بَخِيلاً وَلاَ كَذُوبًا وَلاَ جَبَانًا».
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
9. انس بن مالك مي گويد: من همراه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم راه مي رفتم. بر تن حضرتش بُردي نجراني كه حاشيه اي سفت و محكم داشت بود. يكي از عرب هاي باديه نشين حضرتش را ديد آنچنان او را به طرف خود كشيد كه از شدّت آن بر گردن آن حضرت حاشيه رداء اثر گذاشت. گفت: دستور بده كه از مال خدا كه نزد تو است به من بدهند. آن بزرگوار نگاهي به او كرد و لبخندي زد سپس دستور داد كه به او چيزي بدهند.(1)
آري، اينهم يكي از أصحاب بود كه نامش در روايت نيامده است.
10. انس مي گويد: پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم مردي را ديد كه شتري فربه را مي راند فرمود: سوارش شو. گفت: اين فربه است. فرمود: سوارش شو. گفت: اين فربه است. فرمود: واي بر تو سوارش شو.(2)
11. أبو سعيد خُدري مي گويد: روزي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم مالي را (بين أصحاب) تقسيم كرد. ذو الخويصرة ـ مردي از بني تميم ـ گفت: يا رسول اللّه! عدالت پيشه كن. فرمود: واي بر تو اگر من به عدالت تقسيم نكنم پس عادل كيست؟! عمر گفت: اجازه بده گردنش را بزنم! فرمود: نه، او پيرواني دارد كه نماز و روزه شما در مقابل نماز و روزه آنها ناچيز است، از دين خارج مي شوند همان گونه كه تير از كمان رها مي شود... نشانه آن مردي است كه يكي از دو دستش همچون پستان زن است... آنگاه أبو سعيد مي گويد: شهادت مي دهم آنگاه كه علي عليه السلام با آنها جنگيد و منهم همراه حضرتش بودم او را با همان صفت كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود آوردند.(3)
البتّه نام او معلوم بود و از او و امثال او روايت نقل نشده امّا متأسفانه مي بينيم كه مثل آقاي بخاري از يكي ديگر از خوارج به نام «عمران بن حِطّان» كه دو بيت شعر در وصف ابن ملجم ـ آنهم به خاطر عمل ننگين قتل اميرالمؤمنين عليه السلام ـ سرود، دو روايت نقل كرده است! و نيز از عكرمه كه بسياري از رجاليون او را نيز از خوارج شمرده اند. (ر.ك، به كتاب ما: «اهل بيت عليهم السلام در صحاح»).
12. إسم يكي حَزْن بود. رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به او فرمود: اسمت سهل باشد. گفت: اسمي را كه پدرم بر من نهاد تغيير نمي دهم.(4)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(1) همان، و نيز ج 7، ص 189، كتاب اللّباس، باب البرود والحبرة و... وج 8، ص 29، كتاب الادب، باب التبسّم والضحك.
«فَجَبَذَهُ بِرِدَائِهِ جَبْذَةً شَدِيدَةً، حَتَّي نَظَرْتُ إِلَي صَفْحَةِ عَاتِقِ رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه و سلم قَدْ أَثَّرَتْ بِهَا حَاشِيَةُ الْبُرْدِ مِنْ شِدَّةِ جَبْذَتِهِ...».
(2) صحيح بخاري، ج 8، ص 46، كتاب الادب، باب ما جاء في قول الرجل ويلك. (دو حديث)
«... أَنَّ النَّبِيَّ صلي الله عليه و سلم رَي رَجُلاً يَسُوقُ بَدَنَةً فَقَالَ «ارْكَبْهَا». قَالَ إِنَّهَا بَدَنَةٌ. قَالَ «ارْكَبْهَا». قَالَ إِنَّهَا بَدَنَةٌ. قَالَ «ارْكَبْهَا وَيْلَكَ».
اين روايت از أبوهريره نقل شده است. معلوم مي شود اين نافرماني بعد از سال هفتم هجري بوده است چه آنكه أبوهريره در آن سال مسلمان شد.
توضيح: «بَدَنَة به شتر يا گاوي گويند كه چاق باشد». (المنجد)
(3) الف ـ صحيح بخاري، همان، ص 47، و نيز مشابه آن در ج 9، ص 155، كتاب التوحيد، باب وكان عرشه علي الماء.
ب ـ صحيح مسلم، ج 2، ص 740 به بعد، كتاب الزكاة، باب 47، ح 142 به بعد.
«بينا النبي صلي الله عليه و سلم يقسم ذات يوم قسما فقال ذو الخويصره، رجل من بني تميم، يا رسول اللّه! اعدل...».
(4) صحيح بخاري، ج 8، ص 53، كتاب الادب، باب إسم الحزن.
«عن ابن المسيّب عن أبيه انّ أباه جاء إلي النبي صلي الله عليه و سلم فقال ما اسمك؟ قال: حزن. قال: أنت سهل. قال: لا اغيّر اسما سمّانيه أبي. قال ابن المسيّب: فما زالت الحزونة فينا بعد».
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اينها نمونه هايي بود كه نشان مي دهد أصحاب ـ آنچنان كه اهل سنّت اعتقاد دارند ـ همه مطيع رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم نبوده و در موارد متعدّد با حضرتش مخالفت مي كردند و كارشان بدانجا كشيد كه در زماني كوتاه به گمراهي افتادند. به اين روايت دقّت كنيد.
أبيّ بن كعب پس از آنكه نمازش را به امامت عمر بن خطّاب تمام كرد چنين گفت:
«هلك اهل العقد وربّ الكعبة، ثلاثا. ثمّ قال: واللّه ما عليهم آسي ولكن آسي علي من اضلّوا. قلت: (القائل هو قيس بن عبادة) يا أبا يعقوب! ما يعني باهل العقد؟ قال: الامراء».(1)
يعني: به پروردگار كعبه قسم كه اهل «عُقَد» هلاك گشتند ـ و اين جمله را سه بار گفت ـ سپس چنين ادامه داد: به خدا قسم اندوه من به خاطر خود آنها نيست ولكن به خاطر كساني است كه اينان گمراهشان كردند. قيس گفت: منظورت از اهل عقد كيانند؟ گفت: فرماندهان.
سؤال ما اين است كه فرماندهان زمان عمر چه كساني بودند و اينان چه كساني را گمراه نمودند كه أبيّ بن كعب به خاطر آنها ناراحت است.
اينها غير از مخالفتهايي است كه در مجلّدات قبل از همين صحاح، بدانها پرداختيم.
راستي اگر أصحاب همه عادل بوده و كسي را نرسد كه درباره آنها كلامي بگويد، چرا رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و بعض أصحاب آن حضرت چنين عقيده اي نداشتند.
مگر صاحبان صحاح نقل نكردند كه مسطح بن اثاثه عايشه را قذف كرد و با آنكه او بدري بود حدّ قذف بر او جاري شد؟!
مگر عايشه خود از أصحاب نبود چرا وقتي به او چنان نسبتي داده شد پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم نفرمود او از أصحاب است و درباره أصحاب جز خير نگوئيد؟
مگر كساني كه در قتل عثمان ـ مستقيم يا غير مستقيم ـ شركت داشتند از اصحا نبودند ؟
مگر مغيرة بن شعبه از أصحاب نبود؟ چرا وقتي به عمر گفتند او زنا كرد، نگفت كه او از أصحاب است. و اين نسبت سزاوار او نيست بلكه شاهد خواست (مشروح آن را در جلد دوم كتابمان «خلفا در صحاح» مطالعه فرماييد.)
مگر صاحبان صحاح روايت نكرده اند كه علي عليه السلام فرمود: اگر كسي حديثي از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم برايم نقل كند از او شاهد مي خواهم غير از أبو بكر؟
و آيا اين متهم كردن أصحاب به دروغ نيست؟
مگر عمر در بعض موارد براي نقل حديث شاهد نمي خواست؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(1) الف ـ سنن نسائي، ج 2، ص 96، كتاب الامامة، باب 23، ح 804.
ب ـ مسند أحمد، ج 8، ص 57، مسند الانصار، حديث قيس بن عبادة، شماره 21322. حاكم نيز در مستدرك (ج 3، ص 343، ح 5323، از كتاب معرفة الصحابة، ذكر مناقب أبيّ بن كعب) صدر حديث را نقل كرده و ذيل آن را كه از دو مأخذ فوق آورديم نقل ننمود.
ابن أبي الحديد خلاصه آن را در ج 20 شرح نهج البلاغه، ص 24، آورده است.
افزودن دیدگاه جدید