أصحاب در صحاح سته: مقدمه

أصحاب در صحاح سته: مقدمه

پيشگفتار

با ياري خداوند متعال و عنايت ولي اللّه الاعظم روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء اينك نوشتارمان با نام «أصحاب در صحاح» را تقديم حضور خوانندگان محترم مي نماييم.

 

در بررسي هاي قبل دانستيم كه صاحبان صحاح، خدا و رسولش را چگونه معرفي كرده و درباره اهل بيت پاك رسول خدا عليهم السلام چه مطالبي نوشته اند و نيز دانستيم كه درباره خلفاي ثلاث و نيز عايشه چه گفته اند. حال در اين بررسي خواهيم دانست كه اينان درباره أصحاب، برخلاف آنچه كه در ميان اهل سنّت شايع است، مطالبي را مطرح كردند كه شايد باور كردنش براي عوام آسان نباشد و اين به خاطر آن است كه علماي آنها براي پيروان خود نمي گويند كه بعض أصحاب چه مي كردند و چگونه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را مي آزردند و حتي آن حضرت را به خشم و غضب مي آوردند. اينان نمي دانند كه أصحاب بعد از رحلت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم چگونه غرق مادّيات شده و بجاي توجه به آخرت، به دنيا روي آوردند و بر سر مال و مقام به نزاع برخاستند و حق را از مسير خود منحرف كرده و با باطل پيوند نمودند.

 

رسول گرامي اسلام صلي الله عليه و آله و سلم أصحاب خويش را به پيروي از اهل بيت پاكش عليهم السلام فرا مي خواند و مي فرمود كه تنها راه نجات، چنگ زدن به ريسمان قرآن و عترت است ولي آنها اين سفارش را ناديده گرفته و حتّي با آنان به جنگ برخاستند و علماي اهل سنت نيز توجيه گر رفتار و كردارشان گشته و با نقل رواياتي دامن آنها را از هر خطايي پاك نمودند.

 

با يكي از علماي وهّابي در مدينه بحثي داشتم و مي گفتم كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم معاويه و پيروانش را كه به جنگ اميرالمؤمنين عليه السلام رفتند «فئة باغية»(1) ناميد. او گفت كه اينان جهت خونخواهي عثمان قيام كردند. گفتم رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود آنان «فئه باغيه» مي باشند و تو مي گويي كه قيامشان به حقّ بوده است؟ حرف تو را قبول كنم يا فرمايش پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را؟ او همچنان كلام خود را تكرار مي كرد! گوئيا چنين سؤالي را كه جوابش بسيار روشن است از او نپرسيدم! آري، آنها اينگونه با مردم سخن مي گويند و عوام بي خبر از تاريخ نيز آن را مي پذيرند.

به يك سنّي گفتم كه عايشه در جمل به جنگ اميرالمؤمنين عليه السلام رفت. او اصلاً نمي دانست كه واقعه اي به نام جمل در تاريخ وجود دارد و نمي توانست باور كند. البته وقتي علماي آنها چيزي نگويند عوام چه خبر دارند! بعض از توجيه گران نيز مي گويند كه اينان همه، أصحاب رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بودند و ما را نرسد كه درباره أصحاب چيزي بگوئيم!

 

عدّه اي نيز مانند «ابن أبي الحديد معتزلي» مي گويند كه أصحاب جمل اهل دوزخند غير از عايشه و طلحه و زبير، زيرا اينان توبه كردند! طلحه كه در جنگ كشته شد. زبير هم فقط از معركه خود را كنار كشيد. از عايشه نيز توبه اي سراغ نداريم. لابد بعد از مرگ توبه كردند!

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

(1) «فئه باغيه» يعني گروه ستمگر و متجاوز و اين نامي است كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به معاويه و پيروان او داده است. آنجا كه هنگام حفر خندق به عمّار فرمود: ترا «فئه باغيه» مي كشند، و عمّار در جنگ صفّين به دست «أبو الغاديه» به شهادت رسيد.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

هدف ما از نقل اين مطالب اين است كه اگر خوانندگان محترم به نقل از صحيح‌ترين كتابهاي روايي اهل سنت مطالبي در بدگويي أصحاب مشاهده كنند، تعجب نكنند كه چگونه اهل سنت همه أصحاب را عادل مي دانند! چون يا عوام بي خبرند يا عالم درباري و مزدورند يا توجيه گر رفتار أصحاب. البتّه انگشت شمار با انصافي نيز در ميان آنها وجود دارند كه قائل به عدالت همه أصحاب نيستند، بلكه بعض از آنها را مطابق رواياتي كه مي آيد، اهل دوزخ مي دانند.

 

مطالب اين نوشتار برگرفته از شش كتاب روايي اهل سنّت است كه در ميان آنها معروف است به «صحاح ستّه»، يعني صحيح هاي شش گانه و آنها عبارتند از:

1. صحيح بخاري، تأليف: «محمد بن إسماعيل بخاري» متوفي 256 هجري، 9 جزء در 3 مجلد.

2. صحيح مسلم، تأليف: «مسلم بن حجّاج نيشابوري» متوفي 261 هجري، 5 جلد كه جلد پنجم آن فهرست مي باشد.

3. سنن ابن ماجه، تأليف: «محمد بن يزيد قزويني» متوفي 275 هجري، 2 جلد.

4. سنن أبي داود، تأليف: «أبو داود سليمان بن اشعث سجستاني» متوفي 275 هجري، 4 جلد در دو مجلد.

5. سنن ترمذي تأليف: «أبو عيسي محمّد بن عيسي بن سورة» متوفي 279 هجري، 5 جلد.

6. سنن نسائي، تأليف: «أبو عبد الرحمان أحمد بن شعيب بن عليّ نسائي» متوفي 303 هجري، 8 جلد در 4 مجلد.

 

در دادن نشاني، غير از جلد و صفحه، نام كتاب و باب مربوط را نيز نوشتيم تا آسانتر بتوان آن را يافت. شماره هاي حديث، گرچه نوشته شده ولي ظاهرا بعض از چاپها با آنچه كه در اختيارمان مي باشد تفاوت دارد. ضمنا صحيح بخاري كه نزد ماست داراي شماره حديث نيست (چاپ دار الجيل بيروت). غير از صحيح مسلم كه چاپ «دار احياء التراث العربي» است. بقيه يعني 4 سنن مذكور، چاپ دار الفكر بيروت است.

 

عموم اهل سنّت معتقدند كه روايات كتابهاي فوق صحيح است مخصوصا دو كتاب أوّل كه معروف به صحيحين (دو صحيح) مي باشند و آن دو را مثل قرآن غير قابل خدشه مي دانند.

 

اگر خوانندگان محترم بررسيهاي قبل ما را مطالعه كرده باشند بخوبي پي بردند كه اين عقيده صد در صد باطل است چنانچه بعض از دانشمندان اهل سنّت به بعض روايات آن دو كتاب إشكال گرفته و آنها را صحيح نمي دانند.

 

در هر حال، ما هستيم و بررسي و تحقيق آنچه اهل سنّت بدان اعتقاد دارند. اميد است اين مجموعه نوشته ها براي اهل تحقيق و عموم جويندگان راه حقّ مفيد بوده باشد.

حسين طيّبيان ـ قم

 

مدخل

اهل سنّت گرچه همه أصحاب را پاك و عادل و اهل بهشت دانسته و مقام و منزلتي فوق آنچه كه خود بدان معتقد بودند، برايشان قائلند، امّا براي بعض از آنها ارزش خاصّي قائل بوده و رواياتي نيز در عظمتشان نقل مي كنند.

 

شكّي نيست كه أصحاب رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم با ايمانشان و جهادشان به مال و جان و عدّه ي نيز با اهداي خونشان، حقّ بزرگي به مسلمانان و بلكه به عالم انسانيّت دارند. اگر مجاهدتها و پايداريشان نبود هرگز پرچم اسلام برافراشته نمي شد. خون پاك شهدي صدر اسلام بود كه درخت دين را آبياري كرد و ما هر چه داريم از بركت زحمات شبانه روزي آن عزيزان است.

 

اما اين را هم نبايد فراموش كنيم كه استقامت و پايداري در عقيده و ايمان و منحرف نگشتن از آن در اثر آزمايشات مختلف، سخت تر از اصل ايمان است.

 

خداوند در ابتدي سوره عنكبوت مي فرمايد كه گمان نكنيد بدون امتحان شدن، ايمان شما پذيرفته مي شود. چنانچه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم نيز هشدار مي داد كه بعد از من گمراه نشويد.

 

آيا داستان گوساله پرستي بني اسرائيل براي مسلمانان نبايد درس عبرتي باشد؟

مگر خداوند از اينان به خاطر صبرشان در برابر آزار فرعون تجليل نكرد؟ (سوره اعراف، آيه 137)

چه شد كه سرانجام كارشان آن شد كه شنيديد؟

آيا جز مردودي در امتحان الهي است؟

 

به روايات زير دقّت فرمائيد:

1. «عن أبي سعيد انّ النبي صلي الله عليه و سلم قال: لتتبعنّ سنن من قبلكم شبرا بشبر وذراعا بذراع حتّي لو سلكوا جُحر ضبّ لسلكتموه. قلنا يا رسول اللّه! اليهود والنصاري؟ قال: فمن؟»(1)

 

2. «عن أبي هريرة عنه صلي الله عليه و سلم : لا تقوم الساعة حتّي تأخذ امّتي بأخذ القرون قبلها شبرا بشبر وذراعا بذراع. فقيل يا رسول اللّه! كفارس وروم؟ فقال: ومن الناس إلاّ أولئك؟»(2)

 

3. «عن عبد اللّه بن عمر و قال: قال رسول اللّه صلي الله عليه و سلم ليأتينّ علي امّتي ما اتي علي بني اسرائيل حذو النعل بالنعل...».(3)

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

(1) صحيح بخاري، ج 4، ص 206، كتاب بدء الخلق، باب ما ذكر عن بني اسرائيل، و ج 9، ص 126، كتاب الاعتصام بالكتاب والسنّة، باب قول النبي صلي الله عليه و سلم لتتّبعن سنن من كان قبلكم.

 

يعني: شما روش گذشتگان را مو به مو پيروي خواهيد كرد تا آنجا كه اگر آنان داخل لانه چلپاسه شدند شما هم داخل مي شويد.

معلوم است كه غرض حضرت بيان پيروي كامل است.

حديث فوق را مسلم نيز در جلد 4 صحيح، صفحه 2054 نقل كرده است. (كتاب العلم، باب 3، حديث 6).

 

(2) صحيح بخاري، ج 9، همان.

يعني: قيامت برپا نمي شود تا آنكه امّت من از گذشتگان پيروي كنند. گفته شد: آيا (مراد از گذشتگان) روم و ايران است؟ فرمود: غير از آنها كيست؟

 

(3) سنن ترمذي ج 5، ص 26، كتاب الايمان، باب 18، ح 2641.

يعني: امّتم مو به مو از رفتار بني اسرائيل پيروي مي كنند.

 

 

نمونه بسيار روشن آن واقعه اي كه در سال هفتم هجري يعني سالي كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به سوي خيبر مي رفت اتفاق افتاد. دقّت كنيد:

«عن أبي واقد الليثي انّ رسول اللّه صلي الله عليه و سلم لمّا خرج إلي خيبر مرّ بشجرة للمشركين يقال لها ذات انواط(1) يعلّقون عليها اسلحتهم فقالوا: يا رسول اللّه! اجعل لناذات انواط. كما لهم ذات انواط. فقال النبي صلي الله عليه و سلم : سبحان اللّه! هذا كما قال قوم موسي: اجعل لنا الها كما لهم آلهة. والذي نفسي بيده لتركبنّ سنّة من كان قبلكم».(2) قال أبو عيسي: هذا حديث حسن صحيح،

اينان كساني بودند كه در حدود 7 سال، فقط در مدينه، در دامن اسلام پرورش يافتند. آيا انتظار داريم كساني كه با زور شمشير و از ترس مرگ در سال هشتم ـ سال فتح مكّه ـ اسلام آوردند، و در دو سال باقيمانده نيز عموما محضر پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم را درك نكردند، بعد از رحلت آن بزرگوار آنچنان در مسير حقّ ثبات قدم داشته باشند كه از هر خطائي مصون بوده و متّصف به صفت عدالت، آنهم در بالاترين درجه آن گردند؟

 

مگر همسران پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم جزء أصحاب نبودند؟ آنان ـ و لا اقل بعض از آنها ـ چه كردند كه آن حضرت يكماه از آنان قهر بود؟

 

در نوشتار قبل ـ عايشه در صحاح ـ خوانديم كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم مطابق نقل صاحبان صحاح، حفصه را طلاق داد و سپس رجوع كرد. او چه كرده بود كه صبرِ كوهِ صبر، تمام شد؟ و نيز خوانديم كه حضرتش بيش از دو ماه با زينب قهر بود. او چه كرده بود؟ ووو... .

 

بخاري نقل مي كند كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم دسته اي را به فرماندهي مردي از انصار به جنگي اعزام كرد و دستور داد كه از آن مرد اطاعت كنند. آن فرمانده به علّتي كه در روايت ذكر نشده، بر آنان غضب كرد و گفت: آيا پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم دستور نداد كه از من اطاعت كنيد؟ گفتند: آري. گفت: پس هيزم جمع كنيد. چون جمع شد دستور داد كه آتش بيفروزيد و بعد دستور داد داخل آتش شويد. عدّه اي خواستند داخل آن شوند و دسته اي جلوي آنها را گرفتند و گفتند: ما براي فرار از آتش به سوي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم آمديم. اينان در كشاقوس اين امر بودند كه آتش خاموش شد و غضب فرمانده نيز فرو نشست و چون خبر به پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم رسيد فرمود: اگر آنان داخل آتش مي شدند تا روز قيامت در آن بودند. اطاعت در معروف است(3) (نه در معصيت و گناه).

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

(1) در پاورقي در معني ذات انواط چنين آمده است: «ذات انواط: شجرة ذات تعاليق تعلق بها سيوفهم ويعكفون عليها كما كان يفعل المشركون». يعني درختي كه داراي آويزگاه‌هايي است كه شمشيرهايشان را بدان مي آويختند و آن را عبادتگاهشان قرار مي دادند آنچنانكه مشركين انجام مي دادند.

 

(2) سنن ترمذي ج 4، ص 412، كتاب الفتن، باب 18، ح 2180.

خلاصه معني حديث اين است كه أصحاب رسول خدا صلي الله عليه و سلم در سال هفتم هجرت پس از تعاليم گوناگون از حضرتش خواستند كه برايشان ذات انواط (كه در پاورقي قبل معني آن گذشت) قرار دهد كه رسول خدا صلي الله عليه و سلم فرمود: اين مشابه همان است كه أصحاب موسي عليه السلام از آن حضرت خواستند كه براي آنها بتي قرار دهد همانند بت‌هاي بت پرستان، و لذا فرمود: شما نيز از روش پيشينيان پيروي خواهيد كرد.

 

(3) ج 5 صحيح، ص 4 ـ 203، مغازي، باب بعث خالد بن وليد إلي بني جذيمة.

 

متن عربي آن چنين است:

«عَنْ عَلِيٍّ رضي اللّه عنه قَالَ بَعَثَ النَّبِيُّ صلي الله عليه و سلم سَرِيَّةً فَاسْتَعْمَلَ رَجُلاً مِنَ الأَنْصَارِ، وَأَمَرَهُمْ أَنْ يُطِيعُوهُ، فَغَضِبَ فَقَالَ أَلَيْسَ أَمَرَكُمُ النَّبِيُّ صلي الله عليه و سلم أَنْ تُطِيعُونِي. قَالُوا بَلَي. قَالَ فَاجْمَعُوا لِي حَطَبًا. فَجَمَعُوا، فَقَالَ أَوْقِدُوا نَارًا. فَأَوْقَدُوهَا، فَقَالَ ادْخُلُوهَا. فَهَمُّوا، وَجَعَلَ بَعْضُهُمْ يُمْسِكُ بَعْضًا، وَيَقُولُونَ فَرَرْنَا إِلَي النَّبِيِّ صلي الله عليه وسلم مِنَ النَّارِ. فَمَا زَالُوا حَتَّي خَمَدَتِ النَّارُ، فَسَكَنَ غَضَبُهُ، فَبَلَغَ النَّبِيَّ صلي الله عليه وسلم فَقَالَ «لَوْ دَخَلُوهَا مَا خَرَجُوا مِنْهَا إِلَي يَوْمِ الْقِيَامَةِ، الطَّاعَةُ فِي الْمَعْرُوفِ».

 

وقتي در حيات رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرماندهي كه او را حضرتش برگزيده بود به خاطر غضبش چنين جنايتي را مي خواست مرتكب شود، آيا به كساني كه برگزيده آن حضرت نبودند، پس از رحلت آن بزرگوار مي توان اعتماد كرد؟

 

صاحبان صحاح بالاتّفاق نوشته اند كه مردي انصاري (كه سنن نسائي و مسند أحمد ـ در ج 1 مسند، ح 1419 ـ او را كسي معرّفي مي كنند كه در غزوه بدر شركت داشت و به اصطلاح، «بدري» بود.) با زبير در مسأله آبياري نخل اختلاف داشتند و چون از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم قضاوت خواستند، حضرتش به نفع زبير حكم كرد. آن مرد با اعتراض گفت: چون پسر عمّه تو است؟ (چنين حكم كردي يعني طرف فاميلت را گرفتي در حالي كه حق با من است).

زبير مي گويد كه آيه 65 از سوره نساء به همين مناسبت نازل شده است.(1)

مسلم از عايشه روايت مي كند كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم عملي را انجام داد و اجازه داد كه آن را انجام دهند ولي عدّه اي از أصحاب حاضر به انجام آن عمل نشده و از آن اكراه داشتند و چون خبر به آن حضرت رسيد در غضب شد طوري كه آثار غضب در چهره آن بزرگوار نمايان شد و سپس چنين فرمود:

چرا عدّه ي از آنچه به من اجازه داده شد از انجام آن اكراه دارند! به خدا قسم من از آنها به خدا (و دستوراتش) داناتر بوده و بيشتر از آنها از خدا مي ترسم.(2)

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

(1) الف ـ صحيح بخاري، ج 3، ص 145 و 146، باب في الشرب، باب سكر الانهار و دو باب بعد، و ص 245، كتاب الشهادات، باب ما جاء في الاصلاح بين الناس وباب إذا اشار الامام بالصلح... وج 6، ص 58، تفسير سوره نساء.

ب ـ صحيح مسلم، ج 4، ص 1829، كتاب الفضائل، باب 36، ح 129.

ج ـ سنن ترمذي ، ج 5، ص 223، تفسير سوره نساء، ح 3027.

د ـ سنن ابن ماجه، ج 1، ص 7، مقدّمه، ح 15، وج 2، ص 829، كتاب الرّهون، باب 20، ح 2480.

ه ـ سنن أبي داود، ج 3، ص 315، كتاب الاقضية، باب ابواب من القضاء، ح 3637.

و ـ سنن نسائي، ج 8، ص 251، كتاب آداب القضاء، باب 19، ح 5417.

«... رجل من الانصار خاصم الزبير عند النبي صلي الله عليه و سلم في شراج الحرّة الّتي يسقون بها النخل فقال الانصاري: سرّح الماء يمرّ فابي عليه. فاختصما عند النبي صلي الله عليه و سلم . فقال رسول اللّه صلي الله عليه و سلم : للزبير: اسق يا زبير ثمّ ارسل الماء إلي جارك. فغضب الانصاري فقال: ان كان ابن عمّتك؟ فتلوّن وجه رسول اللّه صلي الله عليه و سلم ثمّ قال: اسق يا زبير ثمّ احبس الماء حتّي يرجع إلي الجدر. فقال الزبير: واللّه انّي لا حسب هذه الآية نزلت في ذلك: «فَلا وَرَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتّي يُحَكِّمُوكَ فِيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ». (سوره نساء آيه 60). معني آن با توجّه به بقيّه آيه چنين است: «به پروردگارت قسم اينان ايمان نمي آورند (يعني ايمانشان ايمان واقعي نيست گرچه در ظاهر جزء مؤمنان مي باشند) مگر آنكه هنگام اختلاف و نزاع تو را داور قرار دهند و پس از آنكه تو حكم كردي (حتي) در دلشان نيز كدورت و نارضايتي از قضاوت تو وارد نشود و كاملاً تسليم باشند.

 

(2) صحيح مسلم، ج 4، ص 1829، كتاب الفضائل، باب 35، ح 127 و 128.

«عن عايشه قالت: صنع رسول اللّه صلي الله عليه و سلم امرا فترخّص فيه فبلغ ذلك ناسا من أصحابه فكأنّهم كرهوه و تنزّهوا عنه فبلغه ذلك [فغضب حتّي بان الغضب في وجهه] فقام خطيبا فقال: ما بال رجال بلغهم عنّي امر ترخّصت فيه فكرهوه وتنزّهوا عنه. فواللّه لانا اعلمهم بالله واشدّهم له خشية».

 

35 ـ كتاب الفضائل، باب عِلْمِهِ صلي الله عليه وسلم بِاللَّهِ تَعَالَي وَشِدَّةِ خَشْيَتِهِ.

«عَنْ عَائِشَةَ، قَالَتْ صَنَعَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه و سلم أَمْرًا فَتَرَخَّصَ فِيهِ فَبَلَغَ ذَلِكَ نَاسًا مِنْ أَصْحَابِهِ فَكَأَنَّهُمْ كَرِهُوهُ وَتَنَزَّهُوا عَنْهُ فَبَلَغَهُ ذَلِكَ فَقَامَ خَطِيبًا فَقَالَ «مَا بَالُ رِجَالٍ بَلَغَهُمْ عَنِّي أَمْرٌ تَرَخَّصْتُ فِيهِ فَكَرِهُوهُ وَتَنَزَّهُوا عَنْهُ فَوَاللَّهِ لأَنَا أَعْلَمُهُمْ بِاللَّهِ وَأَشَدُّهُمْ لَهُ خَشْيَةً».

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

آيا اسامي اينگونه أصحاب، كه با مخالفتهايشان حضرتش را به خشم مي آوردند معلوم است كه ما فقط روايتهاي منقول از آنان را نپذيريم؟ آيا آنانكه در آخرين سال بلكه در آخرين ماه هاي زندگاني پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم از دستور آن حضرت در مورد برگرداندن نيّت از حجّ به عمره تمتّع سرپيچي كرده و حضرتش را به غضب آوردند از أصحاب نبودند؟ (مشروح آن را در جلد دوم «خلفا در صحاح» ملاحظه فرمائيد).

 

آيا بعد از رحلت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم همه اين أصحاب بلافاصله عادل گشته و از هر گونه اشتباه و خطائي منزّه شدند؟

 

ترمذي مي نويسد كه مردي از بني سُليم كه همراهش گلّه گوسفندي بود بر عدّه ي از أصحاب رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم گذشت و بر آنها سلام كرد. آنان گفتند كه اين مرد به خاطر اينكه در امان بماند سلام كرد (يعني دروغ مي گويد و مسلمان نيست) و لذا برخاستند و او را كشتند و گوسفندانش را گرفتند و...(1).

 

مي گويند همه آنانكه در بيعت رضوان حاضر بودند، از آنجا كه خداوند از آنها راضي شد، اهل بهشتند. آيا خود آنها چنين عقيده اي داشتند؟ به اين روايت دقّت كنيد:

«... قال: (مسيّب) لقيت البراء بن عازب فقلت طوبي لك، صحبت النبي صلي الله عليه و سلم وبايعته تحت الشجرة فقال يا ابن اخي ! انّك لا تدري ما احدثنا بعده».(2)

 

مسيّب مي گويد براء بن عازب را ديدم و گفتم خوشا به حالت با رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم مصاحبت داشتي و در بيعت شجره (بيعت رضوان) با آن بزرگوار بيعت كردي. او گفت: اي پسر برادرم! نمي داني كه بعد از او چه كرديم!

 

معلوم مي شود خود آنها عقيده نداشتند كه آن بيعت آنان را آنچنان بيمه كرده باشد كه هر عملي انجام دهند رضايت و خشنودي خداوند به غضب و قهر او تبديل نخواهد شد. يعني ممكن است كه گاهي خدا و رسولش از گروهي به خاطر اعمال خوبشان راضي باشد ولي همين عدّه بعدها كاري كنند كه موجب ناخشنودي شود.

 

اگر همه أصحاب اهل بهشتند چرا عمر در آخرين لحظات عمر خود جزع و فزع كرده و آرزو داشت كه كاش زمين پر از طلا در اختيار او بود و آن را فدا مي داد تا از عذاب خدا در امان بماند؟ (مشروح آن را در جلد دوم «خلفا در صحاح» مطالعه فرمائيد). معلوم مي شود كه او هم از بيعت رضوان بيمه شدن همه أصحاب حتي خودش را نفهميد.

 

اگر اينان آنقدر كه اهل سنّت مي گويند هيچ عيب و نقصي ندارند، چرا رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم آن‌همه سفارش مي كرد كه بعد از من كافر نشويد؟(3) «لا ترجعوا بعدي كفّارا يضرب بعضكم رقاب بعض» يعني: (رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به أصحاب فرمود:) بعد از من به كفر برنگرديد طوري كه عدّه اي گردن دسته ديگر را بزند.

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

(1) جلد 5 سنن، ص 224، كتاب تفسير القرآن، باب 5 (تفسير سوره نساء)، ح 3030.

«... عن ابن عباس قال: مرّ رجل من بني سُليم علي نفر من أصحاب رسول اللّه صلي الله عليه و سلم ومعه غنم له فسلّم عليهم. قالوا: ما سلّم عليكم إلاّ ليتعوّذ منكم. فقاموا: فقتلوه واخذوا غنمه...».

 

(2) صحيح بخاري، ج 5، ص 159، مغازي، باب غزوة الحديبيّة و...

 

(3) الف ـ صحيح بخاري، ج 1، ص 41، كتاب العلم، باب الانصات للعلماء (در حجّة الوداع، و اين نشان از نگراني رسول خدا صلي الله عليه و آله حتّي در آخرين ماه‌هاي حيات خود بود كه نكند بعد از آن حضرت أصحاب راه كفر و ارتداد پيش گيرند)، و ج 2، ص 215 و 216، كتاب الحج، باب الخطبة ايّام مني و ج 5، ص 223 و 224، بعد از خاتمه مغازي، باب حجّة الوداع، و ج 8، ص 48، كتاب الادب، باب ما جاء في قول الرجل ويلك، وص 198، كتاب الحدود، باب ظهر المؤمن حمي إلاّ...، و ج 9، ص 3، ابتدي كتاب الديّات، باب قول اللّه تعالي ومن احياها...، و ص 63 و 64، كتاب الفتن، باب قول النبي صلي الله عليه و سلم : لا ترجعوا بعدي كفّارا (تقريبا همه روايات اين باب)، و ص 163، كتاب التوحيد، باب و كان عرشه علي الماء و... (لا ترجعوا بعدي ضلاّلاً).

ب ـ صحيح مسلم، ج 1، ص 82، كتاب الايمان، باب 29، ح 120.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

اينها همه به خاطر اين بود كه: دنيا انسان را مي فريبد و مال و مقام عامل گمراهي مي گردد. چنانچه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم مي فرمود: «... ما اخاف عليكم ان تشركوا بعدي ولكن اخاف عليكم ان تنافسوا فيها».(1)

يعني:... از مشرك شدن شما بعد از خودم نمي ترسم (كه شما به شرك روي نخواهيد آورد) ولي مي ترسم كه دنيا زده شويد. (و به خاطر آن به گمراهي بيفتيد).

 

كار أصحاب به آنجا كشيد كه حذيفه مي گويد:

«انّ المنافقين اليوم شرّ منهم علي عهد النبي صلي الله عليه و سلم . كانوا يومئذ يسرّون واليوم يجهرون».

و در روايت بعد: «كان النفاق علي عهد النبي صلي الله عليه و سلم فامّا اليوم فانّما هو الكفر بعد الايمان».(2)

 

معني حديث أوّل چنين است:

امروزه شرّ منافقين از زمان پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بيشتر است (زيرا) در آن روز (نفاق خود را) مخفي مي داشتند و اكنون آشكار كرده اند.

 

روايت دوم:

نفاق مربوط به زمان پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بود و امّا امروز كفر بعد از ايمان است. (نه نفاق).

 

انس نيز مي گويد: «ما اعرف شيئا ممّا كان علي عهد النبي صلي الله عليه و سلم . قيل: الصلاة. قال: اليس ضيّعتم ما ضيّعتم فيها؟».

در روايت بعد زهري مي گويد: در دمشق وارد بر انس شدم در حالي كه مي گريست. گفتم: چرا گريه مي كني؟ گفت: «لا اعرف شيئا ممّا ادركت إلاّ هذه الصلاة وهذه الصلاة قد ضيّعت».(3)

 

در روايت أوّل انس مي گويد كه از آنچه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بدان فرمود چيزي نمي بينم. گفته شد: نماز. (يعني چنين نيست كه همه دستورات آن حضرت زير پا گذاشته شود و اين نماز است كه بر پا داشته مي شود. در حقيقت سؤال كننده حرف انس را قبول داشت، فقط مي خواست بگويد كه در ميان آن دستورات نماز باقي مانده است!)

انس در جواب گفت: آيا نه اين است كه آن را نيز ضايع كرديد؟ (و كاملاً آن را بر پا نمي داريد كه يكي از نمونه هاي ضايع كردن نماز، در أوّل وقت نخواندن آن است).

 

در روايت دوم انس در جواب زهري مي گويد: از آنچه كه در زمان رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بود جز نماز (از أصحاب) نمي شناسم كه آن را نيز ضايع كردند.

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

(1) صحيح بخاري، ج 2، ص 114، كتاب الجمعة، باب في الجنائز، باب الصلاة علي الشهيد، وج 4، ص 240، كتاب بدء الخلق، باب علامات النبوّة في الإسلام.

 

(2) صحيح بخاري، ج 9، ص 72، كتاب الفتن، باب إذا قال عند قوم شيئا ثمّ خرج فقال بخلافه.

 

(3) صحيح بخاري، ج 1، ص 141، كتاب الصلاة، باب تضييع الصلاة عن وقتها.

ــــــــــــــــــــــــــــ

 

 

حذيفه مي گويد: «كنّا مع رسول اللّه صلي الله عليه و سلم فقال: احصوا لي كم يلفظ الإسلام. قال: فقلنا: يا رسول اللّه! اتخاف علينا و نحن ما بين الست مائة إلي السبع مائة؟ قال: انّكم لا تدرون لعلّكم ان تبتلوا. قال: فابتلينا حتّي جعل الرجل منّا لا يصلّي إلاّ سرّا».(1) يعني: ما با رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بوديم. فرمود: برايم بشماريد چند نفر به زبان اسلام آوردند. گفتيم: يا رسول اللّه! آيا بر ما مي ترسيد در حالي كه بين 600 تا 700 نفريم؟ فرمود: شما نمي دانيد شايد امتحان شويد. آنگاه حذيفه افزود: و ما امتحان شديم تا جائي كه يكي از ما نماز نمي خواند مگر مخفيانه.

 

روايات صحاح در اين زمينه زياد است ولي همين مقدار براي روشن شدن مقصود ما كافي است. البته عملاً هم تاريخ به خوبي نشان مي دهد كه أصحاب بعد از رحلت رسول گرامي اسلام صلي الله عليه و آله و سلم چگونه در دنيا و مادّيات غرق شدند و براي رسيدن به مقام بي ارزش آن به جان هم افتادند.

 

از اينها گذشته آيا قرآن براي ما كافي نيست؟ آنجا كه مي فرمايد:

«وَ مِمَّنْ حَوْلَكُم مِّـنَ الاْءَعْرَابِ مُنَـفِقُونَ وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُواْ عَلَي النِّفَاقِ لاَ تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ »؛(2)

 

سوره توبه ـ كه آيه فوق از آن است ـ آخرين سوره اي است كه كامل نازل شده(3) و چون آيات تخلّف چند نفر و عفو آنها در اين سوره بوده و اين نيز مربوط به غزوه موته مي باشد، و غزوه مزبور نيز در سال نهم هجري يعني تقريبا يك سال قبل از رحلت پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه و آله و سلم واقع شده معلوم مي شود كه تا آن سال عدّه اي از أصحاب منافق بوده اند و به خاطر اينكه اين سوره عدّه اي از آنها را مفتضح و رسوا نمود نام آن «فاضحة» يعني رسواكننده نقل شده است.(4)

 

آيا مي توان پذيرفت عدّه اي از أصحاب ساكن مدينه و اطراف آن تا آخرين سالهاي عمر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم منافق بوده، آنچنان نفاقي پنهاني كه حتّي به تعبير قرآن شخص رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم نيز آنان را نمي شناخت و فقط خدا از آن آگاه بود ولي بعد از رحلت آن حضرت همگي عادل گشته و كسي را نرسد كه كلمه اي عليه آنان حرف بزند؟

 

بخاري چند روايت نقل مي كند كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم درباره انصار فرمود: «اقبلوا من محسنهم وتجاوزوا عن مسيئهم»(5) يعني: از نيكوكارشان بپذيريد و از گناهكارشان درگذريد.

 

خوب است كه بدانيد اين دستور، در ضمن آخرين خطبه اي بود كه حضرتش ايراد فرمود. معلوم مي شود كه در ميان أصحاب، گناهكار هم وجود دارد نه آنكه همه عادل بوده اند.

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

(1) صحيح مسلم، ج 1، ص 131، كتاب الايمان، باب 67، ح 235.

 

(2) توبة/101؛ يعني: عدّه اي از اعراب باديه نشين كه در اطراف شما هستند و نيز عدّه اي از اهل مدينه راه نفاق را در پيش گرفتند. تو آنها را نمي شناسي و ما مي دانيم كه آنان چه كساني هستند.

 

(3) صحيح بخاري، ج 5، ص 212، مغازي، بعد از غزوه سيف البحر، حجّ أبي بكر بالناس في سنة تسع و نيز ج 6، ص 80، تفسير سوره توبه. «... و آخر سوره نزلت كاملة براءة».

 

(4) الف ـ صحيح بخاري، ج 6، ص 183، كتاب التفسير، سوره حشر.

ب ـ صحيح مسلم، ج 4، ص 2322، يك صفحه مانده به آخر كتاب التفسير، باب 5، ح 31.

سعيد بن جبير مي گويد: از ابن عبّاس درباره سوره توبه پرسيدم گفت: اين سوره رسوا كننده است (فاضحة) پيوسته در آن آمده است: «ومنهم ومنهم» (يعني بعض از أصحاب چنين و چنانند و بعض از آنها اينگونه اند و بعض از آنها... در مجموع بيش از 50 آيه از اين سوره درباره منافقين مي باشد) تا آنجا كه گمان كردند كسي را باقي نمي گذارد مگر آنكه از او ياد مي شود.

 

(5) ج 5 صحيح، ص 43 و 44، بعد از فضائل أصحاب، باب قول النبي صلي الله عليه و سلم اقبلوا من محسنهم و... .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

افزودن دیدگاه جدید